بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: اصول / مفاهیم / مفهوم وصف
قیود در تکالیف
مرور بحث سابق
در جلسه گذشته کلام مرحوم آقای خویی بیان شد که قیود در تکلیفات نفی حکم از موصوف بماهوهو مینماید، در مثال اکرم العالم العادل حکم را از عالم بماهو عالم نفی مینماید، اما وجوب اکرام را از عالم موصوف به اوصاف غیر عدالت نفی نمینماید. مبنای ایشان همانکه در محاضرات است، اصالت احتراز در قیود است که یکی از پنج دلیل برای اثبات مفهوم وصف بود.
ایشان میگویند اصالت احتراز همین مقدار نفی حکم را موصوف بماهوهو نماید، احترازیت آن محقق شده است و نیاز به نفی حکم از موصوف به اوصاف اخری لزومی ندارد.
نتیجه قول آقای خویی
اما نتیجهای که ایشان از این بیان میگیرند، مانند این قول، نتیجهای شاذ است و آن این بوده که؛
صور حمل مطلق بر مقید
در چند جلسه گذشته بیان شد که مطلق و مقید در دو موطن حمل میشوند؛ درجایی که مطلق و مقید متخالفین بوده و مثبتین و نافیین نباشند. همانند اکرم العالم و لاتکرم العالم الفاسق. مورد دوم درجایی بود که مثبتین یا نافیین بودند اما علم به وحدت حکم داشتیم مانند اکرم العالم و اکرم العالم العادل و یقین داریم مولی با این دو جمله تنها یک حکم را قصد نموده است.
در اینجا اگر بگوییم اکرم العالم اصل است، قید در جمله دوم لغو خواهد بود، لذا جمله دوم اصل است که در موارد متعددی شارع در جملهای بخشی از مطلب و درجایی دیگر بخش دیگر آن مطلب را بیان میکند.
صورت امتناع این حمل
اما در صورت سوم مطلق و مقید حمل نمیشوند و آن درجایی است که هر دو مثبتین هستند و ما به وحدت حکم علم نداریم که این حالت در شرع بسیار متعدد است.
یعنی تعلق احکام به موضوعات اعم و اخص بهوفور یافت میشود و ما در روایات پانزده عامل را جمع کردهایم که ثواب یک عمل را مضاعف میکند که سابقاً نیز ذکر شد و همه آنها از این قبیل است همانند خواندن نماز شب در آن مکان. یا اکرام مسلمان مؤمنی که پدر یا مادر باشد؛ همه این موارد عام و خاص است و کسی در اینجا مطلق را بر مقید حمل نمیکند و از باب مستحب در مستحب خواهند بود، چراکه ترتب از نوع ترتب طولی است.
تشریح قول فوق
آقای خویی میفرمایند با توجه به مفهوم میانهای را که اخذ کردیم حتی در این قسم سوم که مثبتین هستند و ما به وحدت حکم علم نداریم، نیز میگوییم در اینجا حمل مطلق بر مقید شکل خواهد گرفت، تا جایی که قرینهای برخلاف نباشد. هرچند در دو دلیل که متصف به وصف هستند این بیان را نفی نمیکنند.
این فرمایش ایشان بود که برخلاف قاعده بزرگان است که در اینجا مطلق را بر مقید حمل نمیکنند.
مناقشه در استدلال فوق
دلیلی که برای مفهوم میانهشان اقامه کردند، اصالت احترازیه بود که سابقاً از آن چند جواب داده شد که از اصالت الاحترازیه انتفاء عند الانتفاء استفاده نمیشود، تنها در مقابل توضیحی بودن قید است که درجایی که تردید در توضیحی بودن یا فراتر از آن وجود داشته باشد، افاده میکند که بار اضافهای بر توضیح را دارد.
لذا آنچه ایشان فرمودهاند از اصالت الاحترازیه نمیتوان استخراج نمود.
در آیه : «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیاکمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کبیرا»
قید احترازی نیست، چراکه مطلق است، لذا قید غالبی خواهد بود. گاهی نیز قید توضیحی است که آنچه در کلام وجود دارد بسط داده میشود. اصالت احتراز میگوید که قیود و اوصافی که از حیث ادبی در کلام میآید، ممکن است قید توضیحی یا غالبی و یا قیدی دارای اثر و عنایت در کلام باشد که اصالت احترازیه مربوط به موارد شک خواهد بود.
نتیجهگیری
بنابراین اصالت احترازیه بیش از این را افاده نمیدهد و نفی حکم از سایر مواردی که اثبات شئ نفی از ماعدا باشد از این اصالت احترازیه استخراج نمیشود. نتیجهای را هم که آقای خویی گرفتند، متوقف بر وجود چنین مفهومی است که با فروریختن این مفهوم، نتیجه گرفتهشده نیز فرو خواهد ریخت.
استدراک از بحث
ضمن اینکه میتوان گفت که در موارد غیر متخالف مثل اکرم العالم و اکرم العالم العادل، مفهوم یکی دیگری را قید میزند که لا تکرم العالم است که از باب تعارض خواهند بود.
اما ممکن است آقای خویی از این جواب دهد که در متساویین ظهور یکی که اکرم العالم العادل است از دیگری اقوی است. این یک پاسخ است و پاسخ دیگری وجود دارد که آن جواب اصلی در جلسه آینده ذکر خواهد شد.