بسم الله الرحمن الرحيم

 

بحث تزیین:

 اصل تزيين و تزين و تجميل و تجمل در چهار چوبه هايي كه خود روايات معين كرده اند، يك امر مستحسني در شريعت شمرده شده است. رواياتش در جلد سوم ابواب احكام ملابس در باب اول آمده، كه عنوان باب اين است استحباب التجمل و كراهه التبائس، در اينجا رواياتي آمده كه بعضي معتبر است و در اين بحث تعدد دارد. همين روايت كه إن الله جميل و يحب الجمال يحب أن يري اثر نعمه علي عبده و إذا انعم الله علي عبد بنعمه احب أن يراها عليه لأنه جميل يحب الجمالدر باب بعد هم استحباب و اظهار نعمت و كون الانسان في احسن ذي كومه و كراهه كسب النعمه اين باب يك و دو است. باب چهار آنجا استحباب و تزين مسلم للمسلم است. و للغريب و الاهل و الاصحاباست كه رواياتي است كه البته بعضي معتبر و بعضي معتبر نيست. ولي لتزين احدكم لاخيه المسلم كما يتزين للقريب الذي يحب أن يراه في أحس الهيئه.كه لباس متناسبي را بايد بپوشد. باز باب ششم استحباب الفظ الثوب النقي النظيف در اينجا نظلافتش در چند روايت آمده است. كه بعضي بنابر برخي نظريان درست است. من اتخذ ثوبا فلينظفه و همينطور رواياتي كه آمده. احكام مفصلي در اينجا آمده كه ما دراين قسمت وارد نشديم. مكروهات تزين به لباس را هم فقها در همين ابواب آورده اند. ضمن بحث صلوه آورده اند. استطرداداً در كتاب صلوه بحث مي شود. لازم است كه همه آنها در يك جا بحث بشود. پس بنابراين اين يك فصل است كه مكروهات تزين در چهره و آراستگي چهره و در لباس كه چهره اش را ما بحث كرديم. و لباس هم در همين اهواء و اكراه ملابس آمده است. يك بخش هم محرمات است كه اين هم بعضي در چهره و در لباس به عنوان اولي است. و بعضي به عنوان ثانوي و قواعد كلي است. در قواعد كلي كه تزيين به عنوان كلي را چهار چوبه هايي برايش منع كرد. هشت تا ذكر كرديم. و آنها غالباً مشترك است. و لباس و غير لباس را مي گيرد. البته در ملابس بخصوص در بعضي از آنها مثل لباس شهرت يا لباسي كه موجب كبر بشود. آن عنوان كلي است. اگر دليل خاص هم نداشتيم همين بود. ولي دليل خاص داريم. كه لباسهايي كه حالت تكبر را ايجاد مي كند. خيلي منع شده است. بلند بودن كه خاك مي كشيدند، مثل پادشاهان و اينها خيلي منع شده است. اين هم محرماتي است كه به عنوان اولي و ثانوي در چهره و لباس آمده و بخش عمده اي را گفتيم. ولي عناوين ديگري هم هست كه اينجا ذكر شده است. آنوقت بحث مستحب و واجبش ما وارد نشديم. ولي اينجا خيلي حرف وجود دارد در لباس و در چهره هم تا حدي ولي بعضي از چيزهايي كه برايش تأكيد شده در بحث مستحبات رنگها است. روايات متعدد است، كه بعضي از رنگها را مستحب مي كند. در جنسها هست كه تأكيداتي دارد كه اجناس خاصه اي را تأكيد مي كند. و در كيفيت دوخت و شمائلش هست كه باز تأكيداتي وجود دارد. و اينها هم در مستحباتش اينجور چيزي آمده، واجباتش كه باز اشاره اي قبلاً كرديم كه در مواردي كه بخصوص در روابط خانوادگي و و وسايل زناشويي مؤثر باشد، آنجا گاهي به حد وجوب مي رسد. و جاهاي ديگر هم ممكن است به حد وجوب برسد. چهار چوبه محرمات و مكروهاتش را نسبتاً بيشتر بحث كرديم. واجبات و مندوباتش را كمتر بحث كرديم. ولي اينجا مي شود آن را ديد. مسواك و عطر و اينها هم جاي خودش را دارد. جالب اين است كه مثلاً خيلي نكات قشنگي دارد. در نماز مي گويد هر چه بيشتر لباس بپوشيد. يعني گويا انسان وقتي كه به نماز مي ايستد. با همه متعلقاتش در محضر حضرت حق حضور پيدا مي كند. و گويا اين جماداتي هم كه با او در اين عمل همراهي مي كنند. گويا آنها هم وارد در يك عبادتي شده اند. روايت معتبر زياد است كه زياد لباس بپوشيد، تميز بپوشيد، جميل باشد. حتي مي گويد مسجد كه مي رويد بيشتر باشد و ظاهرش بهتر باشد. و كثرت لباس و نظافتش در نماز خيلي تأكيد شده است. كه اسرار معنوي خاصي دارد. اين هم از نكاتي است كه در اينجا و در اين بحثها آمده و مي توانيد در همين جا آنها را ملاحظه بكنيد.

نسبت تنظيف و تزيين:

بين تنظيف و تزيين عموم و خصوص من وجه است. گاهي مصداق تزيين مي شود. ماده تنظيف در مجموع به صورت غالب يك تزيين به حساب مي آيد. تزييني كه تهديد شده است. يك نوعي از تزيين است. ولي معنايش اين است كه هر تزييني باشد. مي گويد خذوا زينتكم عند كل مسجد. كه همين خذوا زينتكمرا در روايات بر تنظيف تطبيق داده اند. و بر اينكه لباسهاي مرتب و منظمي باشد تطبيق داده شده است.

تقابل بین تزیین وعدم تزیین:

تزيين كه گفته مي شود ما يرفع الشين است. اين يك بحثي وجود دارد و بايد تنقيح بشود كه تزيين با شين يعني آن چه كه در عربي مي گويند، مقابل شين با عدم التزيين چه تقابلي دارد. اين يك بحث است كه جاي تأمل بيشتري دارد. آيا نسبت آنها مقابل زينت و شين در واقع عدم و ملكه است. يا تضاد است كه واسطه اي بينشان وجود دارد. اگر ما گفتيم كه اصولاً لباس مناسب و جميل استحباب دارد. يا تنظيف و تزين در آراستگي در لباس و چهره و اينها اين تزين يعني عدم الشين بين آراستگي و ناآراستگي اين شين عدم و ملكه است، يعني كاري مي كند كه چهره نفرت انگيزي ندارد اين تزيين است. همين سلب شين سلب نفرت انگيزي تزيين مي شود. يا اينكه نه بين اين دو تا واسطه است. يك حالت نفرت انگيز است، يك حالت زينت است كه يك كمال زائد است. و يك حالتهاي متعارفي هم هست كه طرف طوري مي گردد كه نه زينت كردن برايش صدق مي كند. در خذوا زينتكم عند كل مسجد و لباس و امثال اينها، چه در كلمه تزيين چه در تجمل كه در اينها آمده چه در مواردي كه عنوان خاص دارد. آنهايي كه عنوان خاص دارد مثل تطييب يا مسواك يا تنظيف كه گاهي هم اينها به عنوان تزيين به حساب مي آيد حسابش روشن است. اما غير از آنها آنهايي كه به عناوين خاصه مصداق تزيين ذكر نشده است كلي آن ذكر شده است. اين يك سؤال است كه علاقه تضاد است يا علاقه عدم و ملكه است.

ثمره بحث:

 ثمره اش هم در اين ظاهر مي شود كه مفهوم تزيين يك حالت كماليه اي است فراتر از آن حالت متعارفي كه شين در آن نيست. يا اينكه نه همينكه شين و نفرتي در لباس و چهره او نيست اين تزين است.

 اين يك سؤال جدي است ابتدا همان علاقه تضاد به ذهن مي آيد. و اينكه در چهره و ملبسه و ساير چيزها سه حالت دارد. يك حالت كهنه پوشي و مندرس نمايي و حالتهايي كه مقداري تنفري بر مي انگيزد يا حس نا خوشايندي در ديگران ايجاد مي كند، اين كراهت دارد. يك حالت متعارف و معمول دارد،این اباهه دارد. و يك حالتي دارد كه چه نظافت و چه جمل و اينها يك مقدار بهتر است، استحباب علي الاصولي دارد. گر چه لغت گاهي دارد كه عدم ما يشينه. زينت يعني دوري از ما يشينه است. ولي در تبادرات به نظر مي آيد كه در واقع چيزي فراتر از دوري ما يشينه و نفرت انگيزي است. نقيض آنجا عدم الملكه است. نقيض منطقي نيست. از لحاظ اخلاقي گاهي نه زين است، نه شين است. علي رغم اينكه قول لغوي براي ما حجيت ندارد. آنجا گفته نقيض، نقيض يعني عدم الملكه ولي تبادرات ما و ارتكازات ما مي گويد بين اينها تضاد است و يك حالتهاي ميانه اي وجود دارد كه نه زين است نه شين است. در امور ارزشي و اينها هم هست. آنوقت نتيجه اين است كه تباعس يا مندرس پوشي يا عدم اصلاح سر و صورت و نشان دادن يك چهره و لباس نفرت انگيز كراهت دارد. و يك حد متوسطي هم دارد كه مباح است. و تزين و تجمل هم در چهار چوبه هاي خودش كه عناوين اوليه و ثانويه آن را خيلي محدود كرده آن هم مي شود مستحب.

نظراستاد:

 جمع بندي خود من اين است كه درنظافت و كثافت در آنجا يك نوع عدم و ملكه است، ولي در زينت و شين نوعي تضاد است. و علاقه ضدين است.

 تأثير موقعيتهاي حكومتي و حاكميتي:

موقعيتهاي حكومتي و حاكميتي اين هم مقداري دراين بحثها تأثير دارد. همانطور كه موقعيتهاي زماني در اين بحثها تأثير دارد. و اين را در روايات اين ابواب ببينيد. خيلي اين دو تا نكته مورد سؤال شده است. از امام صادق مي شود كه لباس شما بهتر از اميرالمؤمنين است. مي گويد زمان عوض شده است. يك وقتي هم از ائمه سؤال مي كنند مي گويد اگر من هم حاكم باشم، يك طور ديگري عمل مي كنم. كه حاكم بودن و نبودن و تحول عرف زمان و تحول وضع اقتصادي اينها دو، سه تا از عوامل بسيار مؤثر است كه هم بحث سابق و هم بحث تزيين، هم تمتع به نعم در بحث سابق هم تزين و تزيين را خيلي تغيير مي دهد.

نمود ظاهري:

 يك نكته ديگري هم كه در بحث تزيين و تجمل و ملابس و بخصوص لباس مهم است. نمود ظاهري است با آن چيزي كه خود شخص حس مي كند و در روايات بر نمود ظاهري و تعامل با ديگران و آنچه كه در مرعي و منظر است خيلي تأكيد شده است. تا كسي كه در خلوت است يا لباس زيرش لباس مناسبي نيست. كه در سيره امام صادق و روايات متعدد هم آمده است. كه اين هم خيلي خط مي دهد به اينكه اسلام جهت تعاملي را توجه كرده است در قصه، هم در تزيين و تجمل و اينها، البته در تنظيف اينطور نيست. در تنظيف ظاهر و باطني فرق نمي كند.

مراحل بحث فقهی:

 مرحله اول:اجتهاد تك گزاره اي

 بحث تك گزاره اي راجع به فقه است. يعني مسائل تكي فقهي را آدم مي آيد استخراج و استنباط مي كند. اين يك مرحله از كار فقهي كه اين كار فقهي متعارف و معمول است.

مرحله دوم: نظام بخشي

 اين است كه اين تك گزاره هاي فقهي و مسائل فردي فقهي و مباحث مربوط به يك موضوع را در يك جا نظم بدهيم. اين نظام بخشي ظاهري قصه است. يعني تجميع المسائل المرتبه في باب الواحد و تحت عنوان الواحد اين هم يك كار است. كه اين كار ها را فقها الي ماشاء الله انجام مي دادند. وقتي بحث مسجد مي كند همه احكام مسجد را مي آورد و منظم مي كند. كه اين تنظيم مسائل است در عنوان واحد كه اين هم كاري است كه فقيه انجام مي دهد.

مرحله سوم: نظام سازي فقهي

 كه در فقه كمتر انجام شده، ولي بي سابقه نيست. همان نظام سازي فقهي است. كه نظام سازي فقهي در واقع مي خواهد بگويد كه بحث تنظيم و تبويب اين فروع در يك محور واحد نيست كه به آن چهار چوب بدهد. بلكه اين است كه در دل اين مجموعه مسائلي كه در اقتصاد يا در لباس است. به چند تا اصل اساسي در آنجا دسترسي پيدا بكنيم. مثل اينكه بگويد كه مبناي مالكيت در اسلام مبناي مثلاً مالكيت مزدوج و تركيبي از مالكيت عمومي و خصوصي و دولتي است. يعني كل اين مسائل در يك موضوع كلان را تحليل مي كند به چند تا اصل اساسي و كليدي و حاكم بر روح اين مسائل، مرحله سوم نظام سازي و ارائه نظريه و تئوري فقهي است. كه اينجا ما خيلي حرف داريم.

مرحله چهارم: نظريات اصلي

 اين است كه بياييم آن فتاوايي كه استخراج كرديم. بعد تنظيم و تجميع كرديم و طبقه بندي درست از آن ارائه داديم. اين دو و سوم اينها را با يك نگاه كلان نظريات اصلي در اينها پيدا كرديم. بعد از آن اين نظريه فقهي را با ارزشهاي اخلاقي و به خصوص با مباني كلامي و فلسفي اسلام ربط بدهيم. اين مرحله چهارم كه نهايتاً به نظريات خيلي كلان و اصولي تري مي رسيم. مرحله چهارم مبتني بر اين است كه مي خواهد حس زيباطلبي را جواب بدهد، اما با اين چهار چوبها يعني بر مي گرداند به يك مباحث ريشه اي كلامي و فلسفي و تحليلهاي عقلي، به عرفان هم ربط پيدا مي كند. البته كار ما در مرحله سوم و چهارم كار پيچيده اي است. خيلي بايد محتاط جلو رفت. خيلي راحت نمي شود حرف زد، خيلي با احتمال بايد سخن گفت. مخصوصاً كه فقهاي ما وارد اين عرصه و ماوراي فقه نشده اند. اما بنا بر آن مباني و پيش فرضهايي كه ما داريم. مي شود وارد مرحله سوم و چهارم شد. البته كساني هستند كه مي گويند يك پيش فرضهايي دارند كه سوم و چهارم را مهم نمي دانند. ولي ما مباني داريم كه اينها را مهم مي دانيم. اين بحث حاشيه اي بود كه بسيار مهم است.

 

 


بسم الله الرحمن الرحيم

 

مفهوم شناسي تزيين:

مفهوم تزيين و تجميل و بسياري از مفاهيم ديگري كه ترادف و هم پوشي با اين تزيين و تجميل دارد، يا مقابل اينها است. يك مجموعه واژه شناسي لازم دارد.

 نسبت بين زين و شين:

 اصولاً اين تزيين با مقابلش كه شين باشد، يا تعبير ديگري از اين قبيل چه نسبتي دارد. دو احتمالي كه ديروز گفتيم. و البته نكته اضافه بر آنچه كه ديروز عرض كرديم، اين است كه زينت و تزيين اصطلاح عام و خاص دارد. آن من حرم زينت الله التي اخرج الله لعبادهآنجا در واقع استفاده از نعم است. كه به معناي عام است. و تزيين در بعضي از روايات معناي خاص تري است. و معناي عام آن ملكه و عدم ملكه مي شود. و معناي خاص آن احتمالاً تضاد بشود.

 تقسيمات تزيين:

يك تزيين شخصي و خانوادگي است. و يك تزيين عمومي و دولتي است. در بخش اول تزيين شخصي و خانوادگي اقسامي دارد. تزيين در بدن، در ملبس، در مركب، در مسكن و در مفجر و مكسب كه همه اينها روايات و احكام دارد. كه بعضي در فقه است و بعضي هم بحث نشده است. اين يك قسم است كه تزييناتي كه در حوزه شخص به عنوان فردش يا در خانواده يا در كفوش و امثال اينها مطرح مي شود. كه اين خودش پنج تا است. بخش دوم كه عمومي و دولتي باشد، آنوقت تزيينات عمومي و دولتي را با هم گرفته است. معابد و مساجد يكي است. مصحف يا مصاحف يكي است. معابر و  عدن و اماكن عمومي يكي است. يكي هم ادارات و امكنه دولتي است كه به بيت المال ساخته شده است.

در هر كدام از اين محورها باز تقسيماتي وجود دارد. مثلاً در بحث بدن از تزيينات تغييري جراحي و اينها يك قسمش است. يك قسم آن هم تزيينات و آراستگي هاي ديگري است كه در مو و انگشتر، زيور آلات و آرايش مو و عطر و امثال اينها مطرح مي شود. در ملبس كه قسم ديگري بود، از نوع پارچه گرفته، تا دوخت و رنگ و امثال اينها هست. يا در مسكن خود ارتفاع آن و تفاسير و نقوش مجسمات و امثال اينها است. تقسيمات ريزي هم در هر يك از اين اقسام هست.

بخش اول: تزيين شخصي و خانوادگي

در بخش اول كه تزيين در امور شخصي و خانوادگي است، گفتيم كه سه ،چهار مقام از بحث وجود دارد.

 مقام اول: قاعده اولي و اطلاق اولي

در باب تزيين و تجميل است. كه اينجا بين اباهه و استحباب دور مي زند. و بعيد نيست كه يك استحباب مطلقي اينجا وجود داشته باشد.

مقام دوم: عناوين عامه

عناوين عامه اي است كه به نحو حرمت يا كراهت محدود مي كند و چهار چوبهايي را براي اين تزيين بيان مي كند. كه خود اين عوامل محدود كننده تحريم يا تنزيه به دو بخش عناويني كه حالت عامه است و يك شرائط عامه را در مي گيرد. و يك عناوين خاصه و شرائط خاصي مثل ايام حج و اينها يا براي افرداد خاص يا در ايام خاص و زمانها و مكانهاي مخصوص و امثال اينها است.

مقام دوم عناوين محدود كننده به نحو تنزيه يا تكريه است كه دو قسم دارد.

مقام سوم: عناوين عامه ترغيب كننده

به نحو وجوب يا ندب كه البته اين را بحث نكرديم. و در يك بحث كامل بايد بيايد.

مقام چهارم: عناوين اوليه خاصه

خودش چهار قسم مي شود. لباس، بدن، مركب و مسكن كه در سه مقام قبلي ما فقط حدود وجوب و استحباب را معلوم مي كنيم. ولي وقتي كه وارد مقام چهارم بشويم خودش سه، چهار بخش پيدا مي كند كه در هر بخش حرفها و ادله و عناوين تهديد كننده يا ترغيب كننده ويژه همان قلمرو را بحث مي كند كه وارد اين نشديم.

 اين در واقع بخش اول كه حوزه شخصي و خانوادگي است در چند مقام بحث مي شود، كه سه مقام اول مربوط به عناوين كليه قواعد عامه است. و مقام چهارم مي آيد در تقسيمات ريزتري كه در هر يك از لباس و مركب و چهره و اينها هست كه مقداري از آن را بحث كرديم.

بخش دوم: تزيين عمومي و دولتي

 بحثهاي دولتي و عمومي و اينها هست كه خيلي از آن بحثهاي عناوين عامه آنجا را هم مي گيرد. ولي حرفهاي ديگري دارد كه ما وارد آن نشديم.  عناوين عامه اضرار و اصراف و اينها كه مي گوييم همه عناوين عامه است كه نسبت به موارد ثانويه مي شود. از لحاظ مورد خاص است. مورد گاهي عنوان عام ثانوي است كه در يك مورد مي آيد، گاهي عنوان اوليه در يك مورد است.

مراحل بحث فقهی:

مرحله اول: اجتهاد تك گزاره اي

استكشاف حكم در يك مسأله خاصه است، كه يك حكم را به صورت مفرد و مستقل مي بينيم و استخراج مي كنيم. و نتيجه اش يك مسأله فرعيه است.

مرحله دوم: نظام بخشي

 تنظيم و تبويب مسائل مربوط به يك موضوع است. اين نظير همان تفسير موضوعي به معناي اوليه است. كه به اينها نظام مي دهد. مثل اينكه ما الان مي گوييم متفرقات را مي شود جمع كرد و در يك چهار چوبي قرار داد. كه اين خيلي هم مؤثر و مفيد هست.

مرحله سوم: نظام سازي فقهي

 اين است كه اين متفرقات تجميه شده، يك تحليل عميق تري نسبت به آن به عمل مي آيد. و به سه چهار تا نظريه و ضابطه خيلي اصولي ما در تحليل مي رسيم كه همه اينها در سايه اين سه چهار تا اصل كليدي قرار مي گيرند.

 مرحله چهارم: نظريات اصلي

 اين است كه از اين تحليل و نظريه پردازي در حوزه فقه و حاكم بر فقه يك گامي به پيش بر مي داريم و به عمق مي رويم واينها را ربط مي دهيم با يك مباني فلسفي و كلامي و انسان شناسي و در حقيقت استكشاف مباني مي كنيم. كه اگر مرحله سوم و چهارم را كسي جمع بكند، اين مي شود مرحله پنجم كه تجميه مرحله چهارم و پنجم در يك نظريه كلان مي شود نظريه اسلام، نظريه اي كه از مباني و فلسفي و انسان شناسي شروع مي شود و به اخلاق و احكام ختم پيدا مي كند.

اين كه در مرحله چهارم عرض كردم كه ما به مباني مي رسيم. گفتيم اين دو جور است گاهي فقط تكيه مان به خود اينها است، مي خواهيم ببينيم چه مبناي فلسفي و كلامي و انسان شناسي دارد، گاهي هم يك نگاهي داريم به مباني كه خودش در آيات و روايات آمده وآن را مي خواهيم يك پيوند بزنيم با اين بحث، مثلاً در بحث خلق لكم من ازواجا لتسكنوا اليها و جعل لكم موده و رحمهاين با مجموعه از احكام فقهي متصل است. ما يك وقتي از خود اينها به همين ضابطه مي رسيم، يك وقتي ازاينها به اينجا مي رسيم كه اين را هم بگيريم با آن تطابق دارد. و اينجا البته بحثها تحليلي است ما كمتر مي توانيم به بحث استكشاف حكم برسيم. يك وقتي ما براي استكشاف آن مباني فلسفي و كلامي حركت از حالت إني داريم. از سمت احكام به آنجا مي رويم. گاهي از اين سمت به آنجا مي رويم، ولي از آن طرف هم مي رويم توصيفيات قرآن و روايات را مي بينيم و اين دو تا را با هم ربط مي دهيم و پيوند مي زنيم بين اينها اين دو نوع است و جمعش بايد كرد، وقتي كسي مي خواهد هم نظام سازي بكند. و هم مبنا پردازي بكند.آن فقط بحث مستقلات عقليه مي شود. يعني احج هايي 53 /24  كه عقل به طور قاطع يك مبنايي دارد و مطمئن هستيم به نحو قطع كه اين مبناي فلسفي، نتيجه اش اين حكم شرعي است. خيلي بايد احتياط كرد. كسي بگويد كرامت انسان اقتضاي اين حكم را مي كند. اين جاي احكام مستقلات و آن هم بايد قطعي باشد. يا به عبارت ديگر يك ملازمه قطعي بايد داشته باشد كه اين مي فرمايد: إن الله جميل يحب الجمال، اين يحب الجمالرا گفته اند بگوييم كه پس تجميل خوب است. البته اين در روايات در اين مقام آمده راحت مي شود اين را استكشاف كرد. ولي هميشه به اين سادگي نيست كه بگوييم يك حكمي يك قانون توصيفي در شرع آمده من از آن اين استخراج را مي كنم. فرموده جعل بينكم موده و رحمه يا لتسكنوا اليهااين صد در صد يا اين ملازمه دارد كه اين را مي خواهد بگويد. اين در بحثهاي روشن فكري امروز اين قبيل چيزها زياد است. بعضي از آقايون مي گويند كرامت انسان است كرامت انسان هم مطلق است پس ديه زن و مرد بايد مثل هم باشد. اينطور اقتضا ها خيلي جاي احتياط دارد و به اين سادگي نيست كه آدم راحت بگويد يك اقتضاي قطعي دارد كه اين، اين حكم را در بياورد. بخصوص اگر با احكامي مخالف باشد. در عالم ثبوت هميشه مبنا و رو بنا داريم. ولي در عالم حركت اجتهاد و كشف ما هميشه اينطور نيست. ولي اگر از آن طرف بخواهيد به سمت فقه بياييد كار دشواري است. اين خودش يك منطقي دارد كه بايد در اصول روي آن كار بشود. در كلمات بزرگان مطرح هست و مورد توجه با اين بحثهاي روشن فكري و تحولات اجتهاد هم مرتبط است كه ما بياييم يك حركتي از مباني كلامي و انسان شناسي به سمت احكام و گزاره هاي حكمي حركت بكنيم. به عنوان متد يا روش اجتهادي اين خودش امكان دارد اما بسيار دشوار است و جاي احتياط زيادي است ولي راه محدود نيست.

مرحله پنجم: جمع بندي يك نظام فقهي فلسفي

 كه نتيجه همه اينها است. يعني جمع بندي يك نظام فقهي فلسفي در يك حوزه اي است.

بحث تزيين:

تزيين به معناي خاص يعني آراستگي آن هم در حوزه لباس و شخص و مسائل شخصي كه اين تزيين را به عنوان يك اصل عمومي اسلام مي پذيرد. اما اسلام اين آراستگي حالت عمومي آن همراه با نوعي وقار و اعتدال را مي پسندد. نوعي وقار و اعتدال و با توجه به تأثير و تأثراتي كه اين با حوزه امور نفساني دارد. زياده روي را خيلي نمي پسندد. آراستگي در منظر يعني بدن و در ملبس و در مركب و در مسكن و در مسجر اين اصل آراستگي مطلوب اسلام است و زهد بازي مطلوب اسلام نيست. زهد نمايي و شلخته گري اينها مطلوب اسلام نيست. تظاهر در اينها چيز مطلوب در اسلام نيست. و آراستگي مطلوب است. اما محدوده اينها اين است كه آن وقار و اعتدال را در شخص حفظ بكند. و در بهره گيري از منابع هم براي اينها زياده روي و ريخت و پاش و هرس و آز در آن حاكم نباشد. اين حالت عمومي قصه است. اما اين حالت عمومي حالت متعارف مطلوب عام است. در يك شرائط ديگر درجات اين متفاوت مي شود. بر حسب شئون فردي و اجتماعي و مقام و موقعيت و زمان و مكان يك مقدار درجه اينها از نظر نوع و كيفيت و درجه تفاوت پيدا مي كند. اين جمع بندي فقهي اخلاقي از اين حوزه آراستگي منظر و ملبس و مركب و مسكن و مسجر است. يك بخشي از آراستگي چون تأثير و تأثرات رواني مثل تنظيف و تطييب و اينها آثار رواني دارد. يك بخشي از آن تأثير بيروني دارد كه آنجا درون و بيرون فرق مي كند.

 مرحله چهارم: ارتباط تزیین با مباني فلسفي و كلامي

 به نظر مي آيد با چند بحث انسان شناسي و كلامي و فلسفي اين بحث ارتباط دارد.

1. حس زيبا خواهي انسان

 يكي با آن حس زيبا خواهي انسان ربط دارد. اين حس زيبا خواهي در واقع يكي از مباني اين مباحث و تنظيم احكام است.

2. روابط جسم و جان

يكي آن روابط جسم و جان است. كه در آراستگي به شخص يك نوع انتظام روحي و خود شكوفايي مي دهد. نظافت و آراستگي به آن يك نوع خود شكوفايي مي دهد. و اين در روانشاسي هم بحث شده است. يعني كسي كه استحمام كرده يك شكوفايي دارد كه روي فكر و اخلاقياتش اثر مي گذارد. و لذا تنظيف و تزيين يك بخشش زيبا دوستي و زيبا خواهي خود شخص وديگران است. و يكي با بحث رابطه و تأثيرات آراستگي ظاهر با آراستگيهاي دروني و آن مسائل دروني ارتباط آنها در اين جهت است. همانطور كه زياده روي و اينها با روحيات دروني ارتباط دارد. و لذا پيوند اين ظواهر با درون چه در حوزه مثبت، چه در حوزه منفي باز يكي از مباني اين بحث است كه اسلام به خوبي اين را جهت گيري كرده و در خود روايات هم آورده است.

3. خلق لكم ما في الارض جميعا

و به خصوص اينكه خلقت اين عالم براي بشر است. سخر لكم خلق لكم و به خصوص اينكه براي مؤمن است كه در روايات آمده است. من حرم زينت الله التي اخرج الله لعبادهكه اينجا زينت به معناي عام است. اين هم دو قاعده است كه خلقت عالم براي بشر و بويژه خلقت عالم براي انسان مؤمن، اين هم مبنايي است كه با اينها مرتبط است.

4. پيوندهاي اجتماعي انسان

 يكي هم آن اهميت و اجتماعي بودن انسان است. و پيوندهاي اجتماعي انسان است. و اينكه رشد و كمال بشر به پيوندهاي اجتماعي است. كه اين خيلي مهم است. كه مي گويد اين آراستگي اين پيوند ها را تقويت مي كند. اين پيوندهاي اجتماعي يكي از مباني آن است.

5. تهذيب نفس و كمال و رشد معنوي

6. پيوندهاي خانوادگي

كه باز مورد اهتمام و تأكيد مهم اسلام است. و يك مبناي ديگر هم تعادل و تنظيم اين احساسات و تمايلات انسان و شخصيت متوازن است. كه اين مي آيد حس زيبا خواهي را جواب مي دهد. پيوندهاي اجتماعي را جواب مي دهد. ولي از آن طرف هم كمال روحي و تهذيب نفس را هم جواب مي دهد.

7. توازن بين اين مجموعه

مجموعه اي از اين كششها و جاذبه ها است كه پشت صحنه اين احكام و قوانين و مقررات است.

8. إن الله جميل و يحب الجمال

 در چند روايت آمده كه انسان خودش را آن طور كه خدا مي پسندد نه آن پسند تشريعي خدا، پسند تكويني خدا در واقع، اين هم يك نوع ارتباطي بين اين اوصاف خداگونه. اين هم اصل ديگري است كه مي شود اينجا آورد. و جاي بحث دارد.    

 

 


بسم الله الرحمن الرحيم

 

مقام دوم: حکم دیگر آرائی

اگر شخص دیگری اعمال تزيين و آرايش گري كند، چه حكمي دارد؟

پاسخ به اين سؤال اين است كه در باره هر كدام يك حكم خاصي وجود دارد.

قسم اول: روايات خاصه

آنجايي است كه روايات خاصه داشت. كه مستقيم راجع به ماشطه بود. زن آرايش گر بود. كه حضرت يا لعن كرده بودند. يا منع كرده بودند. كه البته ما گفتيم كه كل آن موارد را يا قبول نداريم، يا به كراهت بر مي گشت، كه دليل خاص دارد. مثل همان موي انسان ديگري را به زن يا مرد ديگري ببافد. اين كراهت دارد. هم براي خودش كراهت دارد، هم اينكه ديگري بيايد اين كار را انجام بدهد. كه وصل الشعر به شعر در مورد شعر انسان بود. پنج، شش مورد بود كه موارد خاصه است كه اين اعمال هم براي خود شخص كراهت دارد، هم اينكه ديگري بيايد اين آرايش گري را انجام بدهد. آن موارد مشاطت و آرايش گري، آن هم حكمش همان حكم اين است كه خود شخص خودش را آرايش بكند. علت آن اين است كه حكم اين كه خودش، خودش را آرايش بكند از اينها فهميديم. و الاّ روايات مستقيم آمده بود اينها را حرام يا مكروه كرده بود. پس پنج، شش مورد از آن موارد خاص مثل استعمال الخرقه يا وصل الشعر بالشعر يا تحديد السنان و امثال اينها اگر هر كدام از آنها را مطلق يا با قيدي پذيرفتيم آن شامل آرايش گر مي شود. آن هم فرقي نمي كند زن آرايش گري باشد، يا مرد باشد. اگر القاء خصوصيت كنيم. اما در مواردي كه عناوين عامه داريم. يا اگر هم عناوين خاصه اي هست، فقط كار خود شخص را مي گويد. مثلاً زينت شخص در ايام عده را مي گويد، يا زينت زن جلوي نامحرم را مي گويد، يا بعضي از زينتها يا طيب را در حج مي گويد. آنجاهايي كه به عنوان عام يا خاص دليل راجع به خود شخص وارد شده است نه تكليف آرايشگر، در اين نوع موارد، يك قسم آنجايي است كه اعانه بر ظلم است. كه اعانه بر ظلم مورد اتفاق بود كه حرام است.

قسم دوم: الاعانه علي الظلم بالمعني الخاص

 اين است كه دليل در باره خود شخص وارد شده است، اما ديگري را هم شامل مي شود از باب اينكه ظلم است. يكي همان تدليس و غش است. گفتيم كه تزيين به تدليس حرام است. از باب قاعده عامه اي كه هر نوع غش و تدليسي در مناكحات و معاملات حرام است. در ساير موارد آن محل بحث است. اگر جاي حرمت تزيين و آرايش گري شخص از باب تدليس و غش باشد. طبعاً اين حكم كه براي خودش حرام است، چون مورد ظلم به ديگري است، اينجا آرايش گري او هم به اتفاق بايد بگويند حرام است. ولو اينكه دليل خاصي هم نباشد. براي اينكه تدليس و فريب دادن در مقام مناكحه يا معامله اين تضييع حق ديگران است، اين ظلم به معني الخاص است. و در آماده سازي مقدمات ظلم به غير كه به آن الاعانه علي الظلم بالمعني خاص، همه مي گويند حرام است. و الاّ زن آرايش گري عروسي يا دختري را آرايش بكند. به گونه اي كه عيب بسيار مهم شخص مخفي باشد. كار تدليس مستقيماً كار او نيست. كار تدليس، كار اين زن يا اولياي زن است كه اين زن يا مرد را گول مي زنند. يا بعكس پسري را تزيين مي كند كه زن نفهمد. يا تزيين در مقام معامله، اين نوع تزيين در مقام معامله ومناكحه به عنوان تدليس و فريب دادن اشخاص ظلم به غير است. كار خود شخص ظلم به غير است. تدليس و غش و حرام است. ديگري هم كه اين آرايش گري را انجام بدهد، اين اعانه بر تدليس است. اعانه بر تدليس و غش هم چون اعانه بر ظلم است همه مي گويند حرام است.

قسم سوم: عنوان خاص حرام

 كه باز در همين عناوين عامه و اينها غالباً است. ممكن است گاهي هم در عناوين خاصه مصداق پيدا كند. آنجايي كه از اين بالاتر است. اصلاً خود اين آرايش گري و عمليات تزييني مصداق آن عناوين عامه است. و عناويني است كه گفته كه زينت گري در موارد خاصي حرام است. يكي در مورد همان اضرار است. اگر تزيين شخصي موجب اضرار او باشد، اين ديگر خودش اعانه بر ظلم نيست، اين ظلم است. زن آرايش گري مي آيد مواد آرايشي به كار مي برد كه او را مبتلا به سرطان مي كند. اين كار هم بر خود شخص حرام است. اگر بداند اينطور است. و هم ديگري و آرايش گر هم كارش حرام است. نه از باب مقدمات حرام و اعانه بر حرام، از باب اينكه خود كارش حرام است. و اضرار به غير خودش عنوان محرم دارد. اينجا هم اضرار به نفس براي او محرم است. هم اضرار به غيرش محرم است. اينجا اعانه نيست يك قدم بالاتر است. خود اين به عنوان خاص حرام است. نه از باب اعانه، اگر دليل هم نداشتيم عقل مي گفت كه ظلم مسلم حرام است.

قسم چهارم: به دلالت التزامي و بالملازمه

عرف مي گويد بين كار خود شخص و كار آرايش گر ملازمه است. مثل تشبه، مي گويد تشبه به جنس مخالف، يا تشبه به كفار حرام است. عرف مي گويد تشبهش كه حرام است، كسي بخواهد تشبيه هم انجام بدهد آن هم حرام است. اينجا ديگر به دلالت التزامي و بالملازمه از آنجا به اينجا تصدي مي كند، نه از باب اعانه و اينها، اصلاً آنقدر رابطه اين دو با هم نزديك است كه همان دليلي كه مي گويد تشبه به كفار حرام است، دلالت مي كند بر اينكه تشبيه ديگري هم به كفار حرام است. عمليات شبيه سازي به كفار هم حرام است.

قسم پنجم: از باب قاعده اعانه بر اثم

 مي ماند ساير موارد كه ساير مواردش مي شود از باب قاعده اعانه بر اثم، يعني غير از اين چهار بخشي كه مصداقهاي واضحي است كه ديگر كار تزيين ديگري نسبت به زينت گري خود شخص كه حرام يا مكروه بود تزيين او هم حرام يا مكروه مي شود. منتهي يا به عنوان خاص در روايت وارد شده، يا به عنوان اعانه برظلم يا با عنوان عناوين ديگري از عناويني كه بر فعل او منطبق مي شود. مثل اضرار و تدليس و اينها يا از باب ملازمه بين كار خود شخص و كار ديگري در دلالت التزامي، غير از اين بقيه موارد مي ماند به قسم پنجم كه ساير الموارد است. ساير موارد اعانه بر اثم است. تزيين مي كند و مي داند كه بناست نامحرمي او را ببيند، يا خودش را در معرض نامحرم قرار بدهد در حد اشاعه فحشا نيست در درجات پايين تر است. يا تزيين مي كند به گونه اي كه موجب نوعي پيدايش يك نوع روحيه تكبر در او مي شود، اينها حرام است. اينها ظلم به ديگري نيست، ولي كاري كه او مي كند در مسير حرامي قرار مي گيرد. اين مي شود مصداق اعانه بر اثم كه اعانه بر اثم اختلاف سابق است البته ما مي گفتيم اعانه بر اثم هم با دو شرط سابق حرام است. اين آرايش گري حكم خود شخص براي خودش و كجاها حرام يا مكروه است و يا ديگري بخواهد انجام بدهد يكي از اين پنج قسم است. كه قسم اول تا چهارم آن جاهايي است كه مورد اتفاق است. نبايد اختلافي باشد. ولي در قسم پنجمش حرام بودن يا نبودنش مبتني بر اين است كه ما بگوييم اعانه بر اثم مطلقاً حرام است يا مطلقاً حرام نيست. كه ما مي گفتيم حرام است با دو قيد يك قيد اينكه آن امر محرم محقق بشود و او هم بداند كه به آن امر محرم منجر خواهد شد.

 مقام سوم بحث: تكسب محرمه

 اين است كه مي آيد در مكاسب محرمه، و آن اين است كه اگر كسي زينت گري و آرايش گري را انجام مي دهد. حكم اين در يكي از پنج قسم معلوم شد.  اين گاهي تبرعي است و گاهي پول مي گيرد. و تكسب به اين آرايش گري دارد. اين مقام سوم بحث مي شود كه حكم اين اينجا معلوم است، هم حرام است و هم باطل است. يعني پولي كه مي گيرد پول حرامي است نمي تواند در آن تصرف بكند و ملك او نمي شود.. براي اينكه اين كار، كاري است كه از نظر شرعي از اعتبار ساقط است، از ارزش ساقط است. و معامله بر آن هم حرام است و هم تكسب به آن حرام و باطل است. اين هم قاعده كلي است كه قبلاً بحث شده است.

 عناوين محرمه:

عوامل محرمه يا مكرهه عواملي كه موجب تحريم يا تنزيه و كراهت مي شود ما هفت هشت عنوان را گفتيم، ولي يك عنوان ديگر است كه گاهي اضرار نيست. ولي شخصي را در مشقت مي اندازد و عسر و حرج براي ديگري ايجاد مي كند. با آرايشي كه خودش مي كند، خودش را در عسر و حرج مي اندازد. يا آرايش گر او را در عسر و حرج مي اندازد. يعني شكنجه به او مي دهد. ضرر به او نمي خورد، ولي بايد خيلي سختي را تحمل كند. سوراخ كردن گوش ضرري به جايي نمي رساند، ولي خيلي مشقت و سختي دارد. اين سختي و مشقت را بر خود يا ديگري تحميل كردن اين هم يك ار عناويني است كه در يك حدودي كراهت دارد و يك حدود بالا برسد حرام است.

يكي هم آن است كه در زينت گري شخص و اينها يكي از عواملي كه محدوديتي ايجاد مي كند همان بحث زهد است كه زهد در يك حدودي و در يك مراتبش واجب است و تركش حرام است. در يك مراتبش هم مستحب و تركش مكروه است. اين هم از عواملي است كه مي تواند يك مقداري بحث تزيين و زينت گري و اينها را محدود بكند.

 بنابراين ايجاد مشقت و توليد مشقت در مقام تزيين و زينت گري يكي از عناويني است كه گاهي توليد كراهت مي كند، در يك سطوحي هم تحريم مي كند. همانطور كه دلبستگي به او و بهره برداري از آن چيزهاي دنيايي كه خلاف زهد است، اين يك حدودش كراهت دارد، يك حدودش حرام است.

 اختلال نظم و دور سازي از فرهنگ ديني و امثال اينها، اينها در يك حدودي كراهت دارد، در يك حدودي حرام است. تهديد حدودش نياز به بحثهاي مستوعبي دارد كه مع الاسف در فقه انجام نشده كه ما انشاءالله آينده بحث خواهيم كرد.


بسم الله الرحمن الرحيم

 

بحث تسخير طبيعت:

كه در واقع تصرف در عالم طبيعت است. جنگلها، مراتع، كوهها، فضا و بخشهاي مختلف اين شكلي يك بحث است. كه تسخير طبيعت يا تصرف در مظاهر كون و حيات است. تصرفاتي كه موجب تغييراتي در عالم و طبيعت مي شود. يك بحث هم تمتعات و انتفاعات به مظاهر طبيعت است. اينها بينشان عموم و خصوص من وجه است و در آن بخش اول بايد به هر دو زاويه نگاه كرد. با تفاوتي كه دارد يا اينكه دو بحث كرد. يا اينكه يك بحث در دو مقام و دو فصل تقسيم كرد. با توجه به اينكه تفاوتهايي ميان اين وجود دارد.

بحث اول: حدود تصرف انسان در عالم طبيعت

 يك بحث اين است كه تا چه حد انسان مي تواند در عالم طبيعت تصرف و تسخير كند. دستكاري طبيعت و تصرف در طبيعت و تسخير طبيعت به نحوي كه تغيير بدهد اين يك بحث است خيلي بحث جالبي است. ما يک مقداري به آن اشاره كرديم. خيلي دامنه دار است. ليغير لخلق اللهو چيزهاي ديگر و فن آوري امروز و تمدن امروز از دير باز بشر اينطور بوده و از خصوصيات بشر اين است كه مي تواند مواد خام را تغيير بدهد. ولي در دنياي امروز اين امر خيلي دامنه پيدا كرده است.

بحث دوم: تغييراتي كه در خصوص انسان داده مي شود

بحث ديگر اين است كه تغييراتي كه در خصوص انسان داده مي شود. و امكان دارد داده بشود. چه به شكل اشكال روانشناختي و به كار گيري علوم انساني و شيوه هاي تربيتي و روانشناختي و اينها، چه در حوزه بدن با مسائل ژنتيكي و مهندسيهاي ژنتيكي و امثال اينها كه خود اين هم دو بخش دارد كه يك بخشش به حوزه بحثهاي طبيعي بر مي گردد. يك بخشش به حوزه علوم انساني بر مي گردد.

 بحث سوم: تمتعات به عالم طبيعت

تمتعات به عالم طبيعت و به نعم دنيايي و استفاده كردن از اين نعم دنيايي كه اين سه بخش مي شود. كه سومي را به عنوان زهد و اين حرفها شايد در آينده در يك جايي بحث كنيم.

بحث تزيين:

ما تا حدي مفصل بحث كرديم. چهار چوب مفصلش را بحث كرديم. مراحل بحثش هم مشخص شد. و بعضي بخشهاي آن هم بيشتر بحث شد.

در هر يك از اين سه، چهار مبحث اول بحث مي شود كه آيا اين امر في حد نفسه جايز است؟ يا جايز نيست؟ و اينكه كجا جايز است؟ و كجا جايز نيست؟ كجا حرام است؟ و كجا مكروه است؟ و حدود اين آزادي كه در تسخير طبيعت است در تصرف در انسان است. در تمتع به نعم دنيايي است، يا تزيين به زينتهاي دنيايي است. گفتيم همه اينها يك حدودي دارد. حدود تحريمي و تنزيهي دارد. و در هر يك از اينها سه فصل دارد، يك فصل اين است كه خود اين عمل جايز أو غير جايز و حدود محدده آن چيست.

 بحث دوم اين است كه ديگري بخواهد نسبت به كسي اين عمل را انجام بدهد. اگر مصداق داشته باشد چگونه است. و فصل سوم در هر يك از اينها اين است كه اكتساب به اينها اگر به عنوان شغل و حرفه بشود چه حكمي دارد؟ كه راجع به تزيين و حكم اكتساب به آن در پنج قسم و پنج نوع بحث كرديم كه اين اقسام و انواع در كلمات تفكيك شده نبود.

تكمله بحث كسب: روايت حكم تحريم تكسب آرايش گري

در تكمله آن بحث يك روايتي وجود دارد كه گويا به طور عام و مطلق يك حكم تحريمي و تنزيهي را روي تكسب و استيجار براي عمل آرايش گري مي آورد. اين روايت همان روايتي است كه مرحوم صدوق به اسناد جازم نقل كرده اند. و به صورت مجهول الروايه نيست. به اسناد جازم و فعل معلوم است. اينجا مرحوم صدوق مي فرمايند: كه محمد بن علي بن حسين مرحوم صدوق فرموده اند كه قال عليه السلام معلوم نيست كدام يك از معصومين ولي نسبت جازم به معصوم مي دهد. كه لا بأس بكسب الماشطه ما لم تشارط و قبلت ما تؤتي و لا تصل الشعر المرأه به شعر امرأه غيرها كه بحثهاي ديگري است كه قبلا بحث كرديم. در اين روايت كه به اسناد جازم آمده، اما اينجوري فرموده اند كه لا بأس بكسب الماشه ما لم تشارط و قبلت ما تؤتي. اگر شرط نكند و قرار داد مشخصي نبندد كسب آن مانعي ندارد. يعني تبرعاً انجام بدهد، آنها هم يك چيزي به او بدهند. مفهوم شرط اين جمله است كه اگر شرط بكند يعني در اجاره اي بخواهد عقدي جاري بكند استيجاري انجام بشود، اجير بشود كه اين عمل آرايش گري را انجام مي دهد به مبلغ صد هزار تومان يا پنجاه هزار تومان يا هزار تومان اگر شرط بكند مانعي دارد.

بحث سندي:

از نظر سند گفتيم كه يك ديدگاهي است كه مطلق مرسلات صدوق معتبر است. يك ديدگاه تفصيلي است كه اسنادات جازم ايشان را معتبر مي داند كه آن هم معتبر است. مثل مرحوم آقاي بروجردي و آقاي فاضل و تا حدي امام هم به اين گرايش دارند. يك ديدگاه هم اين است كه اين با بقيه فرقي نمي كند كه نظر ما هم همين است. ما هم مثل آقاي خوئي و آقاي تبريزي و اينها مي گوييم كه فرقي نمي كند اين مرسله است و اعتباري ندارد.

بحث دلالی:

به لحاظ دلالت يك بحث در اينجا همان مفهوم شرط است. اين هم محل اختلاف است. اگر كسي قائل به مفهوم شرط در اينجا نباشد. طبعاً مستقيم نفرموده است كه كسب الماشطه عند الاشتراطه منعي دارد و فيه بأس، بلكه مي گويد لا بأس ما لم تشارط از اين جهت اگر مفهوم شرط را قائل نباشد منعي در آن وجود ندارد. چون مفهومش است كه مي گويد اگر شرط بكند مانعي دارد. اين مفهوم شرط اگر پذيرفته نشود، اين روايت اينجا هم دلالتي ندارد. مثل آقاي فاضل و اينها مفهوم شرط را قبول ندارند. اما اگر بپذيريم كه حق هم پذيرش مفهوم شرط است، همانطور كه عمده محققين مي گويند. اين روايت ظاهرش اين است كه إذا اشترط و اگر به نحو لفظي و معاطاتي عقد جاري بشود كه در مقابل اين آرايش گري اين مبلغ را مي گيرم، اين مانع دارد. كه حق در اينجا اين است كه مفهوم شرط دارد.

نكته دوم هم اين است كه اگر ظاهر اين روايت بگيريم، مفهومش اين است كه إذا اشترط ففيه بأس، اين إذاشترط ففيه بأسظاهرش حكم الزامي است، يعني اشكال دارد. به قرائن حكم و موضوع معامله باطل است. بأس در معامله احتمال دارد كه بگوييم حكم تكليفي است و احتمال دارد بگوييم حكم وضعي است. و احتمال دارد بگوييم هر دو را مي گيرد. آن ففيه بأس در مفهوم يا اين است كه حكم وضعي و تكليفي هر دو را مي گيرد. يا لا اقل حكم وضعي مصداق روشنش هست. يعني معامله باطل است. و أخذ مال در مقابل اين جايز نيست و باطل است. وقتي مي گوييم اين امر فيه بأس در غير معاملات كه باشد، ظهورش در حرمت تكليفي است. در معاملات به نظر مي آيد مصداق اصلي و ظاهر اوليه اش همان اشكال وضعي است، اما ممكن است بگوييم اطلاق دارد و تكليفي را هم مي گيرد. ولي به هر حال وضعي را مي گيرد.

اگر ما مفهوم شرط را بپذيريم، يعني اگر كسي سند اين را بپذيرد و مفهوم شرط را هم بپذيرد. و ظهور فيه بأس را هم در بطلان بپذيرد، آنوقت ظاهر روايت تا اينجا اگر كسي اين مراحل را بپذيرد، اين مي شود كه اجير شدن و آرايش گري اگر با شرط قبلي باشد يعني به عنوان عقد اجاره باشد باطل است. اما اگر تبرعاً انجام بدهد و هر چه به او بدهند بگيرد، يعني در واقع او كار تبرعي كرده، آنها هم پولي تبرعاً به او دادند، اين مانعي ندارد.

ادله بطلان ظهور روایت:

دليل اول: عدم اعتبارسند روایت

 اين است كه دليل سندي است و سندش هم سند متقني نيست. بنابر آنچه كه ما عرض كرديم. و فوقش هم اگر كسي اين را بپذيرد بايد در حد كراهت و اينها بپذيرد و الاّ سندش معتبر نيست.

دلیل دوم: سيره مستمره و ارتكاز قطعي

 كه اجازه نمي دهد كه ما پايبند به اين دلالت جدي صريح الزامي اين باشيم، اين است كه يك سيره مستمره و ارتكاز قطعي يا اطميناني وجود دارد كه نمي گذارد كه انسان حرمت را اينطور قائل بشود. ما خودمان را جاي كسي مي گذاريم كه اين سند را قبول كرده است. اگر سند را بپذيريم بالاخره انسانهاي بزرگي قائل شدند به اينكه اين اسناد جازم اسناد معتبر نيست. اگر اين را بپذيريم دو نكته مانع مي شود. يك نكته لبيه خارجي داريم، يك نكته داخلي داريم. نكته لبيه خارجيه همان سيره متشرعه و ارتكاز متشرعه است كه كسي در همه زمانها سلماني بودند در طرف مردها و در طرف زنها هم كسي بوده كه اين امور را انجام مي داد. و همه هم پول مي گرفتند. درست است كه عقد خوانده نمي شد. ولي حالت معاطاتي بود، معلوم بود كه اين وقتي عروس مي شد، فلان زن مشاطت انجام مي داد. يا بعد از عروسي هم اينطور بود. اين سيره مستمره و چيزي كه رايج و متداول بود و در همه ازمنه بود و طبع بشر هم آن را اقتضا مي كرد. اين اگر مي خواست منع بشود به نحو تحريمي به يك روايت به اين شكل نمي شد آدم عمل بكند. اين سيره و ارتكاز و سيره جاريه در عرفهاي متشرعين اين مانع از اين مي شود كه بگوييم اين حرام است. مانع از اين مي شود كه باطل است و أخذ مال حرام است. اين قرينه مي شود بر اينكه اينها بايد حمل بر كراهت بشود. و از حكم تكليفي بايد بيرون آورد.

دلیل سوم: ذات خود كسب

اين است كه اينجا دارد كه لا بأس كه داخلي است مي گويد بكسب الماشطه خود كسب كمي ظهور در اين دارد كه نوعي معامله است. چون كسب ما لم تشارط است. معنايش اين است كه اصل كسب و تكسبش مانعي ندارد. مي خواهد بگويد كه خيلي سخت گيري نكند. كلمه كسب اينجا آمده، تشارط هم اينجا آمده، شايد در تشارط كمي فرق داشته باشد با تشترط و اينها. يعني مبالغه در شرط و چانه زني نكند. كه متداول هم بوده كه در اين نوع امور ديديد الان هم در آرايش گري و اينها بي حساب و كتاب است. در اين مواقع كار او كاري است كه علي الاصول در اين مواقع كه كسي بچه اش را داماد يا عروس مي كند. دست و دل بازي دارد و طرف مقابل هم همچين بي محابا چانه زني مي كنند و بيشتر مي گيرند. اين در مكاسب هم آمده و حرف درستي هم هست. به دليل اينكه طبع اين نوع مشاغل و حرف چانه زني است. و طرف هم در رودروايستي قرار مي گيرد. اين هم يك نكته اي است كه وجود دارد كه ذات كار اينجور حالتي دارد و در روايت هم تعبير كسب آمده معلوم مي شود كه اصل اينكه در آمدي داشته باشد مانعي ندارد. تشارط هم آمده، تشارط هم به معناي مبالغه در اشتراط است يعني بيايد چانه زني بكند. اين اشكال دارد. يعني اگر كسي قائل به حرمت هم بشود. يعني اين چانه زني زياد و افزون خواهي و افزون طلبي در اين معامله يك امري است كه اشكال دارد، حتي اگر حرمت را هم بگوييم. خود اين البته مناسبات حكم و موضوعش اقتضا مي كند كه حتي اگر اين هم مفهوم روايت باشد، كراهت دارد كه انسان چانه زني بكند. المؤمنون عند شروطهم و يا أوفوا بالعقود خيلي جاها با يك روايت قيد خورده ولي اگر آن نكته قبلي را اضافه بكنيم. آنوقت مي گوييم نمي شود اينجا قيد مي خورد. يعني به كمك سيره مي گوييم نمي تواند قيد بخورد. علاوه بر اينكه از نظر داخلي هم روايت چون كسب آمده و بعد هم تشارط و اينها ممكن است حمل بر آن نكته بشود به خاطر راز و رمزي كه در اين نوع كسبها است. بنابراين اين روايت نمي تواند معارض چيزهايي باشد كه قبلاً گفتيم فوقش يك كراهتي را مي آورد در چانه زني و افزون خواهي.