بسم الله الرحمن الرحيم
بررسي روايات در باب تمثيل و تصوير
احتمالاً حديث هفتمي كه در طائفه اول براي حرمت تصوير ذكر شده است، حديث نهم باب همين سه از ابواب احكام مساكن است.
تا بحال آن چه از احاديث ملاحظه كرديد، يا سند آن تام نبود، يا دلالت آن بر ساخت مجسمه و نقاشي تام نبود و به نحو مانعة الخلواين طور بود. اين كه دو روايت كه سند آن قابل تصحيح بود، به بحث نگهداري ارتباط داشت و يا احتمال آن قوي بود و بقيه روايات هم به لحاظ سندي اشكال داشت. البته بعضي هم به نحو مانعة الخلوبود براي اين كه بعضي از آنها سنداً و دلالتاً مواجهه با اشكال بود.
روايت « جراح المدائني »
اما روايت بعدي كه به ترتيب ما هفتم است و در اينجا روايت نهم است به اين ترتيب است كه «محمد بن الحسن باسناده عن حسين بن سعيد عن نذربن سويد عن القاسم بن سليمان عن جراح المدائني عن ابي عبدالله (عليه السلام): روايت اين طور است كه امام صادق عليه السلام فرمودند: لاتبنوا علي قبور و لاتصوروا سقوف البيوت، فانّ رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلّم)كرِه ذلك. بر قبرها بنايي نسازيد و سقف خانه ها را نقاشي نكنيد، فانّ رسول الله كره ذلك».
بررسي رجالي روايت « جراح المدائني»
اين روايت يك نهي دارد و بعد مي گويد انّ رسول الله كره ذلك. اين روايت دو سند ديگر هم دارد كه اين سند اول سند مرحوم شيخ است در تهذيب اما دو سند ديگر هم درمحاسن برقي وجود دارد. سند اول : احمد بن محمد برقي عن المحاسن عن ابيه عن نذر بن سويد كه اين در حقيقت تا نذر بن سويد يك تفاوت دارد با سند مرحوم شيخ اما از نذر بن سويد قاسم بن سليمان و جراح مدائني از امام صادق(عليه السلام)مشترك است اين دو سند در بخشي از سند با هم تفاوت دارد اما در دو راوي اخير، راوي متصل به امام مثل هم است.سند سوم سند مستقلي است كه در محاسن برقي است كه از يوسف بن عقيل عن محمد بن قيس عن ابي جعفر نقل شده است كه اين سند كاملاً متفاوت است و روايت هم از امام صادق(عليه السلام)نيست، روايت از امام باقر (عليه السلام)است و روايت ديگري است. و هفت، هشت مي شود و سند متفاوت است و از امام ديگري نقل مي شود و سند ديگري دارد. روايت هفتم و هشتم مي شود.
در اين روايت چند مبحث وجود دارد. مبحث اول بحث سندي است كه ظاهراً قابل تصحيح نباشد. براي اين كه در دو سند اول گرچه در آن راويان رديف اول و دومشان با هم تفاوت دارد، اما به قاسم بن سليمان و جراح مدائني مي رسد كه از امام صادق(عليه السلام)نقل مي كند. در سند اول و دوم كه روايت از امام صادق (عليه السلام)نقل شده است در هر دو آنها قاسم بن سليمان و جراح مدائني آمده است كه اينها هيچ كدام توثيق خاصي ندارند. توثيق عام كامل الزيارات را دارند بنابر نظر كساني كه اين توثيق را بپذيرند .
رد توثيق عامه
ما البته قبلاً اشكال كرديم كه اين دو توثيق عام كامل الزيارات و تفسير علي بن ابراهيم توثيقات تامه اي نيست با يك تفصيلي كه اشاره شده است و گفتيم كه آن كلامي كه ابن قولويه در مقدمه كامل الزيارات دارد و علي بن ابراهيم در مقدمه تفسير دارد دلالتي بر توثيق همه روات اين دو كتاب ندارد. گفتيم تقريبا آن چه كه در مقدمه تفسير علي بن ابراهيم يا كامل الزيارات آمده است مضمون آن تقريباً همان چيزي است كه در مقدمه من لايحضر آمده است و اين كلماتي كه مي گويند من هيچ چيزي را نقل نمي كنم مگر اين كه به آن اعتماد دارم يا از ثقه و امثال اينها، دو نكته در آن وجود دارد كه مانع مي شود اين را توثيق عام گرفت.
الف. توثيق محتوا نه روات
اولاً ممكن است يا حداقل در بعضي از كلمات موجود در مقدمه من لايحضر يا در تفسير علي بن ابراهيم و قولويه آمده است اين را حمل كنيم بر اين كه مي خواهد مضمون را تصحيح كند نه رجال و روات را.
ب. توثيق روات ، نظر اجتهادي نگارنده
ثانياً اگر بعضي از اين كلمات هم ظهوري در اين داشته باشد كه روات را دارد تصحيح مي كند احتمال اين وجود دارد كه توثيق روات از باب نظريه اجتهادي خودشان باشد نه توثيق حسي باشد. روي اين احتمالات موجود در من لايحضر در كامل الزيارات و تفسير علي بن ابراهيم عرض شد كه اين كلمات دال بر توثيق روات نيست و توثيق عام را افاده نمي كند.
ج. توثيق عن حس روايات
سه نكته در اين توثيقات وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و نكته سوم اين است كه مطالبي كه در مقدمه برخي از كتب، بزرگان ما فرموده اند كه: « من هر چه اينجا نقل ميكنم به آنها اعتماد دارم يا از ثقات معتمد نقل مي كنم » اولاً بعضي از آنها مواجه با اشكال اول است يعني ظاهرش اعتماد بر محتواست و اعتماد بر محتواي حديث ملازم با اعتماد بر سند هر حديثي نيست. ممكن است محتواي ايشان مجموعاً به لحاظ روايات متعدد بوده است يا قرائني براي خودش مي ديده است، به آن اعتماد كرده است ولي به رجالش معلوم نيست چگونه باشد. ثانياً اين احتمال وجود دارد كه توثيقي كه روي روات انجام مي دهد اين توثيق عن حس نباشد، عن حدس باشد، آن وقت قرائني كه در خود اين مقدمات وجود دارد. ثالثاً اگر از هر دوي اينها بگذريم و بگوييم مقدمه علي بن ابراهيم يا كامل الزيارات دلالت مي كند كه من به روات احاديث هر بابي را توثيق مي كنم و توثيق را هم حسي بگيريم كه در مقدمه كامل الزيارات ظهورش در اين بيشتر است و يعني از هر دو مرحله عبور كنيم مي گوييم به اين صورت كه ايشان در مقدمه مي گويد فقط ناظر به محتوا نيست بلكه ناظر به سند است و توثيق رواياتش عن حدس نيست، عن حس است حتي اگر اينها را بگوييم اشكال سومي كه دارد اين است كه در يك باب چندين حديث وجود دارد و ايشان مي فرمايند هر چه در اين مضمون من روايت مي كنم از روات ثقات نقل مي كنم معنايش اين نيست كه همه احاديث كه در باب فضيلت زيارت امام حسين در اربعين آمده است، معتبر باشد. مي فرمايد من اين مضمون را از طريق روات معتبر نقل مي كنم يعني در واقع اين توثيق روات است و توثيقش هم حسي است و فرض مي گيريم اين دو اشكال قبلي وارد نيست اما اشكال سوم اين است كه اين مضمون را از روات معتبر نقل مي كند. در اين باب 5 الي 9 مورد و گاهي بيشتر حديث وجود دارد در هر بابي. حداقل مي گويد يكي از اينها معتبر بوده است و بقيه را هم به عنوان مؤيد مي آورد. باتوجه به اين مسئله ديگر ما نمي توانيم انگشت روي يك حديث بگذاريم و بگوييم روات آن توثيق شدند تا اين راوي را بگوييم ثقه است و هر جاي ديگر كه نامش آمد به حديثش اعتماد كنيم. يك حالت علم اجمالي پيدا مي كند و مردد مي شود در يك باب و مي گويد اين مضمون فضيلت زيارت ابي عبدالله در اربعين را من از روات معتبر نقل كرده ام. اين معنايش اين نيست كه همه احاديث آنجا معتبر است. معنايش اين است كه حداقل يكي از آنها معتبر است.
طلبه:
استاد: مي گويد اين مضموني كه در هر بابي آمده است از ثقات نقل مي كنم و معنايش اين نيست كه همه رواتش را توثيق مي كنم و علم اجمالي اين مي شود كه يكي از اين احاديث معتبر است اما كدام، نمي دانيم.
كتبي كه بر اساس توثيق عامه اند
از اين جهت است كه بهرحال در كتابهايي كه ادعا مي شود كه كل احاديثش معتبر است و رواتش معتبرند. بعضي در كل كتب اربعه مي گويند به اضافه اين كتابها و بعضي به خصوص در من لايحضر مي گويند كه مقدمه اش اين مضمون را گوياتر است و در كامل الزيارات و در تفسير علي ابن ابراهيم ادعا شده است و آقاي خوئي قبل از نظريه قبليشان و برگشتشان از اين نظريه روي اين اصرار داشتند يعني معجم احاديث ايشان بر اساس اين نظريه تنظيم شده است كه رجال كامل الزيارات و علي بن ابراهيم موثق است. و توثيق عام دارند. اصلاً معجم رجال آقاي خوئي روي اين تنظيم شده است. مبناي اين كتاب معجم رجال ايشان همان توثيق عام است.اين مستند به اين مقدمه اي است كه در دو كتاب است و در من لايحضر است. اين مقدمات يكي از اين سه اشكال را دارد يا اين كه ظهور ندارد روي توثيق رجال بلكه اعتماد بر مضمون است كه اين مساوي با اعتماد بر احاديث هر باب نيست. دوم اين كه بعضي اش ظهور در توثيق حسي ندارد و احتمال مي دهيم كه آن توثيق مستند بهنظريه اصالةالعدالهدر امامي است.
نظريه اصالةالعداله
يك نظريه اي بوده در رجال، هر امامي اصلش اين است كه آدم عادل و ثقه است الا ما خرج كه اين را ما قبول نداريم.
ممكن است كه مستند به نظريه اجتهادي باشد. اين دو و سوم اين است ـ بخصوص سومي در كامل الزيارات است و شايد در علي بن ابراهيم باشد ـ بعضي از اينها توثيق راوي است توثيق حسي هم ممكن است باشد، اما معنايش اين نيست كه همه روايات اين باب اين وضع را دارد.و اين هم لايفيد شيئاً براي اين كه اين احاديث مردد بين علم اجمالي است.
نظر آقاي تبريزي (رحمةالله عليه)
اگر آن دو اشكال در جايي وارد نباشد و اشكال سوم وارد باشد آن وقت يك تفصيلي را نتيجه مي دهد كه تقريباً مرحوم آقاي تبريزي (رحمةالله عليه)تمايلي به اين داشتند و آن اين كه اگر در بابي از ابواب كامل الزيارات يكي روايت باشد آن وقت رجال آن روايت چون يك باب مضمونش را از ناحيه روات قبول مي كند و رواتش توثيق مي شود و آن روات آن بايد معتبر باشند.
ابواب معدودي است كه اينگونه است. از اين جهت است كه توثيق عام ابن قولويه در كامل الزيارات و توثيق علي بن ابراهيم در تفسير علي بن ابراهيم قمي و همين طور توثيق مرحوم صدوق در مقدمه من لا يحضر الفقيه هيچ كدام توثيقات عامه اي از آنها استفاده نمي شود كه در رجال خيلي مفيد باشد.
رجال روايت « جراح المدائني»
در سند اين روايت دو نفر هستند كه همين شرايط مذكوره را دارند ؛ قاسم بن سليمان و جرّاح مدائني. اين دو شخص توثيق خاصي ندارند و جز اين كه در رجال كامل الزيارات قرار گرفتند و ما اين را قبول نداريم و اين سند اول و دوم اين روايت در تهذيب و در سند اول محاسن برقي معتبر نيستند.
روايت « محمد بن قيس » / بررسي رجال
اما روايت ديگر كه بايد گفت روايت ديگر است نه سندي ديگر براي اين روايت كه روايت هشتم مي شود سند دومي است كه در محاسن است آن هم بي مشكل نيست دارد عن يوسف بن عقيل عن محمد بن قيس ـ يوسف بن عقيل توثيق دارد اما محمد بن قيس مشترك بين چند نفر است و اين كه بين ثقه و ضعيف است و بعضي گفته اند اين محمد بن قيسي كه از امام باقر (سلام الله عليه)نقل مي كند آن محمد بن قيسسي است كه ضعيف است و توثيق ندارد. اين هم از امام باقر نقل كرده است. محمد بن قيسي كه از امام جعفر (سلام الله عليه)نقل مي كند اين اعتباري ندارد، حالا اگر اين هم نباشد لااقل اين است كه محمد بن قيس مشترك با راوي و مروي و.. هست. مشترك بين ثقه و ضعيف است.
پس يا محمد بن قيسي است كه توثيقي ندارد و يا لااقل محمد بن قيس مشترك بين ثقه و غير ثقه است. و به هر حال اين سند ديگر در واقع روايت ديگر روايت 8 است اعتبار ندارد.
طلبه:
استاد: عبارات عين هم است و خيلي چيزها داريم كه يك مضمون با عبارات واحده هم مصداق دارد و از امام باقر (سلام الله عليه)نقل شده است و در ابواب عبادات، عين سوال و عين جواب نقل شده است.
اطلاق « لاتصوّروا سقوف البيوت » بر نقاشي
بحث دوم كه بحث دلالي است اين است كه تفاوتي در اين روايت با روايات قبلي است و آن اين است كه اينجا دارد كه لاتصوّروا سقوف البيوت، اين روايت علاوه بر ظاهر اوليه اي كه داشته گفته شده است اين روايات جزء رواياتي است كه مطلق باشد و شامل هم مجسمه و هم نقش شود بلكه اين روايت به قرينه اي كه لاتصوروا سقوف البيوت مي گويد اين روايت مربوط به نقاشي و صورت گري هاي بدون مجسمه است براي اين كه تصوير بر سقف است تصوير بر سقف همان نقاشي هايي است كه انجام مي دهند وقتي كه صورت خانه را مي سازند سقف را يك صور و نقش هايي بر آن تصوير و ترسيم مي كنند از اين جهت است كه اين روايت بر خلاف روايات سابقه، كه روايات سابقه قدر متيّقنش مجسمه بود و بسياري اش هم اطلاق داشت و هم مجسمه را مي گرفت و هم غير مجسمه را. اما اين طور گفته شده است كه قرينه اي وجود دارد كه بر خلاف آنها اختصاص به مجسمه يا اطلاق به مجسمه يا نقاشي ندارد بلكه اختصاص به نقاشي دارد. تصوير نكنيد سقف بيت را تصوير نكنيد.
طلبه:
استاد: سقف گفته شده است ولي عرف بين سقف و ديوار فرقي نمي كند.
بنابراين گفته شده اختصاص به نقاشي دارد و اطلاقي در آن نيست كه شامل مجسمه هم شود. ابتداءاً به همين صورت به ذهن مي آيد اما ممكن است بگوييم تصوير سقف شامل مجسمه هم مي شود منتهي نه مجسمه اي كه در بيرون ساخته شده بياييم بگذاريم اينجا. مجسمه هايي كه همراه ايجاد بنا ايجاد مي شود يعني همان معماري كه سقف را مي ساخته همراه معمار خودش مجسمه و شكلي هم درست مي كرده است چنين چيزي هم بعيد نيست چون گفتيم تصوير و صورت از لحاظ لغت اطلاق دارد و شامل مجسمه و تجسيم و مجسمه سازي و.. مي شود. اين است كه گرچه گفته شده است ولي به نظر مي آيد اطلاق دارد البته اين بر خلاف رواياتي كه قدر متيّقن آن مجسمه بود اين بر عكس است. قدر متيّقنش همان نقاشي است ولي بعيد نيست كه اطلاق دارد حتي مجسمه هايي كه همراه با ساختمان احداث مي شود آنها را هم در برمي گيرد اما مجسمه اي كه ساخته شده است و وضع مي شود در جايي طبعاً آن را دربرنمي گيرد.
اطلاق روايت « محمد بن قيس » بر«ايجاد»صور
نكته و مبحث سومي كه در اين حديث وجود دارد اين است كه اين روايت تفاوتي كه با روايات قبل دارد اين است كه اين ديگر نمي شود گفت كه مربوط به نگهداري و.. است. ما تعدادي از روايات قبل را گفتيم مربوط به ساخت مجسمه يا نقاشي نيست بلكه مربوط به حفظ و نگهداري آنهاست و حمل بر آن مي كرديم و مي گفتيم از بحث ما خارج است ولي اين طور نيست. اين بحث تصوير سقف است. گفته شده اين را نقاشي بكن يا مجسمه اي را در اين گچ انجام بده و در گچ بري حالت مجسمه در مي آيد. و نمي شود گفت مثل سابق كه مربوط به حفظ و نگهداري و... است اين اينگونه نيست و نمي شود آن را ادعا كرد و اين منطبق بر بحث ماست كه بحث ما ايجاد صور است. تصويراست و نقاشي است و ساخت مجسمه و امثال اين است.
مفهوم « لاتصوّروا »، تصوير تزئيني
اين هم به نوعي قابل خدشه و مناقشه است به اين ترتيب كه ممكن است اين طور روايت را تفسير كنيم كه لاتصوروا سقوف البيوت، كه در واقع تزئين نكنيد سقف خانه هايتان را با تصوير. همان طوري كه در روايت اول اين باب اين بود كه جبرئيل آمد و فرمود كه ان الله يقرئك السلام و ينهي عن تزويق البيوت، بعد فرمودند تزويق بيوت چيست؟ تصاوير التماثيل، اين است كه صورت گري كني، تمثالي را در بياوري در اينجا. ممكن است بگويي اين لاتصوروا سقوف البيوت حمل كنيم به قرينه روايات مربوط موجود در باب تزئين و ارتكازات عرفي است حمل كنيم در تزويق بماهو تصوير مقصود نيست بلكه تصوير تزئيني مقصود است. يعني تزيين نكنيد خانه هايتان را با تصوير بيوت. آن وقت اين فرقي نمي كند بياورد بگذارد در آنجا يا تصوير كند. اينجا يكي از مصاديقش را بيان مي كند. ممكن است بخاطر آن ارتكازات و روايات ديگري هم كه در باب تزئين داريم اين را حمل كنيم بر تزيين خانه به تصوير سقف. آن وقت اين تزيين و صورت گري اين مستقيم محل نهي نيست اين از باب اين كه مقدمه اي است براي تزيين مورد نهي گرفته است. گرچه ظاهر اوليه اين است كه لاتصوروا نهي آمده روي تصوير، اما به خاطر ان ارتكازات و روايات ديگري هم كه در باب تزيين خانه داريم اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود از لاتصوروا سقوف البيوت تزيين باشد. تزيين به تصوير اشكال دارد. آن وقت نهي واقعي روي همان تزيين است حفظ اينها و نگهداري و تزيين اينها. اگر اين شد ديگر به ساخت بما هو هو اشكال ندارد. بلكه از باب مقدمه موردي نهي است. نگهداري و تزيين مورد نهي است آن هم چون معارض دارد بايد حمل بر كراهت شود و حرمتي نيست. البته توجه داريم كه ظهور روايت همان نهي روي تصوير است و اصل اين است كه نهي روي موضوعي كه متعلق صيغه است و نهي است و نهي هم در آنجا مولوي نفسي است اما ممكن است بخاطر آن ارتكازي كه همان تزيين خانه است و اين كه اصولاً اين تصوير گري ها براي تزيين است ممكن است اينها را حمل بر تزيين كنيم. اين هم در حد يك احتمال مطرح است. و روشن و قاطع نيست. و حتماً مربوط به تصوير بماهو تصوير نيست.
اطلاق بر كراهت يا حرمت
مطلب چهارمي كه در اين روايت وجود دارد اين است كه همان بحث « ان رسول الله كره ذلك» است كه راجع به كره گفتيم كه ممكن است كه حمل بر كراهت اصطلاحي كنيم گرچه در اصول گفتيم كه ظهور اوليه اش در حرمت است اما در اين نوع مباحث بعيد نيست كه حمل بر كراهت اصطلاحي شود.
عدم قرينيت سياق روايت
بحث پنجم در اين روايت، اين است كه قبلش دارد«لاتبنوا علي القبور و لاتصوروا سقوف البيوت»اين همراه با يك مطلب ديگري شده است كه بناي بر قبور است و بناي بر قبور بخاطر وجود ادله ديگر ما قائل به حرمت نيستيم برخلاف بعضي از اهل سنت يا مخصوصاً وهابيت و.. كه بناي بر قبور را بدعت مي دانند و حرام مي دانند ما بر خلاف آنها چون روايات معارضي دارد ما قائل به آن نيستيم. ممكن است كه همراهي با آن موجب مي شود كه ظهور در حرمتش گرفته شود.
اين هم جوابش اين است كه نه، سياق دليل نمي شود گاهي در يك روايت ده، بيست تا مطلب است چند تا از آنها حرام است، چند تا از آنها واجب است، چند تا مكروه است چند تا مستحب است. سياق قرينيت ندارد البته اگر مجموعاً ما در اين مورد روايت معتبري پيدا نكرديم در آن صورت ممكن است يك نوع قرينيتي داشته باشد ولي اگر در جايي روايت معتبر باشد و دلالتها هم روشن باشد وحدت سياق خدشه اي به اين امر نمي زند كه بگوييم اين قبل و بعدش يك حكم كراهتي است اين هم بايد كراهت شود، نه اگر ظهورش تام است و مشكلي در خودش از نظر سند و دلالت نيست مي گوييم اين حرمت را مي رساند و آن كراهت را مي رساند، هر فرازي و هر فقره اي خودش حساب و كتاب مستقلي دارد. اين اصل است. اما اينجا چون دليل معتبري ندارد ممكن است با توجه به اين ممكن است بگوييم قرينيتي دارد، ولي فرع است و خيلي مهم نيست.
طلبه:
استاد: نه اين واقعاً قرينيت عرفي ندارد، بناي بر قبور قرينه بر اين مي شود كه مجسمه است. نه دو تاجمله وجود دارد آنجا كسر در يك جمله است و كسر به اين تعلق گرفته است ولي اينجا دو تاجمله است. مجموعاً اين سند اشكال داشت و دلالتاً لايخلو من الاشكال.
ظهور استعمالي هر دو حرمت است و اما اراده جديه اش اين است كه لاتبنوا معارض دارد و اين ندارد مثلاً. آن كم له من نظير كه در يك روايت كه جمله ها از نظر حكم تفاوت پيدا مي كند يعني به لحاظ اين كه دليل بيروني اينها را تغيير مي دهد.
روايت « اسبغ بن نباته »
روايت نهم روايت دهم اين باب است. «و عن ابيه عن ابن سنان عن ابي الجارود عن اسبغ بن نباته عن اميرالمومنين (سلام الله عليه)قال من جدّد قبراً أو مثّل مثالاً فقد خرج من الاسلام.» اينجا نهي تعلق نگرفته است اما يك امري و اثري بر اين امر مترتب شده است كه نشان دهنده نهي و حرمت مؤكد است چون مي گويد كسي كه قبري را بازسازي كند يا مجسمه اي و صورتي را ايجاد كند و بسازد از دين و اسلام بيرون رفته است و از ايمان هم نمي گويد خرج من الاسلام است و افاده حرمت مي كند.
سند روايت « اسبغ بن نباته »
چند بحث در اين روايت وجود دارد. اولين بحث اين روايت سند است. اين سند ضعيف است. ابي الجاروت توثيق ندارد. آن ابن سنان اين روايت محاسن برقي است از پدرش نقل كرده است كه احمد بن محمد خالد برقي است كه از محمد بن خالد برقي كه هر دو معتبرند از ابن سنان از ابي الجاروت از اسبغ بن نباته است. احمد بن محمد و پدرش معتبرند و اسبغ بن نباته كه از اصحاب ممتاز اميرالمومنين است آن هم معتبر است ابي الجاروت معتبر است. ابن سنان را بررسي نكرديم كه وقتي كه محمد بن خالد نقل مي كند محمدبن سنان يا عبدالله كدام يك از اينهاست يا مشترك است بايد بررسي كرد كه اگر محمدبن سنان باشد ضعيف است اگر محمدبن عبدالله باشد معتبر است ولي بررسي مستقلي نكرديم اما ابي الجاروت توثيق ندارد و اين روايت غير معتبر مي شود.
طلبه:
استاد: ابي الجاروت قابل قبول است و زياد فاصله اي با هم ندارند.
بنا قبور
در تجديد قبر، بعضي از مطالب وجود دارد كه در بعضي روايت ها دارد كه مي گويد چيزي را بر قبر بنا نكنيد يعني ساختمان نسازيد، اينجا دارد تجديد نكنيد. بعضي ها يك مضمون است و يك مضمون اين است كه بالا نياوريد و يك مضمون اين است كه مي گويد تجديد نكنيد. يعني قبر را كه به صورت عادي بعد از مدتي مندرس مي شود آن را از نوع بازسازي نكنيد. هر سه چهار تا مضمون در روايات آمده است. چون روايات معارضي دارد فقهاء شيعه به آن فتوا نمي دهند.
طلبه:
استاد: اگر « لاتصوروا » را حمل بر نهي كنيم آن كراهت مي شود وحدت سياق هم حفظ مي شود و تاحدي وحدت سياق مي گويد كه لاتصوروا را همان تزيين بگيريد. اين روايت از نظر سندي اعتبار ندارد.
دلالت روايت «اسبغ بن نباته» بر ساخت مجسمه
اما بحث هاي دلالي كه بحث دوم است. اين« مَثِّلْ مَثَالاً » است و در تمثيل قدر متيّقنش مجسمه است و البته گفتيم شامل نقاشي و.. هم مي شود ولي به هرحال قدر متيقنش مجسمه سازي است و تفاوتي كه اين روايت با خيلي از روايات قبلي دارد اين است كه ظهور روشن اين روايت در ساخت مجسمه است و اين ديگر بحث نگهداري نيست.
دلالت « قدخرج من الاسلام » بر حرمت
مطلب سوم اين است كه اين « قدخرج من الاسلام » چه دلالتي دارد. اين خرج من الاسلام اگر ظهور اوليه اش را در نظر بگيريم بايد حمل بر كفر كنيم كسي كه چنين كاري انجام دهد كافر مي شود و اين نشان مي دهد كه حرام است و تاحدي است كه از اسلام بيرون مي برد و موجب كفر مي شود اما به دليلي كه قطعاً چنين چيزي نيست كه به خاطر يك كار اين چنيني از اسلام بيرون برود، اين را از ظهور اوليه اش دست برداشته اند و فرموده اند خرج من الاسلام يعني حكماً از اسلام خارج مي شود. خرج من الاسلام، لا اسماً و حقيقتاً بل حكماً، منتهي مي گويند خروج از اسلام ولو حكماً ملازم با حرمت است. اگر حقيقي بود حرمتي را كه در حد اعلا است را مي رساند كه كافر مي شد، اما همين خروج حكمي نشان مي دهد كه كار حرام است. و شدت حرمت را براي اين كه برساند تعبيربه خرج عن الاسلام كرده است و اين خروج حكمي ملازمه با يك حرمت شديده و اكيده دارد.
طلبه:
استاد: يعني مسلمان واقعي نيست. ايمان ندارد. اسلام يعني آن اسلام واقعي، خروج از اسلام واقعي،خروج از اسلام ظاهري است.
طلبه:
استاد: شرك، شرك خفي است و ملازمه اش همين است.
به دو صورت مي شود بحث كرد يكي اين كه مي گوييم اسلام يعني الاسلام الحقيقي كه ايمان است. يك وقتي مي گوييم تصرف در خروج است. خرج عن الاسلام خروج حكمي است. نتيجه يكي است. و در هرحال نمي توان به ظهور اوليه اش استناد كرد.ضمن اين توجيه به خاطر قرينه لبيه، در عين حال اين جمله نشانگر كار حرام بودن است اين كه موجب خروج از اسلام مي شود ظاهرش مي گويد كه حرام است.
نظر حضرت امام(ره)در « قدخرج من الاسلام »
در مقابل اين حضرت امام چيز ديگري در مكاسب محرمه اشان مي فرمايند: ما خرج من الاسلام را به معناي حقيقي اش مي گيريم و اين را قرينه قرار مي دهيم براي اين كه« مَثِّلْ مَثَالاً »، تمثيل در مقام بت پرستي است، يعني مجسمه سازي براي بت پرستي است و اين خرج من الاسلام واقعاً مي شود.
البته ممكن است كه حتماً فرمايش ايشان را حمل بر اين كنيم در واقع نه اين كه كسي مجسمه مي سازد كه ديگري پرستش كند اگر مقصود اين باشد اين باز خروج حقيقي نيست كه زيد مجسمه مي سازد ولي خودش مسلمان است و سه وعده را نماز مي خواند منتهي مجسمه مي سازد و به هندوها براي بت پرستي مي دهند. اين كه موجب كفر حقيقي نمي شود و موجب كفر مجازي و حكمي است. حتماً فرمايش امام بايد اينگونه باشد. فرمايش امام دو تا احتمال دارد. يكي اين كه «مَثِّلْ مَثَالاً» را حمل بر اين كنيم كه مجسمه مي سازد براي ديگري، اين اگر باشد نه، اين هم مثل صورتي است كه ديگران گفته اند خروج حقيقي نيست خروج حكمي است. بايد حمل كنيم به اين كه « مَثِّلْ مَثَالاً » لعبادة نفسه، اين خارج از اسلام حقيقي مي شود و اين بخاطر اين است كه حقيقتاً بت پرستي مي كند.
طلبه:
استاد: باز كفر نيست و نجس نمي شود و احكام كفر بر او نيست و هرچند معصيت كبيره اي نيست ولي آثار كفر حقيقي بر او بار نمي شود و مرتد نمي شود.
جواب آقاي خرازي بر سخن حضرت امام(ره)
اين فرمايش امام را جواب دادند. آقاي خرازي گفتند ما براي اين كه حمل كنيم «مَثِّلْ مَثَالاً» را براي عبادت باشد و ساخت بت باشد اين وجهي ندارد و تعبير به خروج از اسلام حكمي هم در معاصي زياد است و وجهي ندارد كه ما اين را حمل بر بت پرستي كنيم اين تعبير در معاصي زياد است.
نظر آقاي اعرافي در مفهوم « قدخرج من الاسلام »
اما عرض ما اين است كه فرمايش ما اجمال مطلب است. اجمالش هم به اين است كه نظر ما اين است كه دو تا ظهور با هم تعارض دارند و مقابل هم هستند اين روايت را اگر بخواهيم هيچ تصرفي در آن نكنيم قابل قبول نيست. بگوييم مجسمه بسازد بما هي مجسمه سازي ولو اين كه بت باشد يا براي بت براي ديگران باشد. اين ساخت مجسمه بماهو هو موجب خروج از اسلام حقيقي مي شود اين ظاهر اوليه قابل قبول نيست. هم «مَثِّلْ مَثَالاً» را هم به اطلاق و موضوعيتش حفظ كنيم چون ظهور «مَثِّلْ مَثَالاً» دو ظهور دارد يكي اين كه اين ساخت اين است براي هرچه كه باشد و دوم اين كه خود اين موضوع حكم است نه اين كه براي عبادت. اين دو ظهور براي اين كه شرط من مثل مثالاً است. ظهورش اين است كه خود ساخت و تصوير خود آن موضوعيت دارد چه براي بت و غير بت باشد كه موضوعيت تمثيل علي الاطلاق است. اين يك اصل است همان اصالة الموضوعيت و اطلاق است كه در همه جا وقتي مي گويد كه شرب خمر حرام است مي گوييم خمر بماهو خمر موضوع براي حرمت است اينجا وقتي مي گويند خود تمثيل بما هو هو اين حكم را دارد براي بت باشد يا غير بت. اين ظهور اول روايت است و ظهور دوم در ذيلش هست كه خرج من الاسلام يعني واقعاً خارج شد اين ظهور را با هم نمي توانيم نگه داريم اما كدام از اينها بر ديگري برتري دارد به نظر ما ترجيحي هيج كدام ندارد و روايت مجمل مي شود.
صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد.