بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره به گذشته:
برای حجیت فتوای فقیه به آیاتی استدلال شده است، بحث آیه نفر تمام شد؛ آیه دوم، آیه ذکر است:وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/43) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ ... (انبیاء/7)
نکات تفسیری آیه:
1ـ تفاوت انبیاء با مردم عادی در دریافت و تلقی وحی بود.
2ـ مراد از «رجال» در آیه «مرد» در «جنس بشر» و در مقابل زن است به قرینه نبوت حضرت عیسی (ع) و حضرت یحیی (ع) در صباوت.
3ـ کفار چند گروه بودند؛ برخی اصل نبوت را قبول نداشتند و برخی اصل رسالت و نبوت را قبول داشتند، اما رسالت شخص پیامبر اکرم (ص) را قبول نداشتند؛
مطلب چهارم: نقش «فاء» در فَسْئَلُوا
در اینکه فاء در فَسْئَلُوا چه نقشی دارد؟ دو احتمال وجود دارد:
1. فاء برای تفریع جمله بعدی بر جمله قبل است و ترتب را نشان میدهد. جمله شرطیه مترتب بر جمله مینماید. بنا بر این فاء بیانگر آن است که جمله بعد از آن متفرع بر جمله قبل است،
2. فاء جواب شرط است، جزاء بر شرط مقدم شده است، مفهوم آیه میشود: فان کنتم لا تعلمون، اِسئلوا اهل الذکر.
از منظر ادبیات عرب، چیزی که تعیین تکلیف نماید و موجب ترجیح یک احتمال شود، به نظرم نمیرسد، ظاهراً هر دو احتمال قابل قبول باشد. شاید احتمال اول قویتر باشد.
نتیجه:
به هر حال در مورد ترتب جمله دوم بر جمله اول جای شک و شبهه وجود ندارد؛ با این تفاوت که طبق احتمال اول ترتب جمله دوم بر جمله اول، مستفاد از حرف «فاء» است، اما بر اساس احتمال دوم، ترتب از مضمون جمله استفاده میشود.
مورد سؤال
تفرع جمله دوم بر جمله اول، تفرع مستقیم نیست، بلکه چیزی از جمله قبل مستفاد است که جمله دوم بر آن متفرع شده است. جمله قبل خبری است که فرمود: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ.
انواع تفریع (مسئول عنه):
تفرّع یک جمله بر جمله دیگر، دو نوع قابل تصویر است:
الف ـ مقصود از «اسئلوا اهل الذکر» آن است که درباره این پیامبر، سؤال نمایید، اگر این باشد، جمله مقدّر دارد؛ آیا سؤال درباره شخص پیامبر (ص) است؟ در این صورت چیزی مقدّر است و مستفاد از قرائن، یعنی «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ» که این پیامبر نیز از همان قبیل است، اگر درباره این رسول، نمیدانید، از آگاهان سؤال نمایید. در این صورت چیزی در جمله در تقدیر میباشد.
ب ـ سؤال درباره رسالت رسولان الهی (ع) است.
انبیاء قبل نیز از قبیل همین رسول بودند، اگر در مورد آن رسولان الهی سؤال دارید، از آگاهان بپرسید. در این صورت مسئول عنه شخص پیامبر نیست، بلکه همان است که در جمله قبل آمده است، یعنی آنها میپرسیدند که پیامبران قبل چگونه بودند؟ پاسخش آن است که بروید از دانایان بپرسید.
ظاهراً تفرّع پذیرفته شده است (تفرع ما بعد «فاء» بر جمله قبل؛ بر اساس احتمال دوم) و ربط محاجه کفار و مشرکین با رسول خاتم آن است که نباید بهانهگیری نمود و باید رسالت رسول خاتم را بپذیرید و امتثال نمایید. بنا بر این تفرّع یک جمله بر دیگری قطعی است و به صورت مستقیم است و ربط آن با پیامبر اکرم (ص) از قراین سیاقیه استفاده میشود.
مطلب پنجم: مفهوم ماده سؤال
جزاء جمله شرطیه، امر به سؤال است. جزاء، یک جمله بعثیه است، «سؤال نمایید»؛ نکتهاش آن است که:
ماده سؤال، عبارت است از استفهامی که برای فهمیدن چیزی بیان میشود؛ نکته آن است که سؤال موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد؛ لذا معبری برای رسیدن به پاسخ است. اگر بدون سؤال انسان به مقصد رسید یا روش دیگری غیر از سؤال وجود داشت تا فرد مطلب را بفهمد، نیازی به سؤال نخواهد بود. حتی اگر جمله خبریه باشد، یا مطلب بدون طرح پرسش روشن شود، مثلاً با مراجعه به استفتائات فقیه پاسخ روشن شود، از سؤال بینیاز میشویم و سؤال موضوعیت ندارد.
مطلب ششم: وجوب طریقیبودن سؤال
امر «فَاسْئَلُوا» آیا نفسی است، یا غیری و یا طریقی؟ قبلاً عرض شده که امر دال بر وجوب طریقی است؛ بعید است که سؤال وجوب نفسی داشته باشد؛ هدف اصلی کشف موضوع (رسیدن واقع) است. وجوب غیری نیز نمیباشد، بلکه هدف رسیدن به واقع است.
انواع وجوب: نفسی، غیری و طریقی
وجوب یکی از سه حالت دارد: 1) نفسی، 2) طریقی، 3) غیری، گرچه مرحوم خویی وجوب طریقی را مقابل شرعی میدانست. به نظر ما این سه وجوب قسیم یکدیگر هستند و هر سه وجوب زیر مجموعه شرع قرار میگیرند.
گرچه اصل آن است که وجوب، وجوب نفسی باشد، مگر جایی که قرینه خارجیه وجود داشته باشد و انسان یقین نماید به این که وجوب، برای رسیدن به تکلیف دیگر است. پس اصل در وجوب نفسیت است در مقابل غیریت و طریقیت، اما با قرینه وجوب، مبدل به طریقی میشود. در ما نحن فیه امر به سؤال شده است که لفظ «فَاسْئَلُوا» قرینه است که چیزی دیگری غیر از سؤال وجود دارد که پرسش، طریق وصول آن است. بنا بر این سؤال بنفسه موضوعیت ندارد.
سؤال برای تنجز واقع، مطلوبیت دارد؛ ممکن است که مطلوبیتی در برخی موارد روی سؤال بار شود، پرسش لازم است برای فهم مطلوب واقعی.
مطلب هفتم: مفهوم اهل الذکر
1. اهل یعنی خانواده
در مورد مفهوم «اهل» در ذیل آیه وقایه[1] بحث شد. در کلمه اهل باید توجه کرد که معنای آن شامل وابستگان به شخص میشود که قبلاً احتمالات آن بیان شد. شعاع روابط نسبی و در دایره اقرباء (با درجات آن) قرار دارند و سپس توسعه یافته و شامل عشیره و اقرباء دور و احیاناً روابط سببی را نیز شامل شده است، تسری یافته است.
ولی بعدها «اهل» از معنای اولیه که عبارت بود از قرابتهای سببی و نسبی، در دایرههای محدود و وسیع؛ به معانی دیگری سرایت کرده است، و شامل ارتباط بین طرفین بر اساس سببی و نسبی نباشد، شده است. اهل در آیه ذکر، گروه دانایان است.
2. اهل یعنی دارنده صفت خاص
در آیه «وقایه» فقط شامل خانواده و حداکثر شامل عشیره میشود، اما اهل در معنای دیگر، ملاک و مناط ارتباطی عام است بین همه افراد جامعه. مراد از «اهل ذکر»، کسانی هستند که دارای این ذکر و علم هستند، همانند اهل علم، اهل کرم، اهل شجاعت و ... که مناط غیر از قرابت خویشاوندی دارد. مراد از «اهل» تمام کسانی است که واجد این صفت (دانایی و علم) باشد.
پس مقصود از اهل ذکر، معنای دوم اهل است که عام الشمول ست. مراد از «اهل ذکر» کسانی است که دارای ذکر، علم و آگاهی می باشند.
3. اهل الذکر یعنی اهلبیت (ع)
در مورد واژه «اهل» به خصوص آیه شریفهی ذکر، باید توجه کرد که بر اساس روایات شیعه در نور الثقلین[2] و کتب روایی و تفسیری شیعه، اهل ذکر بر اهل بیت (ع) و اهل پیامبر (ص) تطبیق شده است؛ حتی در برخی از نصوص اهل ذکر، منحصر به اهلبیت دانسته شده است. مفهوم روایات را باید بعداً در فرصت مناسب بحث کنیم. طبق تفسیر روایات، اهل ذکر، همان اهل البیت میباشند.[3]
مصداق اهلبیت پیامبر (ص)
در مصداق اهل بیت پیامبر(ص) چند احتمال مطرح شده است:
1. عامه معتقدند که مراد از اهل بیت، خویشاوندان پیامبر(ص) و منسوبین نسبی و سببی حضرت حتی زنان وی هستند.
2. دیدگاه شیعه آن است که ضمن لحاظ رابطه خویشاوندی، قرابت علمی و عصمت نیز ملحوظ است، لذا آیه تطهیر شامل غیر معصوم نمیشود، شامل زنان و فرزندان رسول الله (ص) نمیشود.
مراد از اهل بیت
مراد از اهلبیت، مقصود خانه پیامبر است، و شامل کسانی که علاوه بر رابطه نسبی و سببی، دارای ملاک علم و عصمت نیز باشند.
جمعبندی در مفهوم اهل ذکر:
ظاهر آیه، همان معنای اول است، یعنی صاحبان مقام و واجدان ذکر؛ همانند اصطلاح «اهل علم و اهل بلد (اهل قم، اهل تهران و ...) که مراد رابطه خویشاوندی نیست، بلکه به شهر انتساب داده شدهاند. البته در روایات، آیه «اهل الذکر» بر اهلبیت تطبیق شده است؛ که باید بحث نماییم.
[1]. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِيکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿التحريم، 6﴾؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مینمایند!
[2]. محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن صفوان بن یحیی عن العلا بن رزین عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: ان من عندنا یزعمون ان قول الله عز و جل: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» انهم الیهود و النصاری؟ قال: إذاً یدعونکم الی دینهم ثم قال بیده «ای اشار بیده» الی صدره: و نحن أهل الذکر، و نحن المسئولون.(نورالثقلین حدیث 94)
فی عیون الاخبار فی باب مجلس ذکر الرضا علیه السلام مع المأمون فی الفرق بین العترة و الامة حدیث طویل و فیه قالت العلماء: فأخبرنا هل فسر الله تعالی الاصطفاء فی الکتاب؟ فقال الرضا علیه السلام: فسر الاصطفاء فی الظاهر سوی الباطن فی اثنی عشر موطنا و موضعا، فأول ذلک قوله عز و جل الی أن قال: و اما التاسعة فنحن أهل الذکر الذین قال الله تعالی، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فنحن أهل الذکر فاسئلونا ان کنتم لا تعلمون، فقالت العلماء: انما عنی بذلک الیهود و النصاری، فقال أبو الحسن: سبحان الله و هل یجوز ذلک إذا یدعونا الی دینهم و یقولون انه أفضل من دین الإسلام؟ فقال المأمون: فهل عندک فی ذلک شرح بخلاف ما قالوا یا أبا الحسن؟ فقال: نعم الذکر رسول الله صلی الله علیه و آله و نحن أهله، و ذلک بین فی کتاب الله عز و جل حیث یقول فی سورة الطلاق: «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ» فالذکر رسول الله صلی الله علیه و آله و نحن أهله، فهذه التاسعة.(نورالثقلين حديث 98)
[3]. درس استاد اعرافی در تاریخ 10-8-1391: در دو سه روایت از روایات نورالثلین راجع به این موضوع، اشاره شده است. تردیدی نیست که مورد آیه و شأن نزول آیه، علمای اهل کتاب میباشند، که آیه را از باب مدلول لفظی یا تنقیح مناط در درجات زیر می توان تعمیم داد:
1ـ اهل الذکر، اهل کتاب، نصاری و یهودی ها
2ـ اهل الذکر، اهل کتب آسمانی از جمله قرآن
3ـ اهل الذکر، آشنایان به معارف دین و لو فراتر از کتابها باشد
4ـ آشنایان