فهرست
اصول/ حجیت قول خبره 2
پیشگفتار 2
مبنای استدلال به آیه ذکر 2
استدلال به آیه نبأ 2
پاسخ به استدلال به آیه نبأ 3
نکته قابل توجه 3
دلیل سوم: استدلال به آیه نفر 4
مناقشه در استدلال به آیه نفر 5
جواب مناقشه 5
نکتهای دیگر در آیه 5
اصول/ حجیت قول خبره/مسئله ششم/مناقشات
پیشگفتار
بحث در آیه شریفه به طول انجامید و عرض کردیم یکی از ادلهای که میشود به آن برای حجیت قول کارشناس و خبره تمسک کرد آیه شریفه ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ است با آن برد وسیعی که این آیه داشت و ملاحظه کردید حداقل شش یا هفت قاعده کلامی اصولی و فقهی از این آیه میشد استفاده کرد.
مبنای استدلال به آیه ذکر
مبنای استدلال به آیه این بود که ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ مبنا این بود که این آیه را اینجور تفسیر کنیم که جایی که نمیدانید چه حکم و چه در موضوع در اموری که با تکالیف شما ارتباط دارد به کارشناس آن موضوع مراجعه کنید.
با یک اطلاق چه اعتقادات، چه احکام، چه موضوعات، چه احکام و به خصوص این که چه اطمینانی برای شما از این طرق حاصل بشود و چه حاصل نشود، این روشی است لازم نیست اطمینان شخصی حاصل بشود، چه اطمینان شخصی حاصل بشود و چه نشود و چه اطمینان نوعی حاصل بشود و چه نشود، آن وقت این میشود یک اماره، اینجور اطلاقی که حکم را بگیرد، موضوع را بگیرد، اعتقادات را بگیرد، احکام را بگیرد، حصول اطمینان و علم شخصی یا نوعی یا عدم حصول هر یک از اینها مشمول باشد. با این اطلاق آن وقت آیه شریفه میتواند دلیل شود برای حجیت قول خبره و کارشناس.
استدلال به آیه نبأ
دلایل دیگری هم قبل از سیره ممکن است اقامه بشود و به دلایلی تمسک بشود که اهمیت بالایی ندارد و به بعضی از آنها اشاره میکنم؛ مثلاً برخی به شکل ضعیف و نادر تمسک کردهاند به آیه نبأ، ﴿إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُواْ﴾ بنابر اینکه دلالت آیه بر حجیت قول ثقه یا عادل تمام باشد بنابر اینکه این را بپذیریم از همه آن مصائبی که در حجیت خبر واحد ملاحظه کردید، در مناقشاتی که در استدلال به آیه وارد است بگذریم و دلالت آیه را هم بگذریم ممکن است کسی بگوید این ﴿إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَإ﴾، نبأ اینجا اعم است نباء از حسٍ یا نبأ عن حدسٍ این یک احتمال است اگر کسی این احتمال را بپذیرد و دلالت آیه را در باب خبر تمام بداند با این دو فرض آن وقت میتواند بگوید خبر کارشناس، مقومی که میگوید قیمت این است یا آن که خبری که با رأی و نظر در مسائل دیگر است اعلام میکند آن هم نبأٌ و مشمول آیه شریفه است. این هم یک ادعایی است که ممکن است مطرح بکند و به عنوان یک احتمال مطرح شده است. این دلیل دوم است
پاسخ به استدلال به آیه نبأ
این است که نبأ انصراف به خبر عن حسٍ دارد ﴿إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَإ﴾ ظهور انصرافی دارد به خبر عن حسٍ و شامل خبر عن حدسٍ نمیشود یا به خاطر اینکه انصراف است یا اینکه ممکن است کسی از لحاظ لغوی تردید بکند که نبأ شامل نظر کارشناس میشود یا نمیشود.
آیه قطعاً شامل عن حسٍ و ما یقرب الی الحس میشود اما شامل خبرهای حدسی میشود یا نه، یا انصراف دارد یا اینکه بگوییم نبأ اصلاً ظهور در این ندارد.
نکته قابل توجه
این است که هر خبر حدسی و اجتهادی و نظری ضمناً مشتمل بر یک خبر فرعی و ضمنی است یعنی وقتی که کسی نظر میدهد که حقیقت پول این است یا بانک اینطور است، نظرهای اینطور که ابراز میکند از یک واقعیتی هم خبر میدهد منتهی این خبر با رأی و نظر است و نبأ آن را نمیگیرد، همزمان یک خبر دیگر هم میدهد، خبر میدهد از اینکه من نظرم این است. وقتی میگوید اینجوری است یعنی نظر من این است و آن نظر او از واقعیت هم حکایت میکند، یک دو لایه و دو سطح مترتب اینجا وجود دارد.
وقتی کسی میگوید حکم خنثی مشکل این است، دو خبر میدهد یکی اینکه نظر باطنی و نفس الامری من این است و آن نظر که مدلول این خبر اول است میگوید واقعیت حکم خدا این است.
پس اظهار نظر کارشناسان و متخصصان حاوی دو خبر است، یکی حاکی از خبر رأی و امر نفسانی او و دو اینکه آن گزارهای که من به آن رسیدهام حکایت میکند از یک نفس الامری که خارج از من است. یعنی میگوید حکم خدا این است یا قیمت آن است و آن وقت نبأ هیچ کدام از اینها را نمیگیرد.
این که عرض کردیم یا انصراف است یا لغوی است، آن که واقع مسئله این است که بگوییم لغوی معلوم نیست که اینطور باشد واقع مسئله این است که این گزاره از یک واقعیتی حکایت میکند اگر نبأ به معنای حکایت باشد از نظر لغوی این را میگیرد ولی انصراف به خصوص در این آیه ﴿إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُواْ﴾ قطعاً تمام است، خود این ﴿إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُواْ﴾ مناسبات حکم و موضوع و تعابیری که در آیه آمده است موجب انصراف است، به طور خاص این جَآءَکُمۡ خبر را برای شما آورد یعنی چیزی آورد، آنجا که متخصص نظر میدهد نمیگویند جائکم به چیزی.
تبین در اینجا یک ظهور انصرافی در تبین حسی دارد یعنی بروید مطلب را روشن بکنید، در مباحث نظری اینجور نیست که بشود تبین کرد. این خطاب به عموم است، خبر آمد بروید تبین کنید در امور حدسی هر کسی نمیتواند تبین کند، ظهور آیه این است که هر کسی این خبر به دست او رسید میتواند برود تبین کند.
همه اینها مناسبات حکم و موضوع و جمع قرائن و شواهد در آیه است بر اینکه آیه همان اخبار حسی را مدنظر قرار داده است.
پس ممکن است کسی بگوید مفهوم نبأ اطلاق دارد و جواب این است که اطلاق ندارد به خاطر انصراف و وجه انصراف هم سیاق آیه و مناسبات حکم و موضوعی است که در آیه وجود دارد. ظاهر آیه این است که گزارشی آمده است و میگوید برو این گزارش را بررسی کن در گزارش کارشناسی چنین چیزی نمیگویند.
ضمناً این نکته را عرض میکردم که وقتی کارشناس میگوید اینطور است دو خبر اینجا وجود دارد؛ یکی خبر ضمنی است و غیرمستقیم است که این خبر عن حسٍ است که میگوید من این نظر را دارم و گاهی ممکن است این را تصریح بکند بگوید من این را بررسی کردم و نظرم این است.
گاهی این را تصریح نمیکند ولی ضمناً معلوم است وقتی میگوید فقیه حکم را در رسالهاش مینویسد مستقیم آن نظر کارشناسی خود را بیان میکند و ضمناً و التزاماً میگوید من کار کردم به این نتیجه رسیدم و نظر کارشناسی من این است و نظر من حاکی از حکم خداست که در متون و منابع از دید او وجود دارد.
آن خبر ضمنی اول محل بحث نیست، آن بدیهی است. از این حیث که خبر میدهد من این مسیر را طی کردم و به این نتیجه رسیدم این واقعاً بنبأٍ اما اینکه این گزاره کاشف از نفس الامر باشد آن محل بحث است.
نبأ شامل خبر شخص از درون خودش میشود منتهی بحث ما در این نیست، بحث در این است که گزاره او واقع را حکایت میکند یا خیر؟ و حجت است یا حجت نیست، آیه شریفه از این انصراف دارد.
تفاوت خبر و نبأ در بحث ما اثر نمیگذارد، نبأ خبری است که طرف متوجه نیست، اما خبر را همینجور که بگوید ولو اینکه بداند میگویند خبر داده است.
در نبأ شرط نیست که خبر از امور محسوسه باشد، خبر از امور مجرده و مجردات هم میگیرد اما اگر در امور مجرد با استدلال میگوید خدا هست، نمیگوییم این خبر داد، افلاطون و ارسطو و بوعلی سینا که کار علمی کردند و بر اساس آن میگویند خدا هست و خدا واحد است یک فیلسوفی که میگوید خدایی هست و خدا واحد است و معاد هست نمیگوییم این خبر داد ولی آدمی که به غیب متصل است و مشاهده میکند و میگوید معاد هست میگوییم خبر داد اگر به شهود متکی باشد نبأ میشود خبر، اما اگر به استدلال متکی باشد کسی به آن خبر نمیگوید.
این آیه شریفه نبأ به عنوان دلیل دوم است که اینجا تام نیست، این مثل آیه قبل نیست که هشت مناقشه آن را بشود جواب داد این واقعاً نمیشود جواب داد، استدلال تام نیست.
دلیل سوم: استدلال به آیه نفر
ممکن است کسی تمسک به آیه شریفه نفر بکند ﴿فَلَولَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِّنهُم طَائِفَة لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی ٱلدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَومَهُم إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ﴾ با این بیان که این آیه قول مجتهد را حجت قرار میدهد، ﴿لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی ٱلدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَومَهُم إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ﴾ یکی از ادله اعتبار قول مفتی و مجتهد همین آیه شریفه است که تفقه میکند و انذار میکند وقتی این لینذروا معنا پیدا میکند، حالا ملازمه عقلیه نباشد ملازمه عرفیه دارد که قول او حجت باشد ﴿وَلِیُنذِرُواْ قَومَهُم إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ﴾ اینکه میگوید شما حذر بکنید از اخباری که او داده است و نظری که او داده است این مستلزم این است که نظر او حجت باشد همین ملازمه شبیه ملازمههایی که در آیه ذکر مطرح کردیم در آیه نفر گفته شده است و تمام هم هست این ملازمه عرفیه و بر اساس گفته میشده است که نظر فقیه و متفقه در دین این معتبر است که دنبال آن انذار و وجوب انذار آمده است و حذر آمده است، آن لَعَلَّهُمۡ یَحۡذَرُونَ هم لعل به خاطر آن جنبه ادبی است و الا یعنی باید آنها حذر داشته باشند این رشته تفقه و انذار به حذر و پذیرفتن آنها میانجامد، آن پذیرفتن واجب است چون آن واجب است پس انذار هم واجب است و همه اینها وقتی وجوب دارد که آن نظر فقیه که در قالب انذار آمده است حجت باشد.
مناقشه در استدلال به آیه نفر
ممکن است کسی الغاء خصوصیت بکند این هم یک وجهی است درست است که این آیه نظر فقیه را حجت قرار میدهد، نظر مرجع و مجتهد را حجت قرار میدهد ولی امکان الغاء خصوصیت دارد، این هم وجهی است که راجع به این آیه مطرح شده است.
جواب مناقشه
واضح است که الغاء خصوصیت از فقیه به سایر کارشناسان بعید است شاید خداوند به دلیل خاصی این نظر کارشناسی را حجت قرار داده است و موارد دیگر را حجت قرار نداده است، الغاء خصوصیت و تنقیح مناط خیلی سخت است. به همین دلیل هم مناقشه خیلی ساده تلقی شده است.
و ممکن است کسی این جواب را محل تأمل قرار بدهد که یک سیره فیالجملهای که در کار است آن کمک میدهد به اینکه الغاء خصوصیت و تنقیح مناط شکل بگیرد. ولو در سیره هم یک ملاحظاتی داشته باشیم ولی وجود آن سیره کمک میدهد که آیه را عامتر ببینیم اگر سیرهای نداشتیم در مراجعه به کارشناس، میگفتیم اینجا تعبداً به طور خاص در فقیه نظر او حجیت داده شده است اما وجود سیره کمک میکند که دریافت به این شکل باشد که الغاء خصوصیت بکنیم و استظهار بکنیم که این لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی ٱلدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ از باب همان نظر کارشناس است.
سیره کمک میکند که الغاء خصوصیت بکنیم و الغاء خصوصیت که کردیم مدلول عامی پیدا میکند، این امضای همه آن سیره میشود و سیره را وسیعتر میکند.
نکتهای دیگر در آیه
این سؤال است که تفقه در اینجا یعنی اجتهاد یا اینکه اعم است؟ یاد گرفتن را هم میگیرد، وارد حوزه میشود ولی همه که مجتهد نمیشوند تعداد زیادی یاد میگیرد و مسائل را آشنا میشود و بعد میرود و انذار میکند آیا این آیه فقط تفقه به معنای اصطلاحی را میگوید که در عمود زمان این فرق دارد تفقه در پانصد سال قبل خیلی آسانتر از الان بوده است، ولی بههرحال تفقه را میگوید، صاحبنظر شدن را میگوید، یا اینکه آن آشناییهایی که برای تبلیغ لازم است را هم میگوید؟
وقتی در فروق اللغه میبینیم فقه این است و فهم آن است ولی همه اینها که در فروق اللغه آمده است در مقام کاربرد رعایت نمیشود.
سؤال: ثمرهاش چیست اگر اعم از اجتهاد بگیریم؟
جواب: ثمره این است که دایره آیه که بازتر شد کمک میکند که الغاء خصوصیت بکنیم چون تفقه را به معنای اجتهاد آنجوری بگیریم ممکن است بگوییم فاصلهاش با سایر کارشناسیها زیاد است.
دلیل سوم آیه نفر برای بحث اینجا آن قدر پاسخش ساده تلقی میشده است که اصلاً خیلیها طرح هم نکردهاند. اما الان که در ذهن مرور میکنم میبینم خیلی هم ضعیف نیست. ممکن است کسی بگوید این آیه شریفه که هم در اجتهاد و تقلید به آن تمسک شده هم در ابواب دیگر ممکن است گفته شود در باب نظر خبره هم آیه یک دلالتی دارد و ظهوری در آن هست و با الغاء خصوصیت و تنقیح مناطی انجام بشود با تأکید بر این دو سه نکته که عمده آن ارتکازات و مناسبات مرکوزه است که موجب میشود این را از خصوصیت الغاء بکنیم و یک منظر عمومیتری در آن ببینیم. ممکن است.
روح قصه هم اینجا یُنذِرُواْ یعنی یخبروا، یَحذَرُوا یعنی اطاعت بکنند. ما میگوییم تفقه هم فقط به معنای اجتهاد نیست، آیه میگوید یک عدهای بروند یاد بگیرند و اعلام بکنند و مردم هم عمل بکنند. روح آیه این است.
این هم دو آیه دیگری است که آیه نبأ خیلی سخت است ولی این آیه ممکن است مقداری قابل توجه باشد ولی من با تردید عبور میکنم، تقریر کردیم که به آیه نمیشود استدلال کرد برای اینکه اختصاص به آنجا دارد در نقطه مقابل ممکن است کسی بگوید با الغاء خصوصیت و تنقیح مناط میشود به این آیه هم تمسک کرد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد