فهرست
اصول/ سیره خداوند تبارک و تعالی 2
پیشگفتار 2
دلیل سوم 3
مقدمه اول 3
نتیجه مقدمه اول 4
مقدمه دوم 4
مقدمه سوم 5
دلیل چهارم 7
بسم الله الرحمن الرحیم
اصول/ سیره خداوند تبارک و تعالی
پیشگفتار
عرض شد که در باب سیره ما سه محور را مرور کردیم و طی یکی دو سال محل بحث قرار دادیم. سیره ناس و عقلا، سیره متشرعه و سیره معصوم که عبارت است از پیامبر و ائمه هدی سلاماللهعلیهم اجمعین.
در ادامه اینها مبحث چهارمی مطرح شد و آن بحث فعل الله یا سیره الهی و تعابیری از این قبیل است گرچه متداول نیست که سیره خدا یا سیره الهی گفته شود ولی روح بحث میتواند اینجا هم محل مداقه قرار بگیرد و آن سؤال این بود که خداوند افعال تکوینی و تشریعی دارد، میشود از فعل تکوینی و تشریعی خدا بهره فقهی گرفت؟ استنتاج فقهی کرد یا خیر؟ بلکه بالاتر از فعل، اوصاف و اسماء الهی هم معانی و مضامینی دارد و ممکن است سؤال بشود در فقه که امکان استفاده از آنها هست یا نیست؟ آیا علم اصول ما میتواند سیره الهی یا فعل الله یا سنة الله را از حجج قرار بدهد و آن را حجت برای استنباط حکم قرار بدهیم یا خیر؟
این را هم اشاره کردیم که در قالبهای استشعاری و استظهارات عادی و معمولی کثیراً ما با این برداشتها مواجه هستیم بخصوص در قلمرو قرآن و افعال تشریعی.
میگوید چرا دشنام میدهی؟ میگوید خدا فرموده است ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ چرا اینجور عمل میکنی؟ میگوید خدا هم اینجور عمل کرده است.
یا آن که اشاره کردم در مسائل اخلاقی و تربیت گاهی به اسماء و صفات خدا تمسک میشود، خدا مربی است، خدا معلم است، خدا چنین و چنان است.
اینها در حد مباحث عمومی است که نمونه دارد. ریشهدارتر از اینها یک مقداری آن است که در فلسفه آمده است که تشبه به خداوند یا در عرفان آمده است که گفته شده است غایت فلسفه تشبه به خداست، التشبه بالباری است، آن تشبه به باری هم در ویژگی ساخت شخصیت و ویژگی روحی و روانشناختی مصداق دارد هم در رفتارها و امثال اینها.
بنابراین این مبحث چهارم در سیرهها در ارتباط با خداوند یک بحث مستغرب هم نیست، نمونههایی دارد و قابل توجه هست.
این نکاتی بود که در آغاز مطرح کردیم بعد به استدلالات وارد شدیم و گفتیم آیا میشود دلیلی پیدا کرد برای رجحان تخلق به اخلاق الله، رجحان اقدام و عملی مسانخ با آن اقدام و عملی که به خدا نسبت داده شده است یا خیر؟ آیا میشود چنین قاعده فقهی را استفاده بکنیم؟ یا خیر؟ اخلاق الهی، اوصاف الهی، افعال الهی را کپیبرداری کنیم به تعبیر تسامحی تأسی بکنیم و آن را مبنای یک حکم فقهی قرار بدهیم یا خیر؟
دلیل اول یک حکم عقلی بود که ملاحظه کردید
دلیل دوم حدیث بود که اشاره شد
دلیل سوم
دلیل سوم که جلسه قبل مطرح شد این بود که شبیه آنچه در سیره معصوم در استدلال عقلی مطرح شد در اینجا هم مطرح بشود و آن تمسک به حد وسط عصمت و حکمت است اینکه بگوییم در امام و معصوم چون معصوم است و مصون از خطاست، بنابراین رفتارهای او الهامبخش است، ترکهای او الهامبخش است با آن مقدمات و ضوابطی که اشاره کردیم.
نظیر آن در خداوند جاری بکنیم، البته در مورد خداوند عصمت و حکمت اینکه خدا مصون از هم عمد در خلاف آن حسن و قبح عقلی است و هم اینکه مصون از خطاست، این مصونیتی که در معصوم حد وسط قرار میدادیم در مورد خدا خیلی بالاتر است در اینجا هیچ شک و شبههای در آن نیست، اگر در معصوم شبههای داشتیم که او میتواند مباح را انجام بدهد یا نه؟ یا حتی احتمال اینکه ترک اولی بکند و ترک یک مستحب و مکروه بکند در مورد خدا ممکن است بگوید این احتمالات هم نیست.
مقدمه اول
بنابراین این استدلالی بود که به این تمسک میشد و مقدمه این استدلال و حد وسط اصلی آن عصمت تامه بود که در مورد خداست و حکمت الهی که خدا حکیم است و بر اساس مصالح و مفاسد اقدام میکند.
بنابراین عصمت و حکمت و قول به حسن و قبح عقلی که افعال خدا بر مدار حسن و قبح عقلی تنظیم شده است آنچه خدا انجام بدهد حق است یعنی نه اینکه انجام داد حق میشود خدا بر اساس حق اقدام میکند، ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا﴾ ، آیات متعددی که باطل در کار خدا و در حوزه الوهیت راه ندارد، لا یأتی الباطل، عبث انجام نمیدهد، باطل انجام نمیدهد هر چه آنجا هست حق است و حق هم یک امر ثابت نفس الامری است نه اینکه آنچه او اراده بکند حق میشود آن وقت بر اساس آن نظر.
بنابراین مقدمات و حد وسطهایی که اینجا استفاده میکنیم حکمت الهی است، حسن و قبح عقلی است و عصمت الهی از هر خطایی است.
اینها را که به عنوان حد وسط قرار بدهیم آن وقت گفته میشود که نتیجهای که باید از اینها گرفت این است که آنچه خدا انجام میدهد عدل است، حق است، راجح است و شایسته است، تا اینجا ظاهراً تردیدی در آن نباشد.
نتیجه مقدمه اول
این یک گام و مقدمه اول که بر اساس حکمت و عصمت و حسن و قبح عقلی نتیجهای که باید در مقدمه اول باید گرفت این است که آنچه خدا انجام میدهد راجح است بلکه بنا بر بعضی از تقریرها واجب است بدون تردید آنچه انجام میدهد راجح است. بلکه ممکن است بگوییم واجب است.
تفاوت راجح و واجب مباحث فلسفی ادقی دارد که نمیخواهیم اینجا وارد بشویم به همین دلیل هم گفته میشود این نظام عالم نظام اتم احسن است قاعده اتم احسن در نظام عالم بر اساس همین است آنچه انجام شده است بهترین شکلی است که قابل تحقق است بهترین شکل همین است، نظام اتم احسن است. و آن که خوبی و بدی را در منظر دیگری چیز میکنیم آن بحث دیگری است.
مقدمه دوم
آن مسئله مطرح میشود که آنچه برای او خوب است و از او خوب است صادر شود بر اساس آن مقدمات، این برای ما هم هست یا نیست؟ این مقدمه دوم و بزنگاه اصلی مسئله است اگر در اینجا شهبهای پیدا کنیم نمیتوانیم از آن کپی بگیریم و از آن استفاده بکنیم.
ممکن است کسی بگوید اینها خوب است و قطعاً هم آنچه خدا انجام بدهد خوب است و حسن و قبح واقعی دارد مصلحت و مفسده واقعی دارد اما چه کسی گفته است آنچه برای او خوب است برای ما هم خوب است؟ این تسری از او به دیگران، این نیاز به یک استدلال و مقدمهای دارد.
در مورد معصومین چون همه از یک جنس بودیم و از یک نوع بودیم و همه هم مکلف هستیم مانعی نیست که تسری بدهیم و بگوییم تأسی بکن، همه یک وجه مشترک داریم، علیرغم آن مقامات خاصهای که برای معصوم هست. اگر اثبات نشود به دلیل خاص که این از اختصاصات نبی یا امام است علیالاصول یک قاعدهای داشتیم که ما اشتراک داریم. این در مورد معصوم است اما در مورد خدا این شبهه بود که این اشتراک وجود ندارد و خدا مکلف نیست و طبع ما طبع بشری است، مخلوق هستیم غیر از آن ذات قدسی الهی و منزه از هر ضعف و نقصی است و در آنجا تعبیر تکلیف لااقل به معنایی که اینجا میگوییم نیست.
در مقدمه دوم ما نیاز داشتیم که بگوییم یک اشتراکی وجود دارد تا از آنجا عبور کنیم به سمت مخلوق و اینجا، شبههای که وجود داشت این بود که جلسه قبل هم گفتیم.
ممکن است کسی این را پاسخ بدهد و مقدمه دوم را تصویب بکند با این بیان که درست است که در مورد خداوند ما مکلف بودن به مفهوم بشری نداریم برای اینکه مکلفی که ما هستیم یعنی تکلیفاتی که خدا برای ما قرار میدهد و برای خدا کسی تکلیفی قرار نمیدهد، فوق او هستی و وجودی نیست
اما درعینحال اینکه اولاً از نظر فلسفی و کلامی میگوییم مفاهیمی که در مورد ما و خدا به کار میرود مشترک است، بسیاری از مفاهیم وجود دارد که مشترک به کار میرود، از خود وجود که در ابتدای فلسفه گفته میشود مشترک معنوی است و بر همه مراتب هستی از خالق و مخلوق صادق است تا آن کمالات وجود مثل علم و قدرت و حیات و کذا و امثال اینها.
بنابراین راه برای حمل یک مفاهیم مشترک باز است از نظر فلسفی، این از یک جهت.
از جهت دیگر هم این است که همه تکالیفی که خدا برای ما تعیین کرده است همه را برمیگردانیم به مصالح و مفاسد واقعیه، منتهی یک جاهایی مصالح و مفاسد برای ما مکشوف است و کثیراً ما مکشوف نیست که خدا برای ما مکشوف میکند. احکام شرعیه الطافٌ فی الواجبات عقلیه، یک قاعدهای است که در کلام هم آمده با چند تعبیر هم آمده است که احکام شرعی لطفی است در متن آن واجبات عقلی، یعنی در واقع همه اینها واجبات عقلی است منتهی یک جاهایی ما میفهمیم حسن و قبح را و خیلی از جاها نمیفهمیم و شارع از آنها پرده برمیدارد به نحو تعبدی ما اعتماد میکنیم و اینها در واقع الطاف در واجبات عقلیه است یعنی همه تکالیفی که در این شرع و فقه آمده است، در واقع همان تکالیف واقعی عقلی است منتهی به دلیل اینکه بشر راه نداشته است به کشف همه اموری که پنهان است خدا لطف کرده است از طریق وحی و رسالت تعبد قرار داده است، این هم که تعبد میگوییم به دلیل اینکه تفصیل را نمیفهمیم فقط به نحو یک قیاس اجمالی اعتماد میکنیم.
بنابراین ما و خدا در آن حسن و قبح عقلی اشتراک داریم هم مفاهیم مشترک حمل میشد هم قواعد مشترکی وجود دارد
مقدمه سوم
سوم اینکه آن تفصیلها هم در واقع به احکام عقلیه برمیگردد گرچه ما الان نمیدانیم.
اگر این مقدمات را بپذیریم آن وقت گفته میشود آنچه خدا انجام میدهد بر اساس آن مصالح و مفاسد واقعیه است و علیالاصول آن مصالح و مفاسد در میان ما هم میتواند مصداق داشته باشد و لذا مشترک میشود
یک جاهایی میدانیم آن که برای اوست اینجا صدق نمیکند. عنقا شکار تو نمیشود دام باز گیر
یک چیزهایی است که اختصاص به ساحت قدس ربوبی دارد معلوم است که در من مصداق ندارد، نمیشود که محقق بشود اینکه خدا خلق میکند یا آن تصرفات تکوینی در عالم انجام میدهد در ما مصداق ندارد و لذا آنجا این تعمیم نمیدهیم برای اینکه تخصصاً خارج است.
یک جاهایی هم ممکن است تخصیصاً خارج بشود ما نفهمیم ولی خدا میگوید این تکبر و کبریا اختصاص من دارد و کسی دور و بر آن نرود. از این قبیل در اوصاف تکوینی یک اوصاف یا درجاتی است که آن را تعمیم نمیدهیم آنجا دلیل داریم یا در افعال تکوینی، یک افعالی وجود دارد که معلوم است برای خدا، آنجا نمیتوان تعمیم داد.
اما جایی که دلیل خاص عقلی یا شرعی نداریم که این از اختصاصات خداست و خدا انجام داده است و فعل خدا هم بر اساس مصالح و مفاسد است آن مصالح و مفاسد اینجا هم مصداق دارد یعنی هیچ وجهی ندارد که بگوییم فقط برای اوست، آنجا تعمیم خیلی مشکل ندارد.
یک اشکالاتی در خود سیره معصوم هم با آن مواجه بودیم که آن را باید حل کرد، اینکه معصوم انجام میدهد آیا به عنوان اولی است یا عنوان ثانوی است؟ آیا اباحه است یا رجحان است؟ اینها در آنها میگفتیم دوازده تا گیر وجود داشت در استنباط سیره معصوم، آنها همه یک قرائنی میخواست. اینجا تازه بهتر است گفتیم اینجا رجحانش بلکه وجوبش چیز است.
قائل به تعطیل نیستیم، قائل به این نیستیم که یک مرز در حمل مفاهیم وجود دارد یا در مصالح و مفاسدی که وجود دارد. هرجایی معلوم شد خدا یک جایی از حیث ربوبی اقدامی میکند که از مخلوق میسر نیست این جدای از بحث ماست.
یا قرائنی داریم که این کار، کار خدایی است یا اینکه دلیل شرعی آمده که شما نمیتوانید در مقام امتحان بچه شخصی را بکشید، خدا امتحان که میکند، بچهاش را از او میگیرد و او را امتحان میکند اینجا ادله شرعی داریم که این کار را نمیتوانید انجام دهید.
ما میگوییم اصل این است که آن وصف و فعل الهی قابل کپی گیری است و برای ما حجت میشود خَرَج از آن جایی که اصلاً مصداق ندارد تخصصاً خارج است یا اینکه تعبداً فرموده است این مخصوص من است یا اینکه احکام شرعی قرار داده است که مانع از آن کپیبرداری است.
سؤال: دلیل آن اصل چیست؟
جواب: دلیل این است که آنچه خدا انجام میدهد بر یک نقشه دقیق و درست عقلی و مصالح و مفاسد است و اینکه مصالح و مفاسد مشترک هم وجود دارد اگر جایی قرینهای پیدا شد که این مصلحتی است فقط برای او، مفسدهای است فقط برای او، این را باید بردارید. برای اینکه مصالح و مفاسد یک امور مشترک است اینکه این شخص هدایت بشود با روش تبیین، تبلیغ، تدریج اینها چیزی است که تفاوتی در آن وجود ندارد.
این مصالح و مفاسد، خدا هم در این عالم کار کرده است، این مصالح و مفاسد علیالقاعده مثل هم است، گاهی استثنا وجود دارد و استثنا هم کم نیست.
این نهایت تقریری است که میشود اینجا ذکر کرد که باب بسته نیست، بخصوص آن جایی که خدا در عالم تشریع آمده است و بخصوص که در قرآن آمده است، بعد در سیرههای قرآنی خیلی نزدیکتر میشویم. این نهایت تقریری است که میشود اینجا عرض کرد.
اگر هم کسی در آن شبههای بکند که آن مصالح و مفاسد وجه ربوبی در آن دخالت دارد و لذا ما نمیتوانیم تعمیم بدهیم، عرض ما این است که لااقل اگر قاعده کلی نگذاریم در اشتراک آن مصالح و مفاسد، لااقل این است که خیلی جاها میتوان شواهدی پیدا کرد که در آن مصالح و مفاسد اشتراک داریم، لااقل در این طرف میشود گفت.
سؤال: مشکل در جاهایی است که این شواهد نباشد، آنجایی که اقوام به انحراف کشیده شدند، ما اگر هم مطلع شدیم یا قومی، آیا میتوان اینجوری…
جواب: گفتیم دو سه نوع استثنا داریم، استثناهای وسیعی است:
۱- آنجایی است که معلوم است این فعل از غیر خدا صادر نمیشود آن تخصصاً خارج میشود
۲- دیگر آنجایی که خود خدا فرموده است این کبریا برای من است و برای شما نیست.
۳- آنجایی که آن با احکامی که وجود دارد در تصادم باشد، خدا فرموده است ضرر به دیگران نزنید، نکشید، آبروی دیگران را نبرید، این خطابات فراوانی که داریم و مانع میشود که از آن صفت یا اسم یا فعل خدا کپیبرداریم، برای اینکه اینجا به شکل لفظی عامی و دلیل روشنی وجود دارد که میگوید این کار را نکن.
این دلیل سوم بود که ممکن است کسی جرئت داشته باشد وسیعتر ببیند و ممکن است بگوید باید شاهدی بر اشتراک داشته باشیم و بتوانیم از آن استفاده بکنیم.
سؤال: فعلی که از خدا صادر میشود بلاتردید میگوید این فعل حسن است، عقل این را میپذیرد
جواب: حسن است ولی حسنٌ له یا حسنٌ لکل شخصٍ این سخت است جاهایی شاهد داریم که این حُسن مطلق دارد ولی ممکن است کسی اطلاق آن را نپذیرد، ولی فیالجمله قابل توجه هست ولی بالجمله یک مقدار دشوار است.
دلیل چهارم
این است که در کل اوصاف و افعال خدا اعم از تکوینی و تشریعی نمیگوییم بلکه میگوییم در افعال تشریعی خدا بخصوص در قرآن، در خطاب قرآنی میگوییم اینجا نوع رفتارهای خدا و حالات سخن گفتن خدا در قرآن قابل استفاده است.
اینکه خدا در قرآن برای هدایت بشر این مسیر را طی کرده است، به شکل تدریج حرکت کرده است، یا تند شده است یا کند شده است، اینجور مقدمات را چیده است، اینها میشود برای ما الهامبخش باشد و از آن قواعد و ضوابط و احکام فقهی استفاده کنیم. دلیل چهارم در این محدوده است.
با این توضیح که بارها گفتهایم از قرآن و خطاب الهی در وحی او به طور عام و قرآن به طور خاص دو جور میشود استفاده کرد.
۱- این است که مضامین و محتواها که به آن فتوا داده شده است و در بیان مولا و خداوند در قرآن آمده است استفاده بکنیم، خدا فرموده است: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ خدا فرموده است ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم﴾ این محتوا و مضمون را از قرآن بگیریم، این چیزی است که روشن است و مضامین و محتواهای وحی خدا و قرآن برای ما تکلیف میآورد.
۲- این است که آن اطوار و احوال و کیفیات سخن گفتن خدا را محل استفاده و مورد استفاده قرار بدهیم.
در اینجا این دومی مقصود است که این دلالات ثانوی قرآن است دلالاتی است که از کیفیت تنظیم سخن و وحی و امثال این میخواهد استفاده بشود. این دومی مقصود است. این روشن است.
در این استدلال چهارم اینطور ممکن است کسی طرح بکند که همه آن آیات و روایاتی که میگوید از قرآن استفاده بکنید، قرآن هدی للمتقین، قرآن هدایت است، نور هست، مبیّن هست، ﴿لَّا يَأتِيهِ ٱلبَٰطِلُ إِلَّا وَحي يُوحَىٰ﴾ همه آن ادله متعددهای که میگوید به قرآن مراجعه بکنید، قرآن راهنمای شماست، هادی شماست، همه آنها ممکن است کسی ادعا بکند هر دو سنخ از ظهورات و دلالات را میگیرد، هم مضامین آیات و خطابات را میگیرد، هم کیفیت وحی و سخن گفتن خدا را میگیرد. اگر دومی را هم بگیرد آن وقت همه ادلهای که میگوید قرآن هدایت است، حجت است، به او مراجعه بکنید از جمله به اینکه به قرآن مراجعه بکنید ببینید خدا چه جوری بشر را هدایت کرد، چجوری تبلیغ میکند، چجوری تربیت میکند، چجوری با بشر صحبت میکند.
اینها قابل استفاده است و اینها برای شما حجت هم هست. این دلیل چهارم است که دایره آن محدود به افعال تشریعی و بخصوص وحی و بالاخص خطاب قرآنی است. کسی بگوید همه آنچه میگوید قرآن حجت هست شامل این دلالات کیفیت وحی هم میشود.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.