فهرست
اصول/ حجیت قول خبره 2
پیشگفتار 2
مناقشه پنجم 2
بررسی روایت 3
جهت اول: از لحاظ سند 3
جهت دوم: از لحاظ دلالی 4
نکات اصلی مسئله 4
نکته اول: حُسّاب 5
نکته دوم 5
نکته سوم 6
نکته چهارم 6
جمعبندی نکات چهارگانه 6
مناقشه ششم 7
موضوع: اصول/ حجیت قول خبره/مسئله ششم/مناقشات
پیشگفتار
بحث در حجیت قول خبیر و کارشناس در احکام و موضوعات بود، در مقدمات اجتهاد و همینطور موضوعات بود و به دلیل سیره رسیدیم، سیره عقلاء. سیره عقلا را تقریر کردیم و بعد عرض شد که در ارتباط با سیره مناقشاتی وجود دارد که تاکنون حدود چهار مناقشه را بررسی کردیم. چهار مناقشه متوجه به حجیت قول خبیر از طریق سیره عقلا بررسی شد و به نحوی پاسخ داده شد.
مناقشه پنجم
ادعای وجود رادع یا محتمل الرادعیت نسبت به سیره عقلا مبنی بر مراجعه به کارشناس است. کتاب فقه پزشکی که از آثار فقه معاصر است در صفحه ۱۲۲ بحث شروع میشود، آنجا مفصل این بحث رادعیت را به استناد چند روایت مطرح کردهاند، تفصیل به دلیل این است که بحث به سمت یک بحث فقهی دیگر بردهاند که با روایت مرتبط است، قرار ما بر آن نیست ولی به اختصار و اجمال یکی دو مورد که احتمال رادعیت از سیره در آن روایات وجود دارد را میگوییم.
این روایت که در باب صوم، در وسائل نقل شده است این است که ادعا شده است که این روایت و احیاناً برخی از روایات دیگری که اشاره خواهیم کرد، سیره عقلا را در مراجعه به خبیر و کارشناس ردع کرده است و با رادع یا محتمل الرادعیه کنار میرود.
چند چیز ادعا شده است که احتمال رادعیت در آنها وجود دارد؛ یکی به طور خاص این روایت است
مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی قَالَ: «کَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عُمَرَ أَخْبِرْنِی یَا مَوْلاَیَ» میگوید نوشت برای حضرت، (اینجا الیه دارد، چه کسی است را نقل نکرده است، حمل کردهاند که اینجا امام مقصود است) «کَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عُمَرَ أَخْبِرْنِی یَا مَوْلاَیَ إِنَّهُ رُبَّمَا أَشْکَلَ عَلَیْنَا هِلاَلُ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَلاَ نَرَاهُ وَ نَرَی اَلسَّمَاءَ لَیْسَتْ فِیهَا عِلَّةٌ وَ یُفْطِرُ اَلنَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ» میگوید گاهی مشکلی برای ما پیدا میشود و آن عبارت است از اینکه هلال غروب ماه رمضان، برای رؤیت هلال ماه رمضان میرویم، هلال را نمیبینیم در حالی که «نَرَی اَلسَّمَاءَ لَیْسَتْ فِیهَا عِلَّةٌ» ابر و گرد و غبار و مانعی هم در افق و آسمان نیست، برای استهلال میرویم، ماه را نمیبینیم، «وَ یُفْطِرُ اَلنَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ» اهل سنت افطار میکنند و ما هم هماهنگ با آنها افطار میکنیم، چون اینها گاهی از هم جدا میشده است به خاطر بعضی از اختلافات، اینجا میگوید آسمان صافی بود، رفتیم استهلال، همه ما از شیعه و سنی استهلال کردیم، چیزی ندیدیم و ماه ثابت نشد، مربوط به ابتدای ماه است «وَ یُفْطِرُ اَلنَّاسُ وَ نُفْطِرُ مَعَهُمْ» تا اینجا طبق قاعده جلو آمدیم، اما «وَ یَقُولُ قَوْمٌ مِنَ اَلْحُسَّابِ قِبَلَنَا إِنَّهُ یُرَی فِی تِلْکَ اَللَّیْلَةِ بِعَیْنِهَا بِمِصْرَ وَ إِفْرِیقِیَةَ وَ اَلْأَنْدُلُسِ هَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلاَیَ مَا قَالَ اَلْحُسَّابُ فِی هَذَا اَلْبَابِ حَتَّی یَخْتَلِفَ اَلْفَرْضُ عَلَی أَهْلِ اَلْأَمْصَارِ فَیَکُونَ صَوْمُهُمْ خِلاَفَ صَوْمِنَا وَ فِطْرُهُمْ خِلاَفَ فِطْرِنَا» ما برای استهلال رفتیم ماهی را ندیدیم در حالی که ابر و گرد و غبار نبوده است اما بعضی از منجمین و حساب این نوع مسائل میگویند همین امشب در افریقا یا مصر یا اندلس ماه دیده شده است، آیا آن را که آنها میگویند حجیت دارد؟ ماه ثابت میشود؟ منتهی با دو افق، آنجا ماه ثابت شده است در آن نقطه عالم و بر ما ثابت نشده است.
«هَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلاَیَ مَا قَالَ اَلْحُسَّابُ فِی هَذَا اَلْبَابِ» آن معتبر است؟ تا اینکه فرض و وظیفه روزه در شهرها متفاوت بشود، صوم آنها در آن منطقه عالم ثابت بشود خلاف صومنا، اینجا ثابت نشده است، فطر آنها خلاف فطر ما بشود، ادامه در پایان ماه اختلافی بشود؟
«فَوَقَّعَ» امام علیه السلام پاسخ این مکاتبه و نامه را دادند که «لاَ تَصُومَنَّ اَلشَّکَّ» روزه شک لازم نیست بگیرید، «أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ وَ صُمْ لِرُؤْیَتِهِ» وقتی خودت میبینی ماه را، هلال را میبینی روزه بگیر و در پایان ماه هم، «أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ» هلال ماه شوال را که دیدی، افطار میکنی.
بررسی روایت
جهت اول: از لحاظ سند
این روایتی است که اینجا وجود دارد نمیخواهیم وارد تفصیل بحث بشویم جهات متعدد در این روایت وجود دارد؛ یک جهت سند روایت هست که محمد بن عیسی اگر محمد بن عیسی بن عبید باشد محل بحث است و سه نظر هست و ما قائل به تفصیل هستیم و اینجا البته معتبر است، چون محمد بن عیسی بن عبید یقطین از یونس نقل میکند و خیلی جاها هم مستقیم نقل کرده است و جملهای در نوادر هست که اشکالی در ایشان وارد میکند و آنجا به خاطر آن جمله سه قول وجود دارد:
۱- اینکه آن جمله تضعیف نمیکند و لذا مطلقاً محمد بن عیسی بن عبید معتبر است
۲- یک نظر دیگر آن است که آن کلام در نوادر تضعیف ابن عبید است و از این جهت مطلقاً ضعیف است
۳- قول به تفصیل است که این را ما پذیرفتهایم که از جمله نوادر استفاده میشود که جاهایی که محمد بن عیسی از یونس نقل میکند یک خللی داشته است مثلاً بچه بوده است نقل میکرده است و ضبط او کامل نبوده است از این قبیل اشکالات.
من فرد به محمد بن عیسی بن عبید عن یونس بن عبدالرحمن از این جمله بعضی تضعیف مطلق را استفاده کردهاند. بعضی گفتهاند هیچ تضعیفی در این نیست و ما هم عرض کردیم تفصیل بعید نیست، این تضعیف روایات محمد بن عیسی از یونس میکند به خاطر یک نکته فنی که در کار بوده است، از قبیل اینکه سن او سازگار نیست در آن نقل از یونس و در سنین کودکی و نوجوانی و قبل از اعتماد کامل بوده است و در سایر موارد میشود اعتماد کرد و اگر این نظریه توثیق مطلق را بپذیریم یا اینکه بگوییم تفصیل را بپذیریم محمد بن عیسی مشکلی در او نیست، سند شیخ به محمد بن حسن صفار هم مشکلی نیست از این جهت یک بحث در سند است که شاید قابل تصحیح باشد.
در سند یک بحث دیگری هم هست و آن این است که این ضمیر الیه است که به چه کسی برمیگردد؟ پاسخی داده شده است که ما مطمئن هستیم کسی مثل محمد بن عیسی بن عبید مکاتبه شخص عادی را نقل نمیکند، مکاتبه با یک شخصیت معصوم را نقل میکند. این هم جهت دیگری است در مرجع ضمیر الیه.
جهت سومی هم در سند وجود دارد که بعضی مطلق مکاتبات را خیلی اعتماد نمیکنند میگویند مکاتبات در معرض تقیه بیشتر است، ما در روایاتی که نقل شفاهی و مستقیم است میگوییم اصل عدم تقیه است الا جایی که تعارض بشود و به بحث تقیه برسیم، اما در مکاتبات بعضی گفتهاند اصل عدم تقیه در آن جاری نیست، اگر کسی اصل عدم تقیه را در مکاتبات قائل نباشد همه مکاتبات مشکل پیدا میکند الا اینکه شواهدی باشد بر اینکه تقیه نیست. این هم یک مطلب در مکاتبات است که علی الاصول نمیشود گفت در مکاتبات اصل عدم تقیه بیرون است آن هم اصل عدم تقیه هست منتهی دقت بیشتری باید داشت.
و اگر هم جایی همراه با اهل سنت باشد احتمال تقیهاش ضعیف میشود و اصل عدم تقیه تقویت میشود که شاید اینجا هم از این قبیل باشد، شاید. این دو سه جهت در سند روایت است که همه قابل حل و تصحیح است و تفسیر در جای خود.
جهت دوم: از لحاظ دلالی
بسیار جالب است بدانید این از جمله روایاتی است که در بحث وحدت افق طرفی النزاع به آن تمسک کردهاند؛ بعضی گفتهاند این روایت نشان میدهد که وحدت افق شرط نیست و لذا میگوید (با این برداشت) میشود حساب که این را میگویند اگر این باشد فیکون صومهم خلاف صومنا، آنها روزه میگیرند چون ماه دیده شده است طبق این خبر که حساب میدهند و ما الان در مدینه روزه نمیگیریم، امام هم این را منع نکردند، پس معلوم است که وحدت افق شرط است و اینجور نیست که یک جا دیده شد همه جا اثر بر آن مترتب بشود. این یک برداشت از روایت است.
دقیقاً در نقطه مقابل برداشت دیگری است که وحدت افق شرط نیست و جهت استیحاش این آقا این است که مگر میشود اینجا ما بگوییم روزه نگیریم آنها در آن طرف با چند هزار کیلومتر فاصله آنها روزه بگیرند، گویا نمیشود و برای او مستغرب بوده است و میگوید چه جوری است؟ ما اینجا ندیدیم ولی حساب میگویند آنجا هست. این را هم کاری نداریم.
این روایت از روایاتی است که کسانی که وحدت افق را شرط میدانند به آن تمسک کردهاند و حتی آنها که شرط نمیدانند در نقطه مقابل گاهی به این تمسک کردهاند.
نکات اصلی مسئله
بحث اصلی این است که امام در اینجا در واقع ردع کردهاند، اعتماد به قول کارشناسان ماه، سؤال میکند «هَلْ یَجُوزُ یَا مَوْلاَیَ مَا قَالَ اَلْحُسَّابُ فِی هَذَا اَلْبَابِ حَتَّی یَخْتَلِفَ اَلْفَرْضُ عَلَی أَهْلِ اَلْأَمْصَارِ» آیا این حرف حساب درست است که نتیجه این میشود که آنها یک روزی را روزه میگیرند در حالی که ما اینجا روزه نمیگیریم؟ یا این که حرف اینها اعتباری ندارد.
حضرت میفرماید «لاَ تَصُومَنَّ اَلشَّکَّ أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ وَ صُمْ لِرُؤْیَتِهِ» یعنی حرف این حساب و کارشناسان و منجمین برای اثبات ماه اعتباری ندارد، «صُمْ لِرُؤْیَتِهِ وَ أَفْطِرْ لِرُؤْیَتِهِ».
در این روایت چند جواب وجود دارد
۱- این است که مقصود از این حساب چیست؟ در ادوار قبل و همین اعصار موجود و امروز دو نوع نظرات کارشناسی وجود دارد یک نظر کارشناسی در علوم غریبه است و علوم غیر متعارفه است، این کاهنان و تکون و اخباراتی که بر اساس جفر و استطرلاب و علم حروف داده میشود، (علم حروف دنیایی از این رموز است که خیلی چیزها را میشود با آن کشف کرد و فی الجمله هم واقعیت دارد) در هر صورت یک دنیای مخفی در علوم غریبه از قبیل رمل و علم حروف و جفر و استطرلاب و امثال اینها، این یک نوع کارشناسی است ولی کارشناسیهای مستند به علوم غریبه و قواعد غیر متعارف است.
نوع دوم کارشناسیهایی است که مبتنی بر علوم متعارف است که مبتنی بر حس و قواعد و مناهج است که به سادگی بر اساس نظام تعلیم و تعلم قابل نقل و انتقال است.
نکته اول: حُسّاب
مراد از حساب در اینجا چیست؟ آیا مراد کسانی است که بر اساس قواعد علمی معتبر و قواعدی که عقلا در حال طبیعی مراجعه میکنند میگوید آنجا دیده شده است یا اینکه از نوع اول است، این اخبار از باب اعتماد به علوم غریبه است.
ممکن است بگوییم اینجا مقصود از حساب همان اولی است و اگر آن باشد منع از علوم غریبه و استناد به علوم غریبه و کارشناسیهایی که به آن استناد میکند موجب این نمیشود که به طور کلی بگوییم اعتماد به قول خبیر نمیشود کرد. این دیگر رادعیت مطلق از قول خبیر و کارشناس افاده نمیکند بلکه آن نوع از کارشناسی مستند به علوم غریبه را منع میکند و این هم نمونه دارد، جاهای مختلف هست که امام منع میکند و حتی در مکاسب محرم بحث کردیم اعتماد به ساحران و کسانی که به علوم غریبه اعتماد میکنند، نظری میدهند، اقدامی میکنند نشود. هم اعتماد نشود و هم به آنها مراجعه نشود تا اندازهای که تعلیم و تعلم احیاناً قول به حرمت دارد، میگوید یاد ندهید و یاد نگیرید این علوم غریبه و احتمالاً شارع میخواسته کاری کند مردم در دام این علوم غریبه قرار نگیرند ولو فی الجمله واقعیتی هم داشته باشد ولی اینکه جامعه در مسیر علوم غریبه بیفتد مفاسدی داشته و از جمله مفاسد مهم آن این است که از زندگی عادی بیرون میرود و چون در معرض خرافات است به سمت خرافات سوق پیدا میکند به این دلایل ممنوعیتهایی در علوم غریبه وجود دارد و شاید اینجا حساب مقصود آن باشد.
نکته دوم
اینکه ممکن است بگوییم خبر اینها خبر عن حسٍ است یعنی قریب الی الحس است میگوید بنابر اینکه بگوییم اعتماد به قواعد ریاضی خیلی واضح اینها ملحق به حس است، اگر قواعد ریاضی را اعتماد میکند مثل خسوف و کسوف، اینکه بعضی پیشبینی میکنند خسوف و کسوف را عدهای گفتهاند این خبر عن حسٍ است یعنی فرمولها و قواعد آن قدر واضح است که کالحس است، این احتمال دوم دقیقاً نقطه مقابل اول است میگوید حساب اینجا بر اساس است نه اعتماد به امور نهانی و مخفی و علوم غریبه، این سخن را گفتهاند بلکه بر یک قواعد ریاضی خیلی واضح اعتماد کردهاند و لذا اگر ردع شده است، این ردع ربطی به خبر خبیر ندارد، این خبر مخبر است. این هم یک احتمال است که هر دو احتمال محل بحث است.
نکته سوم
این است که مقوله ماه و رؤیت هلال در آن اختلافات اساسی وجود دارد و بر اساس یک احتمال، اثبات ماه، ربطی ندارد به خروج ماه از آن محاق و تولد ماه به عنوان یک امر واقعی، موضوع این است که دیده بشود، علم خاصی، رؤیت خاصی موضوع است نه آن واقعیت، شاید امام این را میخواهد بفرماید.
این از جمله روایاتی است که امام در واقع میفرماید به قول کارشناس اعتماد نکن، نه به خاطر این است که اعتبار ندارد بلکه به خاطر این است که اینجا موضوع چیزی است که کارشناسی بر آن فایده ندارد، موضوع چیز دیگری است که رؤیت به چشم غیر مسلح عادی است، این موضوع است، نه اینکه موضوع تولد ماه باشد که بگوییم با چشم مسلح و غیر مسلح و کذا، موضوع آن است امام میفرماید قول کارشناس اینجا ارزشی ندارد اگر دلالت داشته باشد برای این است که موضوع شرع آن نیست که قول کارشناس آنجا فایدهای داشته باشد، سالبه به انتفاع موضوع است. امام میخواهد بفرماید موضوع چیزی است که کارشناس آنجا معقول نیست.
نکته چهارم
این است که از اساس بگوییم امام آن را منع نکرده است احتمالاً امام میخواهد بگوید قول حساب هم معتبر است برای آنجاست، وظیفه شما این است که اینجا نه دیدهاید و نه حساب چیزی گفتهاند، لذا شما افطار میکنی چون ماه ثابت نشده است.
اینکه امام در این پاسخ آیا حساب را تأیید کردند یا نفی کردند یا ساکت هستند؟ ممکن است بگوییم ساکت است.
جمعبندی نکات چهارگانه
داستان کارشناس عقلایی و عرفی با آن فلسفهای که داشت و با آن سیره قوی عقلایی که وجود دارد، [آیا] میشود با یک روایتی که چند احتمال راجع به آن هست و این اجمال و ابهام دارد بگوییم امام کلاً ردع میکند؟ میشود به این اعتماد کرد برای ردع از یک سیره جاافتاده مثلاً مراجعه به کارشناس؟ این خیلی بعید است، یک سیره قوی این شکلی را با یک روایت با این احتمالات و ابهاماتی که وجود دارد در سند و چند جهت در دلالت آن، بگوییم جلوی سیل مهاجم وسیعی که در سیره منعکس است مبنی بر اعتماد به قول کارشناس را بگیرد.
اگر همه این مسائل تمام بشود باز احتمال این است که این رادعیت تمام بشود در یک جای خاصی است که احتمال خصوصیت را میدهیم.
وجه دومی که در رادعیت از سیره موجود است وجه جاافتادهای است که بارها در کفایه ملاحظه کردید، (فقط اشاره میکنم و میگذرم) و آن این است که ممکن است کسی بگوید ادله رادع از عمل به ظن و ادله مفید لعدم حجیة ظن رادع است این در خبر واحد هم مطرح شده بود و همان قصه دوری است که در کفایه هم ملاحظه کرده بودید.
با این بیان هم در خبر واحد و هم در اینجا ممکن است کسی بگوید ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً و سایر آیاتی که رادع از عمل به ظن است اینها در واقع رادع از سیرههایی که اعتماد به ظنون است به شمار میآید، ردع میکند از این سیرهها، یعنی اگر گفتیم سیره عقلا به عمل به ظن حاصل از خبر واحد یا ظن حاصل از خبر کارشناس است با این اطلاقات و عمومات که در آیات شریفه داریم که عمل به ظن نکنید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا کنار میرود و ساقط میشود این هم وجهی است که در کفایه گفته شده است.
پاسخ هم همان پاسخهایی است که در کفایه گفته شده است و شاید مهمترین آنها این باشد که اصلاً این ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً و امثال اینها شامل این ظنونی که سیرههای قوی بر آن وجود دارد و مبنای رفتار عقلایی است نمیشود اینها منصرف از این سیرههاست. راجع به آیات مربوط به عمل به ظن یک زمانی چند جلسه بحث کردیم و بیش از ده احتمال در آیات دادیم و بحثها را مطرح کردیم. به هر صورت آن آیات را بخواهیم رادع از سیرههای از این قبیل بدانیم و این رادعیت مورد قبول نیست.
مناقشه ششم
این است که گرچه سیرههای عقلاییه وقتی ثابت شود عقلا علی الاصول در همه چیز به آنها عمل میکنند، در همه امور معاش و زندگی خودشان به آن عمل میکنند اما ممکن است کسی بگوید (این شبههای که مطرح میکنیم با یک تقریر شبههای است که تمام سیرهها را میتواند در بربگیرد، بخش زیادی از سیره عقلاییه را در بربگیرد و با تقریری فقط میشود این نوع سیرهها را در بربگیرد متأسفانه علیرغم بحثهای مبسوطی که در سیره سابق داشتیم این را ظاهراً بحث نکردیم. این شبهه میتواند با یک تقریر به عنوان شبهه عام مطرح شود با این بیان که) سیره عقلا در زندگی عقلا مبناست، عقلا بر اساس یک نکاتی و ارتکازاتی و مصالح و مفاسدی که تشخیص میدهند برای تنظیم مسائل زندگی خودشان قرارهایی میگذارند و طبق آن عمل میکنند؛ قول ذوالید و امثال این سیرههایی که ملاحظه کردید.
اما وقتی وارد فضای شرع میشوند اگر به عقلا بگوییم در شرع یک حساسیتی وجود دارد و شارع در آنجا یک عنایتهایی دارد و ببینند شارع یک جاهایی از سیرههای عقلاییه فاصله گرفته است، یک چیزهایی در سیرههای عقلاییه وجود دارد؛ مثل ربا که در سیرههای عقلاییه بوده است اما شارع از آن عبور کرده و آن را منع کرده است این دو نکته تردید ایجاد میکند که عقلا با توجه به این مسائل آیا در مسائل شرعی هم باز روش خود را تسری میدهند؟ یا اینکه خیر؟
این یک شبهه مهمی در باب سیره است. عقلا ممکن است به شکل عام سیرهای داشته باشند در زندگی خودشان مبنای رفتارشان هست، اما به همان عقلا بگوییم در فضای شرع این حساسیتها را داریم، شرع یک مسئله مهمی است احکامش اینگونه است به خصوص که در جاهایی شرع از عقلا و روشهای عقلایی جدا شده است، آنها را کنار گذاشته است مثلاً در قیاس و در ربا و چیزهایی از این قبیل، با توجه آنها به این مسئله باز عقلا این روش را در بحثهای شرعی دارند؟ یا روش را به نحو عام دارند تا بگوییم شارع این را ردع نکرده است؟ یا خیر؟
ممکن است بگوییم سیرههای عقلا برای خودشان در زندگی عادی منهای شرع است اما در فضای شرع اگر توجه به ظرافتهای مسئله بکنند و حساسیتهای مسئله را از منظر شرعی ببینند و بخصوص اگر ببینند که جاهایی شارع از روش عقلایی عام جدا شده است دیگر توقف میکنند. اگر این توقف را از آنها ببینیم یا حتی احتمال عقلایی توقف بدهیم آن صغرای قصه خدشه پیدا میکند یعنی اصلاً این سیره اینجا هست، الا اینکه جایی واقعاً مطمئن بشویم مثلاً در سیره عقلا به عمل به ظواهر ممکن است بگوییم آنجا قرائنی هست که به ظواهر عمل میکنند، عقلا در محاورات و در داد و ستد به ظواهر عمل میکنند و در ارتباط با شارع هم همینطور است آنجا قرینه هست نمیشود گفت عمل نمیکند در ارتباط با تفهیم و تفهم در مدار شریعت برای اینکه اگر این را بگوییم یعنی دین، هیچ، این نمیشود اگر قرینهای هست سیره عقلا را تسری میدهیم به محدوده مباحث شرع اما اگر قرینه نباشد احتمال میدهیم که توجه بکند شارع فرق دارد توقف میکند. این شبههای است که علی الاطلاق وجود دارد و ممکن است در باب کارشناس مقداری قویتر باشد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد