فقه / اجتهاد و تقلید / نظام‌سازی؛ جلسه 34 - 93/07/22

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تقسیمی در باب اجتهاد

در مقدمه چهاردهم می‌خواهیم به تقسیمی در باب اجتهاد بپردازیم که اجتهاد گاهی در دایره موضوعات و گزاره‌های آشکار و به‌صورت تصریحی است و گاهی نیز استنطاقی در محدوده عمیق‌تر در منابع و متون است و در حقیقت در نوع دوم به نحو مستقیم به سراغ متون نمی‌رویم. عین همین تقسیم را می‌توان در سایر موارد مانند تفسیر قرآن ارائه نمود.

مرور اجتهاد نظام ساز

قرار بود در تتمه بحث مقدمه سیزدهم عرض بکنیم، اما فکر کردیم اولی این است که به‌عنوان مقدمه چهاردهم موردتوجه خاص قرار بگیرد. بنابراین پرونده بحث مقدمه سیزدهم را اینجا می‌بندیم. و تمام کلام در مقدمه سیزدهم مقوله‌ای به نام اجتهاد نظام ساز بود. یا کشف نظام و نظریات کلان حاکم بر یک مجموعه گزاره‌های فقهی یا معارفی بود که به نظر می‌آمد مقداری در حجیت این روش، روایی این روش، آثار و فواید این روش، و شیوه نیاز به بحث‌های بیشتری است که تا حدی در آنچه گذشت در یک هفته قبل انجام پذیرفت.

تشریح مکتب شهید صدر

 البته تفاصیل آنچه عرض کردیم نیاز به بحث‌های بیشتری دارد و مع الاسف حتی در شاگردان مرحوم شهید صدر هم کمتر به نحو جدی با مسئله مواجهه شده‌اند. شاید آنچه عرض کردیم در این چند جلسه بتواند پایه‌ای باشد برای کارهای تفصیلی و بیشتری و روشمندتر شدن این شیوه و منهجی که مرحوم شهید صدر داشتند. پرونده آن را می‌بندیم و به مقدمه چهارم می‌آییم. در مقدمه چهاردهم در حقیقت ما می‌خواهیم به یک تقسیمی در باب اجتهاد بپردازیم که به‌ظاهر تقسیم است، ولی به یک معنا هم طیفی از عملیه اجتهاد است. آن تقسیم این است که اجتهاد گاهی در یک سطح مأثور و موضوعات موجود آشکار در متون حرکت می‌کند. گاهی هم اجتهاد استنطاقی است، با این تعبیری که در کلمات جمعی از این متأخرین آمده ازجمله شهید صدر هم گاهی دارد، دیگران هم این تعبیر را آوردند که گاهی اجتهاد در دایره مأثورات و موضوعات و گزاره‌های آشکار و مطروحه به‌صورت تصریحی و روشن در متن است، این قسم اول، قسم دوم اجتهاد استنطاقی است در یک محدوده عمیق‌تر و ژرف‌تر در منابع و متون.

اهمیت شیوه استنطاقی

در فقه دو نوع آن وجود داشته است، هم در تفسیر به شکلی وجود داشته و مرحوم شهید صدر وقتی‌که تفسیر موضوعی به معنای خودشان را مطرح می‌کنند، بنا بر یکی از احتمالات ناظر به همین هستند. در حقیقت می‌فرمایند، وقتی است که ما تفسیر می‌کنیم به این معنی که مستقیم داریم در متن می‌چرخیم، موضوع و حکم و همه‌چیز را از خود متن می‌گیریم.

 اما یک‌بار است که نه همین‌طور چرخیدن در متن ما را به یک موضوع یا گزاره‌ای نمی‌رساند. با این موضوع یا مسئله باید در جای دیگر مواجه شده باشیم، در زندگی فکری و فرهنگی‌مان بعد بگوییم قرآن راجع همین‌طور که صدسال هم اگر کسی در قرآن غور کند، علی‌القاعده به این نمی‌رسد. این موضوع باید یک جای دیگر با آن مواجه بشود، بعد بگوید برویم در اعماق قرآن ببینیم چه به دست می‌آید. این تفسیر موضوعی است یا استنطاقی است که مرحوم شهید صدر می‌فرمایند، ما در قبال تفسیر موضوعی می‌گوییم این مقصودمان است. البته این‌یکی از احتمالات در کلام ایشان است.

 سیری در شیوه‌های برداشتی گذشته

در حقیقت تفسیر ترتیبی و موضوعی به مفهوم قدیمی و کهن آن هر دو در نگاه ایشان، غیر از تفسیر موضوعی است. یعنی سیر در همان سطوح رویین آیات و مفاد آیات است. تفسیر موضوعی ایشان درواقع یک نوع استنطاق است. عرضه موضوعات به متن است و در فقه این خیلی سابقه داشته است. بنابراین به یک نگاه کلی می‌شود گفت که ما در اجتهاد گاهی دو قسم داریم. یک اجتهاد که در نطاق و دایره خود متن و لایه‌های رویین متن حرکت می‌کنیم و موضوع و مسئله را از خود متن ابتدائاً دریافت می‌کنیم و دوم اینکه نه موضوع را از بیرون به دست آوردیم و عرضه بر متن می‌کنیم و متن را به سخن وا‌می‌داریم و استنطاق از متن می‌کنیم.

تعمیم بحث

 این کار هم در اجتهاد فقهی وجود دارد که توضیح خواهم داد. هم در اجتهادات کلامی و معارفی وجود دارد، به لحاظ نوع مسائل. از یک نگاه دیگر این اجتهاد هم در مثل قرآن هر دو نوع آن می‌شود انجام داد که دو نوع تفسیر است و هم در متون دیگری مثل احادیث. این دو نوع اجتهاد و استنباط و تفسیر و تحلیل هم می‌شود در نوع موضوعات پیاده کرد که موضوع اینجا فقهی است یا اخلاقی است، یا کلامی و یا معارفی است.

نوع سیر در اجتهاد

سیر ما در اجتهاد درواقع از متن به متن نیست. اما در قسم اول از متن به متن بود. و همین اجتهاد استنطاقی است که منشأ پیشرفت و تحول در فقه گشته است. در طول تاریخ این عبور از فقه مأثور به استنطاقی صورت پذیرفته است، ولی هیچ‌وقت معنایش این نیست که فقه مأثور تمام می‌شود. بلکه فقه مأثور درصد بالایی از فقه ما را تشکیل می‌دهد.

تغییرات در فقه شیعه

در طول تاریخ بزرگانی مانند شیخ در مبسوط یا علامه بامهارت و سطح بالایی که داشتند توانستند تغییرات مهمی را در فقه ایجاد کرده و فقه مأثور را ساماندهی کنند. از جهتی می‌توان گفت یکی از علل تفاوت میان کتب امروز و دیروز علماء همین دو جهت موجود در فقه است، چراکه در زمان فعلی امثال شهید مطهری به فقه استنطاقی رسیده‌اند امری که کار هر فردی نیست و به همین سهولت نمی‌توان از متون به عمق آن‌ها راه یافت. و قسم دوم از تفسیر نیز تفسیر استنطاقی است که مرحوم شهید صدر از آن تعبیر به تفسیر موضوعی دارند.

تفسیر به رأی

در مواردی از تفسیر به رأی که فرد چون تحت تأثیر اهواء است و خود از تأثیرگذاری آن اطلاع ندارد، معذور خواهد بود. و ازجمله مواردی که مرتبط با این بحث است و تفسیر به رأی به‌حساب نمی‌آید، این است که فرد موضوع را از بیرون بگیرد و این در صورتی است که روش او متقن و بر مبنای اصول استوار بوده باشد.

صور معذوریت در برداشت‌ها

نوع دیگر این است که ممکن است تحت تأثیر قرار گرفتن به‌گونه‌ای بوده که لمس نکرده، حس نکرده است. برایش قابل‌فهم نیست که تحت تأثیر آن این‌طوری استدلال می‌کند. این هم معذور است. یا تفسیر به رأی نیست یا اگر هم باشد طوری معذور است. برای اینکه اصلاً نمی‌تواند درک بکند. در این موارد فرد معذور است مثل همه‌جاهای دیگر.

تشریح موارد دیگر

و ازجمله چیزهایی که به بحث ما ربط دارد و گفتیم تفسیر به رأی نیست، این است که موضوع را از بیرون بگیرد. این هم گفتیم تفسیر به رأی نیست. چه در مباحث کلامی چه مباحث فقهی و امثال این‌ها. نکته مهم در اینجا این است اگر اجتهاد بر منهج اصولی و روش متقن استوار بود، این دیگر از تفسیر به رأی بیرون می‌رود، اگر بر اساس یک روش استدلالی عقلی نقلی معتبر عمل کرد، دیگر این تفسیر به رأی نیست، این‌یک مطلب که گفته بودیم، برای تنظیمش به‌عنوان اولین بحث در ذیل این قرار می‌دهیم. چند مسئله مهم دیگر در ادامه بحث است که عرض خواهیم کرد.