بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه
قرار است که پرورنده تعلیم و تعلم را ببندیم و وارد بحث تربیت به معنای خاص شویم گرچه ممکن بود هنوز هم مسائلی باقی باشد اینها را در تدوین بحثها عرض کنیم.
وظائف حکومت
موضوع بحث در فصل جديد، «وظائف حکومت در امر تربيت» میباشد.
مقدمه
در ابتدا چند نکته به عنوان مقدمه عرض ميشود.
1.مقدمۀ اول؛ تقسیمبندی مباحث تربيتي
اولين نکته، يادآوري طبقهبندی و تقسیمبندی مباحث تربيتي است که به صورت گذرا به آن اشاره میشود. طبقهبندي که تا به حال بر اساس آن عمل کرديم به اين شکل است که پيشنهاد داديم در فقه باب جديدی به نام فقهالتعليم و التربية تأسيس شود و اين را با تعبير سنتي فقه مانند کتاب الصلاة و کتاب الطهارۀ و کتاب الديات، با عنوانکتاب التعليم و التربية داشته باشيم؛ و به عبارت دیگر ميگوييم «فقهالتربيۀ».
کتاب «فقهالتربيۀ»، حداقل مشتمل بر دو باب بسيار مهم و کلان است: يک. باب تعليم و تعلم. دو. باب تربيت.
باب تعليم و تعلم
مقصود از تعليم در باب اول، دانشآموزي و دانشاندوزي و یاددادن به ديگران به معناي خاص است. این باب شامل تعریف التعليم و التعلم و انواع علوم و حکم تعلّم و حکم تعليم آنها میباشد.
باب تربيت
دومین باب، باب تربيت است. همان طور که در اين باب، بحث کرديم، مقصود از تربيت، تربیت در حوزههاي غیر آموزشی است.
به عبارت دیگر فعالیتهایی که براي پرورش شخصيت و در ابعاد غير آموزشي انجام ميشود، اینگونه فعالیتها تربيت به معناي خاص ناميده ميشود؛ که مراد ما از تربیت در باب دوم این معنی میباشد.
تربيت به معناي عام، هر دو باب را شامل ميشود و لذا ميگوييم «فقهالتربيۀ» و لفظ مشترک ميشود و هر دو را شامل ميشود. ولي تربيت به معناي خاص است که مقابل تعليم و تعلّم است و باب دوم به اين اصطلاح به عنوان باب تربيت ناميده ميشود.
در باب تربيت، به دو صورت ميتوان بحث کرد:
يک. بر اساس ساحتهاي تربيت؛ مانند تربيت بدني، تربيت اجتماعي، تربيت اقتصادي، تربيت سياسي، تربيت اخلاقي، تربيت عاطفي و تربيت عقلاني و امثال اینها... که ساحتها و ابعاد تربيت مورد بحث قرار ميگيرد.
دو. بر اساس نهادهاي تربيت؛ مانند خانواده، حکومت و احیاناً نهادهاي ديگري که تصور ميشود.
بر اساس تبويبي که درکتاب التربية داريم از هر دو منظر استفاده ميکنيم، ابتدا نهادها را بحث ميکنيم، بعد هم به ساحتها ميپردازيم. البته در هر یک از نهادهاي تربيتي، ساحتها را نیز مورد توجه قرار ميدهيم. اين دورنمایي از کار در کتاب التعليم و التربية میباشد.
اولين مبحث در باب تربيت و دومين باب کلان تعليم و تربيت، نهاد خانواده است مبحث خانواده و وظايف تربيتي خانواده در ساحتهاي مختلف را بحث کرديم. قبل از اینها در کتاب التعلیم و التعلم نهاد خانواده را از حيث وظايف آموزشي آن بحث کرديم و لذا نهاد خانواده در باب تعليم و تعلم و نیز در ابتداي باب تربيت، از نگاه فقهي وارد بحث قرار گرفت. به اين ترتيب وارد دومين مبحث از مباحث باب التربية وارد ميشويم که مبحث نهاد حکومت است.
بنابراين کتاب التعلیم و التربية يا فقه التربية عنوان کلي میباشد، بخش اول آن باب التعليم و التعلم است که در این باب علوم و در پايان آن نهاد خانواده و حکومت را بحث کرديم. همه اینها در باب الاول از باب التعليم و التعلم مورد بحث قرار میگیرد.
باب دوم، باب التربية بالمعني الخاص يعني مقابل تعليم میشود. اولين بحث در باب تربيت نیز نهاد خانواده و وظايف تربيتي آن بوده است. مبحث دوم که وارد میشويم، وظايف و کارکردهاي تربيتي نهاد حکومت است؛ که مبحث دوم از باب التربية میباشد؛ و بابالتربیة خود بخش دوم باب دوم از کتاب تعليم و تربيت است. اين روند بحث و دورنما و چهارچوب مباحث کتاب فقه تربيتي يا کتاب التعلیم و التربية بود که يادآوري شد.
مقدمۀ دوم؛ وظایف تربیتی مشترک برای حکومتهای متفاوت
مبحث وظايف و تکاليف حکومت در امر تربيت، از مباحثي است که در دنياي امروز مطرح است. همان طور که در دنياي قديم نیز مطرح بوده است. منتهي در دنياي امروز اين مبحث بسيار قويتر مطرح است و تربيت، ابعاد و ساحتهايي دارد و دیدگاههای متفاوتی در این مبحث وجود دارد.
بر اساس تمام ديدگاههای مختلف، حکومت در بعضي از اين ابعاد و ساحتها، وظايفي را متحمل میباشد. چون مقصود از تربيت تنها تربيت اخلاقي و ديني و معنوي و ... نمیباشد و همان طور که بیان شد مراد د را این بحث تربيت به معناي خاص است؛ مانند تربيت بدني، تربيت اقتصادي، تربيت اجتماعي، تربيت سياسي، تربيت اخلاقي و... .
به رغم اين که در بحث حکومت و وظايف تربيتي حکومت دیدگاههای مختلفی وجود دارد، اصل اينکه حکومت حداقل در بعض انواع اين ساحتها وظيفه دارد، اصل مسلمی است. يعني بیتفاوتترین حکومت در برابر مسائل تربيتي به معناي عام، اموری را مورد توجه قرار میدهند؛ مثلاً به ورزش به عنوان تربيت بدني توجه دارند؛ و یا به اينکه افراد در جامعه بايد نوعي جامعه پذير باشند و تن به قوانين اجتماعي دهند، هر حکومتي ميگويد من بايد تدابيري بیندیشم که افراد جامعه قواعد شهروندي را بلد باشند.
بنابراين عليرغم ديدگاههاي متفاوتي که در نقش و کارکرد وظايف حکومتها در فلسفههاي سياسي حکومتهاي امروز وجود دارد اما اینچنین نیست که حکومتي را بتوانيم بیابیم که حداقل خود را در برابر بعضي از اقسام تربيت موظف نبيند، حداقل دولتها روي سلامت افراد، تربيت بدني، تربيت اجتماعي و سياسي و براي اينکه شهروندان قواعد شهروندي و تربيت اجتماعي و سياسي را بياموزند و رعايت کنند، سرمایهگذاری ميکنند.
تکاليفی که فیالجمله هيچ دولتي را نميتوان از آن جدا کرد، به نحوي در مقررات بینالمللی نیز آمده است. حتي ـ جدیداً مراجعه نکردم، قبلاً ديدم ـ در قانون حقوق بشر، خيلي از اين کنوانسیونهایی که در دنيا وجود دارد، بخشي از وظايف آموزشي را بر عهده دولتها گذاشته است و ميگويد دولتها بايد يک حد از مسائل آموزشي را رعايت و تعقيب کنند تا شهروندانشان اين آموزشها را ببينند. حتي بعضي از مواد منشور حقوق بشر و کنوانسيونها وظايفي در خصوص تربيت اجتماعي و فرهنگي، اقتصادي، سياسي را جزء وظايف دولتها قرار داده است.
همین طور در دیدگاههای فلسفههاي تربيتي نیز «رشد اجتماعي افراد جامعه» مورد توجه قرار گرفته است. يعني افرادی مانند دیویی و بسیاری از متفکرين ديگر که متفکريني که اصلاً سکولار میباشند و ربطي به دين ندارند ميگويند دولت بايد حداقل به رشد اجتماعي افراد جامعه، توجه کند و حکومت در قبال تأمين اين رشد اجتماعي و رعايت قواعد شهروندي در يک جامعه موظف است و باید قواعدي مثل انتخابات، مقررات راهنماي و رانندگي، مورد توجه قرار دهد و نظامات آموزش و پرورش هم وارد اين شده است و اين هم يک واقعيت است که حکومتها طراحي کردند. چه در قالب نظاماتي که خودشان مستقیماً وارد آن شدند يا با اشراف آنها انجام ميگيرد. اصلاً بخشي از اینها تعليمات اجتماعي است که تعليمات اجتماعي که آموزش دادن محض نيست، دارد با يک تدابيري او را پايبند به مقررات اجتماعي بار میآورد و پرورش ميدهند.
به عبارت دیگر؛ اصل کارکرد تربيتي حکومت و وظيفهمندي حاکميت و نهاد حکومت در حداقل برخي از زمينههاي تربيت به معناي عام امر مسلمي است که اولاً؛ متفکرين در فلسفههاي تربيتي به اين زمینهها و ساحات توجه کردهاند و ثانیاً؛ در قوانين و مقررات بینالمللی و کشورها به اين حوزهها فيالجمله توجه شده است و نیز بخشي از متن منابع درسي آموزش و پرورش کشورها، اختصاص دارد به اين که آموزشهای اجتماعی را به افراد جامعه آموزش دهند و آنها را به آداب شهروندي و رعايت مقررات اجتماعي و چهارچوبها و ضوابط سياسي رايج در کشورهايشان، متأدب کنند. اینها نشان ميدهد که اين اهتمام و توجه و کارکرد تقریباً در همه حکومتها فيالجمله وجود دارد.
طلبه: حوزهای که آموزش و پرورش و حکومتها دارند چه ...
استاد: در مورد آموزش و پرورش ممکن است بگوييم فقط بُعد علمياش را توجه کردند ما میگوییم وقتي خوب نگاه کنيم میبینیم که فقط بُعد علمي نيست و در بُعد تربيت هم وارد شدند و اين نکته مهم است.
طلبه: شایعترین مسئله، افرادي که در سیاستاند اصلیترین مسئله حکومت را تربيت میدانند علاوه بر اين که در ساحتهای مختلفش، از تربيت بدني شروع میکنند تا ابعاد ديگر...
استاد: در مقدمه سوم به اين نکته اشاره میکنیم.
بنابراین مقدمه دوم فیالجمله مسئله مسلمی است و نمودها و نمادها و شواهد آن را نیز اجمالاً عرض کردم. البته در مقام نگارش و نوشتن ميتوان بسط و گسترش داد.
مقدمۀ سوم؛ دامنۀ ورود حکومت در امور تربیتی
در يک نگاه کلان ميتوانيم بگوييم، در دامنه ورود حکومت و ميزان وظيفهمندي و تکليف و حق براي حاکميت و نهاد حکومت - با توجه به اختلافات اساسی که در این زمینه وجود دارد - چند ديدگاه اساسي در اين مورد وجود دارد:
· یک. دیدگاه دولت ليبرال دموکراسي
ديدگاه اول، دیدگاه رايج در دوره معاصر و در دولتهای ليبرال و ليبرال دموکراسي میباشد. این دیدگاه مبتني بر فلسفه ليبراليستي و مباني خاص خود میباشد. این مبانی در فلسفههاي جديد غربي شکل گرفته است.
بنا بر فلسفههاي سياسي، آنچه در این نوع دیدگاه مطرح میشود، بحث «دولت رفاه» است. معناي «دولت رفاه» اين نيست که دولت هيچگونه وظيفه تربيتي ندارد، زیرا بنا بر آنچه بیان شد، مکلف بودن دولت به صورت فيالجمله امر مسلمی است؛ بلکه معناي دولت رفاه اين است که دولت و حاکميت در قبال تربيت فردي و اخلاق فردی و ديني وظيفهاي ندارد بلکه آنچه طبق این دیدگاه به دولت توصيه میشود، عدم ورودش در اين حوزهها میباشد، البته نه در اخلاق اجتماعي. چون گفتيم تمام فلاسفه ميگويند باید دولت در زمینۀ تربیت اجتماعی و اخلاق اجتماعی وارد شود و اینکه فرد در حوزۀ اخلاق فردي، چطور آدمي بار بيايد، به خصوص در حوزه دين و اعتقادات - آنها دين را نیز فردي ميدانند- مربوط به وظایف دولت نمیباشد و حداقل اين دو حوزه ميگويند از محدوده وظايف حکومت خارج است.
البته در ذيل اين ديدگاه طيف متنوعي از نظريات قرار ميگيرد و ما نميخواهيم در بحث فلسفه تربيتي و سياسي وارد شويم، ولي اجمالاً ميخواهيم بگوييم؛ برخی فلسفههاي تربيتي و سياسي وجود دارد که حاکميت را از ورود در حوزه اخلاق فردي و مسائل ديني و مذهبي منع ميکنند.
استاد: اخلاق فردي، چون هميشه ممکن است ديني را هم قبول ندارد ولي به نحو مستقلات عقليه يا به نحو آداب يعني فضايلي که شخصي است دين هم قبول ندارد يا مشترک بين اديان باشد میگوید آن ربطي به من ندارد و آن بحث دين را به خصوص تربيت ديني با همه دامنهای که دارد در مورد آن هم میگوید من مسئوليتي ندارم و احیاناً البته منع هم میکنند خود اين هم طيفي دارد، گاهي میگویند کار ندارم و خودم وارد نمیشوم گاهي میگوید ضابطه میگذارد و میگوید آموزش و پرورش نبايد اصلاً به صورت رسمي وارد اين حوزه بشود.
اين عدم ورود آموزش و پرورش در مسائل ديني مسئلهای است که سال قبل دو سه جلسه بحث کردم و یادداشتهای من الان اينجا هست که دلایلی هم آنها براي اين مسئله دارند و ما دلايلشان را بحث کرديم و جوابهایی هم (داديم.)
(طلبه: معنای دولت رفاه برميگردد به تصدیگری، دولت رفاه مسئول تصدي تربيت است نه اينکه ورود نداشته باشد میگوید میتواند مثلاً گروههای خصوصي، بخش خصوصي، NGOها، ...
استاد: نه دیگر، جوابش را خودتان هم گفتيد، گفتيم بعضي میگویند اصلاً وارد نشويد، بعضي ميگويند
طلبه: اصلاً وارد نشويد ...
استاد: بله هست، بله در تربيت ديني دیدگاههایی است که ميگويد در دوره کودک و نوجواني اصلاً نبايد نظام رسمي و نظاماتي که حالت رسمي دارد چه دولتي و غیردولتی، نبايد وارد بشود بعضي ميگويند نظامات دولتي نبايد وارد بشوند مگر اين که مدرسه خصوصي مثلاً ميخواهد وارد بشود مشکلي ندارد، بعضي ميگويند و ديدگاههاي ديگر هم هست ولي به هر حال حکومت و دولت را در قبال دين وظيفهمند نمیداند، يا به خاطر اين که اعتقاد ندارد يا به خاطر اين که اعتقاد دارد و سه چهار نوع کرديم پارسال هر کس میخواهد اين بحث را ببيند دو سه جلسه سال قبل ما تفصيلي در اين راجع است اين يک ديدگاه (است.)
دو. ديدگاه دولت ايدئولوژيک (افلاطونی یا «مدينۀ فاضله»)
ديدگاه دوم اين است که دولت در قبال فرهنگ و دين و اخلاق مردم وظيفه و تکليف دارد. اين امر اختصاص به اسلام ندارد و طيفي از دیدگاهها در ذیل آن وجود دارد.
از دوره افلاطون افرادی مانند افلاطون و فارابي و امثال اینها - که شما نقل کرديد که در کتاب سياستشان آمده است و من هم سابق ديدم- نیز همين ديدگاه را دارند و در واقع نظریه آنها، نظریه «مدينه فاضله» است؛ و در نظریه «مدينه فاضله» کسي که در رأس قرار ميگيرد، در قبال همۀ مسائل معنوي، روحي، اخلاقي، فردي و ديني مسئوليت دارد و تکاليفي بر عهدهاش گذاشته شده است. ديدگاههاي اسلامي نیز به نحوي به اين سمت نزديک میشود؛ که حد و حدود آن را بايد بحث کنيم.
جمعبندی
بنا بر آنچه در مقدمه دوم عرض کرديم فيالجمله همه دولتها وارد حوزه تربيت میشوند و اما در حوزه تربيت ديني و اخلاق فردي دو رويکرد کلان با يک تنوعي از طیفهایی وجود دارد که در ذيل هر يک از اين دو رويکرد قرار میگیرند.
طلبه: اين چند رويکرد میشد؟
استاد: نه اینها دو رويکرد است من ميخواستم چند تا رويکرد بکنم ديدم عمدتاً دو رويکرد است بعضي را میخواستم جدا بکنم ديدم در طيف اینها قرار میگیرد دو رويکرد است و نظريه نمیکنیم، رويکرد میگوییم که در ذيلش طيف نظريات میگنجد.
طلبه: رويکردها که مال حکومتهاست، اگر ديني باشد ...
استاد: بله گفتيم آن رويکرد ليبرال و غیردینی است و اين که گفتم رويکرد، برخي طيف غیردینی، برخي ضد ديني است و در آن رويکرد اول يک وظیفهای قائل نيست بلکه وظيفه خلافش را قائل است. دومي دولتي میشود که دولت فرهنگي است و دولت ايدئولوژيک است اين هم دين اسلام میتواند باشد و غير اسلام و مذهب اسلام و غير اسلام میتواند باشد که در فلسفه سیاسیاش هدف خاصي را دنبال میکند طبعاً اين پرتو میاندازد در وظيفه دولت و از قبيل اینها که اسلام هم از اين نوع است منتهي با ظرايف و دقايقي که (دارد.)
بنابراين قطعاً اين دو رويکرد مبتني بر رويکردهاي فلسفي و جهتگیریهای فلسفي_حقوقي و فلسفه سياسي و حقوقي دولتها است که يا در طيف اول قرار ميگيرد يا در گروه دوم.
مقدمه چهارم؛ چگونگی ورود دولت در امور تربیتی
ورود دولت در محدودههايي که دولت و حاکميت نسبت به آنها وظيفهمند است، - چه در محدودههاي قدر متيقني که مشترک بين دو رويکرد است مانند حوزه تربيت شهروند و مقررات و قوانين و چه در حوزههايي که رويکرد دوم قائل است-. در اشکال و انواع متفاوتی ميتواند اعمال شود.
· یک. تصديگري
يک شکل ورود دولت، ورود مستقيم در حوزههاي تربيتي است، يعني. به این شکل که دولت علاوه بر سياستگذاری، خود نیز متصدي میشود؛ به عبارت دیگر خود آموزش و پرورش و مراکز فرهنگي و تربيتي تأسيس میکند.
· دو. سیاستگذاری
نوع دوم اين است که رويکرد تصدیگری نيست، رويکرد، برنامه کلان دادن و نظارت است. نمونۀ آن، مدارس غيرانتفاعي است. بخشي از کار اين مدارس آموزش و بخشي تربيت است.
بنابراین نوع اول این است که وظيفۀ دولت تصديگری است یعنی علاوه بر سياست و برنامهریزی و اشراف و نظارت باید خود نیز کار را انجام دهد؛ و نوع دوم اين است که دولت سیاستگذاری ميکند و اشراف و نظارت دارد ولي تصدي امور را واگذار ميکند. هر دو نوع مصداق دارد.
در مباحث فقهي آينده نیز بايد به مقدماتی که عرض شد، توجه داشته باشيم؛ و اگر در جايي وظيفۀ تربيتي اخلاقي فرهنگي بر دوش نهاد حاکميت گذاشته شده است، بايد بررسی کنیم که آیا از اين وظيفه، تصديگري نیز بيرون ميآيد يا دولت فقط وظيفه دارد اين عمل انجام شود، حال به شکل تصدیگری خود يا واگذاري به ديگري.
علیالقاعده و در خيلي از موارد دولت وظيفه دارد تا اين امر محقق شود؛ و در اینکه خود تصدي کند يا به بخش ديگر واسپاري کند منعي وجود ندارد.
طلبه: اين بحث مقدمهاش اين نيست که بدانيم نگاه سياسي اسلام چه نوع نگاهي است و تأثير آن در حکومت...
استاد: به يک معني بله به يک معني خيلي ضرورت ندارد، به يک معني ما بايد بینیم نگاه اسلام به حکومت چه نگاهي است؟ به يک معني هم اصلاً خود فلسفه سياسي هم ما با احکام فقهي که رديف ميکنيم ميتوانيم پی ببریم که نگاه اسلام به حکومت چيست؟ و ما هر دو روش را توجه ميکنيم. البته نه اين که فلسفه سياسي اسلام را مبسوط بحث ميکنيم ولي به آن نکات بنيادي هم توجه خواهيم کرد. در صورتي که يک بنيه فقهي هم داشته باشد ولي گاهي هم هست که مثل نظام اقتصادي اسلامي شهيد صدر که نرفته از بنياد فلسفیاش بگیرد بياورد، از همين احکام روبنايي بحث کرده، کنار هم قرار داده، منظومه درست کرده، از دل اینها يک قاعده فلسفه اقتصادي درآورده، ما هم اينجا بيشتر اين حالت را داريم گرچه از آن طرف هم ممکن است بيشتر توجه کنيم که به شکل لمّي، يا به شکل انّي، به آن فلسفه سياسي هم کم و بيش (ميپردازيم.)