بسم الله الرحمن الرحیم

 

عنوان پنجم: تشبه رجال به نساء و نساء به رجال

 در اينجا اولاً چند نكته مقدماتي ذكر كرديم، يكي گفتيم اين مسأله هم به لحاظ روايي، هم به لحاظ فتوايي سابقه ديرين دارد. و طرحش در كتب فقها به دليل اين است كه رواياتي در اين باب وارد شده است. بعد عرض كرديم بين تشبه و تزيين عموم و خصوص من وجه است. و هر جا كه بين عنواني و عنوان ديگري در محرمات، واجبات و تكاليف من وجه باشد، طبعاً استقلال پيدا مي كند. اما اگر تشبه فقط تزييني بود، آنوقت يكي از مصاديق تزيين مي شد. اما چون تشبه گاهي تزييني است و گاهي تزيين نيست. و لذا به اين دليل و به دليل اينكه در خصوص اين عنوان تشبه دليل وارد شده است. بايد عنوان تشبه را مستقل مطرح بكنيم. هم به خاطر اينكه بين التشبه و التزيين عموم و خصوص من وجه است. و هم به خاطر طرح همين عنوان و همين مفهوم در روايات بايستي به طور مستقل مورد توجه قرار بگيرد. اما چون ارتباط با تزيينش زياد است. طبعاً متصل به بحث تزيين بحث شده است. حتي اگر به لحاظ ترتيبي هم كسي اين را ذيل بحث تزيين قرار بدهد، چون روايات خاصه دارد اين را مستقل بحث مي كند. نكته سوم هم اين بود كه تشبه در لباس و يا اقسام ديگري كه عرض خواهيم كرد. اين مفهوم عرفي است. كه مفهوم آن ثابت است و از خود لغت و عرف و اينها اين مفهوم گرفته مي شود. كه مفهومش معلوم است بعد بيشتر توضيح خواهيم داد. اما مصاديقش متغيير است. اين تبدلي كه وجود دارد در مصاديق وجود دارد، موجب مي شود چيزي در يك زماني يا مكاني يا عرفي تشبه به حساب بيايد و در زمان ديگر تشبه به حساب نيايد. به خاطر اينكه عرف لباس و چهره و آرايش و اينها اين عرف به حسب زمانها و مكانها و اقوام و قبائل و عشاير و اينها تفاوت پيدا مي كند. و لذا در يك زماني چون اين لباس خاص زن است اگر مرد اين را بپوشد تشبه مي شود. ولي در زمان يا مكان ديگر اين تشبه نيست. نكته چهارم هم اين بود كه در همه اين مواردي كه يك امر تكليفي، تحريمي و محرماتي كه از اين قبيل است، يعني مصداقش وابسته به آن حالت عرفي و تداول و رواج عرفي است. در اين نوع موارد هنجار شكنان اوليه مرتكب حرام مي شودند. چون هنجاري را شكسته اند، متشبه به كفار و متشبه به جنس مخالف شده است. اين هنجار شكني اول حرام است. مادامي كه عرف رايج نشده، اين هنجار شكني حرام است. اما وقتي كه با همين هنجار شكني ها عرف عوض شده كه اين نوع مواردي كه تابع چيز عرفي است. هنجار شكني كه عوض شد يعني عرف شد. آنوقت كارهاي بعدي حرام نيست. همه اين بحثهاي ما آنجايي است كه حرمت آمده روي عنواني كه تحول پذير است. همه عناوين تحول پذير نيست. وقتي مي گويد نماز واجب است و حد و حدودش را مشخص كرده اين عوض شدني نيست. يا گفته زنا حرام است و حد و حدودش را مشخص كرده اين تغيير پذير نيست. ولي يك جايي مي گويد كه شما از سهم امام و سادات مي توانيد به اندازه شأن عرفي خودتان برداريد . اين شأن تحول پذير است. به تحول زمان و عرف و موقعيت شخص و اينها يا اينكه تشبه به ديگري آنچه كه خواست ديگري است عوض مي شود. يك وقتي خواست او است يك وقتي نيست. و لذا اين بحثي كه ما مطرح كرديم در مواردي كه حرمت و حكم آمده روي عنواني كه در ذات خودش تابع تشخيص عرف است. در اينجا است كه بايد اين بحث مطرح بشود.

 تشبه به جنس مخالف يعني چه؟

 در اينجا اولاً بايد به اين توجه داشته باشيم كه تشبه، حفظ هويت شخص است با ملاحظه و اضافه اينكه در جهتي همانندي با ديگري پيدا كرده و تشبه غير از تغيير جنسيت است. تغيير جنسيت تشبه نيست. چون تشبه اين است كه هويت خودش را حفظ كرده يك چيزي را از اصل خودش دارد. در يك جهتي مانند ديگري شده است. تشبيه هم اينطور است. كالأسد كه مي گوييم بالاخره آن رجل است و رجلیت و هويت خودش را دارد. ولي يك جهتي كه مثلاً شجاعت دارد مي گوييم مثل اسد است. و لذا اگر يك جايي چيزي آمد به طور كلي از اساس و ذات و هويت خودش تغيير پيدا كرد و چيز ديگري شد اين تشبه نيست. اين تبدل و تطور است. و لذا دو مفهوم اينجا داريم. يكي تطور و تبدل و تغير و تغيير داريم كه اينجا ذاتش با همان نگاه عرفي يا فلسفي جهت تناسب خودش عوض مي شود. و يك تشبه داريم. و در تشبه تمام ذات تبدل پيدا نكرده بلكه ذات محفوظ است، در يك جهتي وجه شبهي با طرف ديگر پيدا كرده است. وجه شبه هميشه در جايي است كه يك اصل خاص خودش باقي مانده، در يك جهتي به ديگري شباهت پيدا كرده است. ولي چيزي از اصل خودش باقي مانده است. منتهي دامنه اين تشبه گاهي كم است و گاهي زياد است. بنابراين مفهوم تبدل و تطور و تغير با مفهوم تشبه و يا تنظر و نظير ديگري شدن و تناظر و اينها متفاوت است. تبدل و تحول و تغير و اينها ذات عوض مي شود. ولو اينكه يك چيز مشتركي هم باقي باشد، ولي ذات عوض شد، اين چيز ديگري شده است. اما در تشبه آن ذات محفوظ است. منتهي در يك جهتي مشابهت و مماثلتي با آن چيز ديگر پيدا مي كند و امثال اينها اين دو مقوله از هم جداست. اين نكته را اگر شما بپذيريد، آنوقت داستان تغيير جنسيت زن به مرد، يا مرد به زن يا تغيير جنسيت خنثي به سمت زن يا به سمت مرد آن معلوم است كه از شمول اين روايات خارج است. اين تشبه ربطي با تغيير جنسيت كه مي رود تصرفي در اعضاي او مي كند. و در هورمونهاي او مي كند. با آن ربطي ندارد. و اين روايات از آنها منصرف است و ارتباطي با آن ندارد. اينكه گفتم عرفي است براي اينكه ممكن است بگوييم همه چيزش آنطور نشد. ولي در مجموع عرف مي گويد اين شد يك چيز ديگري، عرف مي گويد اين ديگر زن نيست. مرد شد يا مرد زن شد.

ثمره بحث:

 ثمره اين دقت اينجا ظاهر مي شود كه گاهي هست كه اين تغيير و تحولات به صورت ژنتيكي و پزشكي انجام مي شود. ولي به حدي نمي رسد كه بگويند اين زن مرد شد. ولي ويژگيهاي مرد به او داده شد. اين آنوقت ممكن است در تشبه وارد شود. كه اولش حرف واضح است، ولي آدم دقيق بشود، آنوقت اين نكته در آن در مي آيد. ببينيد اين تبدلات است. تا اينجا ما تغيير الجنسيه از تشبه نساء به رجال و رجال به نساء اين مرز را بينشان گذاشتيم. ولي نتقدم الي الامام ختو أخري وقتي يك قدم جلو بياييم. و در تبدل جنسيت دقيق بشويم، دو نوع است. يك وقتي است كه عرف مي گويد با اين كار پزشكي كه انجام شد همان قسم اول كه گفتيم تشبه نيست. ولي در مفهومي كه عرض كرديم دقت ثانوي بكنيم در مفهومي كه عرض كرديم اينطور است. گاهي است كه اين تغيير و تبدلي كه با مهندسي ژنتيك انجام شد كه هنوز اين را كمتر به كار برده اند. مهندسي ژنتيك دنيايي است كه كمتر در انسان به كار رفته است. بيشتر الان از طريق همان جراحيهاي عضوي و هورموني و اينها اقدام مي شود. ولي يك قام بالاترش مهندسي ژنتيكي است كه دنياي آينده هم روي اين تأكيد دارد. خوب آمد با تزريقات هورموني يا جراحيهاي عضوي يا پيشرفت ترش با مهندسيهاي ژنتيك تغيير جنسيت بخواهد بدهد. اين دو نوع است. يك قسمش اين است كه اين خنثي مرد شد يا زن شد. يا مرد زن شد. ولي گاهي به همان شكل است اما در عين حال مي گويد اين مرد است منتهي مردي است كه موي او بلند مي شود. ولي هنوز هم نمي گويد اين زن است. مثلاً در آلات رجوليت و بحثهاي جنسي چيزي نشده. ولي با يك هورمون يا تغيير جنسيتي موهاي زنانه پيدا مي كند. اين نوع موارد داخل در تشبه مي شود.

ملاك تغيير و تبدل:

اين است كه عرفاً بگويد مقومات مردانگي را از دست داد و زنانگي شد. يعني كليت اين مقومات عوض شد. اين خارج از بحث ما مي شود. اما اگر همان عمليات را انجام مي دهند، ولي نه اينكه كل مقومات را از او بگيرند. يك حالت ميانه اي دارد. يعني به نحوي همان حالت زن بودن يا مرد بودنش باقي است. ولي دو سه صفت جنس مخالف را با تصرف ژنتيكي يا عمليه جراحيه در او ايجاد كرده اند. اين در تشبه مي آيد. براي اينكه عرف مي گويد اين زن است منتهي اينطور شد. و در اين جهات شباهتي به مرد پيدا كرد.

جمع بندی بحث:

پس حاصل اين سخن اين است كه تغيير جنسيت اولاً از موضوع بحث ما و از موضوع روايات خارج است. و ثانياً تغيير جنسيت آنجايي است كه عرف بگويد كه جنس اساساً عوض شد. اما اگر در بعضي از خصائص تغيير پيدا بكند. كه اصل تحول جنسيت در او رخ نداده باشد. آنوقت در بحث تشبه وارد مي شود. با توجه به اينها مي خواهيم بگوييم تشبه اقسامي دارد. مي خواهيم بگوييم راحت تر حل مي شود. ولي دقيق تر نيست. مي خواهيم بگوييم اگر كسي با جراحي كاري كرد كه صورتش مو نداشته باشد. و صورتش مثل زن باشد. ولي آلات رجوليتش باقي بماند. اين تشبه است. چيزي كه فقها گفته اند در لباس و اينهاست. ما مي خواهيم بگوييم تشبه شامل تغييرات هورموني و پزشكي و ژنتيكي هم مي شود. مادامي كه به حد تغيير هويت جنسيت نرسد. پس ما نتيجه اي كه تا اينجا مي گيريم در اين مقدمه بعدي اين است كه تغيير هويت به طور كامل و تغيير جنسيت به طور كامل كه عمدتاً هم قوامش به آلات رجوليت و انوثيت و به عمليات جنسي است. آن نوع تغييري كه عمدتاً به آن وابسته است. آن از بحث ما خارج است. كه زن واقعاً مرد مي شود. و مرد واقعاً زن مي شود.

بحث تشبه:

تشبه عرض عريضي دارد.

 انواع تشبه:

نوع اول: تشبه تكويني

يك نوع تشبه كه در كلمات فقها نيامده، تشبهي است كه به صورت ژنتيكي يا با تصرفات علمي انجام مي شود كه بعضي از خصوصيات جنس مخالف را به او مي دهد. اين يك نوع تشبه است. چون جنسش عوض نشده، ولي بعضي از خصوصيات جنس مخالف را به او مي دهد. به نحوي تصرف تكويني در اين شخص از طريق تزريق هورمون، عمل جراحي يا تغييرات ژنتيكي كه امكانش هست. اين يك نوع است كه تشبه است. اين تغير جنسيت نيست. چون ذاتش كلاً عوض نشده است. الان هم مي گويند مرد است. ولي ويژگيهاي زنانه را به صورت ژنتيكي در خود ايجاد كرده است. اين يك نوع تشبه است كه تشبه تكويني است.

نوع دوم: آرايش چهره و صورت

 يك نوع تشبه هم تشبه در آرايش و  آراستگي و تزيينات است. و از طرفين هم صادر مي شود. آرايش چهره و صورت و امثال اينها است.

نوع سوم: تشبه در زيور آلات

 يك نوع هم تشبه در زيور آلات است. كه آن هم جزء تزيين است. ولي من جدا مي كنم كه واضح تر بشود. آن تشبه در چهره و منظر و آرايش هاي ظاهري منظر است. بعدي در زيور آلات و اينها است.

نوع چهارم: تشبه در لباس

 در لباس و امثال اينها است. كه متداول است.

نوع پنجم: تشبه در غير لباس

 در غير لباس از متعلقات ديگري كه به شخص ارتباط دارد. و تعلقي به شخص دارد. مثل اينكه فرض بگيريد در عرف تصوير زن و مرد متفاوت باشد. يا مركبش متفاوت باشد. مثلاً بعضي ماشينها مي گويند زنانه است. در مركب و ساير متعلقات است. كه دوچرخه الان هم در خيلي جاها مختص به مردان است. اين هم يك قسم است. كه اينها همه چيزهاي ظاهري است.

نوع ششم: تشبه جنسي

 در چيزهاي جنسي است. كه مردي مورد مفعول قرار بگيرد. و يا زني مساحقه بكند. يا با اشكال ديگري كه در حقيقت فعاليت جنسي غير متناسب با خودش كه در شرع حرام است انجام بدهد.

 نوع هفتم: تشبه در لحن كلام

اين است كه در لحن كلام و ادا و اطوار و حالات است. يعني ممكن است كسي اصلاً لباس زن هم نپوشيده، ولي لحن و ادا و اطوار و اصولش حالت زنانگي دارد. و حالت زنانگي به خود مي گيرد. گاهي افراد اينطوري هستند. گاهي به طور طبيعي بعضي زنها صدايشان و ادا و اطوارشان مردانه است كه در بعضي زنها ديده ايد. و بالعكس. و چيزي كه طبيعي است بحثي نيست. اما يك نوع هم اين است كه كسي در صدا و لحن و عمل و رفتارش حالت زنانگي و زن حالت مردانگي پيدا بكند. اين هم يك قسم است كه مي شد بگوييم صدا و لحن را يكي بگذاريم و ادا و اطوار را  يكي ديگر بگذاريم. و مي شد هم اينها را با هم گذاشت.


بسم الله الرحمن الرحیم

 

بحث تشبه:

بحث در تشبه بود. كه به دليل اينكه بين تشبه و تزيين عموم من وجه بود. از اين جهت به طور مستقل هم مطرح شد. اين تشبه را مستقل مطرح كردند در ورود بحث هم ما مقدماتي را ذكر كرديم. نهايتاً هم رسيديم به اقسام تشبه كه ملاحظه كرديم.

روايات تشبه:

 روايات عمدتاً ضعيف است. شايد بگوييم روايت معتبري ظاهراً نداشته باشيم. و به ترتيبي كه در كتاب انوار الفقاهه آمده عرض مي كنم.

روایت اول: روایت جابر

روايتي است كه جابر از امام باقر نقل كرده است. كه قال قال رسول الله صل الله عليه و آله و سلم في حديث لعن الله المحلل و المحلله له و المتشبهن من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجالدر اينجا تعبير لعن آمده است. البته اين روايت از نظر سندي همانطور كه ايشان هم اينجا ذكر كرده اند. عمر بن شمر در سند قرار دارد و معتبر نيست. اما تعبير لعن آمده است كه ظهور اوليه لعن همان حرمت است. و البته اينكه نمي شود لعن را حمل بر كراهت كرد. قبلاً گفتيم، اگر قرائني وجود داشته باشد، حمل بر كراهتش مانعي ندارد. ولي ظهور قوي اوليه آن حرمت است. از ظهور نهي در حرمت اگر اقوي نباشد كمتر نيست. و لذا اين روايت از نظر سند ضعيف است به خاطر عمر بن شمر كه در سند واقع شده است. و اما از نظر دلالت به لحاظ حكمي ظهور اوليه اش بر حرمت است. اين يك نكته كه ظهورش در حرمت است. يك نكته هم اين است كه خود اين روايت اگر به تنهايي باشد، اطلاق دارد. المتشبهين من الرجال بالنساء و من النساء بالرجال. انواع تشبه را شامل مي شود. تا آنجايي كه مفهوم تشبه مرد به زن يا زن به مرد باشد آن را شامل مي شود. در واقع هر يك از زن و مرد يك حريم مشتركي دارند از لحاظ ذي لباس و نوع گفتار و سخن و اينها و اگر كسي از اين ذي ويژه جنسش به جنس مخالف برود، مورد اشكال قرار گرفته است. اين تشبه خروج از مرز آداب و سنن و ويژگيها و شرائط مختص به يك صنف زن ومرد است. كه اينها در فلسه و اينها در جمع بنديهاي بعدي عرض خواهيم كرد.

روايت دوم: روایت زيد بن علي

زيد بن علي عن آبائي علي عليه السلام أنه راي رجل به تأنيث في مسجد رسول الله صل الله عليه و آله و سلم و قال له أخرج من مسجد رسول الله يا لعنه رسول الله ثم قال سمعت رسول الله صل الله عليه و آله و سلم لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و والمتشبهات من النساء بالرجال. اين هم روايتي است كه نقل سيره است. زيد بن علي مي گويد من در مسجد بودم اميرالمؤمنين رجل به تأنيث في مسجد رسول الله مردي كه در او نوعي انوثيت و تأنث و تأنيث در او بود در مسجد ديد. و حضرت او را از مسجد بيرون كردند. و فرمودند كه من خودم شنيدم كه پيامبر اكرم فرمودند. لعن الله متشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال

بحث سندی:

در اين روايت سند باز هم ضعيف است. براي اينكه حسين بن عنوان در آن واقع شده كه توثيق ندارد. و لذا از نظر سندي باز اين روايت مثل قبل ضعيف است.

بحث دلالی:

از نظر دلالت ظهورش در حرمت باز في حد نفسه ظهور دارد. نكته دوم اينكه در اينجا دارد رجل به تأنيث تشبه در اينجا نيامده مردي كه در او علائم يا ويژگيهاي تأنيث يا إناث در او بود. او را بيرون كرد. اين روايت با قطع نظر از ذيلش اطلاق ندارد. اگر خود اين سيره بود و نقل سيره بود در آن اطلاقي نبود. براي اينكه رجلي كه در او يك تأنيثي هست نمي توانيم بگوييم كه اين يك قضيه في واقعه بوده و همان مورد را حضرت اقدام كرده، اما اينكه آن نوع تأنيثش بالاخره يك نوع بوده، يا در ادا و اطوار بوده، يا در لباس بوده، يا در چيزهاي جنسي و اينها بوده كه محرم بوده است. شخصي بوده كه مبتلاي به آن مسائل بوده، خيلي معلوم نيست كه آن مورد چي بوده است. همانجا بود يا اينكه اين ويژگي معلوم بود و حضرت او را بيرون كردند. اين نقل سيره است. و قضيه في واقع هست. معلوم نيست كه در آن واقعه چيست، معلوم هم باشد يك چيز بوده است. اطلاق در خود صدر روايت نيست. براي اينكه قضيه في واقعه و در آن واقعه هم احتمال دارد كه تأنيثي در لباس يا آراستگي سر و صورتش بوده، يا در نوع ادا و اطوار زنانگي بوده، يا اينكه مبتلا به آن محرمات بوده است. نمي گويد رأي رجل به تأنيث في مسجد رسول الله اين في مسجد في رسول الله اگر قيد تأنيث باشد، يعني همانجا اين تأنث و تأنيث بشود. گفته شما درست است. ولي ظاهرش اين است كه قيد متعلق به رأي است. رأي او را در مسجد رسول الله و لذا از اين جهت صدر روايت اطلاق ندارد، براي اينكه سيره است و قضيه في واقعه و اينكه مورد هم چي بوده يك نوع اجمالي هم دارد. خيلي واضح نيست كه در اين تأنث و رجل به تأنيث در چه جهت تأنيث داشته است. سيره قبلاً در اصول گفتيم. گفتيم كه سيره دلالت بر حرمت نمي كند. مگر در پنج، شش مورد كه قواعدش را ذكر كرديم. از آن مواردي هم بود كه در اصول كمتر بحث شده بود. اينجا قطعاً دلالت بر حرمت مي كند. به دليل برخورد تندي كه حضرت كردند. أخرج از مسجد بيرون انداختند. و بعد هم تعليل كردند. به قول پيامبر اكرم. اينجا دلالت بر حرمتش است. اما اطلاقي در آن نيست. موضوع هم خيلي در خود اين روايت به تنهايي واضح نيست. كه تأنث و تشبه در چهره بوده، در لباس بوده، در نوع سخن گفتن و حالات و اطوار زنانگي بوده، يا اينكه در مسائل جنسي بوده، ابهام دارد. سيره قرينه لبيه اطلاق ندارد. اين صدر است. اما ذيلش مي فرمايد. كه سمعت رسول الله اينجا نقل حديث است كه اميرالمؤمنين از پيامبر اكرم نقل مي كنند. آن روايت قبلي جابر امام باقر از پيغمبر نقل كرده اند. اينجا در واقع زيد بن علي از امام سجاد نقل مي كند. كه ايشان از پدرانشان نقل كرده اند تا اميرالمؤمنين رسيده است. كه پيغمبر اكرم فرمودندلعن الله المتشبهين بالنساء للرجال و المتشبهات من النساء بالرجالاين هم همان لعن است. و صدرش اطلاقي ندارد. ولي دلالت بر حرمتش درست است. ابهام هم دارد كه در صدر چيست. اما در ذيل چون حديثي است كه خودش اطلاق دارد بخصوص كه در مقام تعليل هم است. در مقام تعليل كه است معلوم مي شود. آن قيد تأنيث و تأنث و اينها خصوصيت ندارد، اصل همان تشبه است. كه چه طرف مرد باشد، چه طرف زن باشد. و موضوعيت با تشبه است. چون گفتيم كه علت بر معلل مقدم است. اين قاعده اصولي است. علت حاكم بر معلل است. مفسر معلل است. و مرجع اصلي ما اگر در روايتي علت آمده باشد، آن علت است نه معلل هم در مفهوم و موضوعي كه در روايت وارد مي شود كه آن موضوع اصلي است. لا تشرب الخمر لأنه مسكرمسكر مي شود موضوع اصلي، اينجا هم موضوع تشبه است. هم در عنوان موضوع و هم در سعه حكم و موضوع و هم در نوع حكم اينها همه علت مقدم بر معلل است. اينها همه علت مقدم بر معلل است. يعني علت است كه نقش اصلي را ايفاء مي كند. صدر نمي گوييم اطلاق دارد. ولي ذيل خودش اطلاق دارد.

روایت سوم:

اين است كه ما رواه زيد بن علي عن علي عليه السلام قال كنت مع رسول الله صل الله عليه و آله وسلم جالسا في المسجد حتي اتاه رجل به تأنيث فسلم عليه فرد عليه السلام ثم اكب رسول الله الي الارض و يسترجع ثم قال مثل هؤلاء في امتي أنه لم يكن مثل هؤلاء في امه الا عذبت قبل الساعه

 اين حديث هم باز در آن حسين بن عنوان است و از نظر سند مشكل دارد. اين قصه را هم زيد بن علي از اميرالمؤمنين عن آبائه عن علي نقل مي كند.  منتهي اين دارد كه اميرالمؤمنين مي فرمايند: كه عين اين قصه در زمان پيغمبر هم اتفاق افتاد كه من با پيغمبر در مسجد نشسته بوديم كه مردي كه در او تأنيث و تأنثي بود، وارد شد و سلام كرد. حضرت جواب سلام را داد. سم اكب رسول الله الي الارض حضرت سرش را به سمت زمين انداختند. و يسترجع و كلمه استرجاع و انالله را بر زبان جاري مي كردند. و مي فرمودند. اينها در امت من داستانشان اين است كه امثال اينها در هر امتي بودند و پيدا مي شدند. قبل از قيامت آن امت مبتلا به عذاب مي شد. اين باز اينجا لعن نيست. در آن دو روايت لعن بود، اينجا لعن نيست. ولي اين بحث است كه در هر امتي چنين عمل و تشبهي كه پيدا مي شد. عذبت قبل الساعه. در امم سابق منشأ ورود عذاب مي شد. اين هم روايت سوم است كه باز دلالتش تام است و چون قول پيغمبر در اينجا نقل شده، آن قول هم ظهور در حرمت دارد. و اطلاق هم دارد. اين روايت مثل روايت اول است و مثل ذيل روايت دوم است. اين ها باز هم حرمت و اطلاق دارد. في حد نفسه اطلاق دارد.

 روایت چهارم:

سأل رجل اباعبدالله عليه السلام و ابا ابراهيم، قال، قال رسول الله صل الله عليه و آله و سلم.لعن الله المتشبهات بالرجال من النساء و لعن الله متشبهين من الرجال بالنساء.

 اين هم چهارمين روايتي است كه اينها همه لعن دارد. لعن الله متشبهات و المتشبهين.اين هم سندش اشكال دارد. تمام سندش اينجا نيست.

روایت پنجم:

اين روايت اينطور است كه لعن رسول الله صل الله عليه و آله و سلم المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال و هم المخنثون و اللاتي ينكحن بعضهن بعضااين روايت البته مثل آنها اعتبار ندارد. ولي فرقش با قبليها اين است كه ذيلي دارد و آن تفسير است. تفسير مي گويند مفسر حاكم بر مفسر است. مثل اينكه علت حاكم بر معلل است. مفسر هم حاكم بر مفسر است. اينجا تا حالا اگر ما بوديم در آن روايات مي گفتيم تشبه به نساء، تشبه هم همه آن قلمروهاي هفت گانه را مي گيرد. البته آن موردش كه حرام واضح است، اگر نبود هم معلوم بود. اما همه آنها را مي گرفت. ولي اينجا يك تفسيري آمده و هم المخنسون. اين تفسير ظهور اطلاقيش هم اين است كه تمام مراد اين است. اين را عرض بكنيم كه اين در روايت تفصيلي و اينها هم آمده است. گاهي است كه مي گويد اينها هم از همين مصاديق هستند. اين مي شود تطبيق، اما گاهي گفته مي شود يك بحثي مي آيد عنواني متعلقي موضوعي مفهومي مي آيد، بعد گفته مي شود كه اينها ، اينها هستند. و لو اينكه در اين احتمال تطبيق و مصداق و اينها وجود دارد. ولي ظهور اوليه و اطلاقي آن اين است كه مقصود اين است، يعني تمام مقصود اين است. اين ظهور اوليه اش است. اطلاق اين نوع تعابيري كه در مقام تفسير وارد مي شود. و در مقام بيان مراد از يك مفهومي وارد مي شود، اطلاقش انحصار در مفهوم را اقتضا مي كند. يعني مقصود همين است و چيز ديگري نيست. و حملش بر تطبيق و جري و اين و چيزهايي كه ما در روايات داريم آن قرينه خاصي مي خواهد. بنابراين اين روايت سندش ضعيف است. نكته دوم اينكه صدرش مطلق است، اما ذيلش تفصيل دارد. و نكته سوم هم اين است كه اصل در اين نوع تفصيلها به خاطر اطلاق همان حصر مفهومي است. يعني مقصود از متشبهين و متشبهات مخنثون است. مخنث خودش باز تعريف شده است. و اللاتي ينكحن بعضهن بعضا. مقصود از مخنثين آنهايي است كه عمل محرم لواط و مساحقه و اينها انجام مي دهند. ينكحن بعضهن بعضا يعني عمل لواط يا مساحقه انجام مي دهند. مفهوم مخنث دو تا است. ولي ظاهرش يكي است. يك روايت ديگر هم هست آنها هم باز اين تفصيل را تأييد مي كند. اين هم روايت پنجمي كه مفسر آن قبليها بود. اينها از مستدرك نقل شده كه سند هم ندارد.

روايت ششم:

كه باز از مستدرك است. ما رواه الطبرسي في مجمع البيان عن ابي عمامه عن النبي صل الله عليه و آله و سلم قال اربع لعنهم الله من فوق عرشه و امنت عليه ملائكتهخدا لعن كرده و ملائكه آمين گفته اند.الذي يحصر نفس فلا يتزوج و و لا يتسرا لعلا يولد له. كسي كه ازدواج نمي كند براي اينكه پرهيز بكند از زندگي و بچه و اينها، خود اين از آن جاهايي است كه لعن دلالت مي كند بر اينكه بر غير امر محرم هم اطلاق شده، چون اينكه ازدواج نكندحرام نيست، مكروه است، مگر اينكه در گناه بيفتد.والرجل يتشبه بالنساء و قد خلقه الله ذكرا و المرء تتشبه بالرجال و قد خلقه الله انساءاين هم اينجا هست. اينجا هم اگر تا والرجل يتشبه و المرء تتشبهبود. مي شد بگوييم اطلاق دارد و به طور مطلق حرام است. ولي و قد خلقه الله ذكرا آن هم و قد خلقه الله نساءيك مقدار نزديك مي كند. يك اشعاري دارد به اينكه آن بر مي گردد به يك چيز ذاتي و اصيل در او نه چيزهايي كه آراستگي ظاهر و لباس و امثال اينها باشد. و قد خلقه الله ذكرا يعني آن ويژگي ذكورت را خدا به او داد و او خلاف آن عمل مي كند.

روايت هفتم:

لعن الله و امنه الملائكه علي رجل وتأنث و امرأهتذكر اين هم مثل قبليها است.

 روايت هشتم:

كه از مستدرك نقل شده كه سندش درست نيست. قيل يابن رسول الله متي يخرج قائمكم عليه السلام. چه زمانی حضرت ظهور مي كنند؟ حضرت فرمود: إذا تشبه الرجال بالنساء و و النساء بالرجال و الكتف الرجال بالرجال و النساء بالنساء.كه اين واكتف، احتمال دارد جدا باشد، احتمال دارد كه مفسر آن قبلي باشد. اينجا هم دو احتمال دارد، اكتف الرجال بالرجال كه لواط و مساحقه و اينها باشد، تفسير آن تشبه است، يا تفسير نيست چيز جدايي است. ولي با توجه به اين قرينه، روايت ابو خديجه بعيد نيست تشبيه باشد.

روايت نهم:

كه از بخاري نقل شده و اين هم از سنن بيهقي نقل شده، اين است كه طبق سند خودشان روايات بخاراي همه اش معتبر است. و خودشان قبول دارند. از ابن عباس نقل شده كه إن النبي لعن المخنثين من الرجال و المترجلات من النساء و قال أخرجوه من بيوتكم و أخرجوا فلان الفلان المخنثون. يعني كساني كه مبتلاي به مخنث است.

 اين مجموع رواياتي است كه اينجا بود. حكم اين روايات تقريباً واضح است. ضمن اينكه همه شان ضعيف بود. ولي كثرتش يك نوع اطمينان به صدوري مي آورد. اينقدر رواياتي كه شيعه نقل كرده و سني نقل كرده و جاي همان شرائط پنجگانه و چهار گانه يا پنج گانه اي كه آنجا گفتيم در اين جمع است، ولي آن تفسيري كه اينجا آمده بإضافه مناسبات حكم و موضوع و نفرين و لعن اين تشديدي كه آمده، مجموعاً اينها را حمل مي كند به امر محرم اطلاقش را مي گيرد. آن كار لواط و مساحقه را در واقع منع مي كند. اطلاقي در اينها نمي توانيم قائل بشويم.

  اين يك طائفه اولي از روايات تشبه بود كه همه اش ضعيف است. البته ظهور همه هم در حرمت است. ابتدائاً هم ظهور اطلاقي دارد و اما با آن تفسير در يك روايت و قرائن ديگر و مناسبات حكم و موضوع، اين طائفه اولي به امر محرمي اختصاص پيدا مي كند كه اگر روايت هم نبود، مي دانستيم حرام است. منتهي اين روايت دارد تأكيد بر حرمتش مي كند.

 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

تشبه نساء به رجال و رجال به نساء:

در اين موضوع رواياتي وارد شده است كه يك طائفه اي از اين روايات، رواياتي بود كه در آن تشبه يا تأنث و تأنيث آمده بود. و ظاهر آنها هم لعن بود، با بيانات سنگين كه خود لعن از تعابير خيلي سنگيني است كه به ظاهر آن اگر نگوييم به صراحت، به ظهور بسيار قوي دلالت بر حرمت مي كند. اين مجموعه از رواياتي كه لعن به متشبهين و متشبهات بود، كه صراحت يا ظهور قوي آنها در حرمت بود. اين يك طائفه بود كه اينها را ملاحظه كرديد.

نظر استاد درباره طائفه اول روایات:

اين بود كه اولاً از نظر سندي هيچ كدام از اينها اعتبار ندارد، يا رجال آن ضعيف است خيلي از آنها هم مقطوعه و مرفوعه است. و در ميان اينها سند صحيحي وجود ندارد. آن روايت پنجم طبق ترتيبي كه آقاي مكارم آورده بودند كه روايت سوم از مكارم الاخلاق نقل شده روايت سماعه در كتاب مرحوم آقاي تبريزي رضوان الله تعالي عليه آمده كه اولش ايشان دارند كه الروايه معتبره، ولي ذيلش معلوم مي شود كه معتبر نيست. ظاهراً آن اشتباه چاپي يا در كتابت چيزي باشد. چون آن روايت اصلاً صاحب مكارم الاخلاق نقل كرده از سماعه و سند ذكر نشده است. و لذا اين ظاهراً اشتباهي در نسخه است. حالا يا خود ايشان در كتابت اشتباهي شده، يا اينكه در چاپ و اينها اشتباهي شده، به هر حال آن روايت معتبر نيست. بنابراين عرض اول اين بود كه اينها به لحاظ سندي هر يك از اينها اعتبار ندارد. گفتيم كه لا يبعد به اينكه اين كثرت روايات در اينجا با عنايت به اينكه آن شروطي كه ما در جاي خودش براي كثرت روايات گفتيم كه مي شود آنها را معتبر كرد از باب قاعده ذم احاديث، بعيد نيست كه آن را در اينجا جاري بكنيم و بگوييم كه اين روايات اعتبار دارد. اين بحث اول كه از نظر سندي اين اشكال در آن هست، گرچه با روش خاص ممكن است بگوييم كه نوعي وثوق به صدور در مجموعه رواياتي كه متعدد است مخالف عقل نيست و مخالف ضوابط كلي شرع نيست و از موضوعات مختلف فيه بين الاديان و المذاهب كه در مظان ... جعل و اينها است اين هم نيست. و با توجه به اينها بعيد نيست كه بگوييم يك نوع وثوق به صدوق اينجا پيدا مي شود.

نتيجه ديگري هم كه بايد از مباحث گذشته از نظر دلالي بگيريم اين است كه در اينجا يك روايت از ميان اين روايات هست كه اين تشبه را معنا مي كند. و آن به تخلص و واللاتي ينكحن بعضهن بعضااست. كه از شمول اين مفهوم خارج مي شود با اين تفسيري كه در اين روايت آمده است. و در حقيقت به نحوي اين روايت هفتم در اين بيان آقاي مكارم در واقع اين روايت مفسر بقيه مي شود. مفسر كه آمد حاكم بر ساير است و همه مي شود همان اللاتي ينكحن بعضهن بعضا و اگر اين باشد اين روايات حكم جديدي را نياورده، در واقع روايات دارد مي گويد كه لواط و مساحقه را منع مي كند. كه حكم لواط و مساحقه هم از احكام بينه و بديهيه شرعيه است. اين روايات آنوقت جز تأكيد بر اين حكم چيزي ندارد. اين هم مطلب دومي بود كه گفتيم اين روايات اگر سندش هم درست بشود و دلالتش را هم بر حرمت بپذيريم كه در بحث اول گفتيم كه بعيد نيست از نظر دلالت مفهوم اين روايات و محدوده دلالت اينها همان لواط و مساحقه است. يا عملياتي و امور شهواني كه كه بين اينها تبادل مي شود. تعميمي كه مي توانيم بدهيم حداكثرش به اين است كه بگوييم لواط و مساحقه و آنچه كه از عمليات شهواني كه بين دو جنس موافق انجام مي شود. آنها را در بر مي گيرد.

 نكته اي كه اينجا مي ماند اين است كه اين مخنثي كه در روايت ابوخديجه آمده كه المخنثون و اللاتي ينكحن بعضهن بعضا، اين مخنث دو جور معنا شده، يك معنا طوري كه آقاي مكارم از مقاييس و اينها نقل كرده اند. اين است كه من كان في حلين 31/9 و التكثر مثل النساء كسي كه خودش را به حالتهاي زنانه در مي آورد. كه  اين در اينجا آمده ولي به معناي ملوط و لواط و اينها هم وارد شده است. اين امرش مردد است بين اينكه آن مخنث در معناي دوم باشد، يا معناي اول باشد و نمي شود ما اينجا معناي اول را بگيريم. چون بين اين دو مردد است و بعيد نيست با توجه به قرائني كه در اينجا هست و اينها حمل بشود بر آن مساحقه و لواط، حداكثرش اين است كه بگوييم كه اين رواياتي كه در آنها تشبه يا تأنيث بود، شامل آن حالتهاي زنانه گرفتني كه موجب تهييج شهواني مي شود و جزء مقدمات امور حرام مي شود شايد شامل آنها بشود. به خاطر كلمه تأنيثي كه در آن روايت بود و احتمالي كه در مخنث هست، اين است كه حداكثري كه ما اينجا مي توانيم بگوييم اين است كه بگوييم از اين روايات دو چيز استفاده مي شود. يكي همان مساحقه و لواط كه آن همجنس گرايي باشد. روايات ناظر به آن است كه حرمتش واضحه است و يكي هم آنچه كه از مقدمات اين امور و تهييج شهواني به حساب مي آيد آن مقصود است. كه اين هم نياز به دليل خاص ندارد. اين چيزهايي كه مقدمات امور به حساب مي آيد و ديگران را در معرض گناه و اينها قرار مي دهد. اين طبق ادله اشكال دارد. و لذا حد اكثري كه مي شود روايات را تعميم داد آن علاوه بر شق مساحقه و لواط آن حالتهاي زنانه بودني كه جزء امور مهيجه و مقدمات اين محرمات به حساب مي آيد حداكثرش اين است. اين هم به خاطر كلمه مخنث است كه ممكن است معنايش كمي وسيع تر از مساحقه و لواط است. و آن رجل به تأنيث كه در مسجد رسول الله بود. اين دو عنوان را اگر بخواهيم كمي تعميم بدهيم، حداكثرش اين است.

جمع بندی مطالب:

بنابراين در مجموع ما در اين روايات كه سندش را ممكن است به آن بياني كه عرض كرديم بپذيريم. از نظر فقهي و دلالي چيز جديدي به ما نمي دهد. ولي تأكيد بالايي است. چون اين تأكيدات ارزشش اين است كه در كنار تأكيدات ديگر گناه را مي شود، گناه كبيره اش بكند. يا در سلسله گناهان كبيره اين را جزء اكبر كبائر يا كبائر درجه بالا قرار مي دهد. ولي خيلي هم مهم نيست. چون بحث لواط و مساحقه روايات معتبر و متكثر و اينها فراوان دارد. حاصل سخن اين است كه اين روايات چيز جديدي نمي گويد و دو مدلول دارد. و مدلول آن دو بخش دارد، يكي مساحقه و لواط است. و يكي هم حالتهاي زنانه مهيج است. كه جزء مقدمات اين محرمات به حساب مي آيد كه پيامبر هم با آن شكل با او برخورد كردند و از مسجد بيرونش كردند و امثال اينها.

 نكته ديگري كه بايد اينجا اضافه بكنيم اين است كه اين ديگر اختصاص به صوت و حالتهاي ادا و اطوار در قيافه يا لباس ندارد. همه را مي گيرد. به اين معنا هر نوع ادا و اطوار و حالات زنانه كه موجب امور شهواني بشود، اين به خاطر اينكه مشمول اين روايات است و اگر اين روايات هم نبود از باب اعانه بر اثم و از باب امور مهيجه حرام بود، حرام است. اين سواء كان في لباس أو في منظر أو في لحن كلام و ما الي ذالك هر چه كه مرد را در معرض زنانگي قرار بدهد. و جزء امور مهيجه و امثال اينها باشد.

 طائفه دوم روايات: در مورد لباس

روایت اول: روايت سماعه بن مهران

كه روايت مقطوعه اي است و در مكارم الاخلاق همه جور از سماعه بن مهران آمده است. عن ابي عبدالله و ابي الحسن عليهم السلام في الرجل يجر السيابه كسي لباس بلند پوشيده مثل زنها. حضرت فرمود: أني لأكره أن يتشبه بالنساء. من دوست ندارم كه مرد خودش را شبيه به زنها قرار بدهد. اين در لباس است. سؤال در لباس است ولي البته جواب لأكره أن يتشبه بالنساء است. تشبه است.

روايت دوم: روايت سماعه

كه در اينجا مربوط به لباس است. باز روايت سماعه است كه باز مقطوعه است. كان رسول الله صل الله عليه و آله و سلم يزجر الرجل أن يتشبه بالنساء و ينهي المرأه أن تتشبه بالرجال في لباسها.كه اين هم بيشتر بحث لباس و اينها مطرح شده است.

بحث سندی روایات:

اين دو روايت هم سندهايش معتبر نيست.

بحث دلالی روایات:

اين است كه در آن روايت اولش اكره محل اختلاف است كه آيا دلالت بر حرمت مي كند؟ يا نمي كند؟ بعضي گفته اند دلالت بر حرمت مي كند، بعضي گفته اند دلالت بر حرمت نمي كند. و مواردي كه در حرمت به كار رفته در روايات داريم، موارد كراهت هم داريم. وبراي من نهايي نشده كه يك طرفه باشد. اين كراهت اصطلاحي است كه متأخر است. در آن زمان اين اصطلاح نبوده است. و لذا قديم بيشتر من مايل به اين بودم و آقاي خوئي هم همين نظر را داشتند كه كراهت به معناي مصطلح مقابل حرمت اصلاح جديد است. و در آن زمان به معناي مغبوضيت بوده و ظهورش در حرمت است. اين در مصطلحات متأخره پيدا شده است. در اصول ائمه معلوم نيست كه اين وجود داشته باشد. و كراهت مقابل حرمت باشد. اين  اصطلاح و متأخر و اينها را آقاي خوئي فرمودند. اما من در اين ترديد دارم بايد بحث بيشتري بشود. فكر مي كنم در كتب همان زمان و فتاوا و چيزهايي كه فقها داشتند. اين اصطلاح در همان زمان شكل مي گرفت، احتمال آن برايم تقويت شده است. و لذا اگر نگوييم ظهور در آن دارد، لااقل اجمال دارد نمي شود حرمت را از آن به دست آورد. اين البته نياز به تتبع دقيقي دارد. با توجه به اينكه روايات لعن و چيزهاي ديگر هم اينجا بود بعيد نيست كه بگوييم اطلاقي در اين نيست كه مطلق تشبه در لباس باشد. و لو جزء مقدمات حرام و تهييج امور شهواني نباشد. اين بعيد است كه آنطور اطلاقي داشته باشد. يعني مناسبات حكم و موضوع و قرائن خارجي و اينها بعيد است كه بگذارد اطلاقي در اين تمام بشود.

 روايت سوم:

هم همينطور است. اولاً سندش ضعيف است و البته در آنجا كراهت نيست.يزجر الرجل عن يتشبه بالنساء و ينهي المرأ أن تتشبه باالرجال في لباسها.آن هم اطلاق دلاليش با توجه به ساير قرائني كه در اين بحث بود محل خدشه است.

 حاصل بحث:

حاصل كلام اين شد كه جز دو مورد بيش از اين نمي توانيم قائل به حرمت بشويم. يكي تشبهي كه تشبه رجال به نساء و نساء به رجال است. همان تشبه در عمليات زنا شوئي است. كه مساحقه و لواط مي شود اين يكي است كه حرمتش هم از واضحات فقه است. روايت هم نبود همين بود. دوم حداكثري كه مي شود از اين روايات استفاده كرد. اما ساير اقسام من التشبهات كه بيايد آن تغيير جنسيت و اينها كه بحثش جدا است. به نحو ژنتيكي و به نحو جراحي و اينها است. و آنجايي كه در معرض تهييج شهواني نباشد، چه تشبه به عمليه جراحيه باشد، چه تشبه در پوشيدن لباس متقابل باشد، اينها اشكالي ندارد. گفتيم از دو حيث است يكي از حيث تهييج شهواني كه دليل داريم و يكي هم اعانه، بنابر آن مبناي ما كه اعانه را مطلق مي دانستيم. در غير مساحقه و لواط. ما مي گوييم دو چيز حرام است يكي مساحقه و لواط و اينها يكي هم آن تشبهاتي كه در معرض امور شهواني است و جزء مقدمات آن حساب مي شود. به سه دليل يكي خود اين روايات، يكي هم عنوان تهييج شهواني و يكي هم اعانه بر اثم اينها عناويني است كه سه دليل پيدا مي كند. اما از اين دو تا كه بگذريم، ساير موارد حرمتي ندارد. اگر نمايشي يا تعزيه اي نمايش مي دهند لباس زن و مرد مي پوشند، اين مانعي ندارد، جاهايي كه اصلا تهييجي نيست، بلكه موضوع حزن و اندوه مي شود. و اين بحثها نيست. هيچ چيزي از عنوان تهييج و اينها در آن نيست. در يك تئاتر و فيلم و در يك نمايش است، مانعي ندارد. چه به نحو اينكه انواع تشبهات در مرعي و منظر و در تزيين و لحن باشد و در لباس باشد. اينها هيچ كدام مانعي ندارد. ولي ظاهرش اين است كه با ادله نمي شود گفت دليلي كه آدم به طور متقن بتواند بگويد اينها اطلاقي دارد و اينها حرام است اين حرمتي ندارد. حتي آن عمليه جراحيه كه براي زيبايي انجام مي دهد و كمي او را به زن شبيه تر مي كند. ولي آن چيز تهييجي و اين حرفها در آن نيست. آن هم مانعي ندارد. مثلاً عرفي باشد كه منظم كردن ابرو كه جزء امور شهواني و اينها به حساب نمي آيد. رفته كاري كرده كه ابرويش را مرتب كرده و به نحوي ممكن است نزديك به زن بشود ولي مانعي ندارد. اينها مادامي كه آن عنوان برايش صادق نباشد. غير از مساحقه و لواط عنوان تهييج و اينها در آن نباشد. نفس تشبه بما هو تشبه اشكالي ندارد. سواء بعمليه جراحيه و بعمليات تكنيكي يا به آن هنر نمائيهاي در لحن و صوت و اينها كه براي بچه ها بازي در مي آورند كه مثل دختر حرف مي زنند. يا در لحن و صوت و در لباس باشد، اينها خيلي دليل متقني ندارد.


بسم الله الرحمن الرحیم

 

بحث تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال:

مقام اول: حكم اصل موضوع

در اينجا دو طائفه از روايات را بحث كرديم و يك جمع بندي اجمالي ديروز داشتيم. عرض كرديم كه ممكن است از عناوين ديگري هم استفاده شود، كه يكي همان لباس شهرت است. اين را در بحث آينده بحث مي كنيم. ولي روايت معتبره اي در آنجا وجود دارد. و اگر ما يك نوع تحريمي در لباس شهرت قائل شديم. آنوقت از باب لباس شهرت، نه از روايات خاص، به هر حال يكي از مصاديق بارز آن پوشش جنس مخالف در آنجايي كه مختص باشد. اين را موكول به آينده مي كنيم. ممكن است ما به اين نتيجه برسيم. اگر به اين نتيجه رسيديم، نه از حيث ادله خاصه در اينجا، بلكه از حيث عنوان كلي لباس شهرت مي شود. ولي آن لباس شهرت حتي اگر آن را بپذيريم شامل اين تشبههايي كه به اصطلاح آن منصرف به جايي است كه مي خواهد ذيش را آن زير قرار بدهد. و حالت متعارفش را آن قرار بدهد. اما در اين تئاتر و فيلم و سينما و اينها كه براي يك دوره اي كوتاه نقشي را بازي مي كند. معلوم نيست كه آنها را هم شامل بشود. حتي اگر آن را هم بگوييم، شمولش نسبت به اين معلوم نيست. احتياط واجبش كه تقريباً اجتناب است، مشهور است. ولي آن ادله از آن استفاده نمي شود. لباس شهرت را هم اصلش را بايد بحث بكنيم. اگر اصلش هم تمام بشود، اينكه شامل اين حالتها بشود معلوم نيست. تا اينجا به لحاظ ادله خاصه ما چيزي در اين حد نتوانستيم پيدا كنيم.

 نكته ديگري هم كه در اينجا وجود دارد، اين است كه اطلاق ادله در اينجا اگر كسي بخواهد بگويد سند معتبر است، كه نيست. و به شكلي بگويد معتبر است و اطلاق را بپذيرد، حتماً نمي شود به اين اطلاق معتقد بود. براي اينكه يكي از مصاديقش اين است كه مرد شغل زنانه داشته باشد. يا زن شغل مردانه داشته باشد. اين را هيچ كس از فقها در آن اشكال نكرده است. در صورتي كه مشتمل بر حرامي نباشد. ولي شغل مردانه است و زن بيايد متكفلش بشود. و زنانه است و مرد بيايد متكفلش بشود. اين تقريباً اتفاقي است كه مانعي ندارد. و اگر اين اتفاق بر اين باشد كه مانعي ندارد، آنوقت اين روايات بر فرض تماميتش هم اطلاقش كمي مخدوش است. از اين جهت مي گذريم. فقط آنچه كه باقي ماند لباس شهرت است كه بعد بحث مي كنيم.

مقام دوم: حکم تكسب

كسي بيايد اين را شغل خودش قرار بدهد. و از طريق تشبه تكسب داشته باشد. گر چه حكم تكسب به طور كلي واضح است كه حرام و باطل است، اما به دليل اينكه در هر يك از اين مشاغلي كه متعلق به امور محرم بشود، عنايات و نكات و ظرائف خاصه اي گاهي متصور است و لذا همه جا بايد اين مقام ثاني را بياوريد بر خلاف آقايوني كه خيلي جاها نياورده اند و رد شده اند رفته اند. در همان بحثهاي قبلي هم به اين سادگي نبود و تكسب به تزيين و آراستگي و اينها چهار، پنج نوع مي شد. و لذا اين مقام ثاني مناسب است كه همه جا يك تعرضي نسبت به او عمل بيايد تا احياناً اگر يك نكاتي خاصه اي وجود دارد، مورد مداقه قرار بگيرد.

اقسام تكسب:

1. يك وقتي تكسب به تشبه است.

2. يك وقتي تكسب به تشبيه است.

 يك وقتي شخص خودش را شبيه زن قرار مي دهد، براي اينكه در فيلم بازي كند. يا به هر دليل ديگري، اين كار تشبه اوست كه خود را اجير قرار داده به كارگردان كه من در اين فيلم نقش زن بازي مي كنم. يا در اين تعزيه يا تئاتر نقش زن بازي مي كنم. و فرض هم بگيريم كه كسي به حرمت تشبه قائل شده از باب همين ادله خاصه يا از باب لباس شهرت كه اين را موكول به بعد كرديم. اين يك صورت است كه شخص تشبه خود را كسب قرار مي دهد. يك وقتي هم هست كه مثل تزيين كسي ديگري مي آيد او را شبيه زن مي كند. يشببه بالنساء أو يشببها بالنساء مثل اينهايي كه گريم مي كنند و كارهاي آرايش گري مي كنند. اين هم يك كسي است كه وقتي كارگردان مي خواهد فيلمي را درست كند، يك شخصي مي آيد شكل زن به اين مرد مي دهد، أو بالعكس اجير مي شود به تشبيه زن به مرد، يا مرد به زن، گريم و چهره پرداز و امثال اينها كساني هستند كه كسي مي آيد فعاليتي مي كند، براي اينكه فردي مثل زن بشود، يا بالعكس اين دو قسم است كه حكمش هم كمي تفاوت دارد.

حکم الصوره الاولي: تشبه

 كه نفس تشبه باشد، اگر كسي به تشبهش پول مي گيرد. فرقي نمي كند اين صورت اولي دو حالت دارد يك وقتي است كه اجير شده و كل كارش تشبه است. يك صورت اين است كه اصل تشبه شغل مي شود، يعني پول مي گيرد براي تشبه. يك وقتي است كه اجير شده براي كاري كه جزئي از آن تشبه است. براي نقشي در فيلم بازي مي كند كه يك قسمتش تشبه در آن است. يك وقتي هم اجير مي شود براي كاري كه تشبه مقدمه آن است. و معامله نيامده روي اصل عمل تشبه نيامده است، معامله روي چيز ديگري آمده است. و اين شرط يا مقدمه اش است. اين خودش سه حالت مي شود. گاهي است كه خود عمل تشبه از اول تا آخر كل معامله و اجاره و استيجار روي كل تشبه است. گاهي روي يك عمليات كلي است كه تشبه هم جزئي از آن عمل است. صورت سوم اين است كه اجير مي شود براي كاري كه تشبه مقدمه اش است، يا در آنجا شرط شده است. اينها با هم فرق مي كند. اين سه صورت در صورت اولي است. در صورت اول از اين سه صورت، يعني نوع اول كه معامله آمده روي عمليات تشبه اين معلوم است حرام و باطل است. در هر جايي كه تشبه حرام باشد، معامله به آن هم حرام و باطل است. اين روشن است اصلاً اجير شده براي تشبه و فرض هم اين است كه اين تشبه، تشبه حرامي است يا به عناوين اولي يا به عناوين ثانوي تشبه حرام است. با اختلاف مباني.

 اما قسم دومش اين است كه اجير شده براي كاري كه قسمتي از آن حرام است. يعني براي عملياتي اجير شده كه يك قسمتي مثلاً مي گويد من فلان نقش را در اينجا بازي مي كنم. كه اين نقش يك قسمتش مستلزم اين است كه حالت زن بگيرد. يا حالت مرد بگيرد. كل كار او حرام نيست، بخشي از آن حرام است.

 قسم سوم اين است كه اجير شده بر كاري و شرط شده در آن كه تشبه هم بكند. اين مي شود شرط حرام و شرط فاسد، فاسد است، ولي مفسد عقد نيست. يا اگر مقدمه اش هم حرام باشد موجب بطلان خود عقد نمي شود، اگر از راه غير اين مقدمه بشود آن كار را انجام بدهد. و لذا قسم سوم هم بر مي گردد به اينكه شرط فاسد است. كه البته شرط فاسد مفسد عقد نيست.

 اين سه قسمي است كه جايگاههايش بايد معلوم باشد كه به كجا بر مي گردد در صورت اولي، در صورت ثانيه كه تشبيه و شبيه سازي ديگري باشد. خود آن شخص كه تشبه انجام مي دهد آن حرام است. اگر تشبه حرام باشد. توجه داشته باشيد در تشبه كه مي گوييم حرام است، لازم نيست كه خودش تشبه را روي خودش اجرا بكند. وقتي كه پذيراي تشبه هم باشد، با فعل غير آن هم براي او حرام است. و لذا خود او تشبهش حرام است، چون مباشرت در آن شرط نيست. اما اينكه ديگري بيايد او را به زن شبيه سازي بكند. تكسب اين اشكال دارد يا ندارد، اين متوقف بر اين است كه اين تشبيه بگوييم كه چون اعانه بر اثم است دليل خاصي ندارد. از باب اعانه بر اثم اگر حرام شد، تكسبش هم حرام است. اگر هم كسي اعانه بر اثم را حرام ندارد، اينجا مانعي ندارد. البته ما چون مي گفتيم اعانه علي الاثم به طور مطلق فقط با دو شرط حرام است. از اين جهت مي گوييم تشبيه هم ، هم حرام است، هم باطل است.

بحث تشبيب:

تشبيب مقدمتاً اين است كه از نظر اصطلاحي اينطور گفته شده كه تشبيب وصف زن نامحرمي به صورت شعر است. يعني سرودن شعري در توصيف نامحرم است. اين يكي از تعاريفي است كه در كلمات فقهي آمده و نقل هم شده از شرايع و جاهاي ديگر كه اينطور معنا كرده اند. اين مفهومي است كه گفته شده است. چون اقسام مختلف است تعاريف هم مختلف است. جا افتاده ترين تعريف همين است. از نظر لغوي اينطور است كه قاعدتاً تشبيب باب تفعيل گاهي به معناي تعديه است. گاهي به معناي نسبت وصفي است به شخص. مثلاً وقتي كه مي گويد تمجيد كرد، يعني مجد را به او نسبت مي دهد. تعظيم كرد، عظمت را به او نسبت مي دهد. تعمير كه مي گوييم يعني خود عمارت و كار را انجام دارد. ولي وقتي تمجيد و تكبير كه مي گوييم نه اينكه او را بزرگ  كرد، بزرگي را به او نسبت داد. با او معامله بزرگ كرد. اين دو معنايي است كه در باب تفعيل آمده كه يكي ايجاد ماده در موردي است. و يكي نسبت دادن آن ماده به شخصي است. ايجاد با نسبت دادن متفاوت است. دو معنايي دارد. آنوقت تشبيبي كه اينجا مي گويند از ماده شباب است، يعني جواني تشبيب كه مي گويند يعني نسبت جواني دادن به كسي و جواني هم در اينجا كنايه شده از اوصاف جمال و زيبايي به اين شكل تشبيب در اينجا اصطلاح شده است. آنوقت اين دو نقطه را ضميمه بكنيد. معناي تشبيب اين مي شود، يعني نسبت و وصف زيبايي را به زني نسبت دادن، به مرد هم كه پسري را طوري توصيف بكند آن را تعميمش داده اند. تعريف اوليه فقها مرأه است. آخر هم مي گويند حكم آن هم اين است.

تقسيمات تشبيب:

يكي از حيث مشبب است به اصطلاح، آني كه موصوف است.

تقسيمات مشبب:

 يعني كسي كه تشبيب به او تعلق مي گيرد. تقسيمات از حيث متعلق تشبيب اين يك محور است. يك تقسيم اين است كه اين يك وقتي زن است و گاهي مرد است. مي آيد پسر و مردي را توصيف مي كند كه تهييج شهواني ايجاد مي كند. اين در زن و مرد بودن يكي است. در زن باز تقسيماتي دارد آن زن مؤمنه باشد، يا كافره باشد. در تعريف فقها هم زن دارد و هم مؤمنه دارد. در اين دو تقسيم پس يا توصيف مي شود زن يا مرد. زن هم يا مسلمه است، يا كافره، مسلمه اش هم گاهي فاسقه و مشهوره به بدكاري است، يا نه زن محترمه اي است. اين هم از اين جهت تقسيمات اينكه شوهر داشته باشد يا نداشته باشد هم هست، زني كه ذات بعل باشد، يا نباشد باز در آن متصور است. اينها تقسيماتي است در باب زني كه متعلق اين تشبيب است.

تقسيمات تشبيب:

از حيث اينكه كسي كه عنده يشبب. براي او مشبب له است. براي او و در محضر او تشبيب مي شود. او هم گاهي زن است و گاهي مرد است. گاهي جزء محارم است و گاهي محارم نيست. و خواهر و همسرش را كه به او محرم است توصيف مي كند. يا اينكه نه نامحرم براي مشبب له است. زني كه توصيف مي شود. و اين شخصي كه مشبب له است، گاهي نسبت به مشببه محرم است، گاهي غير محرم است، بلوغ و تميز در تقسيم مشبب هم مي آيد اينجا هم مي آيد.

تقسيمات به لحاظ مشبب:

شخصي كه تشبيب مي كند. شخصي كه تشبيب مي كند يا زن است، يا مرد است و نسبتش هم با مشبب يك وقتي محارمش است و يك وقتي غير محرمش است. خود اين مشبب هم بالغ است، يا غير بالغ است. اينها تقسيماتي است كه راجع به مشبب مي آيد.

تقسيمات از حيث روش تشبيب:

 ادات و ابزارها و تكنولوژي و روش تشبيب است. كه اين تشبيب گاهي با شعر است، گاهي با نثر است و گاهي ممكن است با ابزارهاي مثلاً موسيقي باشد، با فيلم باشد. كه اينجا هم اقسامي دارد. از ابزارها هم از اين حيث تفاوت دارد.

مقدمه سوم بحث: تشبيب در روايتي وارد نشده

اين است كه اين واژه و مفهوم در حديث و روايتي وارد نشده است. و به همين دليل هست كه اين تعريف تشبيب، تعريفي است كه اهميتي اينجا ندارد. چون اگر اين واژه و مفهوم در روايتي وارد شده بود، براي ما مهم بود كه دامنه و حدود و صدور اين مفهوم را از حيث تقسيمات چهار گانه كه چهل، پنجاه نوع مي شود معلوم بكنيم. و ببينيم آيا اينكه فقها فرموده اند كه مرأه و مسلمه و محترمه آن هم به شعر، آيا اين قيودي كه از حيث مشبب و ادات تشبيب و اينها در كلمات فقها آمده بايد به آن پايبند باشيم يا نه ؟

 بايد اينجا عرض بكنيم نه مهم نيست. تعريف تشبيب همان بيان اوصاف شخص ديگر است. اين قيود هم قيودي نيست كه در مفهوم قرار گرفته باشد. و اين مفهوم هم در روايتي چيزي نيامده است. تعريف همان تعريف عام درست است. واژه هم در روايات نيامده است. و اگر ما مي خواهيم براي تشبيب محرم قيودي قرار بدهيم، اول بايد بحث بكنيم طبق عناوين كلي بگوييم كجاها حرام است؟ آخر بياييم بگوييم تشبيب محرم اين شد. تعريف تشبيب يك تعريف قبلي نيست كه در روايات آمده باشد و برويم تعريفش را دقيق به دست بياوريم. اين تعريف پسيني است. تعريف متخذ از فتاوا است. اول شخص مي رود فتواي خودش را به استناد ادله مشخص مي كند، بعد مي گويد من گفتم تشبيب با اين قيود حرام است. آن قيود حكم است كه در تعريف أخذ مي شود. نه قيود مفهوم، عرض ما در مقدمه سوم اين است كه تشبيب به لحاظ لغوي يك  مفهوم عام دارد، يعني بيان اوصاف الغير، البته اوصاف جمال و اينها را بيان كردن است. كي براي كي چگونه در چه زمان و مكان و اوضاع و احوال هيچ قيدي در اين نيست. اين مفهوم به لحاظ موضوعي مفهوم عام است. و در روايتي هم اگر آمده بود علي الاصول بايد مفهومي عام را بگيريم. اين قيود، قيود مفهومي نيست كه در اينجا آمده است. اين قيودي كه در مفهوم مي بينيد فقها أخذ كرده اند، قيود حكم است و قيود بعد الفتوا است كه در مفهوم أخذ كرده اند. نه قيود خود مفهوم به لحاظ لغوي، خيلي نظير اين داريم. وقتي كه مي گويد اصطلاحاتي كه در فقه آمده، خيلي جاها قيودي كه برايش تعريف مي كند، قيودي است كه بعد از اينكه فتاوا مشخص شده مي گويد اينجوري است. و الا معناي لغوي، معناي عام است. اين تشبيب همين است. مقدمه سوم اين شد كه اين تشبيب در روايتي وارد نشده است و معناي لغوي آن هم بيش از همان بيان و وصف الجمال نيست. و مرأه و غير مرأه هم ندارد. قيودي هم كه فقها أخذ كرده اند قيود حكم است كه موضوع أخذ شده است. و لذا هر كسي مي تواند بعد از بحث خودش كه مي گويد اينجا حرام است و آنجا حرام نيست. و اينجا حلال است و آنجا نيست. جمع بندي از محرماتش داشته باشد و بگويد كه تشبيب محرم اين است. نكته مهم عرض ما اين بود كه موضوع چون در دليل نيست. معناي عامش در عناوين ثانويه است.