فهرست
اصول/ سیره خداوند تبارک و تعالی 2
پیشگفتار 2
اشکالات 2
اشکال اول 2
اشکال دوم 3
اشکال سوم 3
تکرار مناقشه سوم 4
بحث تکمیلی 5
مطلب اول 6
معنای دلالت 6
مطلب دوم 7
اقسام قرائن حالیه 8
اصول/ سیره خداوند تبارک و تعالی
پیشگفتار
دلیل چهارم برای اثبات اینکه میشود از فعل الله و سیره خدا در فعل استفاده فقهی کرد و آن را دلیل قرار داد در دایره نزول آیات، انزال آیات قرآن و آنچه مربوط به وحی قرآنی است ذکر شد و آن دلیل این بود که مجموعهای از آیات و در ادامه آنها روایاتی داریم که میفرماید قرآن هدایت است، نور است بیان است که همه آنها حاکی از حجیت قرآن و هدایتگری قرآن است.
و این اطلاق دارد و شامل آن مدالیل و استظهاراتی که از نوع و کیفیت سخن هم هست میشود. بنابراین در قرآن کریم هم آن مدالیل اولیهای که با نگاه درجه استفاده میکند حجت است هم آن مدالیلی که با نگاه درجه دو از قرآن استفاده میشود حجت است.
همانطور که مفهوم بسم الله الرحمن الرحیم، اهدنا الصراط المستقیم حجت است مدلول درجه یک آن حجت است این مدلول که از نگاه درجه دو استفاده میشود آن هم حجت است و آن این است که شروع با بسم الله باشد. مثلاً
پس مدالیل بر دو قسم است و هر دو هم حجت است چه مدلولهای درجه یک که جزء مضامین است و چه مدلولهای درجه دو که از کیفیت قول استفاده میشود در واقع عملی است که در قول تجلی کرده است.
اشکالات
وارد اشکالات شدیم
اشکال اول
اولین اشکال این بود که اگر بخواهیم با این آیات هدیً و امثال اینها ظهور را در این مدالیل درجه دو ثابت بکنیم این یک نوع مصادره به مطلوب است؛ چون اهمیتی ندارد اگر این ظهور وجود دارد که دلیل داریم و اگر ندارد با این نمیشود ظهور را درست کرد این تمسک به عام در شبهه مصداقیه است. چون وقتی میگوید هدایت است، نور است و امثال اینها، یعنی یک مضمونی دارد، یک مطلبی را میگوید که حجت است. مطلبی میگوید که از نظر عقلایی به آن نسبت داد.
این از نکاتی است که از مقام و قرائن حالیه استفاده میشود وقتی میگوید این برای شما هدایت است باید وجهی داشته باشد که از آن استفاده بکنیم.
سؤال: اگر توانستیم مصداق را قبول بکنیم که روش و کیفیت مصداق هدایت است ظهور هم نداشته باشد…
جواب: در هدایت ظهور میخواهد بدون آن نمیشود لااقل اطمینان پیدا کرد.
وقتی میگویند این سخن برای شما هدایتگر است یعنی باید بتوانید این مطلب را از این استفاده بکنید و الا کسی بگوید من با مقدماتی که پیش خودم هست اینجوری از این استفاده میکنم این روش عقلایی نیست.
وقتی میگوییم هدایت است و این راهنمای شماست، باید وجه استفاده از آن یک وجه عقلایی باشد وقتی عقلا آن وجه را اعتماد نمیکنند میتوان گفت هدیً آن را میگیرد، این لااقل محل شبهه است و نمیشود اطمینان به شمول آن داشت.
اشکال دوم
این بود که اگر هم بگوییم دو نوع دلالت داریم، ظهور داریم، اگر کسی بگوید اطلاق این آیات و ادلهای که گفته شد این قسم دوم را نمیگیرد، آن دلالت درجه ثانیه را نمیگیرد مثلاً انصراف دارد با بیانی که دیروز گفتیم که وقتی قرآن میفرماید هدی للمتقین، بیانٌ ظاهر انصرافی این آیات این است که آن مضامین و محتوا راهنمای شماست، بر اساس آن انصراف. این مناقشه ثانیه بود که دیروز هم یک مقدار تقویت کردیم.
این مناقشه البته شاید قابل جواب باشد. ، اگر دلالت را پذیرفتیم چرا نگوییم هدیً آن امر را میگیرد اگر پذیرفتیم که فعل خدا در وقتی که تبت یدا میگوید یا بر چیزی تأکید میکند، تکرار میکند، یا در آغاز قرار میدهد یا در انجام به آن توجه میکند یک دلالت عرفی دارد این ادله هم آن را میگیرد.
جوابش این است که انصراف خیلی وجهی ندارد، اطلاق دارد، منتهی مسئلهاش این است که این ظهور را اگر قبول کردیم خیلی نیازی به این ادله نداریم. این تأکید میشود.
اشکال سوم
مناقشه تکراری در ادله مختلف است و آن این است که حداکثر آنچه این آیات و اطلاقات افاده میکند این است که خدا اینطور عمل کرده است و این خوب است و این خوب است برای ما هم خوب است؟ همان شبهه قدیمی. این محل تردید است و ممکن است کسی بگوید این خوب است ولی متناسب مقام ربوبی است.
این هم شبهه تکراری است و وجود داشت و ممکن است کسی جواب بدهد اگر قرینهای داشته باشیم این خوبی از خوبیهای مختص خداست آنجا جدا میشود و الا اگر قرینهای اینجوری نباشد اگر کاری خوب شد و جزء افعال تکوینی هم نیست، در مخاطب انسان است، در تعامل خدا با انسان در مقام هدایت است این مقام قرینه میشود بر الغاء این خصوصیت.
در پیامبر و ائمه الغاء خصوصیت را با قاعده اشتراک و امثال اینها انجام میدادیم، اینجا با آن قدرت قاعده وجود ندارد اما اینکه خدا خودش را پایین آورده است که ما را مخاطب قرار میدهد اینجا گویا در یک تعامل بشری قرار گرفته است و این اقدام را انجام میدهد و این نهایت چیزی است که میشود در دفع این مناقشه سوم مطرح کرد.
سؤال: چرا برعکس نگوییم، به جای اینکه بگوییم برای اختصاص به خدا باید قرینه باشد برای شمول آن نیاز به قرینه داشته باشد؟
جواب: در افعال تکوینی و ادله قبلی همینطور میگفتیم، اما در این فعل تشریعی در مقام هدایت انسان، اینجا حتماً با آنجا فرق دارد و ممکن است به این اندازه کسی بگوید چون در یک فرایند تعلیم و تعلم آمده است و تربیت و تربی، همان قاعدهای که به کار میبرد یک قاعده انسانی است میشود از آن استفاده کرد.
تفاوت این دلیل چهارم با ادله قبلی این نکته کلیدی است که نمیخواهیم از فعل خدا در خلقت و در رفتارهای تکوینی یک بهرهای برای قاعده فقهی و شرعی بگیریم بلکه از فعل خدا در مقام هدایت آن هم در چارچوب وحی قرآنی که واسطه آن هم نبی است و در چهره او مجسم میشود استفاده بکنیم.
این نکته اخیر را تأکیدی بکنم که در قرآن واسطهای بهعنوان پیامبر است و همه اینها در یک قالب بشری عرضه میشود این نکته را خوب دقت کنید که در قالب بشری عرضه میشود همه اینها را پیامبر میفرماید البته وحی است. این هم تقویت میکند آن نکته را.
بنابراین تفاوتی که میشود در افعال خدا در قرآن با سایر افعال در عالم تکوین بیان کرد و این تفاوت موجب میشود از نگاه درجه دو به قرآن میشود برای خود ما هم استفاده کرد و تعمیم به غیر خدا داد این جهاتی است که گفتیم که عالم تشریع و هدایت با آن عالم فرق دارد. در این عالم خدا خود را پایین آورده است در نظام تفاهمی و تخاطب با انسان. لطف کرده است و عنایت کرده است و منت گذاشته است این درجه وارد مخاطب و تعامل شده است.
مزید بر نکته اول نکته دوم است که این کلام الهی از زبان پیامبر ایراد میشود، القاء میشود یعنی جوری نسبت به پیامبر هم دارد.
سؤال: خاصیت در ابلاغ است
جواب: در ابلاغ هست ولی بههرحال در حد یک شاهد و اشعار عرض میکنم، همین که خدا از کانال پیامبر این اقدام را انجام میدهد یعنی همان سطح مخاطب انسانی و آن فرایند تعامل مربی و متربی تقویت میشود. اینها در کنار هم میتواند این شبهه را تضعیف کند.
میخواهیم بگوییم اینکه خدا سخن را در همه جا با بسم الله شروع میکند این نشاندهنده این است که راجح است میشود الغاء خصوصیت از مورد هم کرد.
اگر بخواهیم مته به خشخاش بگذاریم همان اشکالات است که اینجا گفته شده است مقام ربوبی مقامی است و با مقام انسان فرق دارد و بین خالق و مخلوق فصل و فاصلهای است که نمیگذارد ما تسری بدهیم. منتهی با شواهد میخواهیم بگوییم میشود.
تکرار مناقشه سوم
مناقشه سوم این است که آن فاصله ما و خدا نمیگذارد تعمیم بدهیم، الگو بگیریم.
پاسخ این بود که با شواهدی ممکن است تقریر بکنیم که میشود یک برداشتی و استنساخی از کیفیت فعل خدا در قرآن داشته باشیم.
شواهد اینهاست؛
۱- اینکه مقام تشریع با مقام تکوین متفاوت است. اینجا تشریع است
۲- این است این مقام تشریع در قالب وحی بشر را مورد خطاب قرار داده است و خدا خود را پایین آورده است و در یک مخاطبه انسانی این سخن را میگوید.
۳- این کلام ضمن اینکه کلام خداست، واسطه آن یک بشر است به واسطه بشری ابلاغ میشود.
ممکن است کسی بگوید این شواهد را کنار هم میگذاریم، به اضافه آن شاهد که بعضی مسائل حُسن و قبح داریم، حَسَن و قبیح داریم که آن مشترک بین انسان و خداست که در بحثهای قبلی میگفتیم ممکن است کسی این سه چهارتا را کنار هم بگذارد بگوید میشود نگاه بشری هم کرد از نگاه درجه دو به قرآن.
شاهد پنجم؛ این است که نمونههایی داریم مواردی که روایاتی وجود دارد. جاهایی شاهد داریم در روایات که تمسک شده است باری اثبات رجحان و امثال اینها به فعل و سیره الهی. این هم مزید بر شواهد میشود.
مثلاً ان الانسان یاخذ بادب الله، البته آن فی حد نفسه جواب دارد ولی یک جاهایی میگوید نگو امراة تامض بگو حائض برای اینکه خدا هم این اصطلاح را به کار برده است.
یا واعفوا عن من ظلمکم همانطور که خدا عفو کرده است یعنی از یک رفتار خدا استفاده میکند. این شاهد است
این چهار پنج شاهد را ممکن است کسی در کنار هم قرار بدهد بگوید علی الاصول در این کیفیات سخن خدا در وحی قرآنی میشود استفاده کرد و تعمیم داد به بشر.
سؤال: همه این نکات بر فرض این است که دلالت عقلایی دارند اگر این فرض را نپذیریم همه این شواهد نمیتواند باز…
جواب: باید گفت این در مورد چیزهایی است که اگر انسان این را گفته بود این استفاده را میشد از آن استفاده کرد. فرض پایه این است، یک انسانی در پنجاه مورد که سخن میگوید، سخن خود را با فلان جمله شروع میکند، این معلوم میشود که به این عنایت دارد، باید آن دلالت پایه وجود داشته باشد.
هر جا که این سخن اگر از انسان بود با نگاه درجه دو میشد این استفاده را کرد، در مورد آن هم میشود.
این دلیل چهارم بود با تجمیع شواهد میخواستیم بگوییم فیالجمله میشود از آیات و وحی با نگاه درجه دو نکاتی را استفاده کرد و از آن بهره برد. کموبیش هم در روایات به این استدلال برمیخوریم. البته این قاعده عامه نیست که بگوییم هر نوع استفادهای را میشود انجام داد.
بحث تکمیلی
دو مطلب که در تکمیل این بحثها میخواهم بگویم و مباحث مهمی هم هست دقت بفرمایید
مطلب اول
یک مطلب که دیروز هم اشاره شد این است که آیا دایره حجیت دلالات قرآن و دلالات کلام خدا به ویژه در قرآن اوسع از دایره دلالات سخنان حتی ائمه در روایات است و به طور وسیعتر اوسع از دایره دلالات کلمات مردم و عقلا است یا خیر؟
این یکی از سؤالات خیلی کلیدی است که در قرآن وجود دارد و اوسع آن در قرآن و روایات نسبت به سایر کلمات مردم و عقلا وجود دارد.
معنای دلالت
بهعبارتدیگر این بحث اولی که در تکمیل و ادامه مباحث عرض میکنیم گرچه اعم از بحث اینجاست بهعبارتدیگر این است که کلمه دلالت دو معنا دارد؛
یک معنای خاص دارد که مقابل آن اشعارات است. گاهی هم به معنای عام به کار میرود که شامل اشعارات هم میشود دلالت لفظ و کلام بر معنا گاهی در حدی است که ظهور دارد و به آن احتجاج میشود به این میگویند دلالت به معنای خاص، گاهی هم دلالت به معنای عام است به حد ظهوری که قابل احتجاج باشد نمیرسد، درعینحال اشارات و لطایفی دارد، اشعار دارد که گاهی در کلمات تفکیک میشود و گفته میشود این دومی اشارات گفته میشود، یا لطایف و تعابیری از این قبیل، در اصطلاح اصولی میگوییم اشعار، یک جایی دلالت است و جایی اشعار است.
دلالت آن درجه بالایی از افاده معنا که قابل احتجاج در منازعات است اما از خیلی از نکات قابل استفاده از کلمات است درحالیکه به لحاظ حقوقی نمیشود برای مخاصمه و احتجاج نمیشود استفاده کرد.
گاهی دلالت به معنای عام به کار میرود و هر دو را میگیرد و گاهی هم دلالت به معنای خاص است که مقابل اشعار است
آن که برای ما اعتبار دارد ظهورات است که قابل احتجاج است و اگر از آن درجه پایینتر آمد قابل احتجاج نیست و حجت نیست ولی در حد اشعار است.
ارزش آن چیست؟
ارزش آن این است که این اشعارات اگر کنار هم قرار بگیرد در حال ترکیبی به دلالت تبدیل میشود و در عین تجزیه دلالت نیست
ضمن اینکه در این اشعارات و لطایف موجود در کلام و سخن، بخصوص در قرآن کریم به برکت ورود ائمه و مفسرین، میتوانیم به آن هم اعتماد بکنیم
اگر امام مثلاً اگر ما بودیم میگفتیم این اشعار است ولی امام میگوید این است برای ما آن وقت حجت میشود بنا بر آن بیان امام. این مقدمه این مطلب اول است
مطلب دوم
اما بحث بسیار مهم اصولی که اینجا مطرح است این است که تفکیک بین ظهور و اشعار یک تفکیک مطلق است و تابع فقط بافت کلام است، با قرائن حالیه و مقالیه و امثال اینها. فقط تابعی از بافت کلام است این بافت کلام است که از هر کس صادر بشود در این مسئله ظهور دارد یا ظهور ندارد یا اشعار دارد و یا حتی اشعار هم ندارد، سه حالت بر آن عارض میشود.
این کلام نسبت به این مفاد یا ظهور دارد، یا اشعار دارد یا اینکه اشعار هم ندارد. این کلام هر جا باشد همین است یکی از این سه حالت را دارد.
یا اینکه علاوه بر این مسائل درونی این بافت کلام حالات متکلم و ویژگیهای متکلم موجب میشود این درجه ظهور و اشعار و یا عدم اینها نسبی و متفاوت باشد.
این سخن اگر این آقای عادی معمولی در کوچه و بازار بگوید ظهورش همین است، خیلی محدود ولی اگر این جمله را در درس گفت یا یک آدم که در این مبحث مسلط بر موضوع است و با عنایت به همه جوانب چیزی را افاده میکند چیزی که اشعار هم نبود اینجا اشعار پیدا میشود و یا چیزی که در جای دیگر از متکلم عادی اشعار بود اینجا ظهور میشود برای اینکه او در مقام یک بیان دقیق و جامع و منضبط است.
این مقام بیان بودن به اضافه علم و حکمت، روی دلالات کلام تأثیر میگذارد و آن را نسبی میکند. دلالت کلام یا حتی اشعار کلام تابعی است از ساخت و بافت جمله و حقیقت و مجاز و قرائنی که در ادبیات و لغت آمده است و تابعی است از وضع متکلم
۱- و لذا اگر متکلم این سه ویژگی در او برجستهتر باشد، از علم بیشتری برخوردار باشد در ارتباط با این موضوع
۲- اینکه از حکمت و صداقت و بینایی و دانایی و رعایت آن جزئیات و وفاداری به آنها بیشتر برخوردار باشد
۳- و در مقام اعمال اینها باشد
اگر اینها در جایی بود ظرفیت اشعارات و دلالات کلام او بالا میرود اگر رهبری معظم فرمایشی میفرمایند در موضوعی که درباره آن تأمل کردهاند و با ملاحظه همه جوانب سخن میگویند با اینکه کسی که مسئولیتی ندارد و اهمیتی بالایی از نظر علمی ندارد خیلی فرق میکند این آقا که اعلم به این موضوع است و حکیم است و همه جوانب را در نظر میگیرد و در مقام این هم هست؛ یک وقت کسی شوخی میکند و گعدهای هست، نه در مقام افاده یک بحث جدی است و ان علم و حکم بالا هم دارد موجب میشود در مقام استظهار عرف بیشتر تکیه بکند به این ظرایف و دقائق بیان او، و اشعارات بیشتری پیدا میشود گاهی هم دلالتش قویتر میشود و دامنه بیشتری پیدا میکند.
این بحثها دخالت دارد در اشعارات و دلالات یا نه؟
به نظر میآید فیالجمله نمیشود این را نفی کرد، در واقع این احوال متکلم همان قرینه حالیهای میشود که در اصول هم آمده است در اصول گفته میشود دلالت این کلام تابعی است از؛
۱- وضع در لغت
۲- قرائن مقالیه
۳- قرائن حالیه که به آن ظهور حال گفته میشود
این سه عنصر پایه تولید دلالت است، وضع در لغت، قرینه مقالیه و قرائن حالیه، ظهورات حالیه که حافه به کلام است بدون اینکه در وضع باشد، بدون اینکه در کلام هم به حالت قرینهای تجلی کرده باشد، ولی این احوال حافه به کلام است، هم احوال شخص اوست و هم احوال اجتماعی هست، محیط و شرایط اجتماعی هست، احوال همان قرائن حالیه است و این هم به دو قسم تقسیم میشود
اقسام قرائن حالیه
بنابراین دلالت تابعی است از سه عنصر پایه، وضع، قرینه مقالیه، قرینه حالیه
قرائن حالیه از چند جا تولید میشوند یکی از آنها احوال درونی و روانشناختی متکلم است و یکی هم از احوال محیطی و پیرامونی او از مخاطب از شرایط اجتماعی و امثال اینها.
همه اینها اثرگذار است که اشعاری پیدا بشود و بالاتر اثرگذار است در اینکه دلالتی شکل بگیرد و از این جهت است که میتواند (ممکن است گفته بشود) چیزهایی در کلماتی، سخنانی، از شخص الف صادر میشود که او اشعاری به آن مسئله و دلالتی به فلان مسئله ندارد، همین کلام میتواند از متکلم (باء) صادر بشود که علاوه بر آن مدالیل اولیه یک اشعاراتی در کلام او پیدا بشود و همین میتواند از متکلمی صادر بشود که آنجا اشعار بود اینجا دلالت بشود.
یک مضمون از این جمله وقتی مقایسه با این جمله بکنید در حال متکلم الف اشعاری به این نیست، در متکلم باء اشعار به این مسئله است در متکلم ج دلالت بر این مسئله پیدا میشود، به خاطر آن سه نکته علم و حکمت و مقام بودن. این موجب میشود که درجات متفاوت بشود.
عرض ما این است که فیالجمله میشود این احوال علم و حکمت و کونه فی مقام بیان در توسعه دایره دلالات کلام شخص و متکلم دخالت داد.
البته آن را که راحتتر میشود گفت این است که در جایی اطمینانی تولید بکند.
حال اگر این قاعده را ولو فیالجمله بپذیریم مواردی اطمینان تولید میکند ولو نشود بهعنوان حجت ظنی به آن اعتماد کرد، (اگر کسی قبول بکند که حجت ظنی فیالجمله هم درست است) اگر فیالجمله ولو در حد اطمینان بپذیریم آن وقت دلالات قرآنی خیلی قوی میشود و دایره استفاده از آیات قرآن وسیعتر از روایات میشود برای اینکه آن جا هم کلام از خطا مصونتر است و هم عنایات خدا در قرآن بالاتر است و چینش آیات وحی از یک اتقان و کونه فی مقام بیان بیشتری برخوردار است.
لذا ممکن است در قرآن تمسک به این اشعارات بالاتر بیاید از اشعاری که در جای دیگر است و اگر کسی این را بپذیرد آن وقت ممکن است بگوید نگاه درجه قرآنی هم ارزش بیشتری دارد و بالاست.