بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
همانطور كه گفته شد، به مناسبت مواردي از آداب بحث روششناسیبررسی شد و محور، سخنان مرحوم شهيد (ره) قرار داده شد و قواعدي درباره آداب يا وظائف و احكامي درباره عالم و متعلم بررسی شد، دو الی سه قاعده بررسي شد و حدود دلالت و اصل صحت آنها مشخص گردید و سه روش براي اين آداب و وظائف بررسی شد، البته گفته شد، اين روشها در آينده شمول بيشتري دارد و بعضي جاها ميآيد، بعضي هم روشهایی است كه در ابواب ديگر فقهي کاربرد دارد.
نظر مرحوم شهید (ره) در روابط معلم و متعلم
قاعده ديگر كه مرحوم شهيد (ره) به آن تمسك كرده است، در كتاب منيه صفحه صد و سیوشش است. فرازي كه ايشان آوردند، بعد از يك بحث بیستصفحهای است كه از صفحه صد و چهارده تا صفحه صد و سیوشش، آداب متعلم در نسبتش با استاد بيان شده است. حدود چهل ادب را ذكر كردهاند و توجه داشتهاند، كه همه اين آداب چهلگانهای كه ذكر كرده است، در روايات نیامده و دریافتهای عقلانی است و استفادههاي غیرمستقیم اين آداب را تكثير كرده است. اگر در محدوده نص باقي بمانيم، شايد از چهل ادب پنج الی شش ادب بيشتر وجود نداشته باشد.
شهید (ره) در قسمتهای ديگر به قواعد ديگری تمسك كرده است و آن قاعده چهارمي است كه بیان شد، «وَ اعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الْآدَابَ مِمَّا قَدْ دَلَّ النَّصُّ عَلَى جُمْلَةٍ مِنْهَا بَلْ عَلَى أَشْرَفِهَا وَ أَهَمَّهَا»[1]، نص آنهایی كه مهمتر است را بيان كردهاند مثل اصل اينكه باید تواضع بكند و الباقي از اين آداب مما يستنبط منه، ایشان میفرمایند، تكثيري كه جاهاي مختلف كردهام، روشهایی بوده كه آنها را ديني تلقي كردهام و ادب ديني شمردهام، يكي از آنها عادت و سيره و روشي است كه در روابط متعلم و معلم وجود دارد. مرحوم شهيد (ره) ميفرمایند بر بعضي از اين آداب نص وجود دارد و بعضي از آداب را بر يكي از سه قاعده مبسوط مستند كرده است و بعضي از آنها را مستند به قاعده چهارم کرده است كه مُراعاةُ العادَة مُحَكَمُ في مِثلِ ذلك، رعايت آداب و روشها و شيوههايي كه در اين فضاها در بين عقلا وجود دارد مثلاً مُراعاةُ العادَة في مِثلِ ذلك گاهی به همان قاعده قبلي برمیگردد، دو احتمال وجود دارد، یک احتمال اینکه منظور از عادت محكمه، يعني دریافتهای بديهي عقل، احتمال دوم، اینکه كاري به حسن و قبح عقلي و قاعده تحكيم نظام ندارد، بلكه منظورش همان سيرههاي عقلائي است، يعني سيره عقلا در روابط معلم و متعلم این است که مثلاً فاصله خودش را با معلم حفظ ميكند، يا نسبت به معلم پیشدستی نميكند، سيرههايي در بين عقلا وجود دارد، مبني بر رعايت يك سلسله آداب و وظائفي كه احياناً در روايت وجود ندارد. بلکه آنها مبدل به حكم شده است، يعني مرحوم شهيد (ره) ميفرمایند بر اساس سيره عقلا حكم شرعي ساخته شده است.
چهار شرط در حجیت سیره عقلا
بحث در سيره از اينجا شروع ميشود كه بنا بر ادله، قول و رفتار و كيفيت افعال امام (ع) حجت است، اینکه چه دليلي بر حجيت اين سيره داريم بحث پيچيدهاي است.
بههرحال يك بحث در سيره عقلا اين است كه سيره كه مطرح میشود مبناي حجيت رفتار امام (ع) و كيفيت رفتار امام (ع) را در برمیگیرد، چون مبناي لغوي سيره، چگونگي حركت به سوی فعل است ولي در اينجا منظور اصل رفتار امام (ع) و چگونگي رفتار امام (ع) است، اينكه اين كار را انجام داد، يا نداد، يا اگر انجام داد، چگونه انجام داد، مثلاً سوار مركب كه شد، اول پاي راست را برداشت یا چپ را، يك بحث اين است كه چه دليلي بر حجيت سيره وجود دارد، چه دليلي وجود دارد بر اينكه رفتار و نوع رفتار امام ميتواند به ما الهام ببخشد و براي ما اعتبار شرعي دارد، يعني از آن حكم مولوي به دست میآید، اين يك بحث در سيره ائمه (ع) است كه بحثهای طولاني دارد.
بحث دیگر در سيره عقلا، جايي است كه از سيره خود امام (ع) استفاده نشده، بلکه سيرهاي است كه عرفاً جاري است و سيره عرفي و عقلائي في حد نفسه اعتباري ندارد، هميشه سيرههاي عقلائي با قيودي معتبر ميشود با اين قيود كه سيره اگر رفتاري است كه از عقلا صادر ميشود، در آن اغراض حيواني و شهواني نيست و آن رفتارها هم در مرئی و منظر امام بوده است اين مقدمه دوم است
امام (ع) هم متمكن از ردع بوده است و اگر ميخواست، ميتوانست جلوي آن را بگيرد، اين هم مقدمه سوم است.
مقدمه چهارم اين است كه درعینحال كه متمكن از ردع بوده است، چيزي که مشعر بر ردع باشد ندارد، اگر سيرههاي عقلا اين چهار قيد را داشته باشد از آن، حكم شرعي متولد ميشود، البته رادعيت آن بايد خاص باشد در این سؤال که آيا عمومات، ميتواند رادع از سيره باشد يا نه؟ مثلاً آيا عمومات لا تَقفُ ما لَيسَ لَکَ بِه عِلم ميتواند رادع از اين سيره خاص باشد يا نه؟ شبههي دور بسيار پيچيدهاي در خبر واحد پيدا ميشود؛ بنابراین بايد متمكن از ردع باشد و قدر متيقن اين است كه به نحو خاصي به ما واصل شود، بهاینترتیب با سيره، حكم درست میشود.
در بحث سيرهعقلا مبناي حجيت سيرهعقلا چنين دستگاهي است كه با چهار الی پنج مقدمه چيده ميشود، نظير دستگاهي كه در اطلاق ريخته ميشود، با مقدمات عقلي به حكم شرعي خواهیم رسید. شارع ميديده، سيرهي عقلا بما هم عقلا بوده ميتوانسته ردع بكند، ردع نكرده است، پس موردقبول او بوده است، اينجا حكم شرعي درست ميشود، البته از آن احكام شرعي كه امضائي است، اين بحث مبنايي است. در اينجا چند نكته خيلي مهم وجود دارد، يكي اینکه آيا سيره عقلا با اين حدود دليل و مبنايي كه دارد، فقط احكام اباحه و... را ثابت میکند يا چيزي فراتر از آن را هم ميتواند ثابت کند. بحث دوم اين است كه آيا اين مقدماتي كه گفته شد، فقط در سيره رفتاري است يا در ارتكازات عقلا هم ميآيد، بحث سوم اين است كه آیا اين مقدمات فقط در سيره ثابت در اصل شارع است، يا به سيرههايي كه بعداً پديد ميآيد هم سرايت میکند.
مبنای مرحوم شهید (ره) در حجیت سیره عقلا
مبنايي كه مرحوم شهيد (ره) در این بحث پايهريزي كرده است، وقتي تمام است كه گفته شود، اين مقدماتي كه براي حجیت سيره عقلا وجود دارد، فراتر از اباحه چيزي را ثابت میکند، مثل اينكه خبر واحد اعتبار دارد و به آن عمل ميكنند، يعني اختصاص به احكام اباحه ندارد، عين همين بحث در سيره خود امام (ع) هم هست، وقتي يك رفتاري از امام (ع) صادر میشود، اين رفتار اباحه را ميرساند، اگر بخواهيم از اباحه، به استحباب و حرمت و كراهت و حكم الزامي یا ترجیح برسیم نياز به چند مقدمه داریم، از رفتار امام (ع) بما هو رفتار، فقط اباحه به دست ميآید و اگر بخواهيم، استحباب و رجحان به دست آید، بايد مقدماتي به آن ضميمه شود.
حجيت همراه با يك الزامهايي است، معنای حجيت خبر واحد اين است كه اگر مفاد خبري حكمی، الزامي است، بايد طبق آن عمل شود، بنابراين سيره عقلا يا حجيت دارد يا بر آن عمل شده است، منتهي عمل الزامي، بنابراين گفته میشود، حجيت مستلزم الزام و تكليف است، يا به عبارت دقيقتر سيرههایی كه نیاز به اعتبار شرعي دارد، همراه با ارتكازات عقلائي است، فرق سيره عقلا با سيره امام (ع) اين است كه رفتار عقلا، همراه با يك مجموعه مرتكزات عقلائي است كه سيره را در برگرفته و با او محفوف است، در این صورت رفتار عقلائي با مقدمات و ارتكازات عقلائي همراه میشود که عرف عقلا به آن الزام دارند، يعني در سیره عقلا ارتکازی وجود دارد که عمل به آن کار لازم است، كاري كه مبناي ارتباطات اجتماعي است، شيوهاي است كه بر عمل به آن بهعنوان یک کار ضروری توافق شده است و همان را مايه احتجاج قرار ميدهند، يعني با آن احتجاج ميكنند که چرا فلان كار را انجام دادی یا انجام ندادی، بنابراین در سيره عقلا قطعاً ميتوانيم از اباحه عبور كنيم و به الزاميات برسيم.
انواع سیرهها
سيرههايي كه وجود دارد، به دو دسته تقسيم ميشود:
بعضي از رفتارهاست كه همراه با يك ارتكازات الزامي يا ترجيحي نيست، اين رفتار وجود داشته و امام (ع) هم استفاده از آن را منع نكرده است، معلوم ميشود که مباح است، در سيرههايي كه همراه با يك ارتكاز الزامي يا ترجيحي نباشد، همینطور است. عقلا رفتار ميكردهاند، شارع هم ميديده، ميتوانسته، نهي كند و نهي نكرده است، پس معلوم ميشود، اباحه را قبول دارد و جايز ميداند؛
گاهي رفتار عقلا با يك ارتكازات ذهني عقلائي همراه ميشود، عقلا میگویند اين كار را انجام ميدهيم براي اينكه مبناي نظم ماست و توافق بر نظم شده است، مثل خبر واحد كه مبناي ارتباطش این است که به خبر ثقه اعتماد ميكنند، شارع هم با مقدمات بعدي ميگويد، همان چه كه عقلا دادهاند را تأييد ميكنم، مهم اين است كه در درون سيره، چه دلالتهایی وجود دارد، مقدمات بعدي ميگويد، شارع آنچه را كه عقلا دارند تأييد كرده است، سيرههاي عقلائي دو گونه است، گاهي رفتارشان فقط ناشي از اين است كه در اين كار منعي نميدانند، همه انجام ميدادند، ولي گاهي رفتاري را بر اساس اينكه مبناي نظمي قرار داده بودند، انجام میدادند.
انواع امضای سیره
امضاي شارع به دو صورت است:
گاهی امضاء تصريحي است مثلاً ميگويد، اَحَلَّ اللهُ البَیع، مثل اُوفُوا بِالعُقُود که عقلا میگویند، شارع تصريح كرده؛
ولي سيرههای بسیاری داريم كه شارع به تأييد آن تصريح نكرده است، بلکه ما با مقدمات عقلي آن را به شارع نسبت میدهیم، شارع عدمالردع را تأييد ميكند و ما آن را حاكي از امضاء میگیریم.
پس امضاي سيره گاهي تصريحي است و گاهي به دلالت التزامي و عقلي و تحليلي است، درواقع گاهي با عدمالردع گفته میشود، شارع امضاء كرده است، مثل اينكه گفته میشود سكوت دليل بر رضا است، سكوت چه زمانی دليل بر رضا است، در جایی كه ميدانسته و ميتوانسته، جلويش را بگيرد و اين كار را انجام نداده است، مثل سكوت در مقام اقرار ازدواج است، چون در مقامي است كه چيزی نگفتن يعني بله.
عدمالردع اگر با دو الی سه مقدمه عقلي احراز شود، يعني ميدانسته، ميتوانسته جلويش را بگيرد، ولي جلویش را نگرفته، البته باید در مقام هم باشد كه اصولاً شارع در مقام هست، در این صورت گفته میشود، شارع سيره را قبول دارد، اما سيره چه چیزی است كه شارع آن را قبول دارد، مفاد و مضمون و دلالتهایی دارد، اين سيرهها متفاوت است، گاهي فقط رفتاري بوده كه عقلا انجام ميدادند و منعي نميديدند و انجام ميدادند، ولي گاهي رفتاري است كه با ارتكازاتي همراه شده يعني خبر ثقه را بايد مبناي نظم ارتباطمان قرار دهيم، اگر مولي به بندهاش بگويد كه خبر ثقه به تو رسيد، چرا به آن عمل نكردي، عقلا ميگويند، مولی حق دارد، بگويد چرا عمل نكردي.
شارع چيز جديدي ندارد، بلکه ميگويد، الزام عقلائي را شرعي كردم، شارع ميگويد هر چه داري با همان رنگ و دلالتها من شرعياش كردم.
زمانی كه شرعي شد، عقاب بعد از شرعي شدن، ميآيد، همینکه شارع ميگويد من قبول دارم، يعني به من ربط پيدا كرد و به دنبالش، عقاب و ثواب جزء آثار شرعيت است، وقتي گفتم، اين را شرعي كردم، يعني عقاب دارد، يا ثواب دارد، این حرف عين قاعده ملازمه است، ملازمه اين است كه عقل نگفت كه ثواب و عقاب دارد، منتهي همینکه شرع گفت من بهعنوان شارع آن را قبول دارم، يعني عقاب و ثواب دارد.
گاهي عقلا ميگويند در اين رفتار ثواب و عقابي نيست، اشكالي ندارد شارع هم همان را ميگويد يك وقت عقلا ميگويند اين مبناي كار است بايد باشد، شارع هم ميگويد، همان بايد باشد، عقاب و ثواب يا عدم عقاب و ثواب به دنبال شرعيت ميآيد نه اينكه قبل از آن باشد.
مقدمات عقلي كه ميآيد عدمالردع را امضاء میکند، بیان میکند که سيره را با همان نوع و دلالتهای عقلائي تأييد كردم، گاهي سيره، در بين عقلا فقط همان جواز رفتار است با همان ملاکهای خودش، گاهي الزام است، گاهي ترجيح است، گاهي اباحه است، گاهي فقط ميتواند در طريق الزام قرار گیرد مثل حجيت، گاهي خود حكم الزام دارد، يك رفتار در درون خودش الزام دارد، هر جور باشد، شارع ميگويد قبول دارم. شارع میگوید مضمون عقلائي كه وجود دارد همان را شرعي كردم، مقدمه ديگر ميگويد سيرهها دو جور است گاهي در سيرهها فقط اصل اباحه رفتار است، ولي برخی سيرههاست كه چيزي ضميمه ارتكازات عقلائي است و فراتر از اباحه است، الزامهايي در آن هست مثل خبر ثقه يا الزامهايي كه ذاتاً در فعل يا تركش وجود دارد يا در آن ترجيحي هست.
پاسخ به برخی شبهات
ممكن است برخی در بحث حكم عقل عملي و مستقلات عقل عملي و بديهيت تشكيك كند، مثلاً در بحث اختلال نظام كسي تشكيك كند، كما اينكه در بحثهای جديدي كه در فلسفههاي جديد مطرح است، جا براي آن تشكيكات باز شود، اگر كسي در آنها تشكيك كند، گفته میشود شرع رفتار عقلائي را بر اساسي كه تنظيم شده است، با همان الزام قبول ميكند.
در استصحاب هم اين شبهه مطرح شده است که نميتوان، الزام يا عدم الزام به دست آورد، راه براي اينكه الزام را استفاده كنيم هميشه باز است.
اين رفتار در بستر ارتكازات تحقق پيدا ميكند و صادر ميشود و شارع هم همان رفتار در اين فضا و بستر را تأييد ميكند.
عدم ردع دلیل بر امضاء
امضاء باید فهمیده شود، گاهي با يك مقدماتي سكوت امضاء است، كاري كه در سيره ميشود این است كه تلاش ميشود با يك مقدماتي سكوت را امضاء بگيرد، در باب اطلاق هم همين است، یعنی در مقام بيان بوده است و قيد را نگفته، پس قيد را نميخواسته، از اينكه ردع نكرده است گفته میشود، تأييد كرده است،
گفته میشود اين رفتار بماهم عقلا صادر شده است، شارع هم ناظر بر اين حيث بوده، ميتوانسته جلويش را بگيرد، ولي جلويش را نگرفته است، با اين سه مقدمه عدم ردع، دلیل بر امضاء است، والا اگر هرکدام از اين مقدمات اختلال پيدا كند عدم ردع، امضاء نيست، مثلاً در مقام تقيه بوده، نميتوانسته بگويد، يا مصالحي وجود داشته و نميخواسته جلويش را بگيرد، در اينجا شبهه پيدا ميشود كه شايد مصلحتي بوده كه جلويش را نگرفتيم و اینها را بايد به طریقی حل كرد.
دو نوع رفتار در عقلا
گاهي اگر سؤال شود كه چرا به این طریق رفتار میکنی؟ ميگويد، ده جور ميشد رفتار کرد، ما این را انتخاب کردیم و اين اباحه را ميرساند، ولي گاهي كه سؤال میشود، ميگويد، مصلحت را در اين است و بايد اینجور باشد.
يك مصلحت واقعي در آن عمل وجود دارد و به خاطر آن نكته ما توافق كرديم، اگر از او سؤال شود، چرا در اين جامعه بشري با هم اين نوع قرارداد را دارید، ميگويد اين به خاطر يك مصلحت است يا اشاره به يك حكمتي ميكند.
گاهی گفته میشود، نميتواند این عمل را ترك كند، چون رسم همگاني است و عادت كرده است، ولي گاهي گفته میشود اینکه همه ما معتاديم به اين مسئله به خاطر این است که در آن سری نهفته است و در آن يك نكته ترجيحي يا الزامي وجود دارد، سيره خبر واحد هم اینطور است.
در حجیت خبر، زمانی که به سيره توسل ميشود معنايش اين است كه ميتواند به خبر عمل کند يا اين است كه اين مبناي كار است، عمده سيره است، يعني هستند كساني كه در تمام ادله آيات و روايات اشكال ميكنند.
عقلا گاهي ميگويند، رفتارمان به خاطر يك نكته ترجيحي است، گاهی ميگويد رفتارمان بر اساس يك ارتكاز الزامي است، منتهي اين ترجيح و الزام و اباحه را شرع ميگويد و من هم قبول دارم.
تفاوت دیدگاه فقها و روشنفکران در احكام امضائي شرع
فرق امضاي شارع نسبت به سيرهها اين است كه ممكن است يك وقت سيره كنار برود و بگويد، اين امضاء كافي است، يكي از بحثهای امروز روشنفكران همين است كه احكام امضائي شرع آيا در حدوث و بقاء تابع دريافتهاي عقلائي است يا فقط حدوثاً تابع آن است و بقائاً خودش مستقل ميشود كه ديدگاه فقها در این مورد اين است كه بقائاً مستقل ميشود، ولي دیدگاههای روشنفكرانه اين است كه نه بقائاً هم تابع آن است.
دلالت فعل و ترک امام (ع)
فعل امام دال بر جواز هست، آن هم جواز به معناي اعم که با كراهت هم جمع ميشود، تركش هم دال بر جواز ترك است، باز هم جواز به معناي اعم، مثلاً اگر اين فعل در عبادات است، چون عبادت نياز به قصد قربت و رجحان دارد، فعل در عبادت علاوه بر جواز، رجحان را هم ميرساند، منتهي الزام را نميرساند، همینکه فعل امام (ع) اباحه را ميرساند، وقتی در بستر عبادت آمد، دال بر رجحان ميشود و استحباب از آن بيرون ميآيد، چند قرينه ديگر هم وجود دارد كه آنها هم موجب رجحان ميشود، ولي برخی سيرههاست كه همراه با يك ارتكازات است كه فراتر از جواز ميآيد.