فهرست
موضوع: تفسیر تربیتی/ مقدمات 2
پیشگفتار 2
بحث دوم: تفاوتهای فردی 2
اقسام تفاوتهای فردی 2
قسم اول 2
قسم دوم 3
آیات مربوط به تفاوتها 3
نکته مهم 4
مرور کلی آیات مرتبط 4
تفسیر اول 4
تفسیر دوم 5
آیه دوم 7
نکات آیه 7
نکته اول 7
نکته دوم 8
نکته سوم: احتمالات در السنه 8
موضوع: تفسیر تربیتی/ مراحل رشد در قرآن/تفاوتهای فردی
پیشگفتار
دو مبحث در مسائل تعلیم و تربیت بسیار مهم و مورد توجه است که این دو مبحث عبارت است از یک مراحل رشد و تطورات زندگی انسان که این را در آیات مورد توجه قرار دادیم و حاصل این شد که مراحل رشد مورد توجه در قرآن کریم است ولی بیشتر از زوایای دیگر توضیح دادیم و با یک تکلفاتی ممکن بود یک ربطی با مسائل تعلیم و تربیت ارتباط پیدا بکند.
اما این بحث در روایات گستردهتر است و کاملاً توجهات و رویکرد تربیتی در حوزه رشد مشهودتر است.
بحث دوم: تفاوت¬های فردی
که به تناسبی به آن پرداختیم و در تعلیم و تربیت بسیار مهم است تفاوتهای فردی است، آن تطورات شخص در احوال و ادوار زندگی بود این تفاوتهای فردی اشخاص و افراد نوع انسان هستند. ضمن آنکه افراد نوع انسان دارای مشترکاتی هستند و آن مشترکات هم بسیار مهم است در نظام تعلیم و تربیت و اساس نظام تعلیم و تربیت بر وجود قدر مشترک و وجود اشتراکی بین انسانهاست اما در کنار این مؤلفه وجوه مشترک و قدر اشتراک بین انسانها یک وجوه افتراق و تمایز بسیار مهم است و این دو بالی است که باید باهم مورد توجه قرار بگیرد. هم بال وجوه اشتراک، هم بال وجوه افتراق و تمایز.
این دومی را به تفاوتهای فردی تعبیر میکنند و در مباحث روانشناسی و تعلیم و تربیت جدید هم بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
اقسام تفاوت¬های فردی
این مبحث دومی بود که آغاز کردیم. در ابتدا مقدماتی راجع به تفاوتهای فردی ذکر کردیم و در بخشی از مباحث پیشین تقسیمات متعددی راجع به تفاوتهای فردی ذکر شد.
قسم اول
و ضمناً به این نکته هم اشاره شد که بنا بر بعضی از دیدگاهها ممکن است تفاوتهای فردی به حدی برسد که حتی فرد را به شکل صنف درآورد و ممکن است حتی فرد را در حد نوع دربیاورد بنا بر بعضی نگاهها که در حکمت متعالیه وجود داشت.
به عبارت دیگر مفردات و مشخصات آحاد انسانی گاهی در حد همین عوارض شخصی کاملاً شخصی است و در حد همین مفرد است، عناوین مفرد و عوارض مفرد است و مختص به یک شخص است و گاهی از عوارضی است که مصنف است، صنف ایجاد میکند، یک گروهی را تشکیل میدهد و ضمن اینکه وجه ممیز است وجه مشترک یک صنف است و گاهی هم ممکن است این وجوه مفرد، یعنی اصلاً از عوارض بالا بیاید و به شکل منوع درآید و فصل شود و تنویع ایجاد بکند. ولو احیاناً مصداقش یکی باشد.
به عبارت دیگر بخواهیم این تقسیم را دقیقتر عرض بکنیم این طور است که این اموری که مفرد است گاهی عارض است و گاهی فصل است و اگر عارض باشد گاهی عارض مختص یک فرد است ولا غیر، مثل همان اثر انگشت آدمها که اثر هر کسی با دیگری متفاوت است، یا بعضی چیزها که در چشم است که عارض است و عارض کاملاً ویژه یک فرد است
گاهی از عوارض است ولی از عوارضی است که مصنف است یعنی مجموعهای را گره میزند یک گروه و صنف تشکیل میدهد این دو نوع که هر دو عارض هستند.
قسم دوم
این است که امری که ما عارض و مشخص آن را مفروض داریم به درجه مفصل و منوع برسد، یعنی فصل ساز باشد این قسم دوم هم همانطور که در قسم اول بود در قسم دوم هم دو حالت وجود دارد گاهی فصلی است که خاص یک فرد است، یعنی فرد را نوع میکند و نوع منحصر در فرد میشود.
گاهی همین نوع دوم حالت دوم است که این منوع و امری که فصل شده و منوع شده است جمعی را زیر پر خود میگیرد و در واقع انسان یک جنس میشود که انواعی در ذیل آن قرار میگیرد.
چه در خودسازی و مباحث اخلاقی و چه در مباحث تربیت و دگرسازی همه اینها باید ملحوظ بشود البته ممکن است بعضی از این تفاوتهای فردی که گفتیم طوری باشد که تأثیری در تربیت نداشته باشد یا فرد نتواند آن را کشف بکند یا نتواند آن را دستمایه یک تدبیر قرار بدهد، اینها میشود ولی علیالاصول اینها باید در مقام طراحی تربیت برای مربی مدنظر قرار بگیرد
ضمن اینکه تفاوتهای فردی در مقام تربیت یا خودسازی باید مدنظر باشد ضمناً این را باید دانست یک جاهایی میرسد که خیلی سخت است در مشاوره هم این طور است که مشاوره میدهد هم وجوه مشترک مدنظر است و هم به طور ویژه وجوه خاص این فرد، اما واقعاً گاهی است که نمیتواند همه آن وجوه خاص را ببیند نهایتاً در مشاوره یا تعلیم و تربیت، تفاوتهای فردی ضمن یک گروه یا صنف میبیند، میگوید تیپ اینگونه، تیپ افسرده، این همان تفاوتهای فردی است که حالت صنف پیدا کرده است. اینکه کاملاً آن چیزی که مفرد این است مدنظر قرار بگیرد هم لازم است و هم خیلی سخت است و لذا وقتی به علم مشاوره و تعلیم و تربیت برسد تفاوتهای فردی که گفته میشود بخش عمدهای از آن همان نوع فردیهایی که مصنف است و گروه و تیپ درست میکند که هر کدام از اینها را باید مدنظر قرار داد.
منتهی خود آن تیپ که یک صنف و یک گروه است در عین حال مربی باید تلاش بکند یا مشاور آنها را و مسائل کاملاً ویژه را مدنظر قرار بدهد. در تفاوتهای اشخاص که به شکل صنفی هم هست باز مراتب است، صنفهای عامتر، صنفهای خاصتر و هر چه به سمت این برود که شخص را بما هو هو تشخیص بدهد، با همه آن مفردات و مشخصات این خیلی اثرگذارتر و مفیدتر خواهد بود. این مجموعه مباحث مقدماتی بود
آیات مربوط به تفاوتها
برخی از آیات که به مسئله تفاوتها پرداخته است.
نکته مهم
این نکته را قبل از آن عرض بکنیم که در قرآن کریم خیلی مدنظر است که اصولاً اختلاف و تفاوت در نظام خلقت امر خیلی مهمی است یعنی تفاوتهای فردی اینجا از نظر روانشناسی، اخلاق، تعلیم و تربیت، نگاه میکنیم ولی کل این تفاوتهای فردی با همه انواع و اقسامی که داشت ذیل تفاوت در عالم خلقت قرار میگیرد
عکسِ رویِ تو چو در آینهی جام افتاد عارف از خندهی مِی در طمعِ خام افتاد
این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود یک فروغِ رخِ ساقیست که در جام افتاد
این در اینجا آمده است و در ادبیات عرفانی خیلی مورد توجه قرار گرفته است در فلسفه، در عرفان، در علوم و خود این اختلاف در این عالم تفاوت خیلی مورد توجه است و چطور پیدا شد و در فلسفه و عرفان پیدایش کثرت از وحدت یک داستان مفصلی دارد که ربط حادث به قدیم، ربط کثیر به واحد، ربط متغیر به ثابت از مباحث پیچیده فلسفی است.
به هر حال اصل قصه اختلاف در جهان و عالم خلقت هستی امر مهمی است تا به بحثهای عرفانی و اعیان ثابته که خیلی داستان دارد و این اختلاف هم در عالم انسانی دستمایهای برای مسائل اخلاق و تربیت میشود منتهی ذیل آن اختلاف در جهان هستی قرار میگیرد و قرآن هم به کل داستان اختلاف و تفاوتهای در جهان طبیعت و تنوع مظاهر خلقت قرآن خیلی توجه دارد، این اختلاف، این رنگانگی، گوناگونی این مظاهر عالم طبیعت از منظر قدرت الهی و جلوهگری خداوند در این آینه خلقت در قرآن خیلی مورد توجه قرار گرفته است. این هم یک نکته مقدماتی.
مرور کلی آیات مرتبط
حالا بعضی از آیاتی که با این بحث ارتباط دارد یک مرور سریع و اجمالی خواهیم داشت و بعد تحلیل و مسائلی که در تفسیر و تحلیل کلی آیات است عرض خواهیم کرد.
تفسیر اول
یک آیه قبلاً مورد بحث قرار دادیم و آن آیه شریفه ﴿مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ ، این آیه را قبلاً بحث کردیم یک ابهامی که در فهم آیه داشتیم در این جهت بود که ﴿قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ ناظر به آن تطور مراحل رشد یک فرد است یا ناظر به تفاوتهای اشخاص انسانی است یا احیاناً هر دو را میگیرد و گیری که در قصه بود این بود که قد خلقکم اطوارا، ﴿مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا﴾ ﴿وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ اگر بخواهیم در ظواهر در آیه اعتماد بکنیم این «کم» در ﴿مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا﴾ و این «کم» در خلقکم اطوارا، جمع استغراقی است، انحلالی است و این مستلزم این است که بگوییم همانطور که ما لکم لا ترجون لله وقارا منحل میشود به هر فرد مخاطب قرآن و هر فرد انسانی به او میگوید ما لک لا ترجون لله وقارا، به آن زید و بکر و عمرو که مخاطب مستقل این آیه است به نحو انحلال، آن وقت ﴿قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ هم اگر همین سیاق بیاییم جلو و ظهور انحلالی بگیریم به هر فردی میگوید قد خلقک اطوارا و ظهور این به سمت مراحل رشد در هر فرد میرود، قد خلق تو را اطوارا، به تو احوال داد، احوالی که در فرد نیست در حالات یک شخص است، شبیه آن اطلاق احوالی، نه اطلاق افرادی، میگوید تو را خدا اطوار داد، این حالات متعدد یک فرد است که هم اطوار مراحل رشد او را میگیرد و هم آن احوال قبض و بسطی که در آدمها پیدا میشود که آدمها هر فرد احوال دارد، هم احوال مراحل رشد در طول زندگی دارد از تکون تا پایان عمر و هم احوال و اطوار روحی دارد که گاهی به سرعت آدم از یک حالی به حال دیگر منتقل میشود. گاهی حال شادابی و نشاط دارد و گاهی حال افسردگی و پژمردگی دارد، قبض دارد و بسط دارد. این احوال مختلفی که در آدم پیدا میشود و این احوال یک بخشی از آن امور ثابت است که در مراحل رشد است که عبارت است طفولیت و نوجوانی و جوانی و کهنسالی و امثال اینها اما اطوار روحی وجود دارد که آن خیلی گسترده و متنوع است و مستحضرید که هم در لغت آمده است و هم در روایات آمده است که به روح انسان هم قلب گفته میشود لتقلب احواله کثیره چون دائم انسان حال به حال میشود این معنای اول است که خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا به هر فردی میگوید تو اطوار داری، احوال داری، چه احوال تکوینی ثابت مثل آن تطور و مراحل رشد و چه احوال روحی و شخصیتی و آن تطوراتی که در ابعاد روحی شخص پیدا میشود و چه ثابت و چه متغیر، میگوید در خود تو اطوار است و واقعاً این یک جهان بیپایان است، حالا آیه هم اینطور است ﴿مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا﴾ ﴿وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾، میگوید در آینه این اطوار باید آن وقار خدا را ببینی، آن ثبات و آرامش و یک دستی خدا را در آینه این تعدد و تفرق و تموج خود ببینید.
این یک معنای آیه است که بنا بر تفسیر اول اطوارا ناظر به احوال هر فردی است نه تفاوت او با دیگری، ناظر به تفاوتهای آن به آن یک فرد با همدیگر کاری به تفاوتها او با دیگران ندارد.
از قدیم هم این به ذهنمان نمیآید همینجور ﴿خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ را که میخوانیم ذهن به تبادر فردی میرود ولی دقت که بکنیم مخصوصاً با سیاقی که دارد ظهور «کُم» در انحلال و استقراق و هم اینکه دنبال ﴿مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا﴾ قرار گرفته است، هم اصل عقلاییه جاری در «کم» و هم سیاق موجود در آیه اقتضا میکند که اطوار در هر فردی در قیاس حالات خود او مقصود باشد. این تفسیر اول و معنای اول
تفسیر دوم
معنای دومی که گاهی از این استفاده شده است ﴿قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا﴾ گفته شده است عبارت است از احوال افراد با قیاس با یکدیگر که تفاوتهای فردی میشود که اینجا باید «کم» را کم مجموعی بگیریم، قد خلقکم شما مجموعه را متفاوت آفریده است نه هر کدام از شما اطوار دارید، کل شما من حیث الکل و من حیث المجموع احوالی دارید آن وقت این متمرکز میشود روی آن حالات که ما آن را به تفاوتهای فردی تعبیر میکنیم، تمایزاتی که من و شما داریم، زید و عمرو با یکدیگر دارند روی این فرض باید «کُم» باید مجموعی باشد. البته این مقداری خلاف ظاهر و خلاف سیاق است و از این جهت نمیشود این را پذیرفت. لااقل انحصار در آن را نمیشود پذیرفت.
این دو تفسیر است که تفسیر اول بیشتر به ذهن میآید و آن تفسیر در حقیقت آیه را از تفاوتهای فردی دور میکند که انحلالی است الا اینکه گفته شود ضمن همان معنای اول آن دستمایه تفاوتهای فردی هم وجود دارد یعنی آن حالات شخص که باهم متفاوت است ضمناً این حالات نگاهی به آن چیز دارد و این یک احتمال ضعیف است
یا اینکه گفته شود (این احتمال سوم است در آیه بود که قبلاً هم گفتیم و آن این است که کسی بگوید) که «کم» در اینجا همزمان در استغراقی و مجموعی به کار رفته است و بگوییم در قرآن کریم این ظرفیت تعدد معنایی و استعمال در اکثر از معنا بالاست البته قرینهای میخواهد. اگر یک روایت پیدا بکنیم که اطوار را بر تفاوتهای فردی تطبیق دهد آن وقت استعمال در اکثر از معنا و احتمال سوم تقویت میشود.
وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي قَوْلِهِ ﴿وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوٰاراً﴾ قَالَ عَلَى اِخْتِلاَفِ اَلْأَهْوَاءِ وَ اَلْإِرَادَاتِ وَ اَلْمَشِيَّاتِ، گیری که این دارد ممکن است بگوییم اهواء و ارادات و مشیات در فرد را میگوید که همان معنای اول است ولی اگر بگوییم اِخْتِلاَفِ اَلْأَهْوَاءِ وَ اَلْإِرَادَاتِ وَ اَلْمَشِيَّاتِ اشخاص و تفاوتهای میان اشخاص را هم میگیرد شاید روایت این امر را هم میگیرد اگر این را بگیرد قرینه برای احتمال سوم میشود با این بیان که اگر بگوییم روایتی هست یا شاهدی پیدا بکنیم که اطوار این حال دوم را هم میگیرد یعنی آن احوال متفاوت انسانها را دربر میگیرد آن وقت باید بگوییم احتمال سوم، جمع این دو، چرا؟ برای اینکه مورد آیه که روایت هم دارد همان اطوار در شخص واحد است، شخص واحد اطوار گوناگون دارد این روایت میگوید احوال متفاوت اشخاص هم مقصود است، جمع این دو قرینه میشود بر اینکه یعنی این دو روایت؛ یعنی یک روایت این را تطبیق بر اطوار مراحل رشد داده است و روایت دیگر تطبیق داده است بر اهواء اشخاص در مقایسه با یکدیگر که این دو را در کنار هم بگذاریم راهنمایی میکند که کم در خلقکم اطوارا، هم کم استغراقی است و هم کم مجموعی است.
این معنایش این است که عام یا یک ضمیر مفید عموم همزمان در دو معنای استغراقی و مجموعی به کار برود و این هم مانعی ندارد با این بیان که
اولاً ممکن است کسی بگوید اشتراک لفظی نیست، این داعی در استعمال است نه اشتراک معنا و دو معنا، چون یک بحثی است که عام که میگوییم بدلی، استغراقی و مجموعی است اینها سه معنای موضوع له است به نحو اشتراک لفظی، یا اینکه معنای موضوع له همان جمع به معنای مشترک و جامع هست، منتهی نوع استعمال و نحوه استعمال یا داعی استعمال متفاوت است به همان ترتیب که در کفایه ملاحظه میکردید. این دو نگاه است
گاهی لفظ در معانی متعدد وضع شده است مشترک لفظی میشود، گاهی وضع برای جامع هست و آن تعدد در مقام استعمال و داعی استعمال است. اینجا هم ممکن است بگوییم عام و ضمائر عامی که سه معنا دارد استغراقی و بدلی و مجموعی، این سه معنا مشترک لفظی است و ممکن است هم بگوییم در یک معنای جامعی به کار رفته است و با دواعی مختلف نحو استعمال اینها متفاوت است. هر کدام را بگوییم اگر دو روایت را بپذیریم، یک روایت میگوید اطواراً یعنی تطور یک فرد از نطفه تا هنگام مرگ و در احوال روحی متفاوت روایت دیگر هم یک ظهوری دارد که آن تفاوت زید و بکر و عمرو و خالد را میگیرد. این دو را که جمع بکنیم باید بگوییم خلقکم هم استغراقی است و هم مجموعی است.
اگر به نحو تعدد معنایی و اشتراک لفظی بگوییم میگوییم این دو روایت قرینه بر استعمال لفظ در اکثر از معناست. اگر بگوییم جامعی دارد و نحوه استعمال فرق میکند راحتتر هم هست. یک استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست در همان مطلق استفاده شده است و اینجا همه را گرفته است، وقتی قرینه نباشد این مطلق منصرف به فردی است که همان استغراقی است، اینجا قرینه داریم که مطلق همه اقسام را گرفته است.
این یک آیه شریفه که اگر این روایت یا قرینه دیگری که پیدا بکنیم وارد معنای سوم میشویم و امر دایر بین معنای اول یا معنای سوم است برای اینکه معنای اول هم در روایات تطبیق داده شده است آیه بر آن اطوار یک فرد در زندگی شخصی خود و هم اینکه ظاهر آیه این است که نمیشود صورت اول را از آیه بیرون برد، آن قدر متیقن است اگر قرینهای پیدا بکنیم به سمت معنای سوم میرویم و لذا معنای دوم خیلی قابل قبول نیست.
آیه دوم
آیه ۲۲ سوره روم است، ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾ آیاتی که اشاره به این اختلافات افراد و تفاوتهای اشخاص با همدیگر دارد که به عنوان تفاوتهای فردی در روانشناسی نامیده میشود این آیات به دو گروه حداقل تقسیم میشود
یک گروه به اصل تفاوت اشاره میکنند، گروهی هم از آیات به تفاوتهای خاص اشاره میکنند، این آیه دوم جزء این گروه دوم است یعنی بر خلاف آن اطواراً که مطلق بود و به کل تفاوتها اشاره میکرد این نوع دوم است به دو تفاوت خاص اشاره میکند که این دو تفاوت خاص این است، ابتدا در آیه خلق السماوات و الارض را بیان میکند که یک جوری با سیاق معلوم میشود که اشاره قرآن به تفاوت آسمان و زمین است یعنی تنوع خلقت است، این تنوع و رنگانگی خلقت در عالم را اشاره دارد، خلق السماوات و الارض چون آیات که اشاره میکند به عظمت خداوند در خلقت آسمانها و زمین، گاهی اصل خلقت را میگوید ولی گاهی قرائنی دارد که به یک وجوه خاصی از آن اشاره میکند، بعید نیست که اینجا علاوه بر اصل خلقت به آن تنوع و رنگانگی خلقت اشاره میکند، قرینه سیاقی که دارد ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این رنگانگی که در آینه عالم افتاده است این از مظاهر قدرت خداست. ادامه در عالم انسانی میآید، آن تفاوت و اختلاف در عالم تکوین است که خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ است یک نوع و بعضی دو نوع از انواع تفاوت عالم انسانی هم را اشاره میفرماید ﴿وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾ بعد هم میفرماید: إ﴿ِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾
نکات آیه
در این آیه دو سه نکتهای را سریع عرض بکنم
نکته اول
این که در آیه به احتمال قوی به دو تفاوت در عالم خلقت اشاره میکند یک تفاوت در ﴿خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است و دو در السنه و الوان است.
نکته دوم
این است که در اینجا بر خلاف آیه اطوارا اختلاف خاصی را ذکر میکند
نکته سوم: احتمالات در السنه
این است که السنتکم است که این السنه که جمع لسان است، میتواند احتمالاتی در آن باشد،
احتمال اول
این است که مقصود لسان همان زبان فارسی و عربی و انگلیسی و اردو و غیره باشد که علامه طباطبایی هم ابتدا به این اشاره میکند. البته در عربی جدید کسی نمیگوید لسان العرب، این را کم میگویند و معمولاً میگویند لغة العرب، لغت انگلیسی ولی در اصل زبان عربی به لغات هم السنه گفته میشده است، لسان اصل وضعش برای همان عضو خاص است که با آن حرف میزنند و ابراز ما فی الضمیر میکنند منتهی به دلیل اینکه این زبان پدیدآورنده آن لغات و منظومه که دارای گرامر و ادبیات خاص است و وضع خاص است به دلیل ارتباطش با آن و به دلیل اینکه این آن را پدید میآورد و در پدید آمدن آن منظومه اوضاع لغات و قوانین حاکم بر آن مؤثر است از این جهت لسان را از این عضو منتقل به یک معنای جدید که آن زبان است منتهی در عربی امروز برای آن کلیت یک زبان عربی و انگلیسی و اردو و هر چه هست تعبیر بیشتر لغت میکنند، لغة العرب، لغة الانجلیزیه و امثال این. ولی استعمال اصیل لغت عرب در کاربرد لسان در لغت وجود دارد و لذا این یک احتمال است که السنه یعنی لغات، زبانهای گوناگونی که در عالم هست این است، آیات الهی است که در طبیعت بشر هم طبیعت تکوینی و هم آنچه محیط در آن اثر میگذارد برای اینکه پدید آمدن زبانهای گوناگون ناشی از امتزاج آن طبیعت ذاتی بشر هست به اضافه آن محیط و فرهنگی که در آن وجود دارد این باعث شده است که زبانها هم متنوع بشود. این یک معناست که السنه در اینجا اختلاف السنه در واقع تنوع زبانها را میگوید که یک نوعی ریشه در حالات افراد و گروهها دارد.
احتمال دوم
تفاوت لحنها و لهجهها و اصوات را هم بگیرد، السنه شما فرق دارد یعنی هر فردی به لحاظ تکوینی زبان او به عنوان یک عضو متفاوت از زبانهای دیگر است و هم ناشی از آن حالت زبان و حنجره، اصوات و تونها و لحنها هم متفاوت است ممکن است بگوییم این مقصود است
احتمال سوم
و ممکن است بگوییم السنه هر دو را میگیرد، هر تفاوتی که ناشی از لسان است میگیرد.