بسم الله الرحمن الرحيم
حکم فقهی تنجيم
بحث در نجوم و تنجيم بود عرض كرديم چند مقام بحث دارد مقام اول خود شناخت نجوم بود و مقام دوم بحث تعليم و تعلمش و بعد هم اكتساب بود.
اما مقام اول كه حكم نظر در نجوم و تنجيم و شناخت افلاك و اينها بود در آن گفتيم دو جهت دارد: يك جهت حكم مسأله طبق قواعد است و يك جهت حكمش طبق روايات خاصي است كه در باب وارد شده است.
الف. حكم تنجيم طبق قواعد عام
اما در جهت اولي كه حكم نجوم و تنجيم طبق قواعد باشد عرض كرديم و ما تقسيم كرديم به اين شكل كه شناخت نجوم و افلاك يك بار با روش نظري و فلسفي انجام مي شود و يك بار با روش حسي و يك بار از طريق علوم غريبه كه روش و قواعد خاص خودش را دارد و حكم هر يك را بيان كرديم و علي القاعده گفتيم كه مانعي ندارد و شناخت نجوم چه با روش فلسفي و با روش علمي كه امروز پيشرفته تر شده است وحتي شناخت آنها از طريق علوم غريبه مانعي ندارد، بله اگر مثلا از طريق علوم غريبه باشد و واقعيتي نداشته باشد و يك امر موهوم باشد آن اشتغال به امور موهوم باشد و يا اگر همراه با يك اعتقاداتي باشد كه فاسد باشد يا با اخبارهاي كذب آن هم اشكال دارد نه از باب اين كه اصل در ورود در شناخت از طريق باب نظري و فلسفي و حسي و تجربي و علوم غريبه بلكه از باب اين كه كذب است يا اين كه اعتقاد به خالقيت يا واسطيت اينهاست و اعتقادات باطل ديگر.
اصل اين كه كسي در مقام شناخت اين افلاك و اجرام سماويه و تأثير و تاثرات اينها در خودشان يا در حوادث اين عالم بربيايد اين مانعي ندارد سواء به منهج نظري يا به منهج تجربي يا به منهج علوم غريبه، الا اين كه در همراهي با اين شناخت يك اعتقادي به خالقيت يا وساطت اينها يا تاثيرات قطعي اينها كه نشود جلوي اين اعتقادات را گرفت يا اين كه در مقام اخبار چيز غير قطعي را به عنوان قطعي خبر بدهد اينها از باب كذب اشكال دارد يا اگر واقعيتي ندارد مثلا علوم غريبه بيايد مشتغل شده به امر غير واقعي آن هم يك نوع لهو و لعب است كه علي القاعده مرجوح است نه اين كه حرام باشد و اصل اين شناخت هيچ مانعي ندارد.
طلبه :
استاد : با روش هاي متعارف در فلسفه و.. نيست، روش خاص خودش را دارد. غريبه مي گويند چون متعارف نيست.
اما جهت ثانيه :
مقتضاي ادله خاصه در باب نجوم چيست؟
در اين بحث اين ادله خاصه يك بخشي كه ادله قرآني است كه قبلا هم اشاره كرديم و در قواعد جهت اولي هم اشاره شد منتهي بيشتر در جهت ثانيه است، اگر كسي به آيات قرآن بخواهد مراجعه كند در آن شناخت نجوم با روش علمي و تجربي و احيانا با روش هاي نظري و.. آيات قرآن اين است كه اين شناخت و استفاده از شناخت در زندگي مانعي ندارد با روش هاي متعارف و تجربي و احيانا غير تجربي هم باشد و آيات زيادي كه ما را به ارجاع مي دهد غير از ارجاعهايش به شناخت طبيعت و.. و حاصل آنها هم استحباب شناخت آيات خلقت و علاوه بر اين امر كلي، در خصوص افلاك و اجرام آياتي دارد كه به آن اشاره كرديم افلا ينظرون الي السماء كيف رفعت و الي الارض كيف سطحت، آيا نگاه نمي كنند يعني ترغيب مي كند كه به آسمان نگاه بكنند و آسمان يعني مجموعه اين آسمان فلكي و افلاك و ستارگان و كهكشانها و.. همه اينهايي كه در علوم هيأت و علوم مربوط به شناخت آسمان هست دربرمي گيرد و آياتي كه به طور كلي به شناخت عالم و طبيعت داده يا به طور خاص به مسائل آسماني و.. ارجاع داده است و بهره برداري از آنها و علامات و بالنجم هم يهتدون.. يا ارجاعاتي كه در فقه در باب قبله و وقت به اين امور داده شده است بنابراين آيات و روايات زيادي هست كه ما را به شناخت اين اجرام و ستارگان و بهره برداري و ارجاع به استفاده از اينها در يك اموري ارجاع داده است و اينها همه نشان مي دهد كه اينها جايز بلكه مستحب است و نگاه غالب حسي است و ممكن است كسي بگويد اين اطلاق دارد و شناخت فلسفي و غير حسي و.. را مي گيرد.
اما با يك روشي كه در علوم غريبه است و اين كه از طريق اينها پي به اتفاقات غريبه مي برد و در علوم طبيعي روابطي را كشف مي كند كه آن روابط روشن و قانونمند است و اما در علوم غريبه يك روابط غير ملموس و محسوسي را كشف مي كند، در اين خصوص همان آيه اي كه حضرت ابراهيم فرمود فنظر نظره في النجوم فقال اني سقيم، وقتي كه مي خواستند براي عيدي مي خواستند بيرون شهر بروند حضرت نگاهي در ستاره ها كرد و فرمود من مريضم يا مريض خواهم شد اين ظاهرش اين است كه از راه نگاه در نجوم به اين نتيجه رسيد كه او مريض خواهد شد و اين را عذري قرار داد كه نرود و اين ظاهرش اين است كه از طريق علوم غريبه و روابط خاص غير متعارف در حقيقت از نگاه در ستاره ها مريضيش را كشف كرد و در تفاسير بحث شده است كه چند احتمال در اين آيه است :
يكي اين كه از اين طريق علوم غريبه مريضي خود را ديد و اگر اين جور باشد معلوم مي شود كه اين امر جايز است ولي بعضي هم احتمالات ديگري هم دادند و گفتند كه حضرت تقيه كرد و نه اين كه واقعا از آن راه به مريضي خود پي برده باشد و يك نوع توريه و تقيه اي در كلام حضرت هست و احتمالات ديگري هم هست كه در حقيقت مي خواهند بگويند كه كاري به بحث علوم غريبه ندارد و ظاهرش اين است كه نظر نظره في النجوم / صافات، ظاهرش اين است كه حضرت از اين طريق علوم غريبه به مريضي خود پي بردند مگر اين كه روايتي بيايد اين را توضيح دهد و مقيد كند.
و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض اين هم ربطي به اين بحث علوم غريبه ندارد و آن نگاه ديگري است كه قبلا مي گفتيم آن يك نگاه شهودي است كه به همه موجودات عالم كسي مي تواند ملكوت را ببيند و قبلا بحث شده است.
بنابراين شناخت پديده هاي آسماني و تأثير و تاثرات آنها با روش حسي و تجربي از دليل و ادله خاصه، آيات همه مويد است شايد شامل فلسفي و نظري هم بشود و شناخت اينها به عنوان علوم غريبه هم اين آيه اگر توجيه و تاويلي داشته باشد شايد گفت واقعيتي دارد و هم مانعي ندارد و نگاه در آنها از حيث ملكوتشان، كه شهودي است چيزي است كه درست است و بحثي درباره اش نيست.
اما آن چه كه مهم است از حيث روايات است.
اين روايات را مي شود از يك منظر كلي به دو دسته تقسيم كرد رواياتي كه في الجمله اين امر را درست و جايز مي داند و رواياتي كه منع كردند كه بايد ما اين روايات را ببينيم كه اين روايات مانعه چه مفادي دارد تا اينجا ديديم طبق قواعد عامه و حتي طبق آياتي كه در بحث هست شناخت نجوم با هر يك از طرق مذكوره مانعي ندارد بلكه بخشي از آنها مستحب هم هست آن چه كه در آن مانعي هست و اشكالي هست اين است كه از اعتقادات باطلي همراه اينها باشد يا اخبارات كاذبي همراه اينها باشد بقيه اش علم هست بلكه مستحب است حتي اگر يكي از فروض علوم غريبه جزء موهومات باشد باز هم حرامي نيست فوقش اين است كه كراهتي دارد.
آيات هم كه در اينجا خلاف قاعده چيزي نمي فرمايند و اگر توجيه بكنيم باز منعي نمي كنند نسبت به علوم غريبه و نسبت به ساير بخشها جواز بلكه استحباب را مي رسانند.
روايات هم كه يك دسته كه به نحوي اصلش را با آن موافقت دارد باز هماهنگ با چيز كلي است و دسته ديگري مي ماند و بايد ديد كه مي تواند حكمي را تخصيص بزند و حكمي را خلاف اين حكم اثبات كند.
رواياتش در دوجلد است يكي در ج 12 ابواب ما يكتسب به باب 24 هست كه ص 101 ج 12 هست و يكي ج 8 وسائل هست كتاب حج ج 8 ابواب آداب السفر باب 14 ج 8 است و جلد 55 بحار الانوار است و كساني هم مثل سيدبن طاووس كتاب خاصي در باب نجوم نوشتند.
رواياتي كه في الجمله جواز را مي رساند ابتدا طايفه اول را بحث مي كنيم باب 24 از ابواب ما يكتسب به حديث اول : محمدبن يعقوب عن عده اصحابنا عن احمدبن محمدبن خالد عن ابن فضال عن الحسن بن الاسباد عن عبدالرحمن بن سيابه قال قلت لابي عبدالله عليه السلام : ان الناس يقولون ان النجوم لايحل النظر فيها و هي تعجبني فان كانت تضر بديني فلا حاجه لي في شيء بديني و ان كانت لاتضر بديني فوالله فاني لاشتهيها و اشتهي النظر فيها.. اين عبدالرحمن بن سيابه از امام صادق سوال مي كند كه عده اي مي گويند مردم مي گويند نمي شود در نجوم نگاه كرد و آنها را شناخت و در حالي كه براي من خيلي جلب است اگر اين نظر در نجوم به دين من ضرر مي زند من نيازي به آن ندارم كنارش مي گذارم و اما ان كانت لاتضر بديني قسم مي خود كه لاشتهيها و اشتهي النظر فيها،
جواب حضرت اين است : ليس كما تقولون لاتضر بدينك اين جور نيست نجوم و نظر در آنها به دين تو ضرر و زياني نمي رساند بعد فرمودند انكم تنظرون في شيء منها كثيره لايدرك و قليله لاينتفع به، البته حضرت مي فرمايد كه نجوم چيزي است كه زيادش تمام واقعيتش را انسانها به او نمي رسند و كمش هم فايده ندارد، مي رساند كه فايده معتد بهي ندارد ولي حكمش جواز است و حضرت منعي نمي كنند و لاتضر بدينك.
ذيلش در روضه كافي است و حضرت سوالاتي مي كنند كه به اين سادگي نيست اتدري بين مشتري و زهره كم دقيقه و بين زهره و قمر چه قدر فاصله است و... مي گويد نمي دانم و سوالات ديگري كه تا اين كه يا عبدالرحمن هذا حساب... اين حسابي است كه اگر كسي بشناسد آن قدر مي تواند خيلي چيزها را كشف كند ولي مي بينيد كه شما هم نمي دانيد. اين روايت دلالت بر جواز اين نظر ولو نظر ناقص است و دلالت مي كند بر واقعيت داشتن اين روابط و تاثيرات اين و علومي كه در اينجا هست و حتي علوم غريبه، منتهي دسترسيش به اين آساني نيست.
اما از نظر سند، اين روايت سند معتبري ندارد، براي اين كه عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد الفاضل اما حسن بن الاسباط و حسن بن سياح اين دو تا توثيق خاص و يا عامي ندارد.
طلبه :
استاد: نه، من گفتم شمول دارد شايد شمول هم نداشته باشد و در علوم غريبه هم باشد و مي خواهد درك كند كه چه اتفاقاتي مي افتد و شايد روايت كاري به اين نداشته باشد، اين كه طبق قواعد قطعا درست است و مانعي ندارد و روايات را هم بايد ديد.
روايت دوم و عن احمدبن محمد و عن علي بن محمد جميعا روايت در كافي است و عن علي بن حسن التيمي عن محمد بن خطاب الواسطي عن يونس بن عبدالرحمن عن عمربن حلبي عن حماد العضدي عن... خفاف قال، قال لي ابوعبدالله عليه السلام كيف بصرك بالنجوم آشنايي تو با نجوم چگونه است؟ قال قلت ما خلفت بالعراق ابصر بالنجوم مني من در عراق كسي را كه آشناتر از من باشد به نجوم نمي شناسم و يعني آشناترين منم، حضرت فرمود : كيف دوران الفلك عندهم؟ سوالي كرد و او جواب نداد و حضرت فرمود ما بال العسكرين يلتقيان في هذا حاسب و في هذا حاسب، مي گويد دو لشكر روبروي هم قرار مي گيرند و منجم اين مي گويد توپيروز مي شوي و منجم او مي گويد تو پيروز مي شوي، هذا... ثم يلتقيان... فاين كانت في النجوم؟ مي گويد نمي دانم، حضرت سوالاتي مي كند و جواب پاياني حضرت اين است كه صدق ان اصل الحساب حق و لكن لايعلم ذلك الا من علم مواليد الخلق كلهم، اصل حساب حق است ولي كسي راه ندارد مگر تمام مواليد خلق را به طور كامل بداند، اين روايت ديگري است كه در اينجا آمده است ذيلش باز نقل كرده است.
اين روايت هم نشان مي دهد كه اصل اين حق است و پرداختن اين هم مانعي ندارد و فقط مي گويد شما نمي توانيد به همه اش دسترسي پيدا بكنيد و اين هم جنبه علوم غريبه بيشتر ارتباط پيدا مي كند و دلالت بر اصل جواز مي كند منتهي مي فرمايد به آنجا نمي رسيد.
اين روايت هم از نظر سند اشكالاتي دارد و چند نفر تام نيستند مثل حماد العضدي توثيق ندارد يا علي بن حسن تيمي همين طور توثيق ندارند.
روايت ديگر و عن محمدبن يحيي عن سلمه بن الخطاب يك سندش و سند ديگر عن عده من اصحابنا عن سهل بن زياد جميعا عن علي بن حسان عن علي بن عطيه بن زياد عن معلي بن خليث قال سالت اباعبدالله عليه السلام عن النجوم ا حق هي؟ آيا نجوم حقند، حضرت مي فرمايند بله ان الله بعث المشتري الي الارض في صوره رجل و اخذ رجل فعلمه ثم اخذ رجلا من الحنف فعلمه و چيزهايي در روايت است كه البته خود پاورقي دارد لايخلو من قرابه..اين حديث باز دلالت دارد كه اصل نجوم حق است منتهي البته كامل كسي نمي تواند دسترسي پيدا كند كه اين هم بيشتر ناظر به علوم غريبه است نه نگاههاي علمي در اينها و جوازش را مي رساند و منتهي اين روايت هم از جهات متعددي از ضعف دارد علي بن حسان و عطيه بن زياد و.. توثيق ندارند و معلي بن خليث هماني است كه روايت نوروز را روايت كرده است خود معلي بن خليث قابل توثيق است. اين سه روايت اصل قصه را تاييد مي كنند اما همه اشان ضعف سند دارند.
روايت چهارم همين باب و عن علي بن ابراهيم عن ابن ابي عمير و عن جميل بن صالح عن من اخبر عن ابي عبدالله عليه السلام قال سئل عن النجوم قال مايعلمها الا اهل بيت من العرب و اهل بيت من الهند، حضرت مي فرمايند كه سوال از نجوم كه شد حضرت فرمود يك طائفه در عرب و يك طائفه در هند است كه اين را مي دانند. حضرت منعشان نفرمود.
اين روايت هم از نظر سند باز مثل قبليها مشكل دارد براي اين كه عن من اخبر است و روايت مرسله است الا اين كه كسي مرسلات ابن ابي عمير حتي باواسطه را قبول مي كند يك وقت خود ابن ابي عمير نقل مي كند و يك وقت مي گويد عن جميل عن من اخبره اگر كسي مرسلات را حتي با واسطه بپذيرد اين امر را قبول مي كند منتهي ما اصل مرسلات ابن ابي عمير را قبول نداشتيم فكيف به اين كه با واسطه هم باشد.
كتاب ابن طاووس رواياتي از نجوم اين كتاب نقل كردند. اين روايات طائفه اول بود كه روايت معتبري هم كه سند معتبري داشته باشد نيست ولي دلالتشان برجواز خيلي تام است و حتي جواز از طريق علوم غريبه مگر اين كه كسي بگويد كثرتشان موجب اعتماد مي شود.
اما عمده رواياتي است كه به نحوي حرمت يا منع را افاده مي كند اين روايات اولين روايت پنجم همين باب ابواب مايكتسب به باب 24 حديث 5 است.
و قد تقدم في حديث قاسم بن عبدالرحمن ان النبي صلي الله عليه و آله نهي عن خصال منها مهر البغي و منها النظر في النجوم.. اين روايت متعددي است كه حضرت از خصالي منع كرده است يكيش هم نظر في النجوم هست. اين روايت از نظر دلالتي نهيي است كه ظهورش در حرمت است بهرحال هم ممكن است بگوييم اطلاق دارد بعد علوم غريبه را هم در برمي گيرد.
روايت از نظر سند ضعيف است قاسم بن عبدالرحمن توثيق ندارد.
روايت دوم از طائفه دوم روايت ششم اين باب است. محمد بن علي بن الحسين عن محمدبن الحسن عن الصفار عن حسن بن المعروف عن حسن بن علي بن الفضال عن ظريف بن ناصح عن علي بن الحصين قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : سئل رسول الله عن الساعه و قال عند ايمان بالنجوم و تكذيب بالقدر پرسيدند كه قيامت كه برپا مي شود حضرت فرمودند وقتي مردم به نجوم ايمان بياورند و قدر را تكذيب بكنند. اين روايت از نظر دلالتي آمده است عند ايمان بالنجوم و تكذيب بالقدر بحث نظر نيست بحث ايمان به نجوم آوردن و تكذيب كردن قدر است يعني بگويد اين تاثير و تاثرات مستند به خودشان است يا قطعي است كه نمي شود كاريش كرد يكي از وجوه باطله است. اين روايت از نظر سند احتمالا صحيح است. دلالتش خوب است منتهي اصل شناخت اين علوم، كسي بخواهد به نجوم ايمان بياورد و تكذيب كند قدر را، يعني اسناد اينها به نجوم و....
روايت سوم هفتم اين باب است و عنه عن الصفار عن الحسن بن علي الكوفي عن.. ابراهيم عن نصر بن قابوس اين هم رجالش معتبر است. اين جا قال نصر بن قابوس سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : المنجم ملعون والكاهن ملعون والساحر ملعون و المغنيه ملعونه و من آواها ملعون و.. ملعون مي گويد المنجم ملعون كسي كه ستاره شناسي كند اين ملعون است، اين هم روايت ديگري است كه سندش هم معتبر است.
روايت چهارم هشتم اين باب است كه قال در خصال است كه نقل مي كند روايت مقطوعه و مرفوعه است و سند ندارد كه قال عليه السلام المنجم كالكاهن و الكاهن كالساحر و الساحر كالكافر و الكافر في النار، دلالتش بر حرمت واضح است. روايت سند ندارد مگر اين كه بگوييم چون صدوق فرموده است قال عليه السلام نسبت اسناد جازم داده است معتبر است ولي ما اين را قبول نداريم.
روايت نهم كه از خصال نقل شده است باسناده عن ابي جعفر عن آبائه عن النبي انه نهي عن عده خصال منها النظر في النجوم، اين تعبير در روايت ديگري هم بود كه آن هم سندش تام نبود و اين هم سندش تام نيست. روايت دهم احمد بن علي بن ابي طالب در طبرسي عن الهشام نقل كرده در احتجاج طبرسي است عن الهشام كه سندش ظاهرا درست است چون اين كتاب هم هست ان زنديقا قال له يك زنديقي از امام صادق عليه السلام سوال كرد ما تقول في علم النجوم، حضرت فرمود علم قلت منافعك و كثرت مضارك لايدفع بها المقدور و لايتقي به المحذور ان خبر منجم بالبلاء لم ينجز.. و ان خبر بخيرلم يستدعي التعجيل و... والمنجم يضاد الله في علمه بظئمه انه يرد قضاء الله عن خلقه كه اين يضاد الله كه كارهاي حرام دارد انجام مي دهد منتهي اين روايت هم مي گويد بظئمه انه يرد قضاء الله عن خلقه اين روي فرضي است كه يك اعتقاد باطلي دارد كه با اين مي تواند قضاء خدا را مي تواند تغيير بدهد.
روايت يازدهم درمعتبر و تذكره شهيدان اين را نقل كردند قال النبي كه سند ندارد : من صدق كاهنا او منجما فهو كافر بما انزل علي محمد صلي الله عليه و آله اين روايت سندش معتبر نيست و دلالتش من صدّق كاهنا او منجما كسي كه منجمي را تصديق مي كند در حرفهايي كه مي زند و بالملازمه ممكن است بگوييم كه كار منجم كار حرامي است كه اگر كسي او را تصديق كند كار اشتباهي كرده است.
روايت دوازدهم سيد ابن طاووس در كتاب استخارات نقل كرده در ذيل روايتي فرموده است انك خلقت اقواما يلجئون مطالع النجوم.. و... اين روايتي است كه سند ندارد البته اين مذمت كرده است اقوامي كه يلجئون الي مطالع النجوم و من بري هستم از اينها كه ممكن است بگوييم دلالت بر حرمت مي كند.