فقه / فقه اقتصاد / تصویر؛ جلسه 1387/08/05

بسم الله الرحمن الرحيم

 

« مَن صوّر صورة عذّب و كلّف أن ينفخ فيها يوم القيامة»، اين روايات سند معتبري نداشت ، اين چهار پنج روايت كه به اين مضمون وارد شده بود و از نظر دلالي ، گفتيم كه دو سوال در اين روايات وجود دارد ، يكي اين كه اين ها اختصاص به حيوان دارد و ذي روح ، يا اين كه شامل غير ذي روح هم مي شود ، اين يك سوال است و سوال ديگر هم در اين ها اين است كه اختصاص به مجسمه و صور ذو ابعاد ثلاثه دارد يا اين كه شامل نقاشي و تصويرهاي معمولي غيرمجسمه اي هم مي شود ، گفتيم كه وجود اين قيد من الحيوان در بعضي روايات ، موجب نمي شود كه آن روايات ديگر حمل بر حيوان شود براي اين كه اين ها مثبتين هستند ، اما يك قرائني ادعا شده است براي اين كه اين روايات اختصاص دارد به مجسمه و همين طور ذي روح .

مفهوم « صورة »

جلسة گذشته  راجع به مجسمه بودن « صورة »صحبت كرديم ، گفتيم آن قرينه اي كه گفته شده است اين است      ـ كه دو مطلب گفته شده است ـ يكي اين كه براي اين كه اختصاص به مجسمه دارد ، دو قرينه گفته شده است و دو دليل گفته شده است :

الف. از لحاظ فلسفي

 يكي دليل عقلي كه در صور غير مجسمه اي ، نمي شود در آن ها عقلاً نفخ كرد ، براي اين كه نفخ در اعراض نيست و عرض نمي تواند خودش متقوم به ذات بشود با نفخ، و اما مجسمه كه جنبه جوهري دارد اين امكان دارد ، اين يك بحث عقلي بود كه دو جواب به آن داديم و از آن عبور مي كنيم .

ب. از لحاظ عرفي

و دليل و شاهد دوم براي اين اختصاص اين بود كه كار به بحث عقلي قصه نداريم ، بحث عرفي آن را مي گوييم ، نه عقلاً . ‌ فرض مي گيريم كه جوابي كه داديم ، امكان هم دارد به يك شكلي كه بحث كرديم ولي عرفاً ظاهر اين احاديث اين است كه چيزي را اين شخص ساخته است كه در روز قيامت براي تعذيب او مي گويند نفخ روح در او بكن ، ‌ظاهر روايت اين است كه اين قبيل ساخته اين شخص، اين چيزي را كه او ساخته است ، همه امور در او جمع است ،‌ جزء آن باقي مانده كه نفخ روح است ،‌ با نفخ روح اين موجود حقيقي مي شود . اين در جايي است كه مجسمه باشد چون در جايي كه مجسمه نباشد ، ابعاد بايد به آن بدهد و بعد نفخ روح كند ، اين هم ظاهر اين روايات اين است كه همه چيز در اين پديده جمع است ، و براي اين كه موجود متقوم به ذات شود ، به نفخ روح نياز دارد ، همين يك جزء اخير علت تامه باقي مانده است بقيه ديگر از همه جهات كامل است ، اين هم چيزي است كه شاهد دومي است كه در كلمات بزرگان آمده است .

جواب آقاي اعرافي

نفخ روح علت تامة مجسمه نيست

 اين را مي شود جواب داد به اين كه ، جزء اخير علت تامه كه در مجسمه هم نيست ،‌ براي اين كه در مجسمه هم كه مي خواهد نفخ روح شود ، مجسمه كه باز همان از لحاظ ظاهري شكل تامي است ، والا از لحاظ باطني و اعضاء و جوارح و احشاء و امحاء و با آن دستگاه... اين ها را ندارد ، در همان مجسمه هم اين طور نيست كه موجودي را داشته باشيم كه از لحاظ اسكلت بدني همه چيزش تمام است و نفخ روح مي خواهد ، يعني مثل مرده اي كه مثلاً شخصي كه مرده ، همه دستگاهها در او كامل و تام است و فقط با نفخ روح اين موجود زنده مي شود ، هيچ مجسمه اي اين طور نيست كه همه رگها و امعاء و احشاء و دستگاه و سيستم و... مي خواهد چيز كاملي شود ، و با نفخ روح موجود ذي روح مي شود كه جزء اخيرآن نيست .

 اگر بگوييد كه با نفخ روح در واقع دستگاه هاي بدن هم ايجاد مي شوند كه اين امر در تصاوير هم مي شود و قبلاً گفتيم كه ـ در تصاوير هم كه گفتيم شامل « صورة» مي شود ـ تصاويري كه با ماده اي كه اشغال كرده كه آن ها هم عملاً ذوابعاد ثلاثه است ، منتهي ذوابعاد ثلاثه بودن تصاوير ، طوري نيست كه نقاش ايجاد كرده است ، اين تصاوير با ماده سازنده حودشان ذوابعاد ثلاثه هستند ، از اين جهت است كه ممكن است كسي كمي در ذهنش بيايد كه اين مجسمه اين تعبير زودتر به ذهن مي آيد و صدق مي كند اما يك چيز خيلي واضحي كه بيايد جلوي اطلاق را بگيرد را نمي توان احراز كرد .

به نظر مي آيد كه از نظر فلسفي هيچ فرقي ندارد و از نظر عرفي هم وقتي مي گويد كه « من صوّر صورة »به خصوص كه صوّر هم دارد و صورت هم دارد كه تصوير و صورت اين ها شمولشان نسبت به نقاشي و... بيشتر است تا تماثيل كه گاهي ظهور در همان مجسمه دارد . به نظر نمي آيد هيچ يك از اين نكته ها ما را از اخذ به اطلاق اين ها باز دارد . و هر دو صور و مجسمه را مي گيرد .

طلبه :

استاد : بله ، با دميدن روح در واقع آن احشاء و امعاء درست شد ، در حضرت آدم نمي دانيم چه طوري بوده است و در صور نقاشي هم آن كه گفتيم ذوابعاد ثلاثه است و آن هم بزرگتر است و او درست كرده است ولي باز ذو ابعاد ثلاثه است و با نفخ روح امعاء و احشاء را پيدا مي كند مثل قصه امام رضا ( عليه السلام )كه آن نقش روي پرده را به صورت شير در آورده بود طبق آن چه كه در روايت بود . در جلد اول الميزان را دربحث اعجاز گفته شده است

به نظر مي آيد كه هيچ يك از اين دو وجه تام نيست و اين روايت از نظر شمولش به نقاشي و.. خيلي مانعي ندارد و اين نسبت به شمول روايت نسبت به نقاشي و..

ولي اين جمله را هم بگوييم در فرمايش امام يا جاي ديگر است ، گفته شده است كه اين روايت كه واقعي نيست مي گويد « كلّف أن يعذّب و كلّف و عذّب أن ينفخ فيها » نه اين كه واقعاً اين طور مي شود تا شما اين حرف ها را بزنيد . اين جوابش اين است كه نه فرض واقعي كرده است و اين ها را مي گويد فلذا آن اشكال وارد نيست و اما اين دو شاهد براي اختصاص اين روايت و تقييد روايت بود به مجسمه و اين كه شامل نقاشي ها نمي شود .

دلالت  « ينفخ فيها » به صور ذي روح

بحث ديگر در اين روايت اين است كه آيا شامل اختصاص به حيوان دارد ، يا شامل غير حيوان هم مي شود ؟ در اينجا هم گفتيم آن وجه اول كه تقييد و.. تام نيست ، براي اين كه مثبتين اند ، اما براي اين كه كسي بگويد اين ظهور كلّف أن ينفخ فيها ، نفخ روح ، اين اختصاص به ذي روح دارد ، ‌و شامل غير ذي‌روح نمي شود . اين جمله اي است كه در همه روايات آمده است ، كلّف أن ينفخ فيها ، و به خاطر تعبير به نفخ روح ، اين روايات اختصاص به ذي روح پيدا مي كند .

دميدن روح در حيوان و نه نبات

 ممكن است اين را هم كسي اشكال كند . در نباتات شجر و... يك روح نباتي ، و نفس نباتي وجود دارد ، و اين شامل آن ها مي شود ولي مثل جمادات ديگر نمي شود ، اين اشكال هم پاسخ دارد ، پاسخ اين اشكال اين است كه ظاهر نفخ و.. در اينجا ذي روح است ، نه نفخ روح نباتي مثلاً در يك شيء ، و اين ظهور ، ظهور قوي اي است ، كه ظاهر أن ينفخ فيها ، نفخ روح حيواني است كه مصداق اتمش هم انسان است و حالا مي شود با يك تعميمي حيوانات را شامل اين كرد ، اما اين كه شامل نباتات هم بشود به خاطر روح نباتي ، ‌آن خيلي متعارف نيست و ظاهر ينفخ فيها ، غير نبات است . موجودات ذي روح است ، و آن چه كه مسلم است ، جمادات را نمي گيرد ، و نباتات هم ظاهرش انصراف از آن است ، نفخ روح و.. به آن ها شامل نمي شود و بعيد نيست كه هم حيوان و هم انسان را بگيرد و در اين جهت اين ظهور قوي است و بنابراين از لحاظ محدوده اين روايات نتيجه اين است كه شمول اين روايات نسبت به جمادات و نباتات ، محل ترديد است و ظاهرش اختصاص اين روايات به ذي روح است .

 موضوع روايات ذي روح است و اما شمولش نسبت به غير مجسمه از نقاشي ها و.. بعيد نيست گرچه ممكن است در مقام استظهار در مرتبه آخر هم كسي بگويد به لحاظ استظهاري نمي توانيم مطمئن شويم كه شامل آن ها هم مي شود ولي بعيد نيست كه اطلاق نسبت به غير مجسمه ، پس از يك جهت اطلاق دارد ، از يك جهت خاصّ است ، از جهت مجسمه و نقاشي اطلاق دارد ، از جهت ذي روح و غير ذي روح ، مقيّد است به همان ذي روح ، بر حسب ظواهر اين روايات .

طلبه :

استاد : اين مال قيامت است و مال عالم ديگر است ، آنجا مكلف مي شود آن كار را كند و البته اين كار از دستش نمي آيد .

ظهور روايت در حرمت

بحث ديگري كه در اين روايت است اين است كه اين روايت ، دلالت بر حرمت مي كند يا كراهت يا ظهور در هيچ كدام ندارد؟ در اينجا هم ممكن است بگوييم ظاهرروايت اين است كه اين جا كلّف و يا عذّب در اين جا دارد كه أن ينفخ فيها و اين عذاب مفيد حرمت است و از لوازم حرمت اين عذاب است و لذا به نحو دلالت التزامي ، دلالت بر حرمت مي كند .

وعيد دال بر حرمت

همه گفته اند و مي دانيم در جايي كه وعده عذاب بر يك فعلي و كاري داده شود ، آن كار محرّم مي شود ، وعده عذاب ، مفيد و دالّ بر حرمت است . گاهي صيغه است و امر ونهي مي كند ، گاهي وعده مي كند ، در وعده دادن ،‌ وعده ثواب ، مفيد وجوب نيست بلكه اعمّ  از وجوب و استحباب است اما وعده عذاب و وعيد ، دالّ بر حرمت است و اعمّ‌ از حرمت و كراهت نيست .

اين وجه حرمت خدشه اي در آن وارد است و جاي تأمل است و آن اين است كه وعيد و وعده بر عذاب اگر جهنم باشد ، دخول در جهنم يا عذاب هايي در جهنم باشد ، اين دلالت بر حرمت مي كند اما اگر بعضي از عذاب هاي در عالم قبر و برزخ و احيانا قيامت باشد ،‌ كه آنجا يك شكنجه اي به او مي دهند كه يك كاري را كند و نمي تواند كند و آن را سختي را تحمل كند اين ممكن است در بعضي از مكروهات هم وجود دارد گرچه تتبعي نكردم ولي در حدي كه اجمالاً به ذهنم مي آيد گاهي در مكروهات علاوه بر بيان منقبت عذاب هايي در هنگام قبر و در احتضار و در قيامت وجود دارد ، با اين كه آن امر يك چيز مكروهي هم است اين است كه عذاب در ورود در جهنم و يا وعيد در عذاب  هايي در خود جهنم ، آن دال بر حرمت است اما عذاب هايي كه مقطعي و موقت در قيامت يا قبر و يا در برزخ است ، اين محل ترديد است . اجمالاً اين طور چيزهايي در مكروهات هم شايد باشد .

طلبه :

استاد : چرا نداريم؟، نه اين اول كلام است كه مكروه جلوي عروج را مي گيرد يا اين كه نقصي ايجاد مي كند؟ اين نقص هم بايد در جايي..

طلبه :

استاد : بعضي مكروهات است كه اگر آن مانع و مانع نبود لأمرتم بالسواك ، يا اگر اين طور نبود اين را حرام مي كردم ، معلوم مي شود كه ذات ..

طلبه :

استاد : آن شريعت سمعه و سهله ، قاعده نيست . شما چه دليلي داريد كه مكروه هيچ اثر سختي بر شخص در آن عالم ندارد ؟ بد اخلاقي كه همه مراتبش حرام نيست ، ولي در همان قصه فشار قبر..

طلبه :

استاد : حرمت ، فقهي و اخلاقي ندارد . آن عذاب روحي دارد ، اين كه چيز اخلاقي و بد اخلاقي هم ، مطلق بد اخلاقي كه حرام نيست . بد اخلاقي گفته شده ، احتمالاً شامل مكروه هم شود .

روايات دسته سوم / تفصيل در ذي روح و غير ذي روح

آخرين قسمتي كه از اين روايات باقي ماند ، دو روايتي است كه اين طايفه ديگري است كه تفصيل بين ذي روح و غير ذي روح است ، اين روايات هيچ كدام حالت تفصيل نداشت ، فوقش اين است كه اختصاص به يك بخشي داشت اما اين طايفه سوم رواياتي است كه گفته شده است تفصيل بين ذي روح و غير ذي روح است . اين روايات را قبلاً خوانديم به يك مناسبت ديگري الان هم عرض مي كنيم اين روايات اين است كه در همان باب 3 از ابواب مساكن حديث 4، و 6 همان باب 3 كه همه رواياتش را خوانديم و اين روايات را هم خوانديم و الآن از اين منظر مي خوانيم . جلد سوم از وسايل الشيعه از ابواب مساكن است .

بحث رجال روايات

روايت ششم آن سند ضعيفي داشت ،‌ اما روايت 4 ، سند معتبري داشت و ما آن را مي خوانيم . اين دو روايت يك مضمون با دو سند دارد ، ضعف سند يك روايت به خاطر وجود سهل بن زياد است و اما روايت 4 ، « عن محمد بن يحيي ، عن احمد و عبدالله ابني محمد بن عيسي عن علي بن الحكم ، عن ابان بن عثمان عن ابي العباس ، همان فضل بن ابي العباس» كه اين سند معتبر است .

« عن ابي عبدالله عليه السلام في قول الله عزّ و جل يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل فقال والله ما هي تماثيل الرجال و النساء ، و لكنها الشجر» و شبهه كه در محاسن هم اين روايت نقل شده است و هم در محاسن آمده است و هم در كافي آمده است و سند اين روايت هم معتبر است و عين اين مضمون روايت شش است كه سندش خالي از اشكال نيست .

تماثيل غير ذي روح

اين روايت يك لحن جديدي دارد ، و لحنش هم اين است كه در قصه حضرت سليمان كه شياطين براي او تماثيلي درست مي كردند ، حضرت مي فرمايد اين تماثيل رجال و نساء نبوده ، بلكه شجر و موجودات غير ذي روح بوده است .

اين روايت را از جهات ديگر مفصلاً چند نكته در موردش گفتيم و اين نكته را بحث مي كنيم كه به خاطر اين نكته ما اين روايت را طائفه سوم قرار داديم گفته شده است كه اين مفيد يك تفصيل بين ذي روح و غير ذي روح است. كار به مجسمه و غير مجسمه اش نداريم كه حضرت مي فرمايد آني كه شياطين براي حضرت سليمان درست مي كردند آن موجودات ذي روح نبود ،‌ بلكه شكل درخت و از اين قبيل تصاويري كه موجب يك تفنّن و تفرّجي است و در عين حال ذي روح نيست ، اين مقصود در آيه است ، اين هماني است كه ظاهر آيه اين نيست ، ولي بر خلاف ظاهر اين روايت ، ‌آيه را تفسير مي كند .

عدم حرمت صور غير ذي روح

نكات ديگري راجع به اين روايت قبلاً گفتيم ، فقط متمركز در اين نكته مي شويم كه روايت شريفه ، مي فرمايد آن نيست ، بلكه اين بوده است ، گفته شده است كه ظاهر اين ، حرمت آن بخش است ، براي اين كه براي تنزيه مقام حضرت سليمان ( سلام الله عليه )، حضرت مي فرمايد آن نيست ، اين است ، معلوم مي شود آن محرم است و اين جايز است . اين تفصيل بين اين دو است و دلالت اين روايت بر حرمت تماثيل ذي روح و عدم حرمت تماثيل غير ذي روح است .

اشكال آقاي اعرافي / « والله » براي تنزيه حضرت سليمان

اين ادعايي است كه اينجا شده است و اين ادعا ، اشكال است و قابل اشكال است كه اين تنزيه حضرت سليمان ، ممكن است تنزيه از يك امر مكروهي باشد ، هيچ مانعي ندارد ، درست است اينجا با والله قسم خورده يك كمي استشهاد شده به اين كه اين ها يك كمي دلالت مي كند بر اين كه اين ها يك چيز در شأن پيامبر نبوده و يك چيز محرم است ولي اين در حدّ دلالت قويّ واضحي نيست ، بخاطر اين كه در روايات براي تنزيه ائمّه حتي پيامبرن حتي از مكروهات ما شاهد و مثال داريم و ممكن است بگوييم كه اين دو روايت كه يكي معتبر و ديگري معتبر نيست ، دارد حضرت سليمان را تنزيه از يك امر مكروهي مي كند نه يك امر محرمي است ، اگر والله اينجا نبود ، ما هي تماثيل الرجال والنساء اين را دارد تفسير مي كند مي گويد آن نبوده و اين بوده است كه اصلاً ظهور در حرمت نداشت ، گفتن والله ، تأكيد مي كند منتهي جواب تأكيد ، اين است كه واقعاً ‌مقصودش اين نيست ، يعني براي اثبات اين است كه اين نبوده است ولي اين كه اين حرام بوده كه براي حضرت نمي ساختند ، يا مكروه بوده به كراهت شديده ، اين اعم است و اين تاب اين را دارد كه روايت را بر حمل بر كراهت كنيم ، لااقل اين كه اجمال دارد ، نمي توانيم بگوييم كه اين تفصيل بين حرام و غير حرام است فلذا اين حديث دلالت بر حرمتي در تماثيل رجال ونساء نمي كند ولااقل من الابهام و الاجمال .

طلبه :

استاد : نه ، قسم نخورده كه حرام است ، مي گويد آني كه شيطآن ها براي او مي ساختند ، به خدا قسم كه اين نبوده ، مي گويد والله ما هي تماثيل الرجال والنساء ، چرا اين نبوده است ؟ حضرت دارد تأكيد مي كند كه اين نبوده است ، به خاطر اين كه يك چيز حرامي است ، يا به خاطر اين كه يك چيز مكروهي بوده است به كراهت شديده اي ، به خاطر كراهت شديده اش، دارد تأكيد مي كند ؛ كه مقصود اين نيست . اين است كه واضح نيست كه مقصود حرمت باشد ، تنزيه از مكروهات هم ما در روايات نسبت به ائمه و همين طور انبياء و.. مثال داريم وچيز مستبعدي نيست . از اين جهت است كه اين هم دلالت واضحي ندارد ، و جهات ديگري هم 4، 5 است كه قبلاً‌ بحث شده است .

جمع بندي روايات

الف. عدم حرمت ايجاد صور

مجموعاً فكر مي كنم كه شايد در اين سه طائفه اي كه آورديم شايد بيش از بيست روايت مي شد كه ملاحظه كرديد ، جمع بندي اين بحث هاي يك هفته ده روز، كه در بررسي اين روايات و احاديث در باب تماثيل است ، در ساخت تماثيل است ، جمع بندي اش چند مطلب است و عمده اش اين نكته است كه در اين روايات ، روايتي كه سند و دلالت آن بر حرمت ساخت ، يا ايجاد صور و نقاشي ها باشد ، ما پيدا نكرديم . همه اين روايات ، هر كدامش يك اشكالي در آن بود و اين كه مجموعه اين ها بتواند در اين مجموعه يك حديثي باشد كه دلالت و سندش تام باشد و كاملا شرائط حجيت در او تمام باشد براي اين كه تصوير و تمثيل حرام است ، وجود ندارد .

ب. جواز براي صور غير ذي روح

نتيجه دوم اين است كه بر فرض اين كه ما بگوييم كه بعضي مطلقاتي وجود دارد كه دلالتش هم درست است و سندش هم درست است ولي به اطلاقش نمي توانيم عمل كينم كه شامل ذي الروح و غير ذي الروح و هم مجسمه و هم غير مجسمه شود ، براي اين كه نسبت به غير ذي الروح ، همان روايتي كه معتبر است به وضوح مي گويد كه جايز است ، فلذا در مورد غير ذي الروح ، چه مجسمه و چه تصوير به خاطر همين روايت جايز است يعني اگر هم يك روايتي ما داشته باشيم اطلاق حرمت براي هر نوع نقاشي و پيكر تراشي ، چه ذي الروح و چه غيرذي الروح ، چه مجسمه و چه غير مجسمه ما نداريم ، قدر متيّقنش اين است كه در غير ذي الروح چه مجسمه و چه غير مجسمه به استناد آخرين روايت جايز است .

طلبه :

استاد : سند مشهوري دارد « محمدبن يحي عن احمد عن ابني محمدبن عيسي عن علي بن الحكم عن ابان بن عثمان عن العباس»همه اشان معتبرند و هيچ اشكالي ندارد ، توثيق خاص همه اشان دارند و توثيق عام هيچ كدام ندارند .

در شجر و.. غير ذي الروح مانعي ندارد ، در ذي الروحش ما مي گفتيم كه بعيد نيست تماثيل و تصاوير مجسمه و غير مجسمه را دربر بگيرد ، فلذا اگر در ذي الروح روايتي را پذيرفتيم يك مقدار مشكل است كه ما بگوييم كه اطلاق ندارد و اختصاص به تماثيل دارد ، اما همان را خيلي ها ترديد كردند و گفتند كه ما مطمئن نيستيم كه تماثيل وتصاوير هر دو را شامل شود  فلذا گفتند كه تنها مجسمه ذي الروح را ساختن ، مانع دارد ، كه فتواي خيلي‌ها اين است يا احتياط واجب است .

بنابراين غير ذي الروح ، مجسمه و صورتش هيچ مانعي ندارد ، حتي كراهتش هم خيلي معلوم نيست براي اين كه در قصه حضرت سليمان است و معلوم نيست كراهت داشته باشد ، حضرت مي فرمايد برايش مي ساختند و نگه مي داشت و كراهتش هم معلوم نيست .

نظر برخي از فقها : « حرمت تجسيم ذي روح »

 اما در ذي الروح اگر به آن شكلي كه ما بررسي كرديم روايات را چه مجسمه و غير مجسمه مانعي ندارد ،‌ اگر بعضي از روايات را كسي بپذيرد ، تفصيل بين مجسمه و غير مجسمه اش به دو سه تا نكته اش بند است كه يكي اين كه تماثيل و تصاوير غير مجسمه را هم شامل مي شود يا نه .  كه قدر متيّقش مجسمه است ، و يكي هم همان كلّف أن ينفخ و.. بود همين دو مطلب بود كه منشأ اين است كه ما بگوييم مطلقاً قبول كنم حرام است يا حرمت اختصاص به مجسمه دارد ولي بخاطر ابهامها و اجمالهايي كه در روايات است غالباً گفتند كه اختصاص حرمت به ذي روح است آن هم به شكل مجسمه. اين فتواي خيلي مشهورتري است . آقاي تبريزي و سيستاني مي گويند احتياط واجب است . اگر كسي جرأت زيادتري داشته باشد اين را هم كنار مي گذارد البته كراهت شديده دارد و اين را نمي شود نفي كرد و همه اين بحث ها در مقام ساخت است .

 

نظر آقاي اعرافي

اما به نظر ما اين ها هيچ كدام تمام نشد و از نظر ما اين طور است كه در غير ذي روح كراهت هم ندارد ، در ذي روح مي گوييم بعيد نيست كه از اين ها كراهت هم استفاده مي شود اگر هم خيلي كسي بخواهد با فتواي مشهور هماهنگي كند يك احتياط واجبي اين جا پيش مي آيد كه از اين بحث بيرون آورد ، بيش از آن نمي شود آورد . جمعي از بزرگان فعلي ، احتياط واجب آوردند ، آقاي سيستاني احتياط واجب داشتند .

خلاصه ، اولاً هيچ حرمتي در اينجا نيست ، تنها يك كراهت در ذي الروح است و در غير ذي الروح كراهت هم نيست ، اگر بخواهيم تسلّمي داشته باشيم ، در ذي الروح به نحو مجسمه يك احتياط واجبي كرد و بيش از اين وجهي ندارد .