بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ششم دبراخذ اجرت درتعلیم قران بود البته عرض کردیم تعلیم قران گاهی علی الاصول مستحب است ولی گاهی باعناوین ثانویه واجب می شود بحث این بود که درخصوص این موضوع روایات وارد شده وباید مفاد این روایات را بدانیم پس ازبیان آن مقدمات واحتمالات واقوال که وجود داشت عرض کردیم دراین مورد ومساله چند طایفه روایات است یک طایفه روایات که بطور مطلق تحریم می کند نهی میکند ازاخذ اجرت اولین روایت دراین طایفه روایت چهارم ازباب بیست ونه ازابواب ما یکتسب به بود :
روایت را قبلا ملاحظه کردید متن روایت این بود که : قتیبه اعشاء دارد : قلت لأبی عبدالله علیه السلام انی اقرأ القران فتهدی الی الهدیۀ فأقبلها حضرت فرمودند: قال :لا قلت انی لم اشارطه قال لولم تقرأ کان یهدی لک قال قلت : لا قال فلا تقبله این جوری می خواهد راوی مطلب را درست بکند بعد ازاینکه حضرت دارد هدیه را نپذیر عرض می کند که من شرط نکردم معامله ای نیست من کارانجام می دهم اوهم هدیه ای می دهد بدون اینکه قول وقراردرمیان باشد حضرت میفرماید : اگر تو این کاررا نمی کردی چیزی به ات می داد میگوید : نه می گوید پس درواقع نوع معاوضه وجود دارد ولو بصورت عقد نیست ولی درواقع یک نوع داد وستد دراین جا است بنابراین نپذیر این جا.
دوتا بحث را قبلا اشاره کردیم یکی بحث سندی بود که بنابراینکه نقل ابن ابی عمیر موجب توثیق باشد این روایت درست است تنها فردی که توثیق خاص نداشت حکم بن مسکین بود ولی چون ابن ابی عمیر ازاو نقل کرده روایت معتبر می شود .
دومین بحث هم که قبلا عرض شد بحث دلالی بود وآن این بود که این اقرأالقران است یا أُقرأ القران همین جوری این را خیلی ها بعنوان اُقرا القران گرفتند تا اقراء بمعنای تعلیم باشد آموزش قرائت باشد درحالیکه این جا احتمال أقراهم دارد دو وجه ذکر کردیم برای تقدیم قرائت أُقرآ که براقراء و این وجه ها پاسخ داده شد ودرنقطه مقابل هم ممکن بود وجهی برای تقدیم اقرأ برأُقرأ باشد که آنهم خیلی قابل اعتماد نبود .
فلانی ناقه ای بمن داد می گوید برای چه می گوید برای اینکه من چهارجزء ازقرآن را به بچه اش آموزش دادم حضرت دارد: رد علیه شتر را برگردان چرا فان الاجر علی القران حرام دریافت مزد برقرآن حرام است این هم ازروایات که دلالت می کند که بطور مطلق دریافت اجر حرا م است .این ازنظر سند معلوم است که اعتبار ندارد برای اینکه هم اصل کتاب فقه الرضا محل کلام است وقبلا تقریب کرده ایم وبعضی ازکلام محققین نشان می دهد که این کتاب ربط به امام رضا ندارد بلکه مربوط به علی ابن موسی دیگر است که این جور اشتهار پیدا کرده. بهر حال دراصل نسبت این کتاب به امام رضا (ع) محل کلام است اولا : وثانیا : این روایت بطور خاص درآنجا روی دارد و روی عبدالله ابن مسعود یعنی کسی نسبت نداده به پیمبر دارد این جور روایت شده بنابراین ازنظر سند روایت قابل قبول نیست و ضعیف است اما ازنظر دلالت چرا دارد: فان الأجر علی القران حرام . این اجر دلالت این است که این اطلاق دارد هم شامل اقراء وتعلیم می شود وشامل قرائت . دارد مزد گرفتن برقرآن حرام است شامل هم قرائت قران می شود وهم تعلیم قران ازاین جهت هم اطلاق دارد همانطور که این روایت مثل روایت قبلی ازجهت این که شرط بکند یا شرط نکند اطلاق دارد چه قرارداد بنویسد ویا عقدوصیغه بخوانند چه همین جوری یک هدیه ای به اش بدهند هردو را شامل می شود ازنظر شرط آن روایت قبلی مطلق است ولی این روایت مطلق نیست این روایت ازنظر قرائت واقراء مطلق است اولا وثانیا ازلحاظ شرط وعدم شرط مطلق نیست چون این جا دارد اجر اجر ظهورش درآنجایی است که عقد خوانده شود این که اجر را بمعنای مطلق بگیریم شامل هدیه هم بشوداین خلاف ظاهر است ولو اینکه اطلاق مجازی اش درست است اما ظهور اجر دراین است که عقد واجاره ای درمیان بوده حمل اش برمعنای مطلق خلاف ظاهر است پس اولین نکته دلالی این است که این روایت نسبت به روایت قبلی ازنظر قرائت واقرا اطلاق دارد دومین نکته این است که این روایت نسبت به شرط وعدم شرط اطلاق ندارد ظاهرش اجر است اجراین است که شرط شده وعقد خوانده شده توافق شده تعهدی شده ونکته سوم هم این است که این حرام وقتی که به افعال تعلق بگیرد نتیجه اش همان حرمت تکلیفی است ولی حرام وقتی که به ثمن یا مثمن وامثال اینها تعلق بگیرد که یک امر خارجی است این ظهور دربطلان عقد دارد الأجر حرام یعنی عقد باطل است این واژه حرمت اگر مثل سحت است اگر به فعل تعلق بگیرد نتیجه حکم تکلیفی نیست اگر به آن ثمن یا مثمن تعلق بگیرد ظهورش در حرمت وضعی است این جا هم تعلق به اجر گرفته که ظهور در حرمت وضعی وبطلان معامله دارد البته همیشه بطلان معامله مستلزم این است که آن ثمن که می خواهد بگیرد حرام است تصرف دراو حکم وضعی بطلان مستلزم است دلالت التزامی براین که پول که می گیرد تصرف درآن حرام است چون باطل بود تصرف درمال غیر است حرام است بنابراین اگر بگوییم این حرام تعلق به اجر گرفته که یک امر خارجی است ظهور درحرمت دارد حرمت وضعی وبطلان دارد ولی مستلزم حرمت تکلیفی نیست ضمن این که ممکن است احتمال دیگری هم ا ین جا داد: وآن اینکه اجر علی القران حرام دیگر عرفا ظهور اخذ الأجر دارد یعنی گرفتن مزد حرام است آنوقت اگر این باشد مدلول مطابقیه این می شود حرمت تکلیفی ولی باز مستلزم حرمت وضعی وبطلان معامله است خیلی دراین جهت فرق نمی کند.
بنابراین الاجر حرام اگر دو احتمال دارد یک احتمال این که : خود اجر حرام است بنابراین احتمال روایت دارد باطل است ظهورش می شود دربطلان ولی دلالت التزامی اش این است که تصرف درآن مال هم حرام تکلیفی است احتمال دوم: این است که بگوییم اجر حرام عرفا یعنی اخذ الأجر حرام اخذ الأجر حرام باشد یعنی تصرف دراین مال حرام است حرمت تکلیفی به دلالت مطابقی ازروایت استفاده می شود ولی باز مستلزم یک حرمت وضعی است چون وقتی دارد مال را نمی توانی بگیری یعنی معامله حرام است .این حرمت اگر تعلق به خود مال مدلول مطابقی بطلان است مدلول التزامی حرمت تکلیفی است اگر بگوییم حرمت تعلق به فعل گرفته یعنی اخذ آنوقت مدلول مطابقی می شود حرمت تکلیفی ولی مدلول التزامی دارد حرمت وبطلان وضعی ولذا هردو حکم تکلیفی ووضعی ازروایت مستفاد است منتها بنابریک احتمال وضعی مطابقی است تکلیفی التزامی بنابراحتمال دیگر بعکس است تکلیفی شود مطابقی ووضعی شود التزامی .رد علیه وجوب بررد دارد ووجوب بربرگرداندن این مال به او این مدلول التزامی اش می شود همان بطلان معامله وعدم جوازتصرف بازهمین شود .این دوروایت بود که دراین جا است .
روایت یکی دروسائل بود ویکی درمستدرک که ملاحظه کردید .عمده همان روایت اول بود که سندی معتبری داشت واطلاق شرط وعدم شرط درآن محکم بود روایت سوم هم است که این روایت چون احتمالات دیگر هم دارد درطوایف بعد هم می شود آورد ولی همین جا عرض می کنیم روایت سوم دروسائل باب 29 این روایت این است که : باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی عن ابی عبدالله رازی عن حسن ابن علی عن سیف بن عمیره عن اسحاق بن عمار عن العبد الصالح که امام موسی ابن جعفر باشد قال قلت له ان لنا جار یکتب ما یک همسایه ای داریم که کتاب دارد یعنی مکتب خانه دارد مکتب خانه را درلسان روایات کتاب می گویند . مکتب خانه های قدیم همان طور که مستحضرید این طور بوده که خواندن ونوشتن یک مقدار حساب و کتاب وریاضی و.. را یاد می دادند وقران را . این مجموعه نظام آموزشی اش محور این سه وچهار مساله می چرخیده خط وخواندن ونوشتن با محوریت قرآن ویک مقداری هم حساب وکتاب ریاضی ویک مقداری مسائل اخلاقی ادب واخلاق وامثال این ها این ها کارمکتب خانه های قدیم بوده خوب این سوال مطرح بوده که اصل اینکه کسی درقبال آموزش دادن پول بگیرد این سوال مطرح بوده علاوه براین که درخصوص قرآن این سوال وجود داشته درکلی مساله هم محل سوال وبحث بوده این جا هم اسحاق ابن عمار خدمت امام موسی ابن جعفر علیه السلام عرض می کند که ان لنا جارا یکتب یک همسایه ای داریم که مکتب خانه دارد وزندگی اش هم با همین اداره می شود .وقد سألنی ان اسألک عن عمله ازمن خواسته که نسبت به کار او ازشما سوال کنم که این عمل او حکمش چیست ؟عمل دراین جا یعنی آن شغل ، محنه وحرفه شخص .درآن روایت مربوط به نماز مسافر کثیر السفر هم آمده من کان عمله السفر می گوید کسی که عمل او سفر است نماز را تمام بخواند عمله یعنی محنته .شغله .کسی که شغلش سفراست نمازرا تمام بخواند وهمین مبنای شده که عمله السفر یعنی راننده یا این که اعم ازراننده است پس عمل یک معنای عام دارد یعنی مطق کار. ولی یک معنای خاص دارد یعنی آن که شغل شده ومنشا درآمد وزندگی شخص این جا هم همین است دارد این شخص شغلش مکتب داری است سوال کرده ازمن که بپرسم ازشما چه جوری است این کاراو؟قال مره اذا دفع الیه الغلام ان یقول لأهله انی انما اعلمه الکتاب والحساب واتجر علیه بتعلیم القران حتی یطیب له کسبه : عبارت پیچیده ای است نمی شود خیلی معلوم کرد که چه می خواهد بگوید حضرت دارد: به اوبگویید که به اهل واولیاء این بچه ها اعلام کند که انی ... بگوید که من کتاب وحساب را به آنها یاد می دهم ودرآمد دارم بخاطر تعلیم قران این جوری بگوید تا یطیب له کسبه . این عبارت است اول سند را بگویم بعد بیاییم احتمالات این جمله را عرض بکنیم ازلحاظ سند این سند که مرحوم شیخ به احمد بن یحیی دارد سند خوب ودرست است ومحمد بن احمد بن یحیی هم همین طور آخر سند هم سیف ابن عمیره واسحاق ابن عمار بازتوثیق دارند انما الکلام در دونفر ازاین مجموعه است یکی آن ابی عبدالله رازی است جامع روای ودیگری حسن بن علی این دوتا توثیق ندارند بلکه ابی عبدالله آنطوریکه به ذهنم می آید حتی تضعیف هم شده وازلحاظ این ابی عبدالله رازی قابل توثیق نیست وآن حسن بن علی هم ازنام های است که مشتر ک است بین چند تا حسن ابن علی که درتمییز مشترکات گفته شده که حسن ابن علی هرجای بیاید مشترک است بین حسن بن علی فضال ودوسه تای که موثق اند الا آنجای که چند تا استثنا دارد یک اش حسن ابن علی است که ابی عبدالله رازی ازاو نقل می کند آنوقت این حسن ابن علی ابی عثمان است بفکرم که آن وقت توثیق ندارد
ازاین جهت روایت ازحیث سند بخاطر ابی عبدالله رازی وحسن ابن علی قابل اعتماد نیست .
اما بلحاظ دلالت حضرت دارد که به اوبگو که وقتی که اولیاء بچه های شان را می آورند به آنهااین جمله را بگوید: این جمله چند احتمال درباب اش است :
انی انما اعلمه الکتاب والحساب ... این را بگوید تا کسب اوجایز شود یک احتمال در این این است که درآمد داشتن ازناحیه آموزش خط ونوشتتن وحساب وکتاب این اشکال دارد ولی برای این که حلال شود بگوید: اتجر علیه بتعلیم القران ولی قران را اضافه بکند تا جایز شود .
اگر این باشدآنوقت این جزء روایات شود که اخذ اجرت برتعلیم قران جایز است .
لذا ازطایفه فعلی بیرون می رود وداخل طایفه های بعدی می شود . لذا ضمینه قران باعث جواز این کسب شده بحیث که اگر قرآن درمیان نبود اشکال داشت
این احتمال ولو ازلحاظ ادبی وظهور کلامی بیشتر شاید بشود بپذیرفت اما خیلی بعید است که دریافت مزد درقبال آموزش کتاب وحساب مانع دارد واشکال دارد اما آموزش قران اشکال ندارد عکس اش می شود ولی این را نه که قرآن را می شود مزد گرفت اما چیز های دیگر را نمی شود مزد گرفت.
ازنظر ظهور عبارتی این احتمال اول شاید قوی تر باشد ولی بلحاظ محتوی این ارتکاز متشرعه وارتکاز فقهی این رانمی پذیرد.که آن حرام باشد ولی درقرآن جایز باشد .
احتمال دوم این است که: روایت می گوید: دریافت مزد درقبال آموزش قرآن اشکال دارد ولی برای اینکه جایز بشود می گوید این را با کتاب وحساب با آنها باهم حساب بکند یعنی بگوید: بخاطر این مجموعه دارم پول می گیرم که درواقع قرآن یک ضمیمه ای است که استطرادا به این ضمیمه شده والا اصل دریافت مزد دربرابر آن فعالیت علمی دیگر است نه آنچه که مربوط به قرآن است .یعنی اتجر علیه مربوط به قبل باشد همراه با تعلیم قران (بتعلیم القران) که درواقع به آنها بگوید این تجارت من ودرآمد من بخاطر آن کتاب وحساب است تبرک وتیمن این هم همراهش است این ازنظر ظهور ادبی وعبارتی این دشواراست درست کردن اش جمله بامطابق با این مضمون ولی با ارتکاز فقهی این سازگارتراست.
پس به آنها بگوید که تجارت من وفعالیت من دربرابر این مزد همان اعلم الکتاب والحساب است منتها الان تعلیم قران هم درکنارش بعنوان تبرک وتیمن است یا بعنوان یک چیزی که عملا خودش حاصل می شودوقتی که آن کلمات را یادش می دهد نوشتن وخواندن عملا قرآن را هم یاد می گیرد این احتمال ولو ازلحاظ لفظی ابعد است ولی ازلحاظ ارتکازی این اقرب است . می بینید که این دو احتمال چقدر فاصله را زیاد می کند فاصله بین این دو احتمال زیاد است احتمال اول این است که روایت دارد که چون تعلیم قران را اضافه کرده کسب جایز می شود که اگر این نبود جایز نبود این با عبارت سازگارتر است اما مطلقا ارتکاز فقهی نمی تواند این را بپذیرد اصلا این امر قابل قبول نیست بنابراحتمال اول می شود جزء طایفه ای که دارد دریافت مزد برقران جایزا ست اما احتمال دوم این است که نه دریافت مزد درقبال قران جایز نیست بلکه باید بگوید که درقبال کتاب وحساب است آنهم استطرادا وجود دارد این احتمال دوم با عبارت کمتر سازگاراست ولی علی الأصول باید گفت که روایت این را می خواهد بگوید.
وااحتمال هم دارد که چیز دراین جا افتاده باشد اتجر علیه مثلا یک کلمه ای دیگری بوده .
وقاعده باید احتمال دوم را پذیرفت ولذا این می شود جز آن روایات که دارد دریافت مزد درقبال قران جایز نیست بلکه این دریافت مزد باید برود به سمت آن کارهای دیگر که این معلم درمکتب خانه انجام می دهد اما سند این البته تمام نبود .
اما ازلحاظ حکم ظاهرش حرمت است برای این که او سوال کرده این عملش چه طوریه ظاهرش این است که این پول را که می گیرد حلال است یا نه امام می فرماید مره اذا ..
آخرش هم دارد حتی یطیب .. صیغه ای امر است . که طیب کسب جایز بودن است حمل برکراهت احتمال دارد ولی ضعیف است اظهر همان احتمال حرمت است روایت دیگر این است که : روایت هشتم باب 29 است که قال ازمن لا یحضر الفقیه است وقال : علی من اخذ علی تعلیم القرآن اجرا کان حظه یوم القیامه حضرت امیر فرمودند: که کسی که درقبال تعلیم قرآن مزد بگیرد روز قیامت اجرش همان مزد اش است دیگر خبر ازآن ثواب های اخروی نیست این روایت منع می کند دراین جا بازچند نکته است یکی اینکه سند است اگر کسی اسناد مرسلات صدوق را به طور کلی معتبر بداند یا مرسلات جازم اورا معتبر بداند این سند می شود معتبر اما اگر مرسلات صدوق را طبعا این معتبر نیست وبارها عرض کردیم درکتاب صدوق یک بحث این است که بعضی قائل اند که مطلقا روایات من لا یحضر مورد قبول است بخاطر آن شهادت اولش که این نظریه ای است که قابل قبول نیست ونظر دوم درست است که نه هرروایتی را باید سندش را دید این یک بحث کلیت کتاب من لایحضر است بحث بعدی درمرسلات صدوق است که بارها عرض کردیم درمرسلات صدوق سه نظریه است یک نظریه این است که مرسلات صدوق معتبر است مطلقا یک نظر این است که مرسلات اش دوقسم است تفصیل باید قائل شد مرسلات جازم اش آن جای که داردامام فرمود قال این ها معتبر است اما جای که غیر جازم است روی دارد آنجا معتبر نیست نظر سوم هم همان است که شاید درست باشد که : نه مرسلات مرحوم صدوق مثل بقیه فرق نمی کند چه جازم وچه غیر جازم اش که معتبر نیست این ازآن مرسلات جازم ایشا ن است واگر کسی نظر اول را یا دوم را بگوید باید این معتبر می شود ولی ما نظر سوم را می گوییم .
اما طایفه ای بعدی: روایات است که بطور واضح بین جای که شرط بکند وشرط نکند تفاوت قائل می شود .