فقه / فقه اقتصاد / تزیین؛ جلسه 1387/02/01

بسم الله الرحمن الرحيم

 

بحث اول: تسخير طبيعت و تمتع به طبيعت

بحث دوم: تزيين

آراسته كردن خويش و آرايش گري بود. در اينجا گفتيم كه آرايش گري و آراستن شخص از لحاظ چهره و لباس و امثال اينها في حد نفسه امر مباحي است و در مواردي مستحب مي شود، در مواردي واجب مي شود و در يك مواردي هم محرم يا مكروه مي شود. آن موارد محرم و مكروه آن چيزي است كه با بحث مكاسب محرمه ارتباط دارد و قرار شد كه ما بحث كنيم.

 موارد تزيين محرم:

1.تدليس

 مورد اول از محرمات و مكاسب تزيينات محرمه تزيين تدليسي بود. در اين خصوص ما طبق قواعد بحث كرديم و گفتيم كه تدليس و غش در معاملات و مناكحات و احياناً موارد ديگري كه در بحث غش مطرح خواهيم كرد حرام است. و اما روايات الخاصه الوارد في الباب، اينها ربطي به بحث تدليس ندارند. همانطور كه ملاحظه كرديد حيث اين روايات، حيث تدليس نيست، اگر تدليس بر اينها عارض شد، يك عنوان ديگري است كه بايد آن را متوجه شد. و الاّ اين روايات در مقام تدليس نيست، جز يك وجهي كه در مقام جمع بعد مي گوييم.

2.غسل الوجه بالخرقه

 مورد دوم غسل الوجه بالخرقه بود، كه انواع و اقسامي داشت، اين هم مورد دومي بود كه بحثش جلسه قبل تمام شد و يك القاء خصوصيت هم مي شد در آن آورد. و يك تصحيح سندي هم ما با انضمام به روايات در اينجا با آنچه كه در مورد حمام وارد شده اشاره كرديم. با آن القاء خصوصيتي و تصحيح سندي كه داشت به يك كراهت رسديم. و نتيجه اش هم كراهه التكسب به اين تزيين است. اين حاصل مباحث گذشته بود.

3.وصل شعر به شعر

بحث سوم كه در اين روايات آمده و البته اين روايات ضعيف بود. وصل شعر به شعر بود. اين وصل شعر به شعر در قديم به شكلي مرسوم بود كه دختران يا زناني كه مو نداشتند. يا موي كمي داشتند. يا رنگ ديگري مي خواستند انجام بدهند. چون اين اشكال و تزئينات امروز نبود. به نحوي موي حيوانات را موي انسان و زن ديگر را به موهاي خودشان مي بافتند. اين يك نوع بود كه مي بافتند. يك نوعش هم غرامل بود كه مثل همين كلاه گيسهاي امروز است كه چيزي آماده مي كردند و به شكلي دور سر مي پيچيدند. قاعده اش بايد اينطور باشد كه موهايي را درست مي كردند، بعد هم با مثل همين ريسمان و به آن شكل در سر مي گذاشتند. اكنون هم كلاه گيس است كه چيزي از آن قبيل است با تفاوتهايي كه كرده است. اين مورد سوم است كه از اين روايات حكم اين قصه را معلوم كنيم كه آيا حرام است؟ مكروه است؟ يا نه؟

در مقدمه بايد به اين نكته توجه داشت كه اگر از اين روايات چيزي استفاده شود، علي القاعده تنقيح مناط و القاء خصوصيت مي شود به انواع كلاه گيس و بافتن و امثال اينها فرقي نمي كند. يعني اين چنين امر عقلايي است. اينجا تعدد كيفيت و ويژگيها نيست. علي القاعده اينطور است كه روح آنچه كه در اين روايات وارد شده است و آن هسته مركزي مفاد اينها همين است كه به نحوي براي زيباتر كردن مو از موي ديگران و موهاي ديگر استفاده بشود. آنوقت اين شامل انواع چيزهايي مي شود كه عرض مي كنم. هم شامل اين مي شود كه مويي را به موي در ادامه مو ببافند. به يك شكل ظريفي مي بافند كه معلوم نمي شود. هم به شكل كلاه گيس ها مي شود و انواع كلاه گيسهايي كه متصور است و حالت طبيعي خودش را پيدا مي كند. و هم شامل موهاي حيوانات و موهاي زنان ديگر و موهاي مصنوعي هم مي شود آن هم فرقي ندارد. آن هم وصل شعر به شعر است. امروز از همين مواد شيميايي و همين كارهاي تبديل مواد نفتي از همانها مي شود مو هم درست كرد. و گاهي موي حيواني يا موي انسان نيست موهاي مصنوعي است. ظاهرا آن هم مشمول همين است. اينها هيچ وجه جدايي قاعدتا نبايد داشته باشد. بعيد نيست كه القاء خصوصيت بشود و شامل اينها هم بشود. يعني در حقيقت روح قصه اين است كه موي غير خودش را براي زيبايي به او متصل بكنند. و كاشتن هم بعيد نيست كه مشمول اينها بشود. وقتي القاء خصوصيت مي شود كه از موي ديگري بخواهد وصل بكند. آن هم ممكن است شامل بشود. اما اين بحثي كه اينجا مي كنيم فعلا از حيث آرايش گري از اين حيث است. اما بحث عمليه جراحيه اي كه با آن مو مي كارد و بحث نماز و مس و اينها داستان ديگري دارد كه در جاي خودش بايد بحث بشود. اين مقدمه بحث.

روایات:

اما اصل بحث در اين مورد سوم اين است كه روايات كه قبلاً آنها را خوانديم و البته هيچ يك از بحثهايي كه ما كرديم سند معتبري نداشت. فقط يكي بنابر بعضي مباني كه مرسلات ابن ابي عمير باشد معتبر بود. اين روايات به سه طائفه تقسيم مي شود كه بايد اينها را جمع كرد و ديد كه وجه جمعش چه چيزي مي شود.

طائفه اول: روايات مانعه

 رواياتي است كه منع مي كند به طور مطلق، روايات مانعه است. اين روايات مانعه سه روايت در اين باب است. روايات مانعه به طور مطلق يكي روايت دوم است كه سند آنها را خوانديم اين همان مرسله ابن ابي عمير است كه چون عن رجل دارد ما گفتيم اعتبار ندارد، به خاطر وجه فني كه در مرسلات ابن ابي عمير است. و باز هم عرض مي كنيم ما ثقات صفوان و بزنطي و ابن ابي عمير را مي پذيريم. اما مرسلات اينها را به خاطر نكته فني كه توضيح دادم نمي پذيريم. به هر حال آن روايت دوم است كه فرمود: لا تصل الشعر بالشعر، مو را به مو نباف، وصل نكن. روايت ديگر روايت چهارم است كه آن هم از نظر سند اشكال داشت، گر چه بحثي به ذهن من مي آمد كه سند اين را بررسي مجددي بكند. آنجا دارد كه عن الامرأه مسلمه امشط العرائس.... ليس لها معيشه غير ذالك و قد دخلها ذيق حضرت فرمود نه اين شغلي نيست كه اشكالي داشته باشد. و لكن لا تصل الشعر بالشعر. موي ديگري را به موي كسي نبافد. اين دو روايت است كه به طور مطلق منع كرده است. كه اين دو روايت مانعه  اگر سند داشت ظهورش به طور مطلق اين بود كه نهي هم دارد. ظهور تحريمي هم ممكن است باشد. كه به طور مطلق بافنگي مو و وصل شعر به شعر در مقام آرايش گري و اينها درست نيست. روايت سوم دلالتش از اينها قوي تر است و آن روايت هفتم اين باب است كه كاملاً روايت ضعيفي بود. يعني اين وجهي براي تصحيح هم ندارد. براي اينكه درسندش چند شخصي بودند كه بعضي مجهول هستند و بعضي تضعيف شده اند. متن روايت همان لعن بود كه امام صادق از پيامبر نقل كردند كه لعن رسول الله صل الله عليه و آله و سلم النامسه و المنتمسه و الواشره و المعتشره و والواصله و المستوصله.فرق اين با آن دو اين است كه لعن است و لعن با ظهور در حرمتش خيلي اقوي است. اين هم لعن است و ظهور در حرمتش قوي تر است اين از يك جهت، جهت ديگر هم الواصله والستوصلههم كسي كه زينت گري مي كند روي موي كسيف و هم كسي كه تن به اين آرايش گري مي دهد. آنجا مربوط به آرايش گر بود، اينجا هر سه را مي گويد. اين سه روايتي بود كه در اينجا وارد شده است. اين طائفه اول كه اين طائفه اول در واقع لعنه اي كه حرمتش قوي بود. بعد مي گوييم كه از نظر سندي خيلي ضعيف است. از نظر دلالي هم مي گوييم در روايت ديگر گفته شده است كه مقصود از واصله اين نيست.

طائفه دوم: روایات مجوزه

احاديثي است كه دلالت بر جواز مطلق مي كند. و آن همان يك روايت باب سه است. كه آن هم باز محمد بن يحيي عن محمد بن حسين عن عبدالرحمن بن ابي هاشم عن سالم بن مكرم عن سعد الاسکاف بود كه عبد الرحمن و سعد اسكاف و اينها توثيقي ندارند. آنجا دارد كه سئل ابو جعفر عن الغرامل التي تضعها النساء في رؤوسهن يصله بالشعورهنحضرت فرمود: لا بأس المرأه بما تزينت به لزوجهامانعي ندارد. اين البته دارد كه لا بأس علي المرء بما تزينت به لزوجهاموردش اين است. ولي فرقي نمي كند. اين تزينت لزوجها مي خواهد بگويد جزء محرمات نباشد. يعني جلوي نامحرم و اينها نباشد. و الا اگر لغير زوجها هم هست، اگر محارمش است، تزيني است كه عناوين ديگر ندارد، آن هم همين است فرقي ندارد. اين روايت دلالت بر جواز مي كند. با اين القاء خصوصيتي كه عرض كردم و دلالت بر جواز مطلق مي كند.

 طائفه سوم: روايات مفصله

تفصيل دهنده بين موي انسان و غير انسان است. اين روايات دو تا صدق مي كنند. يكي روايت پنجم است كه احمد بن محمد عن علي بن حكم عن يحيي بن مهران عن عبدالله بن الحسن قال سألته عن الغراملكه اين هم البته يحيي بن مهرانش توثيقي ندارد. علي بن حكمش هم محل بحث است و لذا اين هم ضعيف است. قال سألته عن الغرامل قال و ما الغرامل قلت صوف تجعله النساء في رؤوسهنچيزي از پشم و اينها است كه زنها روي سرشان مي گذارند، براي زيباتر تر كردن موي خودشان، حضرت فرمود: إذا كان صوفا فلا بأساگر از صوف است كه از غير انسان است. مانعي ندارد. و إن كان شعرا فلا خير فيه من الواصله والموصوله،در اين خيري نيست. اين همان واصله و موصوله هست. اينجا مي گويد از موي انسان كه قاعدتاً موي انسان ديگر است نه خود او، اين اشكال دارد. روايت ششم هم مرسله مرحوم صدوق است كه بنابر بعضي انظار اين مرسله معتبر است. چون مرسله جازمه است. اسنادش اسناد جازم است. تصور ما البته اينطور نيست. روايت ششم اينطور است. محمد بن علي بن الحسين قال عليه السلام حضرت فرمودند: لا بأس بكسب الماشطه ما لم تشارط و قبلت ما تؤتي و لا تصل الشعر المرأه به شعر الإمرأه غيرها اين كه گفتيم آنجا انصراف دارد به موي زن ديگر اينجا تصريح دارد در روايت آن هم انصراف دارد. شعر زن ديگري را به اين زن بافتن اشكال دارد. و اما شعر المؤذ  فلا بأسگوسفند و بز و اينها لا بأس بأن توصله بالشعر المرءاين مانعي ندارد. ما مي گوييم كلاً آنچه كه گفته لا بأس اين از حيواني باشد، يا حتي مصنوعي باشد، اينها همه مثل همين است، فرقي نمي كند. چيزي كه حضرت در آن عنايت دارد و در روايات شعر مرئه ديگري به مرئه است. بقيه اش لا بأس. اگر هم اين القاء خصوصيت هم نشود خودش بحث هم همان است. بنابراين در اين روايات چيزي كه منع قرار گرفته است. شعر المرئه الاخري بهذه المرئه. و اما شعر خود اين زن از اين روايت خارج است و شعر مصنوعي هم از اين روايات خارج است، يا ملحق به هماني است كه مي گويد اشكال ندارد.

وجوه جمع روایات:

 الوجه الاول في الجمع: جمع تبرعي

 اين است كه نحمل الطائفه الاولي علي مقام التدليس و طائفه الثانيه في غير مقام التدليس.

اشکال جمع اول:

اين جمع دو اشكال دارد. يكي اينكه شما بايد طائفه ثالثه را با هم ببينيد. يك طائفه ثالثه اي داريم كه اتفاقاً در آن طائفه ثالثه مثلاً روايت اسناد جازم مرحوم صدوق راهي براي تصحيحش هم وجود دارد. يعني حداقل بنابر بعضي از مباني معتبر هم است.

 اشكال دوم اين است كه بر فرض اينكه طائفه سوم نداشته باشيم، يا حتي در طائفه سوم هم كسي بگويد الشعر المرئه بالمرئه الاخري فيه بأس آن هم بگوييم حمل بر مقام تدليس مي شود. اشكال دوم علي ايّ حال وارد است و آن اين است كه اين جمع تبرعي است. نام و نشان و اثري از بحث تدليس و مقام ازدواج و اينها نيست، بلكه اين جمع تبرعي است. بلكه ظاهر بعضي از اين روايات اطلاق است، يعني اطلاق قوي در اينها هست. كه نسبت اين مشاطه ها و آرايش گر ها و اينها اين نبوده كه گاهي يك اتفاق مي افتد و كسي مي خواهد عروس بشود. غالبش همان آرايش گريهاي معمولي است كه زنان متزوجه مورد اين آرايش قرار مي گرفتند. آن فرد خيلي غالب و متعارف آن است. آن را بيرون ببريم وجهي ندارد.

اين دو اشكالي است كه به اين بحث آمده و لذا ما به خاطر همين گفتيم اين روايات ربطي به مقام تدليس ندارد.

 وجه دوم جمع: جمع در مقام حكم

اين است كه باز ناظر به طائفه اولي و ثانيه هستند. اين جمع دوم، جمع در مقام حكم است، نه درموضوع، جمع اول در مقام موضوع است كه تزيين تدليسي و غير تدليسي، طائفه اول تدليسي است و مجوزه غير تدليسي، جمع دوم جمع د رحكم است. يكي مي گويد لا تصل، يكي مي گويد لا بأس و جمع اين دو اين است كه لا تصل را حمل بر كراهت كنيم. و اين خيلي امر متعارفي است در فقه الي ما شاءالله مواردي كه نهي وارد شده است. و جايي كه لا بأس دارد. اول مكاسب ثمن العزره سحت لا بأس بثمن العزره همانجا همه مي گويند ثمن العزره سحت اگر تنها بود ظهورش اين بود. ولي لا بأس يك نفي روشني دارد كه اظهريت دارد و حرمت را از او مي گيرد. و آن را حمل بر كراهت مي كند. اين هم حمل نهي است به قرينه لا بأس بر كراهت.

اشكال جمع دوم:

 اولين و مهم ترين اشكال آن اين است كه آن روايات طايفه سوم را نديده در حاليكه در جمع بندي ميان روايات بايد همه طوائف را با هم ديد. و لذا از حيث اينكه غفلتي از اين در آن طائفه ثالثه است. از اين جهت فيه اشكال و مناقشه، اين از يك جهت.

 اشكال دومي هم كسي مي تواند به اين وارد كند و آن اين است كه بگويد كه در آن روايات مانعه، يكي لعن دارد. و چيزي كه لعن دارد، ظهورش چنان قوي است، نمي توانيم بگوييم كه لا بأس ظهوراو را عوض مي كند. بلكه اينجا تعارض مي كند. اظهر و ظاهر نيست. اينطور نيست كه بگوييم ظهور لا بأس اظهراز ظهور لا تصل در حرمت است. براي اينكه لا تصل يكي از اين بيانات است. يك بيان ديگر لعن است. و ظهور لعن در حرمت كمتر از ظهور لا بأس در جواز نيست و اين دو ظهور لا بأس و لعن اينطور نيست كه اظهر و ظاهر باشند. يا لعن اظهر است، يا اينكه اينها تعارض مي كنند. نمي شود بگوييم ظهور اين را بيش از آن جمع بر كراهت بكنيم. لعن را حمل بر كراهت كردن به اين سادگي ميسر نيست. لعن در مقام دور بودن از رحمت خدا و اينها است. منتهي متعارف بسيار قوي آن در محرمات است.

 جواب استاد ازاشکال دوم:

اصولاً آن لعني كه در اينجا آمده، در يك روايت ديگري اصلاً اين لعن نيامده، روي واصله و موصوله به معناي آرايش گري و اينهاتفصيل شده، اين روايت هفتم كه دارد لعن رسول الله النامسه و المنتمسه و الواشره و المؤتشره و الواصله و المستوصله و الواشله والمؤستوشلهاين لعن تفصيلش به مويي كه ببافند به موي زن اين در كلام حضرت نيامده، اين تفسير، تفسيري است كه مرحوم صدوق از علي بن غراب نقل مي كند كه راوي حديث است. و ظاهراً اين تفسير امام نيست، تفسير راوي است. و لذا اين روايت تفسيرش براي ما اعتبار ندارد، كنار مي رود. آنوقت براي ما سؤال مي شود كه معناي واصله و المستوصله چيست؟ ممكن است در ادبيات عرب يك معناي ظاهري و اوليه داشته باشد. ولي در دو جاي ديگر اين روايت تفسير شده است. در روايت سوم تفسير شده كه واصله و مستوصله مربوط به قوادي و وساطت در زنا و اينها است، اصلاً ربطي به بحث تزيين ندارد. پس اين روايت لعن با تفسير آن روايت ساقط مي شود. دليل مفسر هم هميشه حاكم است. هر جا بگويد اين اينطور است و در خود آن دليل يا جاي ديگر بيايد بگويد كه و يراد من هذا و أعني من هذا كذا ، مي گويند اين حاكم بر آن است  معنا را عوض مي كند. و لذا تفسير آن دارد كه ليس هناك لعن رسول اكرم اين نيست كه اينها معنا كرده اند. بلكه لعن رسول الله الواصله التي تزمي في شبابها فلما كبرت قادت النساء و الرجال وفتلك الواصله و الموصولهاين يك تفسير پس آن تفسير هم بر مفسر مقدم است. اگر مقدم هم نباشد و وجوه ديگري بگوييم كه وجوه دقيق تري مي شود مطرح كرد. باقي آن اين است كه تعارض مي كند. در روايت پنجم گر چه واصله و موصوله را به شرع نسبت داده، ولي آنجا فرموده كه اين واصله در شعر انساني به انسان ديگر است. إن كان شعرا فلا خير فيه من الواصله و الموصوله، پس اين لعن واصله و موصوله مطلق مسلم درست نيست. يا واصله و موصوله ربطي به بحث ما ندارد. بنابر تفسيري كه در روايت سوم آمده يا اگر هم ربط دارد واصله و موصوله فقط در شعر انسان به انسان است. در ساير موارد نمي آيد.

جواب دومي هم كه قابل مطالعه است. اين است كه لعن ظهور بسيار قوي در حرمت دارد. اما به گمانم در مواردي در مكروهات هم به كار رفته است. مواردي كه مسلم جزء مكروهات است، باز هم لعن به كار رفته است. اگر آن باشد، آنوقت لعن با معناي لغوي كه دور بودن از رحمت خدا است. با آن حالت اصطلاحي كمي تفاوت پيدا كرده است. لعن به معناي دور بودن به مكروهات هم مي شود. بالاخره مكروهات هم اگر عذاب هم نداشته باشد در آن حضاضت  منقصطي است50/.38  كه اصل قصه اين است كه آدم را از مقام قرب و رضوان الهي دور مي كند. ممكن است بگوييم لعن حداقل يك معناي عامي هم دارد. و گاهي هم با قرائن مي شود گفت كه مكروه را هم مي شود براي آن معنا كرد. اين كمي احتياج به تتبع دارد. و الاّ ظهور لعن در حرمت ظهور قوي است.