بسمالله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول فقه / مفاهیم - مفهوم شرط
تنبیه هفتم: مفهوم در جملات خبریه
آنچه در اقوال بزرگان وارد شده و ما هم نقل کردیم این است که جمله شرطیه و مفهوم، به جملات انشائیه اختصاص دارد و جملات خبریه و گزارههای توصیفی مفهوم ندارند و رابطه دو پدیده در خارج را بیان میکنند و پیدایش مفهوم متوقّف بر آن شش مقدّمهای بود که در شکل گیری مفهوم و تمامیت آن مقدّمات، انشاء و جعل مولی دخالت داشت درحالیکه در جملات خبریه فقط برای بیان ترابط و علاقه بین شرط و جزاء هست بدون اینکه جنبههای سلبی و انتفاء عند الانتفاء مقصود باشد؛ این امر تقریباً جا افتاده است و از شیخ تا متأخرین بعضی اشاره و برخی تصریح به این مسئله کردهاند فلذا جملات خبریه از محدوده این کلام خارج است.
نظر استاد
ما هم علی الأصول با کلیت این کلام به نحو قضیه مهمله و فیالجمله موافقیم اما فکر میکنیم استثنائاتی دارد یعنی حتی جملات خبریهای داریم که میتواند مفهوم داشته باشد و این در حوزه معارف مربوط به علوم انسانی یا غیر مرتبط میتواند نقش داشته باشد؛ این مسئله را بهعنوان یک تبصره، استثناء و احتمال بررسی میکنیم.
جمله «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» شرطیه است و یک قانون است که اگر از گناهان کبیره پرهیز کنید، گناهان صغیره تکفیر میشود؛ خیلی قریب به ذهن میآید که این آیه مفهوم دارد و مفهومش این است که «اگر از کبائر اجتناب نکنید گناهان صغیره تکفیر نمیشود.» البته این مفهوم عامّ است و استثناء دارد و تخصیص خورده است و در برخی موارد تکفیر صغیره، شامل کسانی که کبیره هم مرتکب شدهاند، میشود؛ بنابراین قول مشهور در برخی جاها نقض میشود.
وقتی که قوانین طبیعی و توصیفات از واقع در قالب جمله شرطیه بیان میشود اتصال طرفین را میگوید بدون اینکه بگوید، اگر شرط نباشد جزاء هم منتفی است، اما به اطلاق این قول تردید وارد است و شاهد مثال آیه شریفه «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» است؛ همچنین آیه شریفه «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» بعید نیست که مفهوم داشته باشد بدین صورت که «اگر تقوا ندارید در بنبست هستید و راه خروجی ندارید.»
همچنین آیه شریفه «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ» همزمان اشعار میدارد به آن طرف جمله انتفاء عند الانتفاء را میگوید و فیالجمله در این گزارهها میتوان یک نوع مفهوم را درآورد که «اگر هجرت نکنید عذاب میشوید.» بنابراین به نظر میآید قول مشهور بزرگان متأخرین که همه مباحث مفهوم شرط را مربوط به جملات انشائیه دانستهاند و جملات اخباریه را کلاً از دایرهی بحث مفهوم خارج کردهاند شکسته میشود؛ در حقیقت درست است که جملات خبریه علی الأصول مفهوم ندارند و جملات شرطیهای هم که توصیفیه باشند، مفهوم ندارند، ولی ظاهراً گزارههایی که نوعی جعل تکوینی شارع در آنها وجود دارد، میتوانند مفهوم پیدا کنند؛ البته همه قوانین عالم مجعول به جعل تکوینی شارع است ولی جایی که شرایط ذیل را داشته باشد میتواند مفهوم داشته باشد:
1. خودِ گزاره در لسان دین بیاید.
2. حاوی نوعی جعل و لو جعل تکوینی باشد.
3. در خود کلام این بیان جعل وجود داشته باشد.
4. جعل منتسب به خدا و از این قبیل باشد.
در حقیقت میخواهیم بگوییم اگرچه با کلیت عدم وجود مفهوم در جملات شرطیه ناظر به قوانین طبیعی و جملات خبریه موافقیم، ولی بدون اطلاق زیرا برخی جاها و لو انشائیه نباشد مفهوم پیدا میکند مانند مثالهایی که ذکر شد.
گاهی در جمله اصلاً انشاء نیست اما نوعی اخبار از یک جعل مستند به شارع در لسان گزاره و قضیه وجود دارد که اینجا عرف تلقی دیگری دارد.
با پذیرفتن این قاعده در حقیقت میگوییم هم جملات انشائیه حاوی حکم و تشریع با شرایطی دارای مفهوم است و هم جملاتی که در کتب دینی میآیند و حاوی امری تکوینی در لسان جعل شارع و مولی است و لو اینکه جعل تکوینی باشد که در این صورت ظرفیت معارفی صدها جمله در آیات و روایات بیشتر میشود.
حکم جمله شرطیهای که جزای آن إخبار است دو قسم است:
1. جایی که این إخبار مستند به یک گوینده است و متکلّم، فعلی از خودش را بر امر دیگری متوقّف میکند که در این حالت جمله دارای مفهوم است و بالأخصّ اگر از مولی و تبعات مقام مولویت او باشد.
سؤال: فرق قوانین شرطی شرعی با قوانین طبیعی که دانشمند دریافت میکند در چیست؟
پاسخ: هر دو یک قانون را بیان میکنند ولی گاهی فردی قانون عالم و ارتباط بین دو چیز را نقل میکند ولی گاهی مقنِّن و کسی که اختیار جزاء در دست اوست فعل و جعل خودش را متوقّف بر مطلبی میکند؛ باری که جملههای قسم دوم دارد این است که متکلّم میگوید: من این فعل را بر این جعل متوقّف کردم تا اینکه مانند جملههای قسم اول بگوید این با این ارتباط دارد.
در آیاتی که گفته شد جزاء، خبری است که در قالب صیغی به خدا و پیامبر مستند میشود؛ صیغی مانند: «یکفر» یا «یجعل له»؛ اگر این گزاره در متون دینی آمد و لو نوع دیگری از جملات که «یجعل» و «نکفر» ندارد، اینجا هم میتوان به این مطلب قائل شد البته باید مصداق پیدا کرد و بیشتر فکر کرد.
این تنبیه هفتم بود که خلاف قول بزرگان است ولی ما فکر میکنیم امر درستی باشد.