بسمالله الرحمن الرحیم
بیان ادله
خلاصهای از ادله وظائف حکومت در تربیت دینی
ادلهای که در باب وظیفهمندی حکومت در قبال تربیت که تا کنون طرح کردیم به دو بخش تقسیم میشوند؛
1. ادله عامه.
2. ادله خاصه.
عناوین ادله عامه
در بیان ادله عامه، به نکات و عموماتی در مورد وظایف حکومت اشاره شد که در ادامه به جمعبندی و بیان این نکات میپردازیم.
1.فلسفه حکومت در اسلام
در استدلال به ادله عامه، به «فلسفه حكومت در اسلام» اشاره شد و گفته شد قبل از پرداختن به گزارههای رفتاری و تجویزی، اگر به ادله توصیفی در باب فلسفه حکومت در نظام فکری اسلام توجه شود، وظیفهمندی حکومت در قبال تربیت قابل انکار نخواهد بود و ملاحظه میشود که حاکمیت و حکومت در اسلام یک بعد معنوی و اخلاقی و تربیتی دارد و نمیتوان حکومت اسلامی را از وظایف تربیتی تفکیک کرد.
2.نقش هدایتگری حاکم
عنوان دوم نقش هدایتگری امام و حاکم است. «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي» یونس،20 و «قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَى الْحَق»الأحقاف،30 و ... . تعابیری که بحث شد، هدایت را بهعنوان نقش حاکم و امام برشمردند.
3.اقامه حق
سوم اینکه در ادلهای آمده است که اقامه حق وظیفه حاکم است.
4.احیای دین و ارزشهای دین
چهارم عنوان «احياي دين و ارزشهاي دين»؛ احیای آنها در بعضی از ادله آمده است.
5.اجرا و تطبیق احکام و شعائر دینی
عنوان پنجم، اجرا و تطبیق احکام و شعایر دینی که این دو به هم نزدیک است ولی عناوین جدایی دارد.
6.حفظ نظام
ششمین مورد از عناوین عامه، ادله حفظ نظام است. البته به این ادله اشاره نکردیم. مقصود از نظام در این ادله، نظام اجتماعی است.
راهکار در حفظ نظام اجتماعی
حفظ نظام اجتماعی در بسیاری از موارد متوقف بر اقدامات تربیتی است یعنی برای اینکه نظام اجتماع محفوظ بماند، باید حاکمیت در قبال آشنایی مردم با قوانین و مقررات و مسائلی از این قبیل حساس باشد. حفظ نظام به این است که مردم را با قوانین و مقررات و مسائلی که برای سامان یافتن زندگی اجتماعی نیاز است، آشنا کند. لذا دلیل حفظ نظام از ادله محکم فقهی است و در جاهای مختلف فقه به آن تمسک میشود.
برای اینکه در جامعه هرج و مرج وجود نداشته باشد، حفظ نظامات اجتماعی لازم است. البته سطوح بیشتر این اقدامات در حفظ نظام مستحب است و دلیل آن هم حکم عقلی است که شرع هم آن را با قاعده ملازمه قبول دارد.
مصادیق حفظ نظام
مصداق حفظ نظام فقط اقدامات خاص اعتقادی و عبادی و اخلاقی نمیشود و قوانین و مقررات و نظامات اجتماعی هم در ضمن این قرار میگیرد.
البته دو تقریر نسبت به این اقدامات وجود دارد؛
1. مصداق حفظ نظام این است که وقتی میگوییم نظام حفظ شود یعنی این اقدامات تربیتی انجام شود.
2. اقدامات تربیتی، مقدمه حفظ نظام هستند.
7.حفظ و صیانت از اسلامی
هفتیم مورد از عناوین عامه، عنوان حفظ و صیانت از اسلامی و مبارزه و دفع آن ذلت از جامعه اسلامی است و در بیان ادله عامه به این مورد نیز اشاره نشده است.
آیه «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون» منافقون/8 بر وظیفه حفظ و صیانت از اسلامی، دلالت میکند. در سابق عرض شد که عزت اسلامی قاعدهای فقهی است و هر چیزی که موجب تأمین این عزت باشد در سطوحی لازم و در سطوحی مستحب است، دفع ذلت از جامعه اسلامی واجب است که در مواردی دفع این ذلت و خواری و صیانت از آن عزت و کرامت متوقف بر اقدامات تربیتی در محدودههای خیلی فراتر از بحث اعتقادات و اخلاق و احکام است و این اقدامات تربیتی مقدمات حفظ عزت و دفع ذلت از اسلام است.
عنوان حفظ عزت اسلام غیر از وظیفه حفظ نظام بوده، متفاوت با آن میباشد. البته برخی از عناوینی که بیان میشود روابطی و همپوشیهای فیالجمله باهم دارند ولی علیالاصول عناوینی مستقل هستند.
8.امربهمعروف و نهی از منکر
عنوان هشتم، امربهمعروف و نهی از منکر است که با دو تقریری بود که قبلاً بحث کردیم.
9.تعلیم و تزکیه انبیاء و امامان سلاماللهعلیهم
وظیفه تعلیم و تزکیه که از وظایف پیامبر و ائمه سلاماللهعلیهم به شمار آمده است.
10. ارشاد جاهل
عنوان دهم ارشاد جاهل است که بیشتر در حوزه تعلیم است ولی بار تربیتی نیز دارد.
11. اقامه عدل
وظیفه یازدهم اقامه عدل است. عدالت را که بیشتر جنبه اقتصادی میتواند داشته باشد. اقامه عدالت از وظایف حاکم است و آیاتی مانند «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»حدید،25 یا «فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْط»مائده،42 ادله الزامی در آیات هستند و در روایات و آیات دیگر نیز ادله دیگری در این باب وجود دارد. با در نظر گرفتن یکی از دو تقریر بیانشده میتوان در این بحث به این ادله نیز تمسک کرد؛
1. تقریر اول این است که عدالت را عام در نظر میگیریم که جنبههای غیراقتصادی را هم در برمیگیرد در این صورت بحثهای رشد تربیتی و اخلاقی و... هم مشمول آن میشود.
2. تقریر دوم این است که گفته شود مقصود از عدالت، مواسات و تنظیمات اجتماعی اقتصادی است که در این صورت نیز در مواردی تأمین آن عدالت متوقف بر برخی اقدامات تربیتی است و بدون آن میسر نیست. امروزه در دنیا نیز اینگونه است که وقتی به بحث از عدالت پرداخته میشود، بخشی از بحث شامل رسیدگی به امور فرهنگی و تربیتی و تحقق آنها میشود.
12. اقامه سنن
عنوان دوازدهم، اقامه سنن است که از قواعد مهم در باب تربیت میباشد. دلایل محکمی در وسایلالشیعه و در ابواب امربهمعروف در مورد اقامه سنن آمده است که بعضی از آنها معتبر است.
13. احسان به دیگران
عنوان سیزدهم از عناوین عامه، ادله احسان به دیگران است که حاکم را در برمیگیرد، احسان شامل نیکیهای مادی اقتصادی و احسانهای روحی و معنوی میشود. این عنوان در روایات معتبر آمده است منتها دو عنوان اخیر از عناوین استحبابی است.
14. کمک و همکاری در نیکی و احسان
عنوان چهاردهم و استحبابی، کمک و همکاری در نیکی و احسان یا همان تعاون بر برّ است. تطبیق اعانه بر برّ گاهی به همین فعالیتهای فرهنگی و تربیتی صادق است.
15. وظایف علماء
پانزدهمین عنوان، عناوین و وظایفی مربوط به علماء است که میتوانند حاکم را نیز در برگیرند؛ مانند؛ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ: «مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى، فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ لَا يُنْقَصُ أُولئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً، وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَالٍ، كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ لَا يُنْقَصُ أُولئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئاً»کافی (ط - دارالحدیث)، ج 1، ص 82 و ... اینها هم تعلیم ابواب هدایت یا نشر علم از وظایفی است که برای علما ذکر شده و میتواند شمول داشته باشد. بعضی از این وظایف وجوبی و بعضی استحبابی است و طبق آن قواعدی که گفتیم نشر علم در سطحی و با قیودی واجب و در سطوحی مستحب است.
16. خیرخواهی برای مؤمن
شانزدهم نصح و خیرخواهی برای مؤمن است که این هم در روایات آمده است؛ و در درجاتی و با قیودی واجب و در مواردی مستحب است.
17. اهتمام به امور مسلمین
هفدهم اهتمام به امور مسلمین که این عنوان در روایات معتبر آمده است، مانند؛ «أَنَّ النَّبِيَّ صلیاللهوعلیهوآله قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ» الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 163 باید توجه داشت که عبارتامور مسلمین اطلاق دارد. اینکه جامعه رشد فرهنگی و اخلاقی و تربیتی پیدا کند از جمله امور مسلمین است و جلوگیری از انحطاط اخلاقی جامعه اسلامی، از امور مسلمین است و اهتمام به امور مسلمین امری است که بهعنوان یک واجب کفایی است و حاکم را نیز شامل میشود و در بعضی موارد صاحبان قدرت و نفوذ را نیز شامل میشود. ـ که نزدیک به حاکم میشود. ـ
18. دعوت به خیر و حق
عنوان هجدهم، دعوت الی الخیر و الحق است که غیر از امربهمعروف و نهی از منکر است. این دو عنوان در آیه شریفه «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» آلعمران،104 به صورت جداگانه ذکر شدهاند. مقصود از «الْدَعُوۀ إِلَى الْخَيْر» که در آیه به عنوان تکلیف الزامی آورده شده است، خیر و حق الزامی است و در حقیقت خود دعوت جامعه بهسوی خیرات، فعالیتی تربیتی است.
19. امور حسبیه
نوزدهم بحث امور حسبیه است که دلیلی میگوید دلیل حسبه میگوید که بعضی از امور وجود دارند که شارع راضی به ترک آنها نمیباشد. قدر متیقن در انجام این امور فقیه و در صورت نبود عدول مسلمین است. در کتاب مکاسب و در بحث اولیای عقد که همان بحث امور حسبیه است آمده است و بحث ولایتفقیه را از باب امور حسبیه اثبات میکنند و میگویند که تصدی حکومت و اداره جامعه از اموری است که شارع راضی به ترک آنها نمیباشد. اینکه جه کسی باید در امور حسبیه متکلف باشد؟ جواب داده شده است که باید قدر متیقن را بگیریم که فقیه جامعالشرایط است.
در مورد اقدامات تربیتی نیز تقریر این است که میگوییم بخشی از فعالیتهای فرهنگی و تربیت اجتماعی چیزهای لازمی است که میدانیم که شارع راضی به ترک آنها نمیباشد؛ و قطعاً باید کسی جامعه را به امور و قوانین و امور فرهنگی مأنوس و تربیت کند و این مسائل نمیتواند در جامعه اسلامی متروک باشد.
قدر متیقن در مواردی از آن که نیاز به تصرفات و الزام و برنامهریزی دارد، حاکم و حکومت است و او باید در این موارد تصدی کند.
دو مبنا در امور حسبیه وجود دارد؛
1. در یک نگاه امور حسبیه را ولایت بر صغار و... میدانند.
2. در دیدگاههای دیگر که مانند مرحوم آقای تبریزی؛ ولایتفقیه و حکومت را با امور حسبیه اثبات میکردند؛ با این بیان که مراد از امور حسبیه آن اموری است که شارع راضی به ترک آنها نمیباشد و قطعاً شارع نسبت به بروز هرج و مرج در جامعه راضی نیست و باید در جامعه انتظامی باشد و نیز کسی این انتظام را متکلف شود که قدر متیقن آن فقیه جامعالشرایط است. حالا قبل از آنکه بحث به مباحث ولایتفقیه در امور حسبیه برسد، در مورد بحثهای فرهنگی تربیتی مسیر آسانتری را در پیش داریم.
20. ولایتفقیه
عنوان بیستم؛ عنوان ولایتفقیه است و ممکن است الزام از آن بیرون نیاید ولی بنا بر آنکه به مطلقات ولایت قائل باشیم حق را به حاکم میدهیم و ولایت مطلق را از آن به دست بیاوریم و این حق را به او میدهد که دخل و تصرف کند. از این الزام بیرون نمیآید و ولایت بیرون میآید و حق اینکه امر و نهی کند.
آنچه در دو دلیل امور حسبیه و ولایتفقیه مهم است این است که تکلیف در آن دو نیست ولی ولایت است و حق میدهد و وقتی حق و ولایت میدهد یعنی در آن موارد فرهنگی و تربیتی ولایت و حق تصرف دارد و میتواند در اوقات مردم و شئون مختلفی که در حیطه زندگی آنها است، الزام و تصرفاتی کند.
تقسیمبندی ادله عامه
الف. بالنسبه مخاطب ادله
مخاطب در ادله عامه متفاوت است و در یک تقسیمبندی به سه دسته تقسیم میشوند؛
1. مخاطب در ادله بعضی عناوین عامه، عموم جامعه است که تکالیف کفایی عام است که حاکم را هم در برمیگیرد.
2. در بعضی مخاطب علما هستند و آن وقت حاکمان هم از باب اینکه عالم هستند مشمول میشوند.
3. یک نوع هم خاص حاکم است مانند ادله امور حسبیه و ولایت که خاص حاکم است.
پس 20 دلیل است که از راه قواعد عمومی میخواهیم بگوییم که حق دخالت و وظیفه و حق وجود دارد و ادله عامه به سه شق از این نظر تقسیم میشود.
ب. بالنسبه نوع تکلیف
تقسیمبندی دوم در این بیست دلیل این است که؛
1. برخی از ادله وجوب را افاده میکنند که حدود 14 عنوان از ادله به این شکل میباشند.
2. بعضی از آنها استحباب و رجحان را افاده میکنند.
3. بعضی از آنها نیز یک حکم وضعی را اثبات میکند یعنی ولایت و حق را به حاکم میدهد که مانند ادله امور حسبیه و ادله ولایتفقیه.
با توجه به توضیحاتی که داده شد اگر هیچ روایت خاصی نداشته باشیم همین عناوین و ادله عامه در اثبات وظایف تربیتی برای حکومت کافی بودند.
ادله خاصه
پس به بیان ادله و روایات خاصهای که در بحث میتوان به آنها استدلال کرد پرداختیم. در ادامه به بیان خلاصهای از آنچه در این ادله بیان شد میپردازیم.
1.توصیهپیامبر اکرمصلیاللهعلیهوالهوسلمبه معاذ بن جبل
وصیت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوالهوسلمبه معاذ بن جبل در زمانی که ایشان را به عنوان نماینده به یمن فرستاده، به میفرمایند: «يَا مُعَاذُ عَلِّمْهُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى الْأَخْلَاقِ الصَّالِحَةِ وَ ... وَ ذَكِّرِ النَّاسَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ اتَّبِعِ الْمَوْعِظَةَ ... ثُمَّ بُثَّ فِيهِمُ الْمُعَلِّمِينَ».
2.توصیه پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوالهوسلم به عمرو بن حزم
وصیت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوالهوسلمبه عمرو بن حزم که والی بر بنی الحارث قرار داد که طبق آدرسهایی که در سیره ابن هشام و تاریخ طبری بود که آنجا دارد «أمَرَهُ بِتَقوَا الله وَ أمَرَهُ أن یَأخُذَ بالحقّ وَ أن یُبَشِّرَ النّاس بالخیر وَ یَأمُرَهُم به وَ یُعلِّمَ النّاس القرآن وَ یُفَقِّهَهُم فیه وَیُعلِّمَ النّاس مَعالِمَ الحجّ وَ سُنَّته.»
3.توصیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم به مصعب بن عمیر
توصیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم به مصعب بن عمیر است. این توصیه بیشتر جنبه تعلیمی داشت. «وَ أمَرَهُ أن یَقرَأ علیهمُ القرآن وَ یُعلِّمَهُمُ الإسلام وَ یُفَقِّهَهُم فی الدّین.»
4.عهدنامه رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوالهوسلم به عَتَّابِ بْنِ أَسِیدٍ
چهارم از ادله خاص، عهدنامه رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوالهوسلم به عَتَّابِ بْنِ أَسِیدٍ است زمانی که او را والی مکه قرار داد؛ «وَ كَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَتَّابِ بْنِ أَسِيدٍ عَهْداًعلی مکه، [قَدْ] فَوَّضَ إِلَيْهِ تَنْبِيهَ غَافِلِكِمْ، وَ تَعْلِيمَ جَاهِلِكُمْ، وَ تَقْوِيمَ أَوَدِ مُضْطَرِبِكُمْ، وَ تَأْدِيبَ مَنْ زَالَ عَنْ أَدَبِ اللَّهِ مِنْكُمْ.»
5.توصیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم به ابوعبیده
پنجم وصیت پیامبر ابوعبید جراح است که نگفتیم ولی به حال در همین ولایتفقیه از تراتیب الاداریه نقل شده است. آن جلد دوم ولایتفقیه ص 139 این را آورده است و از کتاب تراتیب الاداریه جلد یک صفحه 42.
6.عهدنامه مالک اشتر
ششم وصیت امام علی به مالک اشتر و عهد مالک اشتر که قبلاً بحث شده است.
7.خطبه 34 نهجالبلاغه
هفتم خطبه سی و چهار نهجالبلاغه امام علی در حق مردم بر حکومت علی حقکم علیه که بحث شده است؛ کهدر آن حضرت میفرمایند: «حَقُّكُمْ عَلَيَ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا»
8.نامه 67 نهجالبلاغه
هشتم نامه امیرالمؤمنین به قثم ابن عباس است که نامه 67 نهجالبلاغه است. «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ»
9.روایت «مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ جَعْفَرٍ النُّعْمَانِيُّ»
نهم فرمایش امیرالمؤمنین در بحار است و در حقیقت پنج توصیه از این وصایا به پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط بود و از ششمی مربوط به امیرالمؤمنین علیه السلام است. با این مضمون که «وَ فِي هَذَا أَوْضَحُ دَلِيلٍ عَلَى أَنَّهُ لَا بُدَّ لِلْأُمَّةِ مِنْ إِمَامٍ يَقُولُ بِأَمْرِهِمْ فَيَأْمُرُهُمْ وَ يَنْهَاهُمْ وَ يُقِيمُ فِيهِمُ الْحُدُودَ وَ يُجَاهِدُ الْعَدُوَّ وَ يَقْسِمُ الْغَنَائِمَ وَ يَفْرِضُ الْفَرَائِضَ وَ يُعَرِّفُهُمْ أَبْوَابَ مَا فِيهِ صَلَاحُهُمْ وَ يُحَذِّرُهُمْ مَا فِيهِ مَضَارُّهُمْ».
10. روایتی از سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام)
دهم باز نقل سیره امیرالمؤمنین است که عدة الداعی آمده بود «يُرْوَى عَنْ سَيِّدِنَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ لَمَّا كَانَ يَفْرُغُ مِنَ الْجِهَادِ يَتَفَرَّغُ لِتَعْلِيمِ النَّاسِ وَ الْقَضَاءِ بَيْنَهُمْ فَإِذَا يَفْرُغُ مِنْ ذَلِكَ اشْتَغَلَ فِي حَائِطٍ لَهُ يَعْمَلُ فِيهِ بِيَدِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ ذَاكِرٌ لِلَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ.»؛حضرت وقتی از جهاد فارغ میشد برای تعلیم مردم و توجه به این مسائل مردم و ازجمله بعدهای تعلیمی و فرهنگیتربیتی وقت میگذاشت. البته این سیره مفید رجحان است نه مفید لزوم مگر اینکه اینجا کسی با قراین بیرونی حمل بر وجوب کند.
11. روایتی از کتاب «غرر الحكم و درر الكلم»
یازدهم باز سخن امیرالمؤمنین روایات موجود در کتاب غرر الحکم و درر الکلم؛ ص 453 است با این بیان که امام علی علیهالسلام: «عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُعَلِّمَ أَهْلَ وَلَايَتِهِ حُدُودَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ.»
پس ملاحظه کردید که بیست عنوان عام ردیف شد و تا اینجا هم یازده از ادله خاصه که یکی دو معتبر بود و بقیه معتبر نبود ولی همه اینها موید میشود. دو دلیل در بخش دوم اضافه میکنیم که هر دو سیره است.
12. سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان خطب
سیره و روش امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در زمان حکومتشان و در بیان خطبهها و فعالیتهای تربیتی را میتوان به عنوان دلیل دوازدهم بیان کرده، بدان استدلال نمود. بخش معظمی از سخنرانیها و نوشتهها و فعالیتهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیه و آله و امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در طول حکومتشان جنبه هدایتی و تربیتی در امور و مسائل مختلف زندگی مردم داشت که این نشان میدهد که این امور در حیطه کار ولی و حاکم قرار میگیرد.
13. سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم در اعزام نمایندگان و ارشادات ایشان
دلیل سیزدهم همان سیره پیامبر در اعزام نمایندگان و در دعوت و ارشادی که انجام میداد. اینکه حضرت نماینده میفرستاد و نامه به آنها میداد که بروید قدرتها و حاکمان را ببینید و این مسائل را مطرح کنید و ارشاد و دعوت و هدایت بر عهده اینها است منتها این دو سیره است و دلیل لبی است و تا حدی دلالت بر مسئله میکند و آن الزام و اینکه وظیفه حاکم بما هو حاکم است را از این بیرون نمیآید ولی فیالجمله رجحان این مسئله را اثبات میکند.
نمونه حکومت اسلام
این جمعبندی بنده از مسائل امسال ما بود یعنی بیست عنوان عام و 13 عنوان خاص. منتها ما ذیل هر کدام از اینها عمدتاً حداقل چند مسئله را بحث کردیم که این دورنمای قصه است که نشان میدهد همان نمونه حکومتی اسلام نمونه حکومت فرهنگی و تربیتی با وظایفی است که باید اقدام کند و با حق دخالت در امور فرهنگی و تربیتی است.
هم باید و هم حق دارد اعمال ولایت کند و تصدیگری نماید.
فروعات وظایف تربیتی حکومت
بعد از این جمعبندی و ملاحظه این دلایل که بعضی به تفصیل بحث و بعضی به اجمال عبور کردیم و ذیل آن غالباً مطالب ریزی را تحلیل و توضیح دادیم، بعد از فراغ از آن وارد مقام دوم میشویم که بیست تا سی مسئله ریز است که باید در پرتو این ضوابط و چارچوبهای کلی تعیین تکلیف شود.
1.مخاطب در ادله وظایف تربیتی حکومت
الف. حاکم
اولین مطلب این است که مخاطب این تکالیف چه کسانی هستند؟ بدون تردید این وظایف و ادله شامل حاکم میشود، حالا شاید با عنوانهای عام که حاکم هم داخل آن است و بهعنوان مکلف عام یا عالم یا اینکه بعضی مخاطب خاص بود و خطاب به حاکم میگوید؛ بنابراین حاکم در اینها مخاطب بود.
ب. حاکم معصوم و غیر معصوم
سؤالی که وجود دارد این است که این حاکم آیا اختصاص به پیامبر و امام دارد که معصوم هستند یا نه؟ اگر اختصاص ندارد آن وقت شامل کسانی که به طور مشروع از ناحیه معصوم حاکمیت دارند میشود؟
در سؤال اول واضح است که این تکالیف فرهنگی و تربیتی اختصاص به امام و معصوم ندارد و دلیل واضح است که آن ادله عامه که غالباً مطلق بود و برای همه بود و او را میگرفت و ادله عامه که بعضی اختصاص به معصوم دارد میگفتیم با ادله ولایتفقیه و توسعه در آن ولایت یک نوع حکومت پیدا میشود و حاکم ادله ولایتفقیه و وظایف و حقوقی که برای معصوم است به غیر معصوم هم تسری میدهد.
بنابراین همه این ادله و عمده آنها شامل غیر معصوم میشود به یکی از این دو بیان؛
1. یکی از آنها عناوین و مخاطب عام دارند مثل امربهمعروف و نهی از منکر و دعوت الی الخیر.
2. بعضی دیگر هم که مخاطب معصوم است یا در شأن معصوم وارد شده است با بیان دوم تعمیم مییابد که آن این است که ادله ولایتفقیه به نحو حکومت تعمیم میدهد و همه وظایف و حدود و اختیارات که برای معصوم است به غیر معصوم منتقل میشود.
ج. حاکم مشروع و غیر مشروع
سؤال دوم این است که حالا که شامل حکام غیر معصوم شد آیا حاکم مشروع این وظایف را دارد یا مطلقاً من له الحکم ولو اینکه حاکم مشروع نباشد؟
بهعبارتدیگر اگر حاکمی مشروعیتی ندارد بدون اینکه فقیه نباشد یا جنبه شرعی داشته باشد حالا هر چه ما جنبه شرعیت حکومت بگیریم هیچکدام نبوده است و با زور بدون اینکه وجه شرعی در کار باشد سلطه بر کسانی پیدا کرده است که مثل قسمت زیادی از این پادشاهان که از قدیم بوده و تا به امروز میباشد.
این حاکم نامشروع نیز قطعاً این تکالیف را برعهده دارد. مخصوصاً با این ادله که ملاحظه کردید بخش زیادی از این ادله مخاطب عام هستند و عموم مکلفین هستند که مثلاً یکی امربهمعروف و نهی از منکر است که مشروط نیست خودش اهل عمل باشد و حتی خود آن گناهی که میخواهد جلوگیری شود یا واجبی که میخواهد ترغیب کند یا محقق کند حتی خود آن هم عمل کند باز تکلیف دارد. البته خیلی ملاحظه و عتاب و خطاب شده است به کسی که خودش عمل نمیکند و دیگران را وامیدارد ولی شرط وجوب نیست، چون در شرایط امربهمعروف و نهی از منکر نیست که خودش عمل کند. آن یک شکل دیگری است ولی بسیار بد است که این کار را کند و خودش عمل نکند ولی به اینگونه نیست که حالا که عمل نمیکند این تکلیف ساقط شود و امربهمعروف و نهی از منکر برای همه است چه فاسق و ظالم چه عالم و غیر ظالم. اگر حکومتی بوده است که اصل نامشروع بوده و خودشان اهل از فسق و فجور هم بودند ولی یک چیزهایی را رعایت میکردند و ترغیب و صیانت میکردند. آنجا تکلیف عمل شده است و کم نگذاشته است.