فقه / فقه اقتصاد / تزیین؛ جلسه 1387/02/08

بسم الله الرحمن الرحيم

 

بحث تزیین:

 اصل تزيين و تزين و تجميل و تجمل در چهار چوبه هايي كه خود روايات معين كرده اند، يك امر مستحسني در شريعت شمرده شده است. رواياتش در جلد سوم ابواب احكام ملابس در باب اول آمده، كه عنوان باب اين است استحباب التجمل و كراهه التبائس، در اينجا رواياتي آمده كه بعضي معتبر است و در اين بحث تعدد دارد. همين روايت كه إن الله جميل و يحب الجمال يحب أن يري اثر نعمه علي عبده و إذا انعم الله علي عبد بنعمه احب أن يراها عليه لأنه جميل يحب الجمالدر باب بعد هم استحباب و اظهار نعمت و كون الانسان في احسن ذي كومه و كراهه كسب النعمه اين باب يك و دو است. باب چهار آنجا استحباب و تزين مسلم للمسلم است. و للغريب و الاهل و الاصحاباست كه رواياتي است كه البته بعضي معتبر و بعضي معتبر نيست. ولي لتزين احدكم لاخيه المسلم كما يتزين للقريب الذي يحب أن يراه في أحس الهيئه.كه لباس متناسبي را بايد بپوشد. باز باب ششم استحباب الفظ الثوب النقي النظيف در اينجا نظلافتش در چند روايت آمده است. كه بعضي بنابر برخي نظريان درست است. من اتخذ ثوبا فلينظفه و همينطور رواياتي كه آمده. احكام مفصلي در اينجا آمده كه ما دراين قسمت وارد نشديم. مكروهات تزين به لباس را هم فقها در همين ابواب آورده اند. ضمن بحث صلوه آورده اند. استطرداداً در كتاب صلوه بحث مي شود. لازم است كه همه آنها در يك جا بحث بشود. پس بنابراين اين يك فصل است كه مكروهات تزين در چهره و آراستگي چهره و در لباس كه چهره اش را ما بحث كرديم. و لباس هم در همين اهواء و اكراه ملابس آمده است. يك بخش هم محرمات است كه اين هم بعضي در چهره و در لباس به عنوان اولي است. و بعضي به عنوان ثانوي و قواعد كلي است. در قواعد كلي كه تزيين به عنوان كلي را چهار چوبه هايي برايش منع كرد. هشت تا ذكر كرديم. و آنها غالباً مشترك است. و لباس و غير لباس را مي گيرد. البته در ملابس بخصوص در بعضي از آنها مثل لباس شهرت يا لباسي كه موجب كبر بشود. آن عنوان كلي است. اگر دليل خاص هم نداشتيم همين بود. ولي دليل خاص داريم. كه لباسهايي كه حالت تكبر را ايجاد مي كند. خيلي منع شده است. بلند بودن كه خاك مي كشيدند، مثل پادشاهان و اينها خيلي منع شده است. اين هم محرماتي است كه به عنوان اولي و ثانوي در چهره و لباس آمده و بخش عمده اي را گفتيم. ولي عناوين ديگري هم هست كه اينجا ذكر شده است. آنوقت بحث مستحب و واجبش ما وارد نشديم. ولي اينجا خيلي حرف وجود دارد در لباس و در چهره هم تا حدي ولي بعضي از چيزهايي كه برايش تأكيد شده در بحث مستحبات رنگها است. روايات متعدد است، كه بعضي از رنگها را مستحب مي كند. در جنسها هست كه تأكيداتي دارد كه اجناس خاصه اي را تأكيد مي كند. و در كيفيت دوخت و شمائلش هست كه باز تأكيداتي وجود دارد. و اينها هم در مستحباتش اينجور چيزي آمده، واجباتش كه باز اشاره اي قبلاً كرديم كه در مواردي كه بخصوص در روابط خانوادگي و و وسايل زناشويي مؤثر باشد، آنجا گاهي به حد وجوب مي رسد. و جاهاي ديگر هم ممكن است به حد وجوب برسد. چهار چوبه محرمات و مكروهاتش را نسبتاً بيشتر بحث كرديم. واجبات و مندوباتش را كمتر بحث كرديم. ولي اينجا مي شود آن را ديد. مسواك و عطر و اينها هم جاي خودش را دارد. جالب اين است كه مثلاً خيلي نكات قشنگي دارد. در نماز مي گويد هر چه بيشتر لباس بپوشيد. يعني گويا انسان وقتي كه به نماز مي ايستد. با همه متعلقاتش در محضر حضرت حق حضور پيدا مي كند. و گويا اين جماداتي هم كه با او در اين عمل همراهي مي كنند. گويا آنها هم وارد در يك عبادتي شده اند. روايت معتبر زياد است كه زياد لباس بپوشيد، تميز بپوشيد، جميل باشد. حتي مي گويد مسجد كه مي رويد بيشتر باشد و ظاهرش بهتر باشد. و كثرت لباس و نظافتش در نماز خيلي تأكيد شده است. كه اسرار معنوي خاصي دارد. اين هم از نكاتي است كه در اينجا و در اين بحثها آمده و مي توانيد در همين جا آنها را ملاحظه بكنيد.

نسبت تنظيف و تزيين:

بين تنظيف و تزيين عموم و خصوص من وجه است. گاهي مصداق تزيين مي شود. ماده تنظيف در مجموع به صورت غالب يك تزيين به حساب مي آيد. تزييني كه تهديد شده است. يك نوعي از تزيين است. ولي معنايش اين است كه هر تزييني باشد. مي گويد خذوا زينتكم عند كل مسجد. كه همين خذوا زينتكمرا در روايات بر تنظيف تطبيق داده اند. و بر اينكه لباسهاي مرتب و منظمي باشد تطبيق داده شده است.

تقابل بین تزیین وعدم تزیین:

تزيين كه گفته مي شود ما يرفع الشين است. اين يك بحثي وجود دارد و بايد تنقيح بشود كه تزيين با شين يعني آن چه كه در عربي مي گويند، مقابل شين با عدم التزيين چه تقابلي دارد. اين يك بحث است كه جاي تأمل بيشتري دارد. آيا نسبت آنها مقابل زينت و شين در واقع عدم و ملكه است. يا تضاد است كه واسطه اي بينشان وجود دارد. اگر ما گفتيم كه اصولاً لباس مناسب و جميل استحباب دارد. يا تنظيف و تزين در آراستگي در لباس و چهره و اينها اين تزين يعني عدم الشين بين آراستگي و ناآراستگي اين شين عدم و ملكه است، يعني كاري مي كند كه چهره نفرت انگيزي ندارد اين تزيين است. همين سلب شين سلب نفرت انگيزي تزيين مي شود. يا اينكه نه بين اين دو تا واسطه است. يك حالت نفرت انگيز است، يك حالت زينت است كه يك كمال زائد است. و يك حالتهاي متعارفي هم هست كه طرف طوري مي گردد كه نه زينت كردن برايش صدق مي كند. در خذوا زينتكم عند كل مسجد و لباس و امثال اينها، چه در كلمه تزيين چه در تجمل كه در اينها آمده چه در مواردي كه عنوان خاص دارد. آنهايي كه عنوان خاص دارد مثل تطييب يا مسواك يا تنظيف كه گاهي هم اينها به عنوان تزيين به حساب مي آيد حسابش روشن است. اما غير از آنها آنهايي كه به عناوين خاصه مصداق تزيين ذكر نشده است كلي آن ذكر شده است. اين يك سؤال است كه علاقه تضاد است يا علاقه عدم و ملكه است.

ثمره بحث:

 ثمره اش هم در اين ظاهر مي شود كه مفهوم تزيين يك حالت كماليه اي است فراتر از آن حالت متعارفي كه شين در آن نيست. يا اينكه نه همينكه شين و نفرتي در لباس و چهره او نيست اين تزين است.

 اين يك سؤال جدي است ابتدا همان علاقه تضاد به ذهن مي آيد. و اينكه در چهره و ملبسه و ساير چيزها سه حالت دارد. يك حالت كهنه پوشي و مندرس نمايي و حالتهايي كه مقداري تنفري بر مي انگيزد يا حس نا خوشايندي در ديگران ايجاد مي كند، اين كراهت دارد. يك حالت متعارف و معمول دارد،این اباهه دارد. و يك حالتي دارد كه چه نظافت و چه جمل و اينها يك مقدار بهتر است، استحباب علي الاصولي دارد. گر چه لغت گاهي دارد كه عدم ما يشينه. زينت يعني دوري از ما يشينه است. ولي در تبادرات به نظر مي آيد كه در واقع چيزي فراتر از دوري ما يشينه و نفرت انگيزي است. نقيض آنجا عدم الملكه است. نقيض منطقي نيست. از لحاظ اخلاقي گاهي نه زين است، نه شين است. علي رغم اينكه قول لغوي براي ما حجيت ندارد. آنجا گفته نقيض، نقيض يعني عدم الملكه ولي تبادرات ما و ارتكازات ما مي گويد بين اينها تضاد است و يك حالتهاي ميانه اي وجود دارد كه نه زين است نه شين است. در امور ارزشي و اينها هم هست. آنوقت نتيجه اين است كه تباعس يا مندرس پوشي يا عدم اصلاح سر و صورت و نشان دادن يك چهره و لباس نفرت انگيز كراهت دارد. و يك حد متوسطي هم دارد كه مباح است. و تزين و تجمل هم در چهار چوبه هاي خودش كه عناوين اوليه و ثانويه آن را خيلي محدود كرده آن هم مي شود مستحب.

نظراستاد:

 جمع بندي خود من اين است كه درنظافت و كثافت در آنجا يك نوع عدم و ملكه است، ولي در زينت و شين نوعي تضاد است. و علاقه ضدين است.

 تأثير موقعيتهاي حكومتي و حاكميتي:

موقعيتهاي حكومتي و حاكميتي اين هم مقداري دراين بحثها تأثير دارد. همانطور كه موقعيتهاي زماني در اين بحثها تأثير دارد. و اين را در روايات اين ابواب ببينيد. خيلي اين دو تا نكته مورد سؤال شده است. از امام صادق مي شود كه لباس شما بهتر از اميرالمؤمنين است. مي گويد زمان عوض شده است. يك وقتي هم از ائمه سؤال مي كنند مي گويد اگر من هم حاكم باشم، يك طور ديگري عمل مي كنم. كه حاكم بودن و نبودن و تحول عرف زمان و تحول وضع اقتصادي اينها دو، سه تا از عوامل بسيار مؤثر است كه هم بحث سابق و هم بحث تزيين، هم تمتع به نعم در بحث سابق هم تزين و تزيين را خيلي تغيير مي دهد.

نمود ظاهري:

 يك نكته ديگري هم كه در بحث تزيين و تجمل و ملابس و بخصوص لباس مهم است. نمود ظاهري است با آن چيزي كه خود شخص حس مي كند و در روايات بر نمود ظاهري و تعامل با ديگران و آنچه كه در مرعي و منظر است خيلي تأكيد شده است. تا كسي كه در خلوت است يا لباس زيرش لباس مناسبي نيست. كه در سيره امام صادق و روايات متعدد هم آمده است. كه اين هم خيلي خط مي دهد به اينكه اسلام جهت تعاملي را توجه كرده است در قصه، هم در تزيين و تجمل و اينها، البته در تنظيف اينطور نيست. در تنظيف ظاهر و باطني فرق نمي كند.

مراحل بحث فقهی:

 مرحله اول:اجتهاد تك گزاره اي

 بحث تك گزاره اي راجع به فقه است. يعني مسائل تكي فقهي را آدم مي آيد استخراج و استنباط مي كند. اين يك مرحله از كار فقهي كه اين كار فقهي متعارف و معمول است.

مرحله دوم: نظام بخشي

 اين است كه اين تك گزاره هاي فقهي و مسائل فردي فقهي و مباحث مربوط به يك موضوع را در يك جا نظم بدهيم. اين نظام بخشي ظاهري قصه است. يعني تجميع المسائل المرتبه في باب الواحد و تحت عنوان الواحد اين هم يك كار است. كه اين كار ها را فقها الي ماشاء الله انجام مي دادند. وقتي بحث مسجد مي كند همه احكام مسجد را مي آورد و منظم مي كند. كه اين تنظيم مسائل است در عنوان واحد كه اين هم كاري است كه فقيه انجام مي دهد.

مرحله سوم: نظام سازي فقهي

 كه در فقه كمتر انجام شده، ولي بي سابقه نيست. همان نظام سازي فقهي است. كه نظام سازي فقهي در واقع مي خواهد بگويد كه بحث تنظيم و تبويب اين فروع در يك محور واحد نيست كه به آن چهار چوب بدهد. بلكه اين است كه در دل اين مجموعه مسائلي كه در اقتصاد يا در لباس است. به چند تا اصل اساسي در آنجا دسترسي پيدا بكنيم. مثل اينكه بگويد كه مبناي مالكيت در اسلام مبناي مثلاً مالكيت مزدوج و تركيبي از مالكيت عمومي و خصوصي و دولتي است. يعني كل اين مسائل در يك موضوع كلان را تحليل مي كند به چند تا اصل اساسي و كليدي و حاكم بر روح اين مسائل، مرحله سوم نظام سازي و ارائه نظريه و تئوري فقهي است. كه اينجا ما خيلي حرف داريم.

مرحله چهارم: نظريات اصلي

 اين است كه بياييم آن فتاوايي كه استخراج كرديم. بعد تنظيم و تجميع كرديم و طبقه بندي درست از آن ارائه داديم. اين دو و سوم اينها را با يك نگاه كلان نظريات اصلي در اينها پيدا كرديم. بعد از آن اين نظريه فقهي را با ارزشهاي اخلاقي و به خصوص با مباني كلامي و فلسفي اسلام ربط بدهيم. اين مرحله چهارم كه نهايتاً به نظريات خيلي كلان و اصولي تري مي رسيم. مرحله چهارم مبتني بر اين است كه مي خواهد حس زيباطلبي را جواب بدهد، اما با اين چهار چوبها يعني بر مي گرداند به يك مباحث ريشه اي كلامي و فلسفي و تحليلهاي عقلي، به عرفان هم ربط پيدا مي كند. البته كار ما در مرحله سوم و چهارم كار پيچيده اي است. خيلي بايد محتاط جلو رفت. خيلي راحت نمي شود حرف زد، خيلي با احتمال بايد سخن گفت. مخصوصاً كه فقهاي ما وارد اين عرصه و ماوراي فقه نشده اند. اما بنا بر آن مباني و پيش فرضهايي كه ما داريم. مي شود وارد مرحله سوم و چهارم شد. البته كساني هستند كه مي گويند يك پيش فرضهايي دارند كه سوم و چهارم را مهم نمي دانند. ولي ما مباني داريم كه اينها را مهم مي دانيم. اين بحث حاشيه اي بود كه بسيار مهم است.