بسم الله الرحمن الرحیم

گذری بر بحث سابق

بحث ما در محور تربيت جنسي بود كه در ابتدا قاعده كلي و صور كليه بحث را مطرح كرديم. گفتيم علاوه بر قواعد كلي كه تكليف را معين مي‌كند، در بحث تربيت جنسي، احكام خاصه‌اي هم وجود دارد كه چند نمونه از احكام خاصه كه بعضي الزامي بود و بعضي ترجيحي، بيان كرديم و بحث كرديم حكم ديگري كه اینجا مطرح است، بوسیدن یا تقبيل بچه‌هاست.

حکم بوسیدن بچه‌ها

در باب تقبيل و بوسيدن و تماس بدني بچه‌ها، يك بحث در ارتباط با فرزندان خودِ شخص بود كه از مسائلي بود كه مورد تأكيد قرار گرفته بود و قبلاً بحث شد؛ اما تقبيل بچه‌هاي غير و در حقيقت بچه‌هايي كه علي‌القاعده نامحرم هستند، اين هم حكمي است كه في‌الجمله در روايات، محدوديتي برای آن قائل شده‌اند. منتهي حدودش را بعد از اين‌كه روايات را خواهيم خواند ملاحظه مي‌كنيد.

این حکم بيشتر در ارتباط با دختران است. آن هم از سن پنج شش يا هفت‌سالگی که محدوديت‌هايي براي تماس و بوسيدن و امثال اين برای آن‌ها ذكر شده است.

روايات بحث

روايات مربوط به اين حكم، در ابواب مقدمات نكاح، باب صد و بيست‌وهفت آمده كه عمدتاً ضعيف است و شايد روايت معتبر نداشته باشد. فقط در يكي محل بحث است و الا نبايد روايت معتبر داشته باشد. پس باب صد و بیست‌وهفت، ابواب مقدمات نكاح حكم جديدي را بحث مي‌كنيم. عنوان باب اين است «حَدُ البِنتِ الَّتِي يَجُوزُ لِلرَّجُلِ حَملُها وَ تَقبِيلُها بِغَيرِ شهوةٍ» اين حكم مربوط به دختر است، آن هم غير محرم.

روایت اول

 حديث اول اين است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ الْكَاهِلِيِّ وَ أَظُنُّنِي قَدْ حَضَرْتُهُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ جَارِيَةٍ[1] لَيْسَ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا مَحْرَمٌ‏ تَغْشَانِي‏ فَأَحْمِلُهَا وَ أُقَبِّلُهَا فَقَالَ إِذَا أَتَى عَلَيْهَا سِتُّ سِنِينَ فَلَا تَضَعْهَا عَلَى حَجْرِكَ»[2]

دختر بچه‌اي كه به طرف من مي‌آيد، او را در آغوش مي‌گيريم و مي‌بوسم. حضرت مي‌فرمايد: اگر شش ساله شد او را در دامن خود منشان. البته اين روایت با سند ديگري نیز نقل شده ولي در هر دو سند عبدالله بن يحيي الكاهلي و أبي احمد الكاهلي وجود دارند كه توثيق ندارند و لذا از نظر سند روايت ضعيف است؛ اما از نظر دلالت، ظاهرش اين است كه دختر بچه‌اي كه به شش سالگي مي‌رسد، مي‌گويد او را در دامن خود قرار نده. يعني تماس بدني كه در دامن قرار بگيرد يا بوسيده شود و امثال اين‌ها نداشته باش. البته اين در مورد دختري است كه دختر خود شخص نيست و از محارم نيست. ظهور حكم هم در فَلَا تَضَعْهَا حرمت است؛ اما با توجه به اين‌كه او در حد بلوغ نيست، ارتكاز، مساعد با اين‌كه اين را حمل بر حرمت كنيم نيست. بيش‌تر با كراهت سازگار است. اين يك روايت است.

همين‌كه در شرایط تكليف نيست، موجب مي‌شود که ذهن نپذيرد كه بگويد كار حرامي است. اگر آن باشد قطعي است كه حرام نيست. از آن طرف مي‌خواهيم بگوييم موجب نوعي انصراف از حرمت به سمت كراهت مي‌شود. سند هم ندارد.

روایت دوم

روايت دوم «وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَحْيَى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ إِذَا بَلَغَتِ الْجَارِيَةُ الْحُرَّةُ سِتَّ سِنِينَ فَلَا يَنْبَغِي‏ لَكَ‏ أَنْ‏ تُقَبِّلَهَا».[3]

اگر جاريه، دختر حره‌ای است که به شش سال رسيد، شايسته نيست او را ببوسيد. اين روايت از نظر سند ضعيف است، چرا که حميد بن زياد در آن است كه توثيق ندارد و محل اختلاف است و بعيد است كه بشود او را توثيق كرد. عبدالرحمن بن يحيي هم در سند حدیث هست که فكر مي‌كنم همين‌طور باشد؛ اما از نظر دلالت از لحاظ اينكه در شش سالگي اين حكم را آورده مثل روايت قبل است. با اين تفاوت كه:

۱. آنجا بين امه و حره مطلق بود، اینجا مقيد به حره است.

۲. در آنجا نهي داشت كه «فَلَا تَضَعْهَا» اينجا دارد «فَلَا يَنْبَغِي‏ لَكَ‏» ولو اين‌كه گاهي در حرمت استفاده شده ولي اینجا ظهورش همان كراهت است.

۳. فرق سوم در اینجا این است كه اینجا تقبيل دارد ولي آنجا وضعها علي حجرك داشت. او را در دامن نشاندن است. ولي سند هر دو ضعيف است و بيش از كراهت نمي‌شود از آن استفاده كرد.

روایتسوم

روايت سوم همين باب «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ أَنَّ بَعْضَ بَنِي هَاشِمٍ دَعَاهُ مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِهِ فَأَتَى بِصَبِيَّةٍ لَهُ فَأَدْنَاهَا أَهْلُ الْمَجْلِسِ جَمِيعاً إِلَيْهِمْ فَلَمَّا دَنَتْ مِنْهُ سَأَلَ عَنْ سِنِّهَا فَقِيلَ خَمْسٌ فَنَحَّاهَا عَنْهُ».[4]

مي‌گويد: در مورد امام رضا است كه يكي از روات نقل مي‌كند كه بعضي از علويون وليمه‌اي دادند. وليمه دهنده دختر بچه‌اي داشت که به آنجا آمد. كساني كه در مجلس نشسته بودند، دختر بچه را بغل كردند و بوسيدند تا به حضرت رسيد. امام رضا (علیه‌السلام) سؤال كردند: بچه چند سالش است؟ گفتند: پنج‌ساله است. حضرت اين كار را نكرد و از دور با او احوال‌پرسي كردند.

 بررسی سندی و دلالی

سند اين روايت ضعيف است. هم سهل در آن است، هم مرسله است؛ و از نظر دلالت هم طبعاً اين در غير محرم است. فرقش با آن دو حدیث قبلي در آن است كه آن دو غالباً شش سال است، اینجا پنج سال آمده است. منتهي دلالتش بر حرمت نيست. حضرت اين كار را نكرد. چون كار مكروهي بود، با كراهت هم سازگار است. اين‌طور نيست كه فعل «فَنَحَّاهَا» ظهور در حرمت داشته باشد.

روايت چهارم

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعُبَيْدِيِّ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ رَفَعَهُ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِذَا بَلَغَتِ‏ الْجَارِيَةُ سِتَّ سِنِينَ فَلَا يُقَبِّلْهَا الْغُلَامُ وَ الْغُلَامُ لَا يُقَبِّلِ الْمَرْأَةَ إِذَا جَازَ سَبْعَ سِنِينَ[5]»

زكريا با واسطه نقل مي‌كند كه واسطه‌اش نيامده و اين مرفوعه و مرسله است. مي‌گويد: اگر شش ساله شد، بچه ديگري او را نبوسد. اینجا هم مثل آن‌هاست، منتهي فرقش اين است كه آنجا آدم بالغ و بزرگ، دختر بچه شش ساله و پنج‌ساله را نبوسد و ملامست بدني نداشته باشد، اینجا آمده که بچه ديگري هم اين كار را انجام ندهد. يعني شما ممانعت كنيد كه بچه ديگري چنين مماسه‌اي با او داشته باشد. اين حكم جديدي است كه علاوه بر بزرگ‌تر، نگذاريد كوچك‌ترها هم او را ببوسند.

 ادامه‌اش دارد: «وَ الْغُلَامُ لَا يُقَبِّلِ الْمَرْأَةَ إِذَا جَازَ سَبْعَ سِنِينَ» مي‌گويد: بچه‌هاي نامحرم و پسربچه‌ها وقتي هفت‌ساله شدند، با زن‌هاي نامحرم مماسه، تقبيل و امثال اين‌ها نداشته باشند.

بررسی سندی و دلالی

اين روايت ضعيف است ولي دلالتش را عرض كرديم. اينكه مي‌گويد: «فَلَا يُقَبِّلْهَا الْغُلَامُ» درواقع مي‌خواهد بگويد: شما نگذاريد اين كار را انجام دهند و مانع شويد.

روایت پنجم

 روايت پنجم، ششمين روايت اینجا است: «‏مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: كَانَ أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِي ع عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ- وَالِي مَكَّةَ وَ هُوَ زَوْجُ فَاطِمَةَ بِنْتأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- وَ كَانَتْ لِمُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بِنْتٌ‏ يُلْبِسُهَا الثِّيَابَ وَ تَجِي‏ءُ إِلَى الرَّجُلِ فَيَأْخُذُهَا وَ يَضُمُّهَا إِلَيْهِ فَلَمَّا تَنَاهَتْ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَمْسَكَهَا بِيَدَيْهِ مَمْدُودَتَيْنِ وَ قَالَ إِذَا أَتَتْ عَلَى الْجَارِيَةِ سِتُّ سِنِينَ لَمْ يَجُزْ أَنْ يُقَبِّلَهَا رَجُلٌ لَيْسَتْ هِيَ بِمَحْرَمٍ لَهُ وَ لَا يَضُمَّهَا إِلَيْهِ[6]».

بررسی سندی و دلالی

اين هم مرسله است. امام كاظم پيش محمد بن ابراهيم والي و استاندار مكه بودند كه شوهر فاطمه دختر امام صادق بود. با امام خويش و قومي داشتند.اين والي و استاندار دختري داشت كه لباسي مي‌پوشيد و در مجلس مي‌آمد و ديگران هم او را مي‌بوسيدند. همان‌طور كه اين دختر بچه دور مي‌زد به امام كاظم (سلام‌الله‌علیه) رسيد. حضرت دست را دراز كردند و نوازشي كردند و نبوسيدند. بعد فرمودند: اگر شش ساله شد، مردي كه محرم نيست، جايز نيست او را ببوسد.

روايت ششم

 روايت ششم هم روايت هفتم اين باب است. «وَبِإِسْنَادِهِعَنِالْحُسَيْنِبْنِسَعِيدٍعَنِالْقَاسِمِبْنِمُحَمَّدٍعَنْمُحَمَّدِبْنِأَبَانٍعَنْعَبْدِالرَّحْمَنِبْنِبَحْرٍعَنْأَبِيعَبْدِاللَّهِعقَالَ: إِذَابَلَغَتِالْجَارِيَةُسِتَّسِنِينَفَلَايَنْبَغِيلَكَأَنْتُقَبِّلَهَا[7]».

بررسی سندی و دلالی

قاسم بن محمد جوهري واقفي است اما يك توثيقي دارد ولي عبدالرحمن بن بحر ضعيف است. در مستدرك چيزي نيست. تقریباً همه روايات اين است. اگر هم باشد، روايات ضعيفي است. روايات معتبري در اين باب نداريم. مجموعه اين‌ها يك حكمي است كه شايد يكي دو روايت ديگر باشد كه آن هم ضعيف است.

نتیجه بررسی سندی و دلالی روایات

1-   جمع‌بندي اين روايات اين است كه مجموع اين شش هفت روايت، همه ضعيف هستند. روايت معتبري در اين‌ها نيست.

2-   دوم اين‌كه اين روايات به دو طایفه تقسيم مي‌شود:

-       يك طایفه كه شش سال را ذكر كرده؛

-       و طایفه دیگر پنج سال را ذكر كرده.

روايتي كه پنج سال گفته، يكي است و بقيه همه شش سال است. لذا چون روایت پنج سال يكی است و ضعيف است، نمي‌شود به آن اعتماد كرد؛ اما شش سال، پنج شش روايت دارد.

3-   موضوع همه اين‌ روایات دختر نامحرم و شش سال است. اين چيزي است كه در غالب اين‌ها موجود است. تنها راهي كه ما اینجا داريم براي اين‌كه بتوانيم به اين‌ها اعتماد كنيم، يا اين است كه بگوييم قاعده تسامح سنن را كسي بپذيرد، كه ما آن را نپذيرفتيم. يا اين‌كه كسي بگويد: در چنين حكمي كه هفت هشت روايت دارد و در مظان اختلاف عقيدتي و اختلافات مذهبي و تعدد روايت هست، حداقل آن، مرجوحيت است نه حرمت ولو اين‌كه بعضي ظهور در حرمت داشت، ولي مرجوحيت حداقل چيزي است كه انسان نمي‌تواند از آن دست بردارد. در حد كراهت نمي‌شود از آن دست برداشت و اين نهايت چيزي است كه مي‌شود اینجا گفت.

آن‌وقت اگر اين‌طور باشد، ما در دختربچه‌اي كه شش ساله و نامحرم باشد، مي‌گوييم كراهت دارد كه تماس بدني با او حاصل شود. در دامن گذاشته و بوسيده شود. در اين حد بعيد نيست. بر اساس قاعده‌اي كه يك نوع استفاضه در اين روايات است و مجموعاً انسان نمي‌تواند بگويد ما اين‌ها را كلاً كنار مي‌گذاريم. قدر متيقنش كه كراهت باشد، آن هم در شش سالگي و دختر نامحرم بعيد نيست كه بگوييم وجود دارد. اين حداكثرش است كه كسي با دست‌ودل بازي بخواهد بگويد. البته همه اين‌ها در جايي است كه بحث شهوت و ريبه و اين‌ها نباشد و الا اگر آن باشد، قطعاً حرام است. اين حكمي است كه در اینجا مي‌آيد.

4-   نكته ديگري كه در اين روايات هست، اين است كه بچه‌هاي ديگر، دختر بچه شش ساله را نبوسند. منتهي آن در يك روايت است و روايتش ضعيف است. نمي‌شود فتوايي به آن داده شود. براي اين‌كه در يك روايت است. روایت در پنج سال هم نمي‌توانيم به آن معتقد شويم؛ چرا که يك روايت ضعيف است. اين‌كه بچه‌اي، دختر بچه‌اي را نبوسد و مانع شود، اين هم يك روايت است كه نمي‌شود بر اساس آن فتوايي داد.

آنچه با تسامح مي‌شود فتوي داد، كراهت در حد دختر شش ساله نامحرم است. قدر متيقنش هم در آغوش گرفتن و بوسيدن است و الا صرف اين‌كه نوازشي بكند یا دستي بزند قدر متيقن نيست. در حد همين در آغوش گرفتن و ملابست و تقبيل و امثال اين‌هاست.

در مورد پسر هم چيزي مطرح نيست. يك روايت است كه پسر، دختر شش ساله را نبوسد، آن هم در يك روايت ضعيف است. اين هم يك بحثي كه اینجا هست.

 بنابراين تا اینجا چهار حکم تربیتی را گفتیم:

-       يكي تفريق مضاجع و جداسازي اتاق‌خواب؛

-       يكي استيذان؛

-       دیگری مجامعت در جايي كه بچه‌ها هستند؛

-       يكي هم بحث تقبيل دختر نامحرم قبل از بلوغ شد.

اين چند حكمي بود كه تابه‌حال ذكر كرديم. يكي دو حکم هم در ضمن آن‌ها مطرح شد كه كنار مي‌رود.

حکم مباشرت مادر با دخترش

روایاتباب

 حكم ديگري كه اینجا مطرح است، در روايت پنجم اين باب آمده و آن، حكم مباشرت زن و مادر با دختر خودش است. اين روايت معتبره است. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَزَّازِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ ع‏ مُبَاشَرَةُ الْمَرْأَةِ ابْنَتَهَا إِذَا بَلَغَتْ‏ سِتَ‏ سِنِينَ‏ شُعْبَةٌ مِنَ الزِّنَا».[8]

بررسی سندی و دلالی

سند مرحوم صدوق به محمد بن يحيي خراز درست است. اگر آن درست باشد، محمد بن يحيي و قياس بن ابراهيم هم معتبر است و روايت پنجم اين باب معتبر مي‌شود.

اين‌كه زن و مادر با دختر خودش مباشرت داشته باشد، بعد از شش سال، نوعي زنا است. روايت احتمالاً معتبر است. مباشرت يعني نوعي تماس داشتن، منتهي قطعاً معناي عامش را نمي‌توانيم بگوييم. يعني تماس بدني كه دست به او بزند و او را ببوسد. قطعاً اين‌ها مقصود نيست. لذا منظور از مباشرت، تماس با مواضع خاص است؛ یعنی نوع مباشرت‌هايي كه با آلات تناسلی تماس داشته باشد. ظاهراً مقصود آن باشد که مي‌فرمايد: شُعْبَةٌ مِنَ الزِّنَا.

در این حد که در كودكي دست مي‌زند، عوض مي‌كند و مي‌شويد اشكال ندارد، مادر است. مي‌خواهد بگويد شش ساله كه شد، حمام و دستشويي که مي‌برد و تميزش مي‌كند، نباید با مواضع خاصه مباشرت داشته باشد. ظاهراً مقصود آن است. از نظر روان‌شناختی هم اين‌طور است، چراکه تماس با مواضع خاص تحريكاتي ايجاد مي‌كند و بعد از شش سالگي، بچه حالت تميز دارد. برای همین مي‌گويد مراقبت داشته باشید. ظاهراً اين روايت معتبر است.

غياث بن ابراهيم توثيق دارد. محمد بن يحيي خراز هم ظاهراً توثيق دارد. سند مرحوم به محمد بن يحيي سند معتبري است.

 اگر اين باشد كه ظاهراً معتبر باشد، حكم جديدي تولید مي‌شود و آن اين است كه آن‌وقت به‌طریق‌اولی در پدر هم همين‌طور است و ديگران هم اين‌چنین هستند.

 اگر اين روايت را اين‌طور معنا كنيم، حكم معتبر بسيار مهمي خارج مي‌شود و آن این‌که در حوزه آلات تناسلي و مواضع خاصه، بايد از شش سالگي نسبت به دختر پرهيز جدي داشت. در این صورت بالاولويه، در زنان ديگر هم این حکم وجود دارد. مادر نسبت به پسر هم يا به واسطه تنقيح مناط يا بالاولويه همين‌طور است. حداقل آن تنقيح مناط است. بنده مطمئن هستم كه این روایت معتبر است. آن‌وقت اين روايت معتبر، فراتر از دلالت اوليه‌اش به حكم عامي دلالت مي‌كند. يعني تماس‌هاي ما با آلات تناسلي از ناحيه مادر نسبت به دختر و نسبت به پسر و غير مادر نسبت به بچه‌ها منعي در موردش وجود دارد.

جمع‌بندی بررسی سندی و دلالی روایت

بنابراين اگر بخواهيم عرایض خود در اين روايت دسته‌بندی كنيم از این قرار است:

۱. اين است كه سندش ظاهراً معتبر است.

 ۲. مباشرت در اینجا قطعاً به معناي مطلق مباشرت نيست. مباشرت به معناي مباشرت خاصه‌اي است كه با آلات تناسلي و اين‌ها است. مرسوم است كه وقتي مادر بچه را مي‌شوید تماس برقرار می‌شود. حداقل اين قدر متيقنش است. بيش از اين نمي‌توانيم بگوييم اطلاق دارد.

۳. مرئه در اینجا ولو اين‌كه مقصود مادر است، ولي به‌طریق‌اولی غير مادر را هم در برمي‌گيرد و به‌طریق‌اولی پدر و مرد را هم شامل می‌شود. يعني مي‌گويد کسی كه خيلي نزديك است و راحت مي‌تواند اين كار را انجام دهد، منع شده پس در مورد دیگران این به‌طریق‌اولی است.

۴. «ابنتها» اينجا الغاء خصوصيت مي‌شود؛ یعنی فقط دختر نيست، در پسر هم همين‌طور است. حال يا با الغاء خصوصيت يا بالاولويه قابل توجیه است. فرقی نمی‌کند بچه خودش يا ديگري باشد.

۵. اينجا شش سال است و اين شش سال طبعاً اطلاق دارد. در همه‌جا شش سال است. فرقي نمي‌كند.

۶. «شعبة من الزنا» نهي نيست ولي در حكم نهي است. درواقع اين عملي كه اين شخص انجام مي‌دهد، به جاي زنا تنزيل مي‌كند. نوعي از زنا است. يعني زناي تعبدي است و درجه‌اي از زنا در اين وجود دارد. بنابراين نهي يك قضيه خبريه است ولي از آن يك نهي استنتاج مي‌شود. نهي زنا با يك درجه خفيفه اینجا مي‌آيد.

۷. اين آيه دلالت بر حرمت مي‌كند يا كراهت؟ ممكن است كسي بگويد دال بر حرمت است. مگر اين‌كه كسي بگويد ما مطمئن هستيم كه در اینجا، اين‌كه مادري بچه‌اش را مي‌شويد و هنوز هم به تكليف نرسيده می‌گوييم حرام است، بگويد لا يساعده الارتكاز و اين را حمل بر كراهت بكند؛ اما درعین‌حال احتمال حرمت بعيد نيست و لذا اگر بخواهيم حالت فتوايي بكند، مي‌گوييم اين ترک نوعي احتياط واجب نسبت به اين امر است.

 ۸. نكته ديگر هم كه قطعاً بايد توجه داشت اين است كه اینجا هيچ شائبه‌اي از بحث قصد ملاعبه و جنسي و اين‌ها نيست. اگر آن باشد حرام است. اين در جايي است كه چنين چيزي نيست. حريم درست كرده كه بچه تحريك جنسي نشود و در آن مسير قرار نگيرد. آن‌وقت اين روايت و بعضي روايات ديگر كه دختر و پسر را مي‌گيرد، اين‌ها نوعي حريم ايجاد مي‌كند كه تحريك جنسي بي‌جهت براي او ايجاد نشود.

س؟؟

 مباشرت است، ديدن نمي‌شود. چون دست زدن تحریک‌کننده است. اين هم حكم ديگري است كه كمي محكم‌تر از قبلي‌ها بود. اين يك نوع تحريكي است كه طرف را به سمت گناه مي‌برد. منتهي از نظر شرعي مي‌خواهد بگويد كه آن حكم به اين تسري مي‌كند.

حکم فراهم کردن شرایط ازدواج بعد از بلوغ

حكم ديگري اينجا باقي مانده است. اين‌ها در مراقبت‌هاي جنسي بود؛ اما در تربيت جنسي، بحث ديگري هم داريم كه بعد از بلوغ، شرایط ازدواج را براي فرزندش فراهم كند. اين مطلب را يك بار به‌عنوان عام و بار دیگر از حیث ادله خاصه بحث مي‌كنيم. مي‌خواهيم فراهم كردن شرایط ازدواج بچه را وقتي به بلوغ مي‌رسد، از این دو حیث بررسی کنیم.

الف: بررسی ادله خاصه

از حيث ادله خاصه اينجا دو روايت داريم.

روایت اول

در باب هشتادوشش ابواب احكام الاولاد، جلد ديگری است. كتاب نكاح، ابواب احكام الأولاد است. اين‌ها ابواب مقدمات نكاح بود. جلد بعدي، ابواب احكام اولاد است كه خيلي از ابوابش را خوانديم. غالباً هم آن را مي‌آورديم. در باب هشتادوشش، دو روايت است كه سابقاً چند بار آن‌ها را خوانديم. يكي روايت باب هشتادوشش، روايت هفت و نه است. البته آن‌طور كه به ذهنم مي‌آيد. در باب هشتادوشش، روايت هفتم كه البته روايت مفصل و ضعيف‌السندی است، در مورد دختر است كه وقتي به سن ازدواج مي‌رسد، شرایط ازدواج را برايش فراهم كنید. يكي هم روايت نهم است كه آنجا دارد: «يُزَوِّجُهُ‏ إِذَا بَلَغ‏[9]» اولي مربوط به دختران است ولی روایت نهم مطلق است؛ و آن را يكي از حقوق فرزندان مي‌داند که هر دو ضعيف است. پس اين‌كه تزويج بدهد چه دختر و چه به‌صورت مطلق، هر دو ضعيف است.

 روایت دوم

روايات ديگري هم در باب بیست‌وهشت، ابواب مقدمات نكاح است كه مضمون روايات اين است كه: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ».[10] در اين باب، روايت اولش همين است. روايت دوم و سوم و ششم هم همين است. در مستدرك هم ذيل همين باب، سه چهار روايت است و بعضي از اين روايات سندش هم درست است. به‌طور مثال سند روايت اولي كه اینجا ذكر شده معتبر است. يكي دو تا از اين روايات معتبر است. حدود شش هفت روايت در باب بیست‌وهشت داريم كه چهار روايت آن در باب بیست‌وهشت است. دو سه روایت هم در مستدرك ذيل همين است. تقریباً حدود شش هفت روايت با همين مضمون داريم كه بعضي سندش معتبر است. ازجمله روايت اول که مجموعاً همدیگر را تأييد مي‌كند.

آن روايت اين است: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ‏ تَرْضَوْنَ‏ خُلُقَهُ‏ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ‏ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ». اين روايات كه بعضي هم معتبر است، دلالت بر اين مي‌كند كه اگر كسي به خواستگاري آمد، نبايد او را رد كرد. لحن اين روايات، متفاوت با آن دو روايت است. آنجا مي‌گويد: وظيفه‌ات است ولو وظيفه استحبابي كه تزويجش كني. زن بدهيد يا شوهر بدهيد. آن يك طایفه بود؛ اما اين‌ها طایفه ديگري است كه مي‌گويد: برفرض اين‌كه دخترتان در معرض خواستگاري قرار گرفت و كسي آمد كه اخلاق و دينش را مي‌پسنديد، او را به او بدهيد. اين هم درواقع طایفه ديگري است كه در اين روايات آمده است؛ که بعد از فرض خواستگاري بايد اين كار را انجام بدهي.

 اين دو دسته روایتی است كه اینجا آمده است.

گروه اول مي‌گويد: وظيفه‌ات است كه اين كار را انجام بدهي ولی ضعيف است؛

اما طایفه بعدي مي‌گويد: بعد از اين‌كه آمدند شما بدهيد. سند اين معتبر است. منتهي اولاً در مورد دخترها است. معلوم نيست شامل پسر بشود. ثانياً اين سؤال هست كه آيا اين واجب است يا مستحب؟ اين هم در جاي خودش گفتيم واجب نيست، مستحب است. براي اين‌كه خُلقَهُ و دينَه، حد و حدود واضحي ندارد. بايد در جاي ديگري بحث شود. سابق بحثي داشتم که گفتم. اين از حيث قواعد ادله خاصه كه ما دليل معتبري به اين‌كه اين حق است و وظيفه است، بخصوص در حد وجوب چيزي نداريم. بنابراين بايد در مقام دوم و روي قواعد عامه بیاییم.

ب: بررسی ادله عامه

در قواعد عامه، تزويج بچه‌ها و دختر و پسر قطعاً مستحب مؤکد است. درصورتی‌که به سني رسيده كه نياز دارد از باب اعانه بَر بِرّ و بِرّ به اولاد و احسان اولاد و عناوين قواعد عامه كه داشتيم، مستحب مؤكد داریم كه به نياز او توجه كنند. اگر هم در جايي عدم اقدام او موجب گناه او شود، با قواعد عامه كه گفتيم، بعيد نيست كه واجب بشود.

 احکام تربيت جنسي را تا اینجا به‌طور عمده بحث كرديم. گر چه از بعضي سريع عبور كرديم. يك جمع‌بندی داشته باشيم و اين بحث را تمام كنيم.

جمع‌بندی مباحث گذشته

 ما در حقيقت در بحث تربيت جنسي با يك قواعد عامه و در يك شرایط خاص مي‌گوييم چه اقداماتي واجب يا حرام است. طبق دوازده قاعده‌اي كه اول گفتيم و با نگاه به روايات خاصه، شش هفت عنوان و حكم خاص اینجا مطرح شد كه ملاحظه كرديد که درواقع روح اين‌ها چند مطلب است:

1-   يكي اين است كه از نظر ديني، تأمين نياز جنسي بچه‌ها وقتي به بلوغ برسند و نياز جنسي پيدا بكنند، قطعاً توجه به نياز جنسی‌شان راجح است. این مطلب هم با ادله و عناوين عامه و بعضي عناوين خاصه توجیه می‌شود که باید به نیاز آن‌ها توجه کرد. منتهي اين در حد استحباب است. در شرایطی ممكن است عناوين ويژه‌اي بيايد، اين امر را واجب كند كه البته اين محدود است؛ اما اصل توجه به نياز جنسي مجموعاً در اين عناوين به‌خوبی نمایان است.

2-   مطلب دوم كه از مجموع اين‌ها مي‌شود استفاده كرد، اين است كه: اقداماتي كه موجب وقوع اين‌ها در گناه شود و اطمينان اين باشد كه بچه در گناه قرار مي‌گيرد، اين اقدامات قطعاً حرام است.

3-   يك اقداماتي توصيه شده است كه در حد وجوب يا استحباب كه بيش‌تر پیشگیرانه است و يك حوزه احتياطي و مراقبتي درست كرده است. براي اين‌كه بچه در مسير گناه قرار نگيرد كه نمونه‌هايش را ديديد.

4-   نكته بعدي اين است كه چيزهايي كه تحريك جنسي مي‌كند به‌طور عام ولو اين‌كه مصاديقش به‌طور خاص ذكر شده بود، نوعي بلوغ زودرس ايجاد مي‌كند. این امر مطلوبي نيست. امر ممدوحي هم نيست. كراهت دارد چيزي كه موجب تحريك جنسي او مي‌شود، اگر بداند او مبتلاي به گناه مي‌شود حرام است. ولي اگر اين را نداند و فقط مي‌داند كه موجب بلوغ زود‌رس مي‌شود و حالت جنسي در او پيدا مي‌شود، بعيد نيست كه بگوييم از اين احكام به دست مي‌آيد كه امر ناپسندي است و شايسته نيست. لذا هر نوع تحريك جنسي که منجر به بلوغ زودرس شود، اگر بداند منجر به گناه و معاصي مي‌شود، اين امر قطعاً حرام است اما اگر به اين حد نباشد، يعني اطمينان به اين نداشته باشد و احتمال دهد زمينه را براي او فراهم كند، قطعاً مذموميت دارد و كراهت دارد.

بحث بلوغ زودرسي كه امروز مطرح مي‌شود، به اين شكل در روايات نداريم ولي مي‌شود از قواعد عامه و از الغاء خصوصيت‌هايي كه در طي بحث داشتيم، استفاده كرد كه يك درجه‌اش حرام است و يك درجه‌اش مكروه است. ما اگر كل بحث‌هاي تربيت خانوادگي را بخصوص دوستاني كه از آغاز تا امروز همراه ما بودند يك بار در ذهن مرور کنیم، اين‌طور بايد تنظيم كنيم: يعني تربيت خانوادگي را مطرح بكنيم بعد ملاك‌ها و قواعد عامه در تربيت خانوادگي را كه وسط بحث گفتيم، بايد در ابتدا آورد. مثلاً مسئولیت‌هایی كه خانواده در حوزه تربيت فرزند دارد، ادله عمومي‌اش ده تا دليل بود و حدود هفت هشت قاعده عمومي از آن‌ها استخراج مي‌شد. اين‌ها ضوابط كلي مي‌شود كه شرع آنجا تأسيس كرده يا قواعد كلي تربيت است كه در تربيت خانوادگي مي‌آيد يا قواعد كلي است كه در تربيت خانوادگي داريم.

 ادله و قواعد عامه را ابتدا بايد توجه كرد. بعد كه ريز مي‌شديم، حدود ده حكم خاص داشتيم. البته غیرازاین، احكام ديگري است كه به این موضوع ربط پيدا مي‌كند. بعضي چون سند ندارد، ذكر نكردم. ده‌پانزده حكم خاص در خصوص تربيت خانوادگي داريم و ده‌پانزده دليل عام و قاعده عام است. البته اگر بناي ما بر نظام سازي به آن معنا بود، حتماً اين مجموعه را خيلي مفصل‌تر تجزیه‌وتحلیل مي‌كرديم ولي احكام فقهي‌اش بيان شد. اين دورنمايي از نظام آن است.

 بعد شما تربيت خانوادگي را در حوزه‌هاي مختلف ببينيد كه يك حوزه‌اش جنسي بود. مي‌بينيم كه اسلام در چندین بخش از این ساحت‌ها، علاوه بر نگاه عمومي، ورود ويژه دارد.

 تربيت اعتقادي، تربيت عبادي، تربيت عاطفي، تربيت اخلاقي، تربيت جنسي و تربيت حكمي، يعني اسلام به‌طور خاص در غير عبادات در اين شش بحث ورود كرده. ادله خاصه‌، ضوابط و چيزهاي خاصي وارد شده است؛ اما در تربيت اجتماعي به معناي عام سياسي يا شغلي و اقتصادي و فني حرفه‌اي، در ساحت‌هاي ديگر ورودش خاص نيست. يا بسيار كم است و احياناً روايات ضعيف است؛ اما درعین‌حال قواعد عامه داريم كه وجوب يا حرمت يا استحباب و كراهت دارد.

 مي‌بينيد اسلام واقعاً يك نظام تربيت خانوادگي دارد، منتهي در یک جا برجسته‌تر وارد شده و در جای دیگر، كمتر وارد شده است. آن هم بر اساس مصالحي كه دارد و در همه آن‌ها قواعد عامه‌اي كه اسلام مي‌گويد قواعد عمومي است كه كارشناسي‌ها و تحولات علمي كمك مي‌كند براي اين‌كه ما آن‌ها را اجرا كنيم، آن هم دامنه وسيعي دارد كه جاي خود بحث مي‌كنيم.

اسلام در تربيت جنسي بيش از ساحت‌هاي ديگر وارد شده است يا حداقل در حد تربيت عبادي است که نسبت به تربيت اخلاقي و اعتقادي در تربيت جنسي بيش‌تر وارد شده است.

اسلام به مراقبت‌ها و محافظت‌ها خيلي توصيه كرده است. از رفتارهايي كه خود پدر و مادر دارند تا چيزهايي كه ملاحظه كرديد، مجموعاً اين‌طور مي‌شود که اگر كسي بخواهد نظام تربيت خانوادگي را طراحي بكند، قاعده‌اش اين است. البته ما در اینجا بحث‌هاي فقهي‌اش را آورديم. اگر بخواهد نظام‌سازي بشود، دو كار بايد انجام شود: يكي نگاه اسلام به زن و فرزند بايد مطرح شود و به‌عنوان مبنا قرار گیرد. بعد احكام فقهي بيايد و بعد احكام فقهي با ملاحظه آن مباني و نگاه جمعي و نظام‌سازي، قواعد كلي از آن استخراج شود. اين مجموعه به اين شكل كار نشده است.

اين كاري نظير اقتصادُنا شهيد صدر است و از آن‌ها قوي‌تر در حوزه أُسرَتُنا است. يك كاري به نام أسرتنا كه خانواده اسلامي چنين خانواده‌اي است كه در آن نگاه به زن يا نگاه به خانه و نگاه به فرزند است. اين احكام است و اين‌طور مي‌شود با هم جمع كرد و در چهارچوب كلان درآورد. آن‌وقت راهنماي خوبي است كه در برنامه‌ريزي‌ها اين را جا بيندازيم.

 


[1]- في نسخة جويرية هامش المخطوط.

[2]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۲۲۹.

[3]- همان، ص ۲۳۰.

[4]- همان.

[5]- همان.

[6]- همان.

[7]-همان، ص ۲۳۱.

[8]-همان. ص ۲۳۰.

[9]- همان، ص ۴۸۲

[10]- همان، ص ۷۶.


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

در قلمرو و ساحت تربيت جنسي گفتيم به‌طور خاص و ویژه دستورها و تكاليفي وجود دارد كه يكي تفريق المضاجع و دیگری تربية الاولاد علي الاستيذان بود. اين حكم مستند به آيه شريفه ۵۸ و ۵۹ سوره نور بود. روايات هم مؤيد این حکم بود که البته چيز جديدي در روايات نبود. نكاتي را در اين آيه عرض كرديم و نكته ديگري كه بايد در اين آيه به آن اشاره كرد، اين است كه اين آيه، بالدلالة الالتزام بر مطلوبيت و رجحان جداسازي آن مواقع خلوت از دسترس و ديد بچه‌ها و فرزندان دلالت مي‌كند. يا اين‌كه به‌طور مستقيم از خود آيه اين نكته را استفاده مي‌كنيم. بنابر وجهي كه سابق گفتيم يا حتي اگر آن هم نباشد، وقتي به آن‌ها مي‌گويد: استيذان كنيد، اين ملازم با اين است كه اين‌ها در جداسازي، تحفظ و مراقبتي داشته باشند.

 بنابراين نتيجه بحث‌هاي گذشته در اين آيه، در غالب دو حكم آمده است:

1-        به آن‌ها آموزش دهند كه اين مراقبت را داشته باشند. اين يك احتمال بود كه بعيد نيست از آيه استفاده بشود.

2-         و يك حكم هم اين بود كه خود بزرگ‌ترها مواقع خلوتشان را جدا كنند و در معرض ديد قرار ندهند. البته مقصود، مواقع خلوت است كه براي تمتعات و استمتاعات است.

با توجه به آیه، طبعاً دلالت ديگري بالملازمه در آیه هست و آن اين‌كه نبايد حال عادي و نحوه معاشرت دائمي، حال استمطاع و تمتعات باشد. يعني اقتضاء آيه اين است كه حال استمطاع و تمتعات نبايد حال رايج و متداول خانه باشد، بلكه بايد مرزي بين حال تمتعات و حال يك معاشرت طبيعي عادي در خانه باشد.

 چند مطلب از آيه استفاده مي‌شود و همه درست است:

الف: يك مطلب اين‌كه در اوقات خلوت بايد بچه‌ها استيذان كنند. حكم این استيذان وجوبي است يا استحبابي است يا تمريني؟

ب: حكم دوم اين است كه بنابر احتمال، پدر و مادر و بزرگ‌ترها بايد به اين استيذان تربيت كنند.

ج: حكم سوم اين است كه خودشان هم بايد اوقات خلوتشان را مراقبت كنند و اجازه ندهند كه آ‌ن‌ها، در اوقات خلوت وارد شوند.

د: بالملازمه افاده مي‌كند كه باید اوقات خلوت از اوقات غير خلوت جدا باشد و مرزي بين آن دو باشد.

بعيد نيست كه بگوييم آيه همه اين‌ها را افاده مي‌كند. ما اگر آيه را با اين نگاه تفسير كنيم، آيه، آيه مهمي است. هم در بحث خود روابط زن و شوهر و اين‌كه مواقع خلوت از غير خلوت جدا شود؛ و اين تحفظ‌ها مراقبت‌ها را داشته باشند. اين بعد اخلاقي خودشان است؛ و هم بعد تربيتي دارد كه مراقبت كنند كه بچه‌ها در اين دام قرار نگيرند.

آن‌هايي كه با بچه‌ها در تعامل هستند، يك آيه مهمي مي‌شود، هم در تكاليف شخصي و ذاتي خودشان، هم در تكاليفشان در ارتباط با فرزندان و تربيت آن‌ها. اين دامنه وسيع از احكامی است که در اين آيه وجود دارد.

این آيه در حوزه تربيت جنسي، نظير «قُوا أَنْفُسَكُمْ‏ وَ أَهْليكُمْ نارا» (تحریم/۶) است. البته نه به آن شمول و اطلاق. چطور آن آيه اصل استوار و بسيار مهمي بود و آيه‌اي بود كه شعب زيادي از آن توليد مي‌شد؟ اين آيه هم نه در آن حد، ولي آيه‌اي است كه در حوزه تربيت جنسي، دامنه حكمي و نكته‌اي فراواني دارد. البته جهت ديگري هم كه در اين آيه هست، اين است كه حكم بچه‌ها با توجه به حديث رفع و اين‌ها که گفتيم، حكم الزامي نيست؛ اما احكامي كه براي پدر و مادر مطرح شد كه مراقبت و جداسازي كنند، ممكن است بگوييم وجوبي است. اگرچه شبهه‌هایي كه گفتم در آن باقي است؛ و اگر كسي بخواهد جنبه فتوايي به قصه بدهد، آن است که دو سه حكمی که مربوط به خود پدر و مادر است عنوان احتياط وجوبي دارد.

 نكات ديگري هم در آيه هست كه سابق گفتيم و به همين اكتفا مي‌كنيم. اين دو حكم در تربيت جنسي و مراقبت‌هايي كه بايد در خانه باشد، فقط مخصوص پدر و مادر نيست بلکه هردوی اين حكم شامل بزرگ‌ترهایی است كه با بچه‌ها ارتباط دارند. چه پدر و مادر و ديگراني كه در ارتباط با اين‌ها هستند و «يُفَرَّقُ‏ بَيْنَ‏ الصِّبْيَانِ فِي الْمَضَاجِع‏»[1] خطابش فقط به والدین نبود. شمول بيشتري داشت. اين آيه خطابش فقط به والدين نيست بلکه كساني كه در يك خانه زندگي مي‌كنند و بچه‌هايي كه با آن‌ها در ارتباط هستند شامل می‌شود. در هر دو حكم اين نكته را گفتيم.

سومین حکم تربیت جنسی: کراهت جماع در منظر بچه‌ها

حكم سومي كه در حوزه تربيت جنسي در خانواده وجود دارد، مراقبت نسبت به عمل استمطاع و مراجعت و دور بودن آن از ديد بچه‌ها است. چه فرزندانشان باشد يا بچه‌هاي ديگر فرقی نمی‌کند. آن تمتع به معناي مجامعت كه تمتع خاص است، به‌طور خاص در روايات موردتوجه قرار گرفته است كه تحفظ بكنند و آن را از ديد و توجه بچه‌ها دور بدارند. البته با شمول و ريزه‌كاري‌هايي كه در اینجا هست و در چيزهاي كلي ديگر و در ساير اوقات خلوت و تمتعات عادي ديگر نيست. در اين تمتع خاص، عنايت بيشتري شده كه ادله را خواهيم گفت.

 عمل مجامعت در ديد بچه‌ها، چه مميز چه غير مميز، امري است كه به‌عنوان تكليفي كه در روايات به آن توجه خاص شده محل بحث است. البته اگر روايات هم نبود، از همين آيه استيذان استفاده كرديم كه مصداق بارز تمتعات به‌طور عام، مجامعت است كه بايد از صبي مميز دور باشد؛ و اگر مفسده واضحي دارد با قواعد اوليه كه گفتيم، قطعاً الزام دارد. طبق قواعد، ما در مورد صبي هم‌چنین حکمی داریم. هم ادله سابق هست و هم قواعد كلي داریم. حتي در غير مميز، اگر جايي اطمينان داشته باشید كه اين عمل در شخصيتش اثر مي‌گذارد، طبق قواعد موجود، در حد حرمت يا كراهت مي‌شود استفاده كرد كه نبايد عمل مجامعت در منظر كودكان انجام شود. بنابراين طبق قواعد ما چيزهايي داريم. بايد ببينيم ادله خاصه هم تأكيد مي‌كند و دامنه‌اش اوسع از قواعد عامه است؟ مقدار تفاوتش با قواعد عامه را بعد از اين‌كه ادله را ديديم عرض مي‌كنيم.

روایات

در اين بحث رواياتي وجود دارد كه تقریباً روایت معتبر در بين آن‌ها نيست. ما با لَيت و لعل ممكن است بگوييم بعضي معتبر است، ولي روايات معتبر، رواياتي است كه درباره سومين حكم تربيت جنسي در خانواده وجود دارد. عمدتاً در كتاب وسائل، كتاب نكاح، ابواب مقدمات نكاح و آداب نكاح، باب شصت‌وهفت، این مسئله با عنوان«كراهة جماع المرأة و الجارية و في البيت صبي أو صبية» آمده است. کتاب وسائل چون چندين چاپ دارد و جلدها متفاوت است، جلد نمي‌گويم.

 عنوان باب اين است كه «كراهة جماع المرأة و الجارية و في البيت صبي أو صبية» یعنی درحالی‌که صبيه و صبي است، مجامعت كراهت دارد؛ که هم عنوان كراهت آمده و هم في البيت صبي أو صبيه آمده است.

 با بررسی روايات مختلفی که در این خصوص مطرح است متوجه می‌شویم که يك گروه از روایات، به‌طور مستقيم همين موضوع را مطرح كرده‌اند. اين طایفه اول است.

روایتاول:

در اين دسته اول كه روايات داله بر اين حكم در خصوصجماع في المرئی و منظر الصبي است، اولين روايت، روايت اول اين باب است: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ «لَا يُجَامِعِ‏ الرَّجُلُ‏ امْرَأَتَهُ وَ لَا جَارِيَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُورِثُ الزِّنَا»[2] امام (علیه‌السلام) فرمودند: درحالی‌که در بيت، به معناي اتاق، بچه‌اي است مجامعت نكند. روایت به‌صورت مطلق است. فرقی نمی‌کند خواب است يا بيدار، مي‌بيند، مي‌فهمد، نمي‌فهمد، مميز است يا غير مميز. درهرصورت فرموده‌اند: «لَا يُجَامِعِ‏ الرَّجُلُ‏ امْرَأَتَهُ وَ لَا جَارِيَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُورِثُ الزِّنَا»، حكمتش هم آن است كه زمينه را ايجاد مي‌كند كه او به اين سمت تمايل پيدا كند.

معناي اولي بيت اتاق است. بعد در معناي كلي‌تر به‌کاررفته است. اينجا هم ظهورش آن است. چون مسلم قرينه دارد. نمي‌شود بگويي در جايي كه اتاق جدا است. مناسبات حكم و موضوع اين است كه مقصود آن باشد. در اینجا، روايت از چند جهت موردبحث قرار می‌گیرد.

سند روایت

در بحث سندي اين روايت چند مشكل وجود دارد. البته در باب قاسم بن محمد جوهري به شكل توثيق، چيزي وارد نشده است، ولي در روايتي آمده كه امام رضا (علیه‌السلام) به علي بن يقطين سفارش او را كردند و فرمودند: كار او را حل كن من براي تو بهشت را تضمين مي‌كنم. از اين توصيه به علي بن يقطين كه كارش را حل بكن و هوايش را داشته باشد، توثيق اين آقا استفاده نمي‌شود يا حداقل دلالت در اين حد ندارد.

بعدها هم ابن راشد و پدرش و اين‌ها، افرادی هستند كه توثيق ندارند. لذا ازلحاظ سند اعتبار ندارد.

دلالت روایت

 در دلالتش نیز چند نكته است:

 ۱. يكي همين بيت كه گفتیم مشترك لفظي بين اتاق و كل خانه است. در هر دو به نحو حقيقت استعمال شده است. همان‌طور كه علاوه بر اين دو معنا، معناي اعم ديگري هم دارد. به‌طور مثال، بيت كه مي‌گويد: مثل «في‏ بُيُوتٍ‏ أَذِنَ اللَّهُ‏» (سوره نور/۳۶) جنبه‌هاي معنوي منظور است. گاهي هم بيت كه گفته مي‌شود، يعني دستگاه، مثل بيوت مراجع. بيت از معناي خاص، كه اتاقي است كه در آن زندگي مي‌كنند شروع مي‌شود تا خانه و تا خانه به معناي وسيع‌تر كه جنبه حقوقي پيدا می‌کند ادامه دارد. اينجا قرينه داريم بر اين‌كه منظور، اتاق است و معلوم است كه خود خانه مقصود نيست.

۲. نكته ديگر در دلالت روايت اين است كه اینجا خطابش متوجه به مرد است كه مرد با زن و جاريه‌اش درحالی‌که اين‌طور است مجامعت نكند ولي القاء خصوصيت مي‌شود. يعني كراهت يا حرمت اگر براي مرد است، طبعاً براي زن هم وجود دارد.

۳. نكته سوم هم در «لَا يُجَامِعِ‏» است كه ظهورش نهي است. اگر سند معتبر بود، ظهور نهي در حرمت است. بعيد نيست كه كسي قائل به حرمت بشود. البته چون سند ندارد، قول به حرمت نمي‌شود. ولي اگر سند داشت، ظهورش در حرمت بود.

۴. نكته چهارم اين است كه دارد: «لَا يُجَامِعِ‏ ... وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ» این جمله حالیه است. در اين جمله حاليه، نیامده كه در اتاق بچه‌اي باشد. نكته سوم اين بود كه نه اين‌كه بچه بيداري باشد. اين اطلاق، اعم از اين‌كه بچه بيدار باشد يا خواب باشد را در برمی‌گیرد. ظاهر اين اطلاق دارد. مگر اين‌كه كسي بگويد: وقتي مي‌گويد: «لَا يُجَامِعِ‏ ... وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ» انصراف به اين دارد كه بچه متوجه مي‌شود. اين هم دو احتمال است كه ممكن است بگوييم انصراف دارد.

۵. پنجم اين است كه صبي در اينجا مميز است يا غير مميز؟ اینجا دو احتمال است: ممكن است بگوييم مطلق است. كوچك و بزرگ را مي‌گيرد. ممكن است بگوييم انصراف به مميز دارد. اينجا انصراف به مميزش ممكن است خيلي قوي نباشد، براي اين‌كه ارتكاز و تناسب حكم و موضوع اين است كه بچه ولو در حد تميز نيست، باز وقتي بيدار است و مي‌تواند توجه كند ولي معناي جنسيش را نمي‌فهمد، ممكن است آثاري داشته باشد. اثرگذاری‌اش ازنظر عرفي ظاهر است و لذا اطلاق در اینجا قوي‌تر است. آن بحث انصرافش قوي‌تر بود، اینجا اطلاقش قوي‌تر است. همه هم مستند به برداشت محاوره عرفي و استظهاري است.

۶. نكته بعدي هم اين است كه صبي در اينجا ولو مذكر است ولي ظاهرش اين است كه خصوص مذكر مقصود نيست. مطلق است. بچه دختر باشد يا پسر، هر دو را مي‌گيرد. الغاء خصوصيت می‌شود يا این‌که الغاء خصوصيت هم نمي‌شود، چون كلمات مشترك بين مذكر و مؤنث است. مگر اينكه مقابله درست باشد.

۷. نكته بعدي هم جنبه فقهي ندارد. چراکه «فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُورِثُ الزِّنَا» اين علت نيست، حكمت است. آن چيزي كه دست مكلف نيست و نمي‌تواند تشخيص دهد و اعمال كند، حكمت مي‌شود. قبلاً مرز حكمت و علت را مفصل بيان كرديم. اینجا بر اساس همان قواعدي كه گفتيم حكمت است. حكمت بودنش هم به اين است كه نمي‌خواهد بگويد: «فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُورِثُ الزِّنَا» يعني قطعاً اين به آنجا مي‌رسد. يعني اين يك نوع زمينه‌اي است كه ممكن است به آنجا برسد. اين هم نكته‌اي است كه بیان شد.

جمع‌بندی روایت

بنابراين اين روايت، اگرچه دلالتش حداقل بر يك كراهت در صبي مميزي كه بيدار است مسلم است، اما درعین‌حال سندش ضعيف است. سند تا قاسم بن محمد تكرر دارد از قاسم بن محمد جوهري به بعد مشكلات داشت كه اين مشترك بين سه سند است.

روایتدوم:

روايت دوم در اين گروه، روايت دوم اين باب است كه عنه عن ابيه يعني مرحوم كليني از علي بن ابراهيم از پدرش عن عبدالله بن حسين بن زيد، اين حسين بن زيد بن علي بن الحسين، همان زيد مشهور است. عبدالله بن حسين بن زيد نقل مي‌كند از حسين بن زيد كه حسين بن زيد بن علي از امام صادق نقل مي‌كند كه امام صادق هم از برادرزاده‌اش نقل مي‌كند كه پيامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا غَشِيَ امْرَأَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ مُسْتَيْقِظٌ يَرَاهُمَا وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمَا وَ نَفَسَهُمَا مَا أَفْلَحَ أَبَداً إِنْ كَانَ غُلَاماً كَانَ زَانِياً أَوْ جَارِيَةً كَانَتْ زَانِيَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا أَرَادَ أَنْ يَغْشَى أَهْلَهُ أَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَرْخَى السُّتُورَ وَ أَخْرَجَ الْخَدَمَ»[3] در اتاق را مي‌بست. پرده‌ها را مي‌انداخت و خادمان را دور مي‌كرد.

سند روایت

 اين روايت نیز ازنظر سند خالي از ضعف نيست. عبدالله بن حسين بن زيد توثيق ندارد. ولو اين‌كه از خاندان بزرگي است. پدرش حسين بن زيد، فرزند زيد بن علي مشهور شهيد است كه اين حسين هم ظاهراً شهيد شد و دست‌پرورده خود امام صادق است. حضرت زيد كه شهيد شد، بعضي از بچه‌هايش را امام صادق بزرگ كردند. اين هم توثيق ندارد ولي در خانه امام صادق بزرگ شده و موردعنایت امام صادق است.

اين دو نفر عبدالله بن حسين بن زيد و پدرش حسين بن زيد به زيد نمي‌رسد. اين دو یعنی نوه و فرزند زيد، در سند قرار گرفته‌اند و توثيق رجالي به آن معنا ندارند مگر اين‌كه كسي مشربش در رجال واسع باشد و بگويد اين‌ها از اين خاندان بزرگ هستند کافی است. چطور مي‌گفتيم از مشاهير كه بودند نياز به توثيق ندارد؟ ممكن است بگويد چنين افرادي بخصوص حسين كه شهيد هم شد و مثلاً شهيد است و دست‌پرورده امام صادق و فرزندش هم از اين خاندان و... است، همین‌که مذمتي نقل نشده است كافي است.

 البته در مورد حسين بن زيد، ممكن است كسي اين‌طور بگويد و قبول بكند، اما درعین‌حال نسبت به نوه كمي سخت است. نسبت به پدر كه فرزند زيد است، بعيد نيست اين را بگوييم ولي نسبت به نوه يك مقدار دشوار است. مذمت‌هايي آمده ولي جمع‌بندي رجالي مشهور اين است. ما اين جمع‌بندي را قبول داريم كه زيد آدم معتبري است. اين نكته را هم بدانيد كه در خاندان اهل‌بیت و خود علوي‌ها ضعف‌هاي فراوان و بارزي وجود دارد. اين آقازادگي چيزي بود كه در خاندان خود پيغمبر اكرم و ائمه هم حسابي بروز داشت. واقعاً اوليه مهم تاريخي بود.

 امام رضا (سلام‌الله‌علیه) وقتي به خراسان آمدند از دست اقوامشان در عذاب بودند. چقدر اختلافات بينشان بود. چه دعواهايي، چه آدم‌هايي، گاهي مشكل‌داري بين اين‌ها بود. اگر كسي پیرامون آقا زدگی بحث تاريخي بكند، متوجه می‌شود در خود خاندان پيامبر چه اوضاع و احوالي بود و گاهي داد خود ائمه درمی‌آمد.

از آن‌طرف حرمتي هم حفظ مي‌شد. در نگاه به ذريه رسول‌الله مطلقاتي داريم كه ثواب دارد. به‌هرحال سعي مي‌كردند حرمت را حفظ كنند ولي اين را بدانيد كه مشكل هم در جريان علوي‌ها الی‌ماشاءالله بوده است. اختلافات، دعواها، بزن‌بکوب‌ها، گاهي واقعاً خود ائمه را آزار مي‌دادند و ائمه در بعضي از موارد در عذاب بودند. آنجایی كه نوعي اشكال بيّن و شبه فسادي بود كه وجود داشت. گاهي هم حركت‌هايي كه خوب بودند ولي مورد تأييد ائمه نبودند ولو اين‌كه حسن نيت بود ولي بالاخره موردپسند امام نبود. البته بعضي هم مي‌شود بگوييم مورد رضايت بود. اين‌ها بحث‌هاي تاريخي دارد. قيام‌هاي علوي‌ها انواع و اقسام و بحث‌هاي مفصلي دارد. اين نكته را گفتم براي اين‌كه ازنظر رجالي، صرف اين‌كه كسي در اين خاندان است، نمي‌شود اين‌ها را مستمسك قرار بدهد با اين‌كه توثيق خاص هم ندارد، بشود اعتماد كرد. اینجا اگر هم بگوييم در حسين بن زيد مي‌شود قبول کرد، در فرزندش اين‌طور نيست. اين بحث اول به لحاظ سندي بود.

دلالت روایت

 در دلالت اين روايت چند نكته است:

۱. اين روايت دلالت بر حرمتش به‌وضوح آنجا نيست. براي اين‌كه آنجا لا يجامع داشت. اینجا نهي نيست. فقط مي‌گويد: اگر كسي اين كار را بكند، بچه اين وضع را پيدا مي‌كند. منتهي ما چون مي‌دانيم اين‌طور نيست، فقط زمينه است و لذا ظهور در حرمتش ضعيف‌تر است. اگرچه ممكن است كسي بگويد: این‌که ظهور در حرمت دارد، مبالغه است. چون مي‌دانيم اين زمينه است نه عليت و اقتضا و لذا دلالت بر حرمتش واضح نيست.

 ۲. دوم غلبه بيت است كه اينجا به معناي اتاق است.

۳. نكته سوم الغاء خصوصيت از صبي است. اینجا الغاء خصوصيت نيست. آنجا حتماً صبي را الغاء خصوصيت مي‌كرديم. اینجا معلوم است هم دختر و هم پسر را مي‌گيرد. شاهد اين است كه الغاء خصوصيت ما وجه درستي است.

۴. نكته چهارم هم اين‌كه انصرافي هم كه آنجا مي‌گفتيم، اینجا مورد تصوير است كه صبي كه مستيقذ است و مي‌بيند نه خوابيده باشد. آن نسبت به مميز هم بعيد نيست اطلاق داشته باشد. چه مميز باشد چه نباشد.

روایت سوم:

روايت سوم در اين باب، روايت هفتم است «وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ لَا يُجَامِعِ‏ الرَّجُلُ‏ امْرَأَتَهُ وَ لَا جَارِيَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُورِثُ‏ الزِّنَا»[4] اين روايت هم قاسم بن محمد در آن هست و اسحاق بن ابراهيم كه سند ندارند. ازنظر سند ضعيف است ازنظر دلالت، همان نكاتي كه در روايت اول گفتيم، اینجا هم هست و چيز جديدي نيست.

روایتچهارم:

روايت چهارم هم روايت هشتم همین باب است كه سندش معتبر نيست؛ که از طب الائمه است و چند روایت ضعيف در آن است.

 از امام باقر علیه‌السلام است که فرمودند:«إِيَّاكَ‏ وَ الْجِمَاعَ‏ حَيْثُ يَرَاكَ صَبِيٌّ يُحْسِنُ أَنْ يَصِفَ حَالَك»[5] اینجا مي‌گويد صبي كه مي‌تواند حالت را توصيف بكند، اين قبل از تميز است و بچه دوسه‌ساله را مي‌گويد. بچه سه‌چهارساله مي‌تواند بگويد در چه حالي بودند. الان هم گاهي بچه سه‌چهارساله مي‌تواند توصيف كند كه چه اتفاقي افتاد ولو اين‌كه معني جنسيش را نمي‌فهمد. مقصود مميز است ولي احتمال دارد كه اعم باشد كه اين هم سندي ندارد. اینجا قيد مي‌زند كه صرف صبي ولو شيرخواره را نمي‌گويد. مادون مميز، منتهي بالاتر را مي‌گويد. آن روايت هم كه يراهما يسمع كلامهما در حدي است كه بچه از حالت طفوليت و اين‌ها بيرون آمده است. مجموعاً مي‌شود گفت اين‌ها غير مميز را مي‌گيرد ولي نه در حد بچه شيرخواره‌ای که در گهواره خوابيده است. آن شايد انصراف داشته باشد.

 روایت پنجم:

روايت پنجم در مستدرك، در همين باب كه اولين حديث باب مستدرك است، در جعفريات است. سند جعفريات هم ضعيف است. «نَهَى رسول‌الله ص أَنْ يُجَامِعَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ وَ الصَّبِيُ‏ فِي‏ الْمَهْدِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا»[6] در مهد است ولي نگاه مي‌كند. اين شمولش بيشتر است ولي باز سندش ضعيف است.

جمع‌بندی روایات

باز هم در ذیل اين دو، روايات ديگري هم داريم. در كتاب نحن و الاولاد اگر مراجعه كنيد، رواياتي موجود است. ما پنج روايت در وسائل و مستدرك داريم و بايد سه چهار روايت ديگر هم باشد. عامه هم دارند يا ندارند من نمی‌دانم. ملاحظه كرديد هیچ‌کدام از اين روايات معتبر نيست ولي در حكمي كه مطابق قواعد است و رواياتش هم حداقل شش الی هفت حدیث موجود است.

 در اين حكم در حد كراهتش نمی‌شود به‌صراحت گفت نه. مخصوصاً در فتاواي مشهور هم آمده است و لذا در اين حد كه يك كراهت مؤکدی وجود دارد بر اين‌كه اين عمل انجام شود، درحالی‌که ولو بچه غير مميز حضور دارد و می‌بیند و توجهي دارد، اين ثابت است. اين در صورتي است كه مطمئن نباشد كه به گناهي بكشد. اگر چنین اطمينانی باشد، طبق قواعد حرام است. ولي اگر چنان چيزي نباشد از كراهتش نمي‌شود دست برداشت.

 در اين باب رواياتي ديگري هست كه اصل بحث قاعده كلي اين حكم خاص را نمي‌گويد. درواقع آن قاعده كلي مي‌گويد: به‌عنوان حكم چهارمي كه در آن دليل آيه مي‌گفتيم، اين روايت هم مؤكد است. ما درواقع يك تفريق المضاجع گفتيم، يكي استيذان و جداسازي جاي خواب و اوقات خلوت و يكي هم اين هست كه خصوص حال مجامعت است كه در اينجا تأكد دارد و حداقلش هم كراهت مضاعف است ولي اگر آن احوال باشد، حرمت هم ممكن است باشد.

در مورد جداسازي حال خلوت گفتيم که احتياط واجب است كه جدا باشد و آن اطلاق، اين‌ها را هم مي‌گيرد. منتهي در حال جماع تضاعف پيدا مي‌كند. كراهت است. ولي اين كراهتش با احتياط وجوبي جمع مي‌شود. عقاب احتياط وجوبی‌اش مضاعف مي‌شود. حتي در آنجایی هم كه احتمال حرمت احتياطي هست، ما آنجا داشتيم. اين هم در آن تأكد ايجاد مي‌كند، منتهي مستقلاً حرمت نمي‌آورد، تأكد مي‌آورد. چون سند ندارد. اگر سند داشت قائل به حرمت مي‌شديم. مثل همان‌كه در آيه هم مي‌گفتيم الزام است.

 واقعاً آيه را ببينيد. اگر در اين روايات، همه را کنار هم بگذاريد مي‌بينيد چقدر اسلام بر اين جدا بودن‌ها حساس است و مراقبت دارد.

روایت ششم:

مطلب ديگر علاوه بر چند حكمي كه از اين ادله به دست آورديم، يعني مؤكد حكمي كه از آيه به دست آورديم كه جداسازي مواقع خلوت بخصوص حال مجامعت، رواياتي در اين باب است كه آن را تأكيد مي‌كند. مثلاً روايت سوم در همين باب شصت‌وهفت برخلاف غالب روايات اين باب، معتبره هم هست.

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع(سند خیلی خوب است) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَوْ لامَسْتُمُ‏ النِّساء».[7]

در آيه شریفه‌ای می‌گوید:«لامَسْتُمُ‏ النِّساء» (نساء/۴۳) معناي لغوي اين، يعني به همسرانتان دست زديد ولي اين كنايه از مجامعت است. «لامَسْتُمُ‏ النِّساء» يعني مجامعت. تازه خود كلمه مجامعت هم كنايه است. مجامعت كنار هم بودن است ولي اين‌كه عمل مجامعت را مي‌گويد، كنايه است. حضرت فرمود: سؤال كردم «لامَسْتُمُ‏ النِّساء» يعني چه؟ آن آيه تيمم است كه مي‌گويد اگر «لامَسْتُمُ‏ النِّساء» و آب پيدا نكرديد، تيمم كنيد.

صفحه هشتادوپنج آيه چهل‌وسه سوره نساء «يا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صَعِیدًا طَیبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَیدِیكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» (نساء/ ۴۳) كه اینجا هم تيمم هم بدل از وضو است هم بدل از غسل است. حضرت فرمود: لامستم النساء يعني جماع نه لمس به معناي لغوي و ظاهري اوليه، بلكه كنايه است. بعد فرمودند: «هُوَ الْجِمَاعُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَتِيرٌ يُحِبُ‏ السَّتْرَ فَلَمْ يُسَمِّ كَمَا تُسَمُّونَ».[8] خدا چون حيا دارد و ساتر است، اسم آن عمل را نمي‌آورد. اسمش را «لامَسْتُمُ‏ النِّساء» آورده است.

بررسی دلالت آیه

ممكن است بگوييم اين دلالت بر اين مي‌كند كه مستقيم بحث لفظ است و ادب لفظي است و مستحب است كه در مقام گفتگو هم انسان نزاكت لفظي را در بحث‌هاي جنسي رعايت كند. قطعاً اين حكم از اين روايت استفاده مي‌شود. نزاكت بياني، ادب زباني در اموري كه حرامي نيست و مانعي ندارد خود عمل را اسم ببرد ولي مي‌گويد رعايت ادب بكند. البته مثل مجامعه و اين‌ها خودش ادب است، منتهي اینجا ادب بالاتري در آن است. هرقدر بيش‌تر ادب زباني را رعايت كند، مستحب است. به‌طریق‌اولی خوب است كه رعايت ادب در مقام عمل هم بكند. قطعاً اولويت در اين هست يا روايت ديگر هم در اين باب و ابواب ديگر هست كه حيا را توصيه مي‌كند. البته رواياتي كه به حياء اشاره مي‌كند و بعضي در مورد خانه است، همه در حد استحباب است. ولي ما از آيه استفاده يك نوع حرمت احتياطي داشتيم.

 


[1]- من لا يحضره الفقيه، ج ۳ ص ۴۳۶.

[2]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۱۳۲.

[3]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۱۳۳

[4]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۱۳۴.

[5]- وسائل الشیعه ج ۲۰ ص ۱۳۴.

[6]- مستدرك الوسائل ج ۱۴ ص ۲۲۸.

[7]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۱۳۳.

[8]- وسائل الشيعة ج ۲۰ ص ۱۳۳.


بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسه قبل

 دومين تكليف مراقبتي در حوزه تربيت جنسي، بحث استيذان در رفت‌وآمد در مواقع خلوت، از طرف بچه‌هاست. ضرورت اين‌كه بايد آن‌ها را با اين مهم آشنا ساخت، مستند به آيه پنجاه‌وهشت سوره نور بود و برخي از رواياتي كه در ذيل اين آيه شريفه وارد شده بود. كه البته در روايات، چندان نكته مهم و جديدي نبود. بيشتر، محور همين خود آيه است كه بحث مي‌كنيم. البته ديروز عرض كردم كه سابق هم ظاهراً اين آيه را بحث كرديم. تقریباً همه مباحثي كه مي‌گوييم يك بار بحث كرديم و لذا با توجه به آن، كمي سريع‌تر عبور مي‌كنم و جاهايي كه تغيير نظري دارم بيشتر تأکید مي‌كنم.

بررسی نکات آیه

در اين آيه گفتيم جمعاً حدود ده الی بيست مطلب وجود دارد. آيه«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ‏ الَّذينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ»(نور/۵۸) نكات متعددي وجود دارد.

1-امر و خطاب در آیه متوجه کیست؟

يك بحث مهم اینكه، آنچه من در بحث جديد گفتم، با سابق تفاوت كرده بود، بحث «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ‏» بود و آيا اين‌كه اینجا يك امر و خطاب است و آن امر و خطاب متوجه به بچه‌هاست يا اين‌‎كه يك امري هم به پدر و مادر يا اولياء است؟ گفتيم شايد امر به امر نباشد، ولي تكليفي هم متوجه خود این‌ها هست.

نتيجه بحث اول

با توجه به بياني كه در آيه آمده، حداقل اين است كه خود شما بايد مراقبت داشته باشيد. این حداقل چيزي است که از آيه استفاده مي‌شود. اگر نگوييم از آيه استفاده مي‌شود كه شما مأمور به تربيت و امر بچه‌ها به اين استيذان و آموزش دادن هستيد، حداقل مراقبت و تحفظ لازم است. اين يك بحث بود كه سابق داشتيم؛ اما كامل‌تر بود و با يك رويكرد جديد و تكميلي بحث را آورديم. يك سلسله نكات ديگري هم در آيه هست كه من فهرست‌وار اشاره مي‌كنم.

2-مقصود از «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» کیست؟

 نكته دوم در آيه شريفه اين است: مقصود از «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» چه كساني هستند؟ اينجا سه احتمال وجود دارد:

 الف: اينكه بگوييم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» به ظهور خطابي عامش نگاه كنيم. يعني همه مكلفين خطاب مي‌شوند به اينكه بچه‌هايتان بايد از شما اذن بگيرند و شما بايد مراقبت بكنيد و عنايت تربيتي در اوقات خلوتتان داشته باشيد. اين يك احتمال است كه درواقع اين تحفظ عام باشد.

ب: احتمال دوم اين است كه اين مربوط به خانواده و اوليا و پدر و مادر باشد و اين خطاب متوجه آن‌هاست. قبلاً گفتيم كه به مناسبات حكم و موضوع و اين‌كه مي‌گويد: وقتي بچه‌ها مي‌خواهند در مواقع خلوت رفت‌وآمد كنند بايد اذن بگيرند و شما هم بايد در مواقع خلوت تحفظ داشته باشيد، گفتيم قرائن داخلي و مناسبات حكم و موضوع مي‌گويد: خطاب اين آيه به همگان است ولي خطاب عامِ كلي اجتماعي نيست. بلكه خطاب خانوادگي است و الا به نظر مي‌آيد كه درواقع جواب جامع نسبت به اين سؤال اين است كه خطاب عام است، ولي فضاي اين حكم، فضاي خانوادگي است و لذا در موقع تربيت خانوادگي اين آيه مطرح مي‌شود. منتهي خانواده كه مي‌گوييم نه پدر و مادر و فرزندان خودشان، بلكه پدر و مادر و بچه‌هايي كه به خانه رفت‌وآمد دارند و در ارتباط با بچه‌هايي كه با آن‌ها تعامل دارند. البته مصداق بارزش فرزندانشان مي‌شود ولي اختصاص به فرزندان ندارد.

 ج: اینکه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» در اينجا خطاب به پدر و مادر نيست. خطاب به همه افراد و مؤمنين است؛ اما كساني كه در ارتباط با بچه‌هايي هستند كه با آن‌ها رفت‌وآمد دارند. خطاب نه به شمول است كه بگوييم عام عام است نه به پدر و مادر است. بلكه به هر كسي كه در ارتباط با بچه‌هايي قرار مي‌گيرد كه در خانه رفت‌وآمد دارند. بنابراين يک تكليف مربوط به حوزه خانواده است و اينكه در ارتباط با بچه‌هايي كه با شما ارتباط دارند. آن‌ها بايد اذن بگيرند و شما هم بايد تحفظ بكنيد. اين يك حالت بينابيني دارد. خطاب مال همه مؤمنين است منتهي مؤمنيني كه در فضاي یک خانه هستند.

 نتيجه بحث دوم

نتيجه بحث دوم اين است كه اين آيه، كار به تكليف اولياء و مربيان و حكومت و مدرسه ندارد؛ چون از آن انصراف دارد، بلكه در همان تعاملات در درون خانه و ارتباطات خانوادگي ظهور دارد كه بين خويشان و همسايگان و رفقا و دوستان و امثال اين‌هاست. محدوده‌اش اين‌هاست؛ يعني آنجایی كه رفت‌وآمدي در خانه دارد، آن‌هايي كه در آن خانه هستند، بايد اين مراقبت را داشته باشند.

3-انواع تعاملات ساکنان خانه با بچه‌ها

 ساكنان يك خانه در ارتباط با بچه‌هايي كه رفت‌وآمد دارند يا بچه‌هاي خودشان يا بچه‌هاي دوستانشان يا بچه‌هاي همسايگانشان و بچه‌هاي اقوامشان، سه گروه مي‌شوند:

 ۱. در ارتباط با بچه‌هايي كه تعامل و ایاب‌وذهاب دارند، مي‌گويد: تحفظ داشته باشد، اما كاري ندارد كه مدرسه، معلم و مربي بايد اين آگاهي را به بچه‌ها بدهد. اين آيه مستقيم به آن كاري ندارد، گر چه تكليف امور، هميشه به‌عنوان قاعده كلي درست است ولي اين آيه ربطي به آن ندارد.

۲. بحث دوم اين است كه اين آيه ناظر به تكليف تربيتي در حوزه خانه است نه تكليف خاص پدر و مادر و بچه‌هايشان، بلكه ساكنان خانه در ارتباط با بچه‌هايي كه رفت‌وآمد دارند، مي‌گويد شما تحفظ بكنيد و يادشان بدهيد. بچه‌ها هم بايد اذن بگيرند.

 اين هم مطلب دوم كه خطاب آيه خطاب تربيتي از یک‌سو به بچه‌هاست و از یک‌سو به ساكنان يك خانه است. البته اختصاص به بچه‌هاي خودشان ندارد. خطاب تربيتي عام براي حكومت و مدرسه و اوليا و مربيان و این‌ها نيست. برای ساكنان يك خانه و در آن فضا است.

 ۳. مطلب سوم در اين آيه، اين است كه معلوم شد در «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ» مقصود از لم يبلغ، بچه‌ها خصوص اولاد نيستند، بلكه كساني هستند كه با اين خانه رفت‌وآمد دارند، اعم از اين‌كه بچه‌ها باشند يا بچه‌هاي همسايه يا دوستان يا خويشان باشند. همه را در برمي‌گيرد. اختصاص به اولاد خودشان ندارد.

 نتيجه بحث سوم

آن‌وقت مقصود ازمنكم در«لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ» اينكه مي‌گويد از خودتان هستند، مقصود بچه‌هاي خودشان نيست، بلكه يعني از جنس شما هستند و مقابل «مَلَكَتْ‏ أَيْمانُكُم‏» (نساء/۳) است. يعني این‌ها بچه‌هاي آزاد هستند و عبد و كنيز نيستند. احرار هستند و يا اين‌كه مقصود از اين، يعني به نحوي با شما در ارتباط هستند. نه ارتباط خاص فرزندي و امثال اين، به دليل اين‌كه آيه مطمئناً نسبت به غير بچه‌هاي خود شمول دارد و در روايات هم يك روايت معتبر كه خوانديم، اینجا اين شمول با امور را داشت. اگر در خود آيه هم كسي بگويد منكم يعني بچه‌هاي خودتان، ما مي‌گوييم:

اولاً: خود آيه این را نمي‌گويد.

ثانياً: اگر هم ظهور آيه اين باشد، روايت مي‌گويد اين شمول دارد. اگر در خود آيه هم ترديد داشته باشيم روايتي كه ديروز در باب صد و پنجاه‌ودو يا صد و بیست‌ودو خوانديم، روايتي داشت كه معتبر بود و دلالت بر اين مي‌كرد.

ثالثاً: اگر روايت هم نبود، قطعاً الغاء خصوصيت مي‌شد. براي اين‌كه وقتي مي‌گويد بچه‌هاي خودتان بايد اذن بگيرند يا مواظبت داشته باشيد، قطعاً بچه‌هاي ديگر را هم در برمي‌گيرد. ازاین‌جهت است كه اين آيه قطعاً اختصاص به فرزندان خود ندارد بلكه شامل بچه‌هاي ديگر هم مي‌شود. چراکه در اینجا اولويتي است كه اين حكم نسبت به ديگران هم دارد. بچه‌هاي خودش كه بايد اذن بگيرند، بچه‌هاي ديگر به‌طریق‌اولی بايد اذن بگيرند. نسبت به فرزندان خودش كه بايد مراقبت داشته باشد، نسبت به غير، قطعاً بايد محافظت داشته باشد يا بالاولويه یا حداقل تنقيح مناط، ولي نياز به این‌ها نيست. روايت داريم و همین مطلب را افاده مي‌كند. يك احتمال اين است كه همه را بگيرد. يك احتمال اين است كه پدر و مادر را مي‌گيرد. يك احتمال اين است ساكنان خانه را مي‌گيرد. در ارتباط با كساني كه در خانه رفت‌وآمد دارند. اگر هم گفتم مقصود از سه احتمال اينجاست، آن هم بحث دوم بود. بحث سوم كه طرف‌ها فقط بچه‌هاي خودش نيستند بلكه شمول دارد.

4-منظور از غیر بالغ در آیه کیست؟

 نكته چهارم اين است كه مقصود از «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ» قطعاً غير بالغ است. منتهي غير بالغ مطلق يا غير بالغ مميز؟ اين هم يك سؤال است.

 پاسخ به اين سؤال هم اين است كه اینجا دو احتمال وجود دارد:

-       يكي اين‌كه بگوييم مطلق بچه‌ها حتي در شرایطی كه مميز نيستند، اذن بگيرند و مراقبت داشته باشيد. يك احتمال هم اين است كه مقصود، اطفال مميز هستند كه دركي از اين مسائل دارند و در آن شرایط مي‌گويد: مراقبت بكن و اذن بگيرد. برخي گفته‌اند: ولو اين‌كه «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ» مطلق است، غير بالغ مميز و غير مميز را مي‌گيرد ولي مناسبات حكم و موضوع و قرائن ‌داخلي و لبي مي‌گويد: اين مراقبت برای بچه‌اي كه چيزي نمي‌فهمد نيست، بلکه برای بچه‌اي است كه مي‌فهمد و لذا گفته‌اند: اين اختصاص به بچه مميز دارد و اين يك احتمال است.

-       يك احتمال هم دارد كه مطلق باشد و همه را بگيرد. اینجا هم به نظر ما احتمال سوم مي‌آيد. نه اين‌كه «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ» بگوييم مطلق مميز و غير مميز را مي‌گيرد. نه اين‌كه فقط اختصاص به مميز داشته باشد، بلكه اين شامل بچه‌هايي مي‌شود كه مي‌توان آن‌ها را مقيدشان كرد كه اذن بگيرند ولو به سن تميز كه هفت هشت‌سالگی است نرسيده باشند. سنين پايين‌تر هم مي‌تواند بفهمد كه كسي حريم دارد و بايد جدا بكند و بگويد در اين اوقات بيا يا نيا.

-       شايد بشود احتمال سوم را گفت كه نه مطلق اولاد، بچه‌ها است نه بچه مميزي كه دركي ضعيف از مسائل جنسي دارد، بلكه بچه‌اي كه دركي از همين حريم و این‌ها دارد را شامل مي‌شود زمانی که می‌توان به او فهماند كه اين وقت بيا و اين وقت نيا. اين قبل از تميز به معناي فقهي است كه يك مرحله قبل از بلوغ است.

 يك مراحلي از تميز وجود دارد كه تميز جنسي نيست ولي ادب‌آموزي دارد. مي‌شود به او آموزش داد و تحفظ را به او ياد داد. ظاهراً مطلق نيست كه بچه دوساله را بگيرد، ولي بعيد نيست كه از چهار پنج‌سالگی اين امر مصداق داشته باشد. علتش اين است كه اين اطلاق دارد؛ یعنی «وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ» اطلاق دارد. فقط آنجایی كه انسان مطمئن است مقصود نيست، از آن بيرون مي‌رود. من مي‌گويم مطلق دوره عدم تميز اين‌طور نيست كه مسلم باشد داخل در آيه است، بلكه دوره‌اي كه هنوز نمي‌شود ادبي را به او ياد داد و جداسازي به آن معنا را برايش تفهيم كرد، آن دوره را مي‌گويد؛ و لذا شمولش كمي بيشتر از تميز است. اين هم مطلب چهارمي كه در اين آيه هست.

5-شمول آیه نسبت به دختر یا پسر بودن

مطلب پنجم در اين آيه اين است كه آیه شامل دختر و پسر مي‌شود يا فقط مخصوص پسر است؟ جواب واضح است.«لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ» اطلاق دارد. چه دختر چه پسر اين وضع را دارند. بايد تحفظ بكنيد و يادش بدهيد اذن بگيرد. اين هم چون واضح است من سريع عبور می‌کنم.

6-مراد از اوقات ثلاثة

در اين آيه اوقات ثلاثه، بعد از عشاء، قبل از فجر و هنگام ظهر آمده است. سؤال اين است كه اين سه وقت موضوعيت دارد يا اين‌كه اين سه وقت كنايه از اوقات خلوت به معناي خاص است؟

ممكن است كسي بگويد جمود بر لفظ بكنيم و بگوييم همين مواقع موضوعيت دارد. ولي ما احتمال دوم را تقويت كرده‌ايم. گفتيم بعيد نیست بگوييم بيان اين اوقات، از حيث اين است كه غالباً اوقات خلوت خاص، در اين مواقع است و الا اگر سبك و شيوه زندگي تغيير كند و مواقع خلوت متفاوت شود، فرقي نمي‌كند.

 در قطب و در كشورهايي كه ظهر و شب و این‌ها نيست ولي اوقات خوابشان نظمي دارد، به نظر مي‌آيد عنايت اين اوقات خاص، در جايي است كه عرف عمومي آنجا چنين چيزي است و الا اگر عرف جايي تغيير پيدا بكند، به نظر مي‌آيد اين اوقات موضوعيت ندارند. حداقل الغاء خصوصيت مي‌شود. مي‌گوييم: از اين مواقع به مواقع خلوت در كشورهايي كه شبشان دو ساعت است و روزشان بیست‌ودو ساعت است.

 نظم آنجا طور ديگري مي‌شود يا درجاهایی كه همين‌طور است. شب و روزش در حالت متعارف است، مثل جزيرة العرب است، ولي سبك زندگي تغییر پيدا كرده يعني اين‌طور نيست. مثلاً بعد از صلاة عشاء وقت تلويزيون است و وقت خلوت چنين چيزي به حساب نمي‌آيد و سنت زندگي عوض شده. به نظر می‌آید اينجا از مواردي است كه به‌خوبی مي‌شود گفت عرف مي‌گويد من خصوصيتي در حكم براي اين اوقات قائل نيستم. نكته اصلي همان اوقات الخلوة است اوقات تَكَشُّف و تَبَرُّز است. اوقاتي است كه زن و شوهر راحت‌تر با هم زندگي مي‌كنند. نه خصوص اين وقت و آن‌وقت و لذا اگر عرف زمانه تغيير كند، در همين كشورهاي اين شكلي كه اوقات شبانه‌روزش معين است يا اين‌كه درجاهایی برويم كه اوقاتش با ما متفاوت است، لذا نه اين اوقات خصوصيت دارد نه سه وقت خصوصيت دارد، بلكه اوقات راحتي و خلوت درواقع مراد است. اين هم مطلب پنجم بود.

7-آیا حکم در اوقات ثلاثه، وجوب است؟

احكامي كه در اين آيه آمده است همان‌طور كه مي‌بينيد در آيه‌ای طولاني است و با تأکید هم بیان شده است. آيه دوم هم ادامه آن است. شارع روي آن عنايت دارد. مطلب اين است كه اين آيه به دلالت التزامي ممكن است به حكم ديگري هم افاده كند و آن اين است كه همه اوقات را نبايد اوقات خلوت قرار داد. يعني مي‌خواهيم ببينيم مي‌شود اين را از آيه فهميد يا نه؟

 ممكن است كسي قائل شود تنظيم اوقات خانه بايد طوري باشد كه اوقات خلوت از غير خلوت جدا شود. يعني درواقع طوري تنظيم بكند كه اوقات خلوت و آسايش و استراحت و تمتعاتش را از اوقات ديگر جداسازي كند. ممكن است كسي بگويد چنين چيزي از آيه استفاده مي‌شود. اين استفاده مقداري دشوار است. گر چه احتمالش وجود دارد.

 علت دشواري اين است كه آيه مي‌گويد: اوقات خلوت بايد مواظبت داشته باشيد كه اختلاط نباشد و بچه‌ها اذن بگيرند؛ اما مفروضش اين است كه اين تقسيم‌بندي به‌طور طبيعي وجود دارد؛ اما اين‌كه امر مي‌كند كه اين تقسيم‌بندي باشد، يك مقدار به لحاظ فني و فقهي‌اش دشوار است كه بگوييم امر مي‌كند اين‌طور باشد، مگر اين‌كه كسي بگويد نمي‌شود بگوييم همه اوقاتش، اوقات خلوت تمتعات است. اين معقول نيست و از آن نمي‌شود اين نكته را استفاده كنيم ولي اشعار به اين مطلب وجود دارد. ولي دلالتي بر اين مطلب باشد خيلي واضح نيست. البته اين مطلب در روایات ديگر و از طرق ادله ديگر قابل‌استفاده است ولي از اين آيه به‌تنهایی بخواهيم اين تقسيم را بگوييم به‌عنوان حكم استفاده كرد، اين كمي دشوار است ولو اين‌كه خالي از اشعار نيست.

8-بررسی وجوبی یا استحبابی بودن تکلیف

بحث هشتم اين است كه اين تكليفي كه ما اینجا استفاده كرديم، الزامي و وجوبي است يا نه؟ گفتيم اينجا دو تكليف است. يك تكليف متوجه اولياء‌ است كه تحفظ داشته باشند و موقع خلوتشان را از جاهاي ديگر و از بچه‌ها جدا بكنند. البته تحفظ را كه جداسازي است، قبلاً اشاره كرديم. يكي اين‌كه بچه را جدا بكنند و يادشان بدهند. يكي اين‌كه بچه‌ها بايد اجازه بگيرند.

 آن تحفظي كه خود پدر و مادر يا ساكنان خانه باید داشته باشند و يادشان بدهند كه آن‌ها هم اذن بگيرند، اين الزامي است يا استحبابي است؟ اين امر به تحفظ يا تعليم و تربيت تاکنون دو احتمال بود. گفتيم اين در خود آيه به‌صورت مدلول مطابقي نيامده. با دقتي كه در جلسه قبل داشتيم، گفتيم در خود آيه نيامده كه عَلِمُوهم يا تَحَفَظُوا. وقت خلوتتان را از بچه‌ها و منظر بچه‌ها جدا كنيد. اين را ما از خطاب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» و «لِيَسْتَأْذِنْكُمُ‏» درمی‌یابیم. در ترتيب این‌ها ما امري از درون آيه بيرون مي‌آوريم، بدون اينكه مدلول مطابقي باشد. آن‌وقت اين امر به تحفظ و مراقبت و جدا بودن و اين‌كه اين ادب را به آن‌ها ياد بدهيد از آن استفاده مي‌شود.

 اين امرها متوجه به خود اولياء و افراد بزرگ‌سالی كه در يك خانه هستند و زن و شوهرها، اين امر مدلول مطابقي نيست بلکه به‌صورت التزامي از اینجا بيرون مي‌آوريم. اين وجوبي يا الزامي است يا استحبابي است و الزام و وجوب از آن استفاده نمی‌شود؟ اگر ما امر يا جمله خبريه‌اي داشتيم كه در مقام انشاء وارد شده بود، مي‌گفتيم این‌ها ظهورش در وجوب است. به دليل عقلي يا به مقدمات حكمت این از پنج مبنايي كه ما در اصول تشريح كرديم و يكي از آن‌ها را پذيرفتيم. رو يكي از مباني مي‌گفتيم: امر أقم الصلوة يا امري كه مي‌گويد يَغسِل يَدَيك يا يَغتَسِل، چه امر باشد، چه جمله خبريه در مقام انشاء، ظهورش در وجوب است حال یا بالوضع يا به مقدمات حكمت يا به حكم عقل؛ اما اینجا اين امر را نداريم. اين امر را از سياق آيه و قرائن استفاده مي‌كنيم.

سؤال اين است كه وجوهي كه آنجا گفته شده در اين امر غير ظاهری -امري كه استنباط كرديم- دال بر وجوب است آن هم به خاطر يكي از وجوه یا نه؟

 ما سابق اين را تقويت كرديم كه يك امر اینجا وجود دارد و اراده و خواسته مولا است و مي‌شود با همين وجوب بگوييم دلالت بر وجوب مي‌كند. يعني اين محافظت‌ها و مراقبت‌ها در اوقات خلوت نسبت به بچه‌هاي غير بالغ، وجوب پيدا مي‌كند و ضرورت دارد ولي الان يك مقدار ازآنچه سابق گفتيم ترديد داريم. ممكن است كسي بگويد چون امر علني و صريحي نيست كه در آيه آمده باشد، جاي مقدمات حكمت و این‌ها نيست كه بگوييم در مقام بيان است و قيدي هم نزده، بنابراين مي‌خواهد بگويد من صد در صد اين را مي‌خواهم. ممكن است كسي در اين ترديد بكند. خيلي برايمان وضوح ندارد كه مقدمات حكمت و دلایلی كه براي دلالت امر بر وجوب گفته‌ایم، حتي در اين امري كه با یک مقدماتي بالملازمه از اين آيه استفاده بكنيم، بگوييم در آن هم اين قرائن جمع است و يك تكليف ايجابي را نسبت به مراقبت و یاددادن و آموزش دادن به او بر دوش پدر و مادر مي‌گذارد.

 شايد دلالت بر وجوب اینجا نباشد، گر چه سابق گفتيم كه اين امر با امر ظاهري فرقي ندارد و مي‌تواند دال بر وجوب باشد، اما الان كمي ترديد داريم كه در چنين امري هم مقدمات حكمت تمام باشد و دلالت بر وجوب بكند. چنين ترديدي الان وجود دارد ولو اينكه سابق گفتيم اینجا دال بر وجوب است.

9-امر به اذن گرفتن بچه‌ها ارشادی است یا مولوی؟

بحث نهم اين است كه تكليف بچه‌ها چه مي‌شود؟ در باب تكليف بچه‌ها اينجا بحث فني بسيار دقيقي وجود دارد كه در كتاب و منابعي كه ديروز عرض كردم، کم‌وبیش مطرح شده است.

 اين‌كه بچه‌ها بايد اجازه بگيرند، آيا اين تكليف مولوي است يا ارشادي؟ يعني تمريني است و اگر مولوي باشد وجوب است يا استحباب؟

اينجا سه احتمال دارد:

الف: يك احتمال اين است كه بگوييم تكليف، تكليف تمريني است يعني تكليفي نيست كه در آن ثواب و عقاب و اعمال مولويت و شرعيتي باشد. بچه‌ها را ارشاد مي‌كند كه اين كار را تمرين بكنند و اجازه بگيرند. يك امر عرفي عقلائي و غیرشرعی است.

ب: احتمال دوم اين است كه امر مولوي است. منتهي امر استحبابي و رجحاني است.

ج: احتمال سوم هم اين است كه بگوييم امر وجوبي است.

نتيجه اولیه بحث نهم

اگر ما باشيم و قواعد، بايد بگوييم احتمال سوم درست است. به خاطر دو اصل و قاعده اصولي:

-       يكي اصالة المولوية که در اوامر مولا گفتيم که اصل بسيار مهمی در خطابات و اوامر و نواهي مولا است.

-       دوم اين‌كه اوامر مولوي مولا، دلالتش بر وجوب است و لذا بايد بگوييم احتمال سوم را مي‌پذيريم.

دو اصل اينجا ما را به احتمال سوم مي‌رساند: اصالة المولويه و ظهور در وجوب اوامر مولوي مولا.

بررسی دو قاعده اصولی

ممكن است هر يك از اين دو اصل محل خدشه قرار بگيرد، باید ببينيم اين خدشه‌ها و مناقشات تام است يا نه؟

-       اصل دلالت امر بر وجوب ممكن است مورد اشكال قرار بگيرد، به اين‌كه ما ادله‌اي داريم كه مي‌گويد: «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏»[1] یعنی ما تكليف را از صبي برداشته‌ايم. حداقل اين است كه تكليف الزامي را از صبي برداشته‌ايم. اين قدر متيقنش است.

بنابراين قدر متيقن آن ادله، اين است كه مي‌گويد ما تكليف الزامي را از صبي برداشته‌ايم. وقتي تكليف الزامي را برداشتيم، اين دليل «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» به‌عنوان دليل حاكم مي‌گويد: اينجا وجوب نيست. وجوب كه برمی‌دارد، خود آن قرينه مي‌شود كه اين امر، امر استحبابي است. يك بيان است كه با اين بيان، ما دست از وجوب برمي‌داريم.

-       بيان دوم اين است كه مي‌گويد: «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» ما مطلقاً تكليف را از صبي برداشته‌ايم. چه تكليف الزامي، چه تكاليف استحبابي و رجحاني. يعني تكاليف مولوي را از صبي برداشته‌ايم.

 اگر شبهه دوم را بگوييم به این بیان که رفع القلم فقط الزامي را برنمی‌دارد بلکه كل تكليف را برمی‌دارد، آن‌وقت نتيجه‌اش احتمال اول مي‌شود، يعني ليستأذن امر تمريني و ارشادي مي‌شود. هيچ مولويتي در آن نيست، نه مستحب است نه واجب است. اين دو شبهه‌اي است كه اگر احتمال اول را در «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» بگوييم، نتيجه‌اش استحباب مي‌شود. اگر احتمال دوم را بگوييم، نتيجه‌اش احتمال اول يعني تمرينيت مي‌شود و لذا بايد بگوييم رفع القلم عن الصبي مضمونش چيست و مفادش چيست؟ تا مطلب اینجا هم روشن بشود.

 مضمون و مفاد «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏»

در خصوص اين بحث در «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» ولو اين‌كه جاي خودش بايد بحث بشود:

-       بعضي گفته‌اند: «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» يعني تكليف مطلقاً برداشته شده كه ظاهرش هم اين است «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» يعني هيچ تكليفي ندارد، نه واجب نه مستحب و لذا مي‌گويند عباداتش هم مشروع نيست، تمريني است و الا شرعيتي ندارد.

اين يك احتمال است كه به اطلاق تمسك مي‌كند، ولي ما احتمال ديگر را قوي‌تر مي‌دانيم و آن اين است كه:

-       «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» چون در مقام امتنان است، يعني منت مي‌گذارد مي‌گويد: ما به بچه قبل از بلوغ بار زيادي حمل نمي‌كنيم و لذا عقاب را برمی‌دارد. منت شارع و مولا بر بچه و غير بالغ اين است كه تكليف را از او برمی‌دارد. اين امتنان دلیلی مي‌شود كه مطلق تكليف را برندارد بلكه تكليفي كه منشأ يك عقابي مي‌شود يا منشأ حضاضتی در او مي‌شود و لذا وجوب و حرمت را برمی‌دارد. خيلي بخواهيم تعميم بدهيم كراهت را هم برمی‌دارد. وجوب و حرمت يا حداكثر كراهت را برمی‌دارد اما استحباب را كه بگويد: اين كار ثواب دارد برنمی‌دارد و لذا زمينه براي اين‌كه او عبادت بكند، كارهاي نيك انجام بدهد و مستحبات براي او محفوظ است.

دیدگاه استاد

ما احتمال دوم را قوي مي‌دانيم. اگر اين احتمال دوم را بگوييم كه در باب تكليف بايد بحث كنيم، من اجمالش را عرض مي‌كنم. نكته‌اش همين «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» است كه مي‌گويد امتناني است. آن‌وقت استأذن لازم نيست به معناي تمريني باشد، به معناي مولوي مي‌تواند باشد. فقط نمي‌تواند وجوب باشد ولي به‌عنوان امر مستحب مولوي مي‌تواند باشد و ثمره‌اش اینجاست كه اگر در عمل به اين نيت قربت كردند، به او ثواب مي‌دهند، درحالی‌که اگر تمريني باشد، از ثواب خبري نيست. ثمره‌اش در ثوابِ مع قصد قربت است.

 نكته‌اش اين است كه «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏‏»، ظاهرش اطلاق دارد. يعني مي‌گويد: كل تكاليف را برداشته. اين وجه اول است ولي وجه احتمال دوم اين است كه، درست است كه ظاهرش اطلاق است ولي نكته امتنان، اين را مقيد مي‌كند. نظير اينكه در حديث رفع هم «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُون‏[2]» آمده است، مي‌گويد: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي مَا لَا يَعْلَمُون» در مقام منت است و لذا نمي‌آيد چيزي كه خلاف امتنان باشد برداد. اینجا هم بخواهد مستحب را بردارد يعني زمينه ثواب هم از او مي‌گيرد. فقط زمينه عقاب را بايد بردارد. در اين منت است و لذا تا اینجا ما علي‌القاعده بايد بگوييم: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي» بنا بر مبناي دوم كه امتنان، ملاك اصلي است، عقاب را برمی‌دارد، الزام را برمي‌دارد و الا يستأذن در اینجا مولويت استحبابي داشته باشد، برنمی‌دارد. اگر اين را بگوييم آن‌وقت يستأذن مستحب مي‌شود. البته واجب نيست.

اين يك بحث در اینجاست كه اگر اين بحث را ما تا اینجا جلو بياييم، نه احتمال اول را مي‌گوييم نه احتمال سوم را بگوييم. نه بگوييم يستأذن بچه‌ها امر تمريني عادي و عرفي است، نه اين‌كه بگوييم واجب است. بلكه ميگوييم امر شرعي مولوي است، منتهي مستحب است. ديگران هم خوب است كه مستحبات را يادشان بدهند. اين يك بحث در اینجا است يك بحث ديگر هم اين است كه نسبت اين يستأذن با ادله رفع قلم ازنظر اطلاق و عموم و این‌ها چه نسبتي است؟

اگر ما نسبت‌سنجي بخواهيم بكنيم، بايد بگوييم «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» و این‌ها مطلق است. مي‌گويد تكاليفي كه ما در شرع مشخص كرديم از صبي برداشتيم. اين يستأذن تكليف خاصي است كه خطاب به صبي است. اين خاص مي‌شود و اگر مطلق و مقيدي حساب بكنيم، آن مطلق مي‌گويد: صبي تكليفي ندارد ولي اين تكليف خاصي که برايش آورده بايد بگوييم مقيد آن است و بايد ظهور وجوبش را حفظ بكنيم. آن گفته هيچ تكليفي ندارد، اين مي‌گويد اين تكليف را دارد اين هم شبهه‌اي است كه ممكن است كسي اینجا مطرح كند.

جواب اين شبهه اين است كه حديث رفع حاكم است و بین دليل حاكم و محكوم رعايت نسبت نمي‌شود. اين هم قاعده اصولي است كه دليل مطلق و مقيد كه مي‌گوييم مطلق مي‌گيريم و مقيد و مقيد عام را تقييد مي‌زند و عام و خاص كردن مطلق و مقيد و حكم به تخصيص و تقييد در آنجایی است كه ادله در عرض هم هستند، حاكم و محكومي نيست؛ اما اگر دليل حاكم بود، اینجا نمي‌گوييم اين مقيد است، اين عام است، اين خاص است و اين مطلق مقيد است.

اينجا هم حديث «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» دليل حاكمي است كه او مقدم بر ادله ديگر است نه اينكه دليل ديگري بگوييم خاص است و مقيدش مي‌شود و لذاست كه در اینجا نمي‌توانيم بگوييم فَليَستَأذِن دليل خاص است و «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» را مقيد مي‌كند و بگوييم دلالت بر وجوب دارد و دليل صبي هيچ تكليفي ندارد ولي اين تكليف را دارد چون خاص و مقيد است براي اين‌كه «رُفِعَ‏ الْقَلَمُ‏ عَنِ‏ الصَّبِي‏» دليل حاكم است و دليل حاكم مقيد به محكوم است حتي اگر محكوم خاص و مقيد باشد. چون دليل درواقع همه ادله را تفسير مي‌كند و ناظر به اين‌هاست. اين هم دو نكته‌اي است كه اینجا وجود دارد.

نتيجه نهایی بحث نهم

نتيجه اين بحث كه هر دو بحث‌هاي دقيقي است كه من خيلي مجمل مفروضات بحث را از جاي ديگر اینجا تبيين كردم، اين دو بحث مي‌شود: احتمال دوم اینجا قابل‌قبول است. نه مي‌توانيم بگوييم اين عرفي و ارشادي است، نه اين‌كه حكم وجوبي و الزامي است بلكه اين يك تكليف استحبابي براي بچه‌هاست و شرعي و مولوي هم هست. البته تكليفي كه پدر و مادر دارند آن هم گفتيم شايد تكليف الزامي نباشد. تحفظ و مراقبت و یاددادن هم يك تكليف آن‌طور باشد. اين هم بحث دومي كه در آيه شريفه هست.

 


[1]- مرآة العقول ج ۱۱ ص ۲۰۵.

[2]- الخصال، ج ۲ ص ۴۱۷.


بسم الله الرحمن الرحیم

گذری بر جلسات قبل

 در تربيت خانوادگي، بحث را به چند ساحت تقسيم كرديم. عرض كرديم كه يك ضوابط و قواعد كلي داريم كه نسبت به همه ساحت‌ها شمول دارد و خط و مشي تربيت خانوادگي را با نگاه فقهي روشن مي‌كند. علاوه بر آن در بعضي ساحت‌ها به طور ويژه و خاص، خودِ شارع وارد شده و احكام اصول و روش‌هايي را مقرر فرموده است. تربيت در بحث ما مقداري از هم‌گسيختگي داشت كه به طور خاص، سه چهار ساحت را بحث كرديم. در اواخر به سمت قواعد كلي رفتيم. منتهي تربيت جنسي كه ساحت ويژه‌اي است، مجدداً مطرح كرديم. طبعاً تنظيم منطقي اين است كه در ابتدا ما قواعد و ضوابط و خطوط كلي كه بر همه ساحت‌ها پرتو افكن است را بيان كنيم، بعد هم به طور خاص آن ساحت‌ها را مطرح كنيم. تنظيم نهايي اين‌طور درست است.

تربیت جنسی

 اما ساحت تربيت جنسي كه در شرع به طور خاص مورد ملاحظه و عنايت قرار گرفته است، بحث مي‌كرديم. گفتيم چند ساحت به طور ويژه در شريعت مورد عنايت قرار گرفته است:

1. ساحت تربيت اعتقادي و عبادي بخصوص عبادي

2. تربيت اخلاقي_عاطفي

3. تربیت جنسي

 ساحت‌هاي ديگر را كم و بيش داشتيم، اما به اين توسعه و گستردگي نبود.

مراقبت‌های جنسی

 ساحت جنسي هم از ساحت‌ها و قلمروهايي است كه در آن، ادله خاصه، فراتر از قواعد عامه و كلي، نسبتاً بيش‌تر وجود دارد. در اين بحث، يك محور مراقبت‌هاي جنسي بود. در اين محور كلي چند عنوان وجود دارد:

1-تفریق المضاجع

 يك عنوان همان جداسازي بستر است كه تحت عنوان «تفريق المضاجع» بود كه مستند به حدود ده روايت بود كه يكي دو تا از آن‌ها معتبر بود و ده پانزده نكته در فقه‌الحديث آن روايات بيان شد.

2-تمرین دادن بچه‌ها به اذن گرفتن در اوقات سه‌گانه

 امر دومي كه در ذيل مراقبت‌هاي جنسي است، تمرين دادن براي اين‌كه بچه‌ها در رفت و آمدشان به اتاق خواب و محل خواب و استراحت پدر و مادر يا كساني كه در خانه هستند یامحارمی که در خانه هستند، اجازه بگيرند.

 يك بحث اين است كه خود بچه‌ها در موقع خواب و استراحت پدر و مادر و محارم، رفت و آمد نكنند مگر با اجازه و إذن از آن‌ها؛ كه بايد ببينيم حكم در این باره چيست؟ يكي هم بعد تربيتي است. اين يك بعد فقهي اخلاقي است كه خودش بايد رعايت كند.

 بعد دیگر آن است كه پدر و مادر در مقام تربيت، آن‌ها را آشنا بكنند و نسبت به اين اجازه‌گيري تمرين بدهند. يعني طوری تربيت كنند كه بچه توجه داشته باشد كه بعد از تمیز، اجازه بگيرد. بدون اجازه در مواقع خاص كه مواقع ويژه است رفت و آمد نکند. كه آيه سه موقع رابه عنوان مصاديق بارز برشمرده شده است.

 اين دومين مراقبت تربيتي در حوزه تربيت جنسي است. اين امر و دستور تربيتي طبق بعضي از برداشت‌ها و مجموعه‌اي از رواياتي كه در ارتباط با آيه وارد شده است، مستند به آيه‌اي از قرآن می‌باشد. ما در ابتداي بحث اين آيه شريفه و رواياتي كه ذيلش موجود است را مي‌خوانيم و نسبت به اينها ملاحظه اجمالي خواهيم داشت تا بعد هم به نكات و دقائقي كه در آيه هست بپردازيم.

نکات آیه 58 و 59 سوره نور

 سوره نور از سوره‌هايي است كه محور مهم آن همين بحث‌هاي خانوادگي است؛ مانند نكاح، مباحث خانوادگي، ارتباط دو جنس مخالف و اين مقوله‌ها که آيات زيادي در اين باب در این سوره نازل شده است. دو آيه پنجاه و هشت و پنجاه و نه مرتبط با مبحث ما، در تربيت خانوادگي و تربيت جنسي و قلمرو مراقبت‌هاي جنسي است.

 آيه شريفه اين‌طور آمده است: «يَا أيُّهِا الََّذِينَ آمَنُوا» خطاب به مؤمنين است؛ اما امري كه دنبالش مي‌آيد، امر غائب است. معمولاً مي‌گويد: يا أيها الذين آمنوا إتقوالله، يا أيها الذين آمنوا چنان كنيد. امر با بعد از نداي به مؤمنان، غالباً اين است كه امرها، امرهاي حاضر و امر مخاطب است، اما در اين‌جا ندا خطاب است ولي امر، امر غائب است كه همين خودش نكته‌هايي ايجاد كرده و بحث‌هايي توليد كرده است.

 مي‌فرمايد: يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَستَأذِنكُمُ، بايد إذن بگيرد اَلَّذِينَ مَلَكَت أيمَانُكُم، عبيد و بنده‌هايي كه در خانه هستند. البته ملكت أيمانكم هم عبيد و هم كنيزها را شامل می‌شود. ولي در روايات، گفته شده كه مقصود، عبيد است. وَالَّذِينَ لَم يَبلُغُ الحُلُمَ مِنكُم و بنده‌هايي كه در خانه براي شما كار مي‌كنند و كساني از خود شما كه به احتلام و بلوغ نرسيده‌اند؛ يعني آزاد هستند، بچه شما هستند يا كساني كه در خانه شما هستند، مقيد به بچه‌ها نشده ولي بچه‌هاي غيرمكلفي كه در خانه شما هستند فرقی نمی‌کند از خودتان هستند يا در ارتباط با شما هستند و عبيد نيستند. ملكت أيمانكم اعم است. عبيد چه بالغ چه غيربالغ ولي لم يبلغ الحلم بچه‌هاي حر هستند كه به بلوغ نرسيده‌اند.

 مؤمنان! بايد بندگان شما و اطفال نابالغ شما از شما اجازه بگيرند. ثَلَاثَ مَرّاتٍ سه بار. وقت‌هايي است كه آن‌ها براي ورود بر شما بايد اجازه بگيرند. اين وقت‌ها كي است؟ مِن قَبلِِ صَلَاةِ الفَجرِ قبل از نماز صبح كه در واقع مقصود، خواب شب است وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابِِكُم مِنَ الظَّهِيرَةِ و هنگام ظهر كه لباس راحتي مي‌پوشيد و براي استراحت، خلوت مي‌كنيد. بعضي از روايات دارد كه نوم قیلوله است كه آن‌وقت اين‌طور متداول بوده ولی سنة علما بعد این زمان را درست می‌داند وَ مِن بَعدِ صَلَاةِ العِشَاء، بعد از نمازعشا که به نماز خفتن و شب هم معروف است، كه وقت خواب است. در واقع قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشا، يعني فاصله‌اي كه بين آن دو وجود دارد. منتهي بينش را به هم نچسبانده. شايد علتش اين باشد كه براي نماز شب بیدار مي‌شوند و اين‌ها، اين سه وقتی است كه بايد إذن بگيرند.

ثَلَاثَ عَورَاتٍ لَكُماين سه وقت، وقت‌هاي آسايش و خلوت شماست. لَيسَ عَلَيكُم وَ لَا عَلَيهِم جُنَاحٌ بَعدَهُنَّ بعد از اين و غير از اين سه وقت، مانعي ندارد. يعني لازم نيست كه اجازه بگيرند و راحت مي‌توانند بيايند و بروند. طَوَّافُونَ عَلَيكُم بَعضُكُم عَلَي بَعضٍ در غير اين وقت طبعاً وقت رفت و آمد است. بچه‌ها خانه خودشان و خانه اقوام رفت و آمد مي‌كنند. بعضي بر بعضي ديگر وارد مي‌شوند. كَذََلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الاَيَاتِ وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «(سوره نور/آیه 58) آيه بعدي مي‌فرمايد: «وَ إذَا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكُمُ الحُلُمَ اين مال والذين لم يبلغ الحلم بود؛ اماإذََا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكُمُ الحُلُمَ فَليَستَأذِنُوا آن‌جا بايد حتما اجازه بگيرند، كَمَا استَأذَنَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم مثل اين‌كه ديگران و پيشينيان اجازه مي‌گرفتند؛ يعني اينجا بعد از بلوغ، در هر حال می‌بايست اجازه بگيرند. كَذَلِكَ يُبَیِّنُ اللهُ لَكُم آيَاتِهِ وَالله ُعَلِيمٌ حَكِيمٌ»(سوره نور/آیه59)

تا قبل از اين‌كه اين آيه باشد، اگر ما باشيم وظاهر آیه، اين است كه بچه‌هاي خودتان و غير‌خودتان همه را در برمي‌گيرد اما چون اين آيه بعد آمده، ظهور آيه به سمت بچه‌هاي غير محرم مي‌رود؛ يعني بچه‌هايي كه جزء محارم نيستند. آن‌وقت مي‌گويد: بچه‌هايي كه جزء محارم نيستند و در قبل از بلوغ، مميز هستند، در اين سه وقت بايد اجازه بگيرند. چون قبل از بلوغ، نگاه به مو و اين‌ها مانعي ندارد. منتهي آن سه وقت چون خلوت ويژه است، بايد اجازه بگيرند. محارم نيستند. بعد از بلوغ آن‌وقت مي‌گويد: «كما الستأذن الذين من قبلهم» يعني بالغ و نامحرم است. هر وقت مي‌خواهد بيايد و برود، بايد اجازه بگيرد. منكم يعني آزاد هستند. ما ملكت أيمانكم نيستند. اگر آيه اول بود اين‌طور معنا مي‌كرديم لم يبلغ الحلم كه مي‌گفتيم بچه‌هاي خودتان و محارم و غيرمحارم و همه آن‌هايي كه با هم رفت و آمد داريد، همسايه يا اقوام، محرم و غيرمحرم، همه را در برمي‌گيرد؛ ولي چون مي‌خواهد تقابل با بعد درست شود مي‌گوييم: اين مربوط به بچه‌هاي خودشان نيست بلکه بچه‌هاي غيرمحارم است، چون در غير محارم است كه قبل از بلوغ و بعد از بلوغ فرق مي‌كند و بعد از بلوغش يستأذنوا مي‌شود. مطلقاً بايد اجازه بگيرند و الا اگر محارم باشد باز هم معنا ندارد بگوييم مطلقاً بايد اجازه بگيرند. بعد از بلوغ وقتي خاله يا مادرش است مي‌تواند بيايد و برود.

سؤال: ؟؟؟

اولي ظهورش اين است ولي چون بعد، قرينه تقابل داريم «و إذا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكُمُ الحُلُم» اطفال به احتلام رسيدند بايد مطلقاً اجازه بگيرند. معلوم مي‌شود كه غير محارم است و الا اگر محارم باشد فرقي نمي‌كند.

سؤال: ؟؟؟

بچه‌هاي خودشان بعد از بلوغ در همه حالات واجب است اجازه بگيرند. چنين فتوايي وجود ندارد. مطلق است.«يَستَأذِنُوا كَمَا استَأذَنَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم».

سؤال: ؟؟؟

آن مي‌گويد سه وقت، اين مي‌گويد مطلقا بايد اجازه بگيرد.

 دو سه احتمال اينجا هست كه بايد بجث كنيم در ابتدا رواياتش را می‌خوانیم و سپس وارد بحث مي‌شويم. نكته را مجددا بحث مي‌كنيم.

بررسی روایات پیرامون آیه

 در ذیل اين آيه‌اي كه اين‌جا آمده است، رواياتي در وسائل، كتاب النكاح، ابواب مقدمات نكاح، باب صد و بيست و يك آمده است كه در كتاب موسوعة‌الاحكام‌الاطفال، جلد سه، صفحه چهار صد و نود و هفت به بعد بحث كرده و اقوال علما را ذكر كرده است. آن را ببينيد كمك بزرگی به بحث ما مي‌كند گر چه سريع رد شده است.

 چون اين بحث در كتب فقهي ما در مقدمات فقهي به آن اشاره شده، در آن‌جا نیز به كتاب آقاي خوئي و مستدرك و جواهر اشاره كرده است. رواياتي كه ذيل اين آيه شريفه آمده و مرتبط با آن بحث است، باب صد و بيست و يك، ابواب مقدمات نكاح است و در ذيلش هم رواياتي كه در مستدرك بیان شده ،آمده است. کتاب وسائل که جديداً به چاپ رسیده مستدرك و وسائل را با هم دارد؛ و این بحث در جلد هفده، صفحه دويست و بيست و دو آمده است.

حال روايات اين باب را ما مرور مي‌كنيم. من اين روايات را از آيه جدا نكرده‌ام؛ چرا كه در روايات، مطلب خاصي نيست. يكی دو روایت را مي‌بينيم سپس در باب خود آيه بحث مي‌كنيم. حدود ده بحث در ذيل آيه داريم. البته يك بار ديگر هم اين آيه را بحث كرديم منتهي اين‌جا به صورت مبسوط‌ به آن می‌پردازیم چون مستقيم با بحث ما در ارتباط است.

 1. روايت اول را محمد بن يعقوب از عده‌ای از اصحاب نقل می‌کنند: «محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابي عبدالله و عن محمد بن يحيي عن احمد بن محمد جميعاً عن محمد بن عيسي عن يوسف بن عقيل عن محمد بن قيس، ظاهراً معتبر باشد. البته در يوسف بن عقيل ترديد كردم. روايت اين‌طور است: امام باقر سلام‌الله عليه يوسف بن عقيل و محمد بن قيس محمد بن قيس ظاهراً توثيق دارد ولی در يوسف بن عقيل ترديد پيدا كردم. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِینَ مَلَكَتْ أَیمَانُكُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیابَكُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَیسَ عَلَیكُمْ وَلَا عَلَیهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ» تا اينجا حضرت آيه را خوانده ولي ذيلش مطالبي دارد كه روايت از كافي نقل شده و در ذيل آن در باب قبلي، حديث چهار آمده است. يعني باب صدو بيست حديث چهار که در ادامه و ذيل آن است. آن‌جا دارد كه حضرت فرمودند: «وَ مَنْ بَلَغَ الْحُلُمَ مِنْكُمْ فَلَا يَلِجُ عَلَى أُمِّهِ وَ لَا عَلَى أُخْتِهِ وَ لَا عَلَى ابْنَتِهِ وَ لَا عَلَى مَنْ سِوَى ذَلِكَ إِلَّا بِإِذْن‏» در روايت مي‌گويد: نباید نه بر مادر و نه خواهرش و نه دخترش و نه غير اين‌ها وارد نشود، مگر به إذن كه ذَلِكَ إِلَّا بِإِذْنٍ وَ لَا يُؤْذَنُ لِأَحَدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ فَإِنَّ السَّلَامَ طَاعَةُ الرَّحْمَن‏»[1]

 در اين روايت كه شايد معتبر باشد، نكته‌ای است و آن اين كه تعميم داده و شامل بچه خودش و هم غير خودش می‌شود و با توجه به علي من سوا ذلك همه بچه‌هايي كه به خانه رفت و آمد دارند را در بر مي‌گيرد. (ذهن من بود كه توثيق دارد ولی الآن ترديد كردم).

 2. روايت دوم: « عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ»از حضرت سؤال شد: مَنْ هُمْ؟ مقصود از اين‌ها چه كساني هستند؟ فرمودند: «هُمُ الْمَمْلُوكُونَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانُ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا يَسْتَأْذِنُونَ عَلَيْكُمْ عِنْدَ هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْعَوْرَات‏» آيه را تفسير كرده و نكته خاصي ندارد.( وسائل، كتاب النكاح، ابواب مقدمات نكاح، باب 120) [2]

 3. حديث سوم: «و عنهم عن احمد عن ابيه و عن محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن الحسين بن سعيد جميعا عن نذر بن سويدان عن قاسم بن سليمان عن جراح مدايني» در اين روايت روي قاسم بن سليمان سابقاً بحثي داشتيم كه شايد توثيق خاصي نداشته باشد ولي جزء رجال كامل‌الزيارات است. البته اين‌ها را حافظه‌اي مي‌گويم. در اين روايت دارد كه حضرت ذيل آيه فرمود: «لِيَستَأذَن عليكَ خادمُك إذا بَلَغَ الحُلُمَ في ثلاثِ عوراتٍ إذا دَخَلَ في شيءٍ منهُنَّ و لو كان بيتُه في بيتِه» روایت مي‌گويد: ولو اينكه در خانه ساكن است ولي وقتي مي‌خواهد بر شما وارد شود، بايد اجازه بگيرد. اين هم كمك مي‌كند كه مقصود كل خانه نيست بلکه جاي استراحت است. احياناً جاي ويژه‌اي بوده است. حضرت فرمود: «إنَّمَا اَمَرَ اللهُ لِذالك لِلخَلوَةِ فَإنَّها ساعَةُ غَرَّةٍ وَ خَلوَةٍ».( وسائل، كتاب النكاح، ابواب مقدمات نكاح، باب 120)، ساعت راحتي و خلوت است. مقصود جاي خاص خواب است.

سؤال: ؟؟؟

جاي خلوت است. از آيه اين‌را مي‌فهميم. روايت هم تأييد مي‌كند. يعني علي‌الاصول وقتي بخواهند خلوت بكنند، آن‌جا هستند. خود آيه هم اين را افاده مي‌كند و روايت هم به نحوي به آن اشاره دارد.

 4. روايت چهارم:« وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ- قَالَ هِيَ خَاصَّةً فِي الرِّجَالِ دُونَ النِّسَاءِ» اين ملكت أيمانكم مربوط به رجال است «قُلْتُ فَالنِّسَاءُ يَسْتَأْذِنَّ فِي هَذِهِ الثَّلَاثِ سَاعَاتٍ قَالَ لا»[3].بحث در مملوك است.

5. روايت پنجم هم ملكت أيمانكم مي‌گويد رجال است.

 اين پنج روايت است كه در بطن وسائل آمده كه عمدتاً از كافي نقل شده است. نكات خاصي در مجموعه روايات نبود جز در آن روايت اول كه شمول بچه‌ها را مي‌رساند و روايت سوم كه محل خواب را تعيين مي‌كند و روايت چهار و پنج كه در عبيد است كه در اين زمان محل ابتلا نيست. اين سه نكته اي است كه در اين پنج روايت آمده البته اين نكات را در بحث‌هايي كه مي‌كنيم استفاده خواهيم كرد.

سؤال: ؟؟؟

نكته‌اش هم اين است كه از احرار هستند و عبيد و اماء نيستند.

 در مستدرك است كه سند معتبري ندارد. مطلب خاصي ندارد. از امام صادق است. روايت دوم مستدرك هم معتبر نیست و نكته‌اي فراتر از آنچه كه گفتيم ندارد و سندش سند معتبري نيست. اين دو روايت هم در مستدرك است كه چيز خاصي ندارد كه از تفسير قمي و مجمع‌البيان نقل شده.

 اين آيه و مجموعه حداقل پنج روايتي است كه ذيل آيه وارد شده است. البته ممكن است دو سه روايتي ذيل آيه وارد شده باشد. عمدتاً اين پنج روايت است كه نكته خاصي جز يكي دو مطلب نداشت.

 اين طرح بحث است که در ذيل اين‌جا آمده است. چرا كه ببينيم اين استدلال تام است يا تام نيست؟ و چه مقدار با تربيت جنسي و مباحث تربيتي ارتباط دارد؟ مباحثي در ذيل آيه و روايات ناظر به آيه هست كه به عنوان تفسير فقهي آيه، ما اينجا مطرح مي‌كنيم. البته همه آن‌چه كه در آيه هست نمي‌خواهيم بگوييم. آن‌چه كه با اين رويكرد در زاويه ديد فقهي در آيه هست، مطرح مي‌كنيم:

 1. اولين مطلب اين است كه بسيار كليدي هم می‌باشد و آن اين است كه وجه اين يا أيها الذين آمنوا ليستأذنكم چيست؟ و اين سؤال كه آيا در اينجا تكليفي متوجه اوليا و بزرگ‌ترها و صاحبان خانه نسبت به بچه‌ها هست يا نه؟ يعني يك تكليف تربيتي اينجا هست يا فقط تكليف اخلاقي _ فقهي براي خود بچه‌هاست؟

 يك تكليف در اينجا متوجه بچه‌ها قبل از بلوغ و بعد از بلوغ است. ما عبيد و اماء را چون كاري نداريم كنار مي‌گذاريم. قبل از بلوغش در آيه پنجاه و هشت و بعد از بلوغش در آيه پنجاه و نه آمده است. در اين ترديدي نيست كه با امر غائب آمده و متوجه آن‌هاست. مي‌گويد: «لِیسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِینَ مَلَكَتْ أَیمَانُكُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ» اين يك تكليف است«و إذَا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكَم فَليَستَأذنُوا» اين دو يستأذنوا امر برای بچه‌هاست. در این‌که هويت اين امر و حقيقتش چه نوع امري است بعداً بحث مي‌كنيم. اولين بحث ما اين است كه غير از امري كه متوجه آن‌هاست و اين امر، امر تربيتي نیست. منظور تربيت به معناي خاص نيست. يك دستور فقهي _اخلاقي است كه خدا به بچه داده است. نكته تربيتي هم دارد. ولي تربيتي به معناي اينكه وظيفه پدر و مادر و بزرگ‌ترها در قبال كوچك ترها باشد در اين نيست. سؤال اين است كه علاوه بر اين امر كه قبل و بعد از بلوغ با تفاوت متوجه بچه‌هاست، آيا غير از امر اول، امري هم متوجه اولياء و بزرگ‌ترهاست كه شما اين كار را بكنيد؟ يعني آ‌ن‌ها را به استيذان واداريد و يادشان بدهيد كه اجازه بگيرند؟ چنين چيزي در آيه هست يا نيست؟ غير از امر مستقيم و متوجه به بچه ها قبل و بعد از بلوغ، كه يك دستور جنسي و ادب آموزي است كه مي‌گويد: ادب را رعايت كنيد كه خداوند به اين كار امر مي‌كند، آیا در آيه امري متوجه بزرگ‌ترها و پدرو مادر هست كه آنها را مأمور به اين كند كه بچه‌ها را به اين ادب تأديب بكنند و يادشان بدهند كه اجازه بگيرند؟ كه اگر اين دومي باشد اين يك نوع مراقبت جنسي است. يك نوع آموزش ادب براي رفت و آمدي است كه ارتباط با مسائل جنسي دارد. آيا اين امر دوم در اينجا هست يا نيست؟

بررسی احتمالات

ابتدائاً ممكن است بگوييم اين‌جا چيزي نيست. خطاب یک امر غائب است كه در واقع فاعل آن امر که مأمور مي‌شود الَّذِينَ مَلَكَت والَّذِينَ لَم يَبلُغُوا بچه‌ها هستند. خدا مي‌گويد: اين‌ها بايد اجازه بگيرند.

 دو جور مي‌توانست بگويد: يك وقتي مي‌توانست به خودشان بگويد اجازه بگيريد، يك وقتي مي‌گويد بايد اجازه بگيرند.يك وقت مي‌گويد: اِحذِرُوا يك وقت مي‌گويد: فَليَحذَرِ الَّذِينَ يُخالفون عن اَمرِه. يك وقت مي‌گويد: إتقوالله يك وقت مي‌گويد: فَليَتَقُوا الله. خطاب مال كسي است كه فاعل اين فعل است و او مأمور است. اين‌جا در واقع يك امر است. امر هم مال عبيد و بچه‌هاست که بايد اجازه بگيرند. منتهي بچه‌ها قبل و بعد از بلوغشان فرق مي‌كند. ظاهر آیه همين است.

 اين يك احتمال است كه بگوييم در آيه يك امر است. اين امر هم خطاب به آن‌هاست. اين‌جا تكليفي متوجه پدر و مادرها براي اين‌كه مراقبت بكنند و يادشان بدهند نيست. اين احتمال اول است.

 اما احتمال دوم اين است كه بگوييم در آيه امري متوجه پدر و مادر يا اولياء شده است كه بعضي از مفسرين اين را فرموده‌اند. در مجمع و مرحوم علامه هم اين مطلب را دارد و به شكلي اين آيه در امر به امر رفته است. يعني در واقع يك امر مربوط به خود بچه هاست، يك امري هم به اولياء كه شما هم او را به اين امر واداريد. وقتي مي‌گوييم واداريد كه اجازه بگيرند، مثل «قوا أنفسكم و أهليكم نارا» است. يعني بايد يادش بدهيد و بايد اقدامات تربيتي كنيد. پس احتمال دوم اين است كه علاوه بر امر اول که متوجه به بچه‌ها است، امر دومي هم متوجه به اولياء است. آن‌وقت تأكيد ويژه‌اي روي اين نوع مراقبت جنسي و معاشرتي بچه‌ها با پدر و مادرشان يا بچه‌ها با بزگ‌ترها در اوقات خلوت و در مسائل مربوط به خانه و... مي‌شود.

 اين احتمال دوم چيزي است كه بايد دليلي برايش بياوريم. دليلي كه براي اين مسأله آورده‌اند، نكته معاني بياني است كه اول گفتيم. گفتيم مفسرين مجمع البيان و مرحوم علامه از آن نكته‌اي كه عرض كرديم، اين بهره را برده‌اند. آن نكته اين است كه نداي خطاب در آيه، اول به یا ایها الذين آمنوا است؛ یعنی مسلمان‌ها و مؤمنين، بعد امرش به بچه‌هاست؛ یعنی بچه‌يتان بايد اجازه بگيرند. قبل از بلوغ به يك شكل و بعد از بلوغ به شكل ديگر مي‌باشد. اين‌كه خطاب را متوجه بچه‌ها كرده و بعد مي‌گويد آنها بايد اجازه بگيرند، اين مي‌گويد بالالتزام و بالكنايه در واقع امر ديگري اين‌جا توليد مي‌شود. اينكه خطاب با يا أيها الذين آمنوا متوجه مؤمنين است بعد امر مال بچه‌هايشان است مي‌گويد: خطاب مال شماست. تكليف مال بچه‌هاست. نمي‌شود شما بي‌تكليف باشيد. براي چه به شما خطاب كرده؟ حتما تكليفي دارد كه خطاب را متوجه شما كرده. خطاب بدون تكليف را عقل نمي‌پسندد. اين‌كه يا أيها الذين آمنوا بگويد ولي هيچ تكليفي اينجا نباشد، اين را نمي‌پسندد. پس حتما در اين بين تكليفي وجود دارد. تكليفش هم چيزي جز اين‌كه شما يادشان بدهيد كه اجازه بگيرند نيست. شما بايد مراقبت بكنيد كه به اين اجازه گرفتن عادت بكنند. از همان دوره تميز هم بايد شروع كنند. چرا كه بعد بتوانند تحفظ كنند. آزاد نيستند هر وقت بخواهند، بيايند وبروند. يعني خود شما هم تحفظ داشته باشيد.

 به شما كه خطاب مي شود، نكته اي دارد که البته مي شود بگوييم دو چيز است: يكي اينكه خودتان هم مراقبت داشته باشيد و دیگر اين‌كه يادشان بدهيد كه اين كار را انجام بدهند. اين وجهي است كه براي اين ذكر شده است. اگر ما اين وجه را بپذيريم، بگوييم عرفاً هر گاه خطاب متوجه كساني شود و امر روي كساني برود كه به نحوي تحت ولايت آن‌ها هستند، معنايش اين است كه خود شما يادشان بدهيد و مراقبت و تحفظ كنيد. شما هم تكليفي داريد. پس ولو اين‌كه در آيه يك امر است ولي گويا غير از اين، امر ديگري به خاطر اين نكته وجود دارد و آن امر ديگر اين است كه آن‌ها را واداريد و مراقبت كنيد كه اجازه بگيرند. آن‌وقت يك تكليف خانوادگي و تربيتي براي آموزش دادن و ادب آموزي و تأديب به اين‌كه إذن بگيرند و مراقبت بكنند وجود دارد. اين احتمال دوم است. دليلش هم اين است. به همين دليل وقتي شما به كتب مفسرين مراجعه بكنيد، مي‌بينيد بسياري از مفسرين از اين استفاده كرده، مي‌گويند اين يعني شما آنها را عادتشان بدهيد. شما آن‌ها را امر بكنيد.

سؤال: ؟؟؟

آن را بايد سؤال بعدي قرار بدهيم كه ببينيم اگر اين امر در آمد، آيا مي‌توانيم از فضاي بزرگ‌ترها و اين‌ها كه ارتباطات خانوادگي دارند و تعامل دارند، بيرون بياوريم؟ بگوييم به طور كلي بايد اين را به بچه ياد داد. يا أيها الذين آمنوا كلي است يا نه؟ آيا اصل چنين چيزي هست يا نه؟ دليلش چيزي است كه اينجا آمده اما ممكن است كسي در اين دليل خدشه وارد كند، بگويد اين‌كه گفته شده و به مؤمنين خطاب شده كه آن‌ها بايد از شما اجازه بگيرند، اين يك نكته‌اي مي‌خواهد؛ اما اين نكته منحصر در آن‌چه شما مي گوييد نيست. ممكن است نكته‌اش اين باشد كه مي‌گويد خود شما هم بايد تحفظي داشته باشيد. به شما كه خطاب مي‌كند كه آن‌ها بايد اجازه بگيرند، يعني آن‌ها بايد اجازه بگيرند ولي چرا به شما گفتيم؟ براي اين‌كه خود شما هم بايد مواظبت داشته باشيد. طوري نباشد كه در كشف احوال خلوتتان رها باشيد. خود شما هم مراقبت بكنيد. آن‌ها بايد اجازه بگيرند. شما هم بايد مراقبتي داشته باشيد كه به راحتي نتوانند رفت و آمد بكنند. براي خودتان حريم نگه داريد؛ اما اين‌كه به آنها هم ياد بدهيد و مواظبت را به آنها آموزش بدهيد ممكن است بگوييم در اين نيست. براي اين‌كه اين دليل لبي است و ما دليل لفظي نداريم.

 از اين‌كه دنبال يا أيهالذين آمنوا ليستأذنكم آمده، چون مي‌خواهيم اين دو را به هم اتصال بدهيم و در يك مجموعه به هم مرتبط و مأنوس كنيم که درست در بيايد، بايد نكته و دلیل خاصی در كار باشد. ممكن است نكته‌اش اين باشد كه آنها بايد اجازه بگيرند. شما هم بايد تحفظ داشته باشيد. اين مي‌تواند جواب براي آن استدلال باشد كه سِري و نكته‌اي مي‌خواهد چون دلیل لبی است. يا أيها الذين آمنوا با امر غائب به ديگران، خطاب به شما باشد، امر به ديگران باشد.

اما اين نكته دو چيز مي‌تواند باشد: يكي اين‌كه شما هم كمي مواظبت داشته باشيد دیگر اين‌كه ان‌ها را امر كنيد و به اين امر وابداريد و اين مسأله را يادشان بدهيد. ممكن است اولي باشد و ممكن است دومي باشد. ممكن هم هست هر دو باشد. دلیل مي‌خواهد ولي احتمال دو و سه تعين ندارد. احتمال دارد فقط محافظت، تحفظ خودمان باشد. ممكن است امر به آن‌ها باشد. ممكن است هر دوي اين‌ها باشد. چون دليل لفظي در كار نيست بلكه يك نوع استظهار عقلي در آيه است، هر سه احتمال متصور است.

 ممكن است نكته‌اش همان اولي باشد، دومي و سومي نباشد؛ و لذا به وضوح نمي‌شود اين مسأله را استفاده كرد. منتهي ما اين ترديد را داريم. ولو اين‌كه غالب مفسرين ظاهرشان اين بود كه اين‌جا امر به امر، به امر دومي است. يعني دو امر در واقع اين‌جا هست؛ اما ممكن است اين شبهه را ما وارد كنيم كه امر به امر و واداشتن شما، اين‌جا يقيني نيست. احتمالش هست ولي يقيني نيست.

 اين شبهه‌اي است كه اينجا مطرح شده. ولي با همه اين‌ها پاسخي كه مي‌شود به اين شبهه داد، اين است كه حتي اگر اين نكته را هم بگوييم، باز يك امري وجود دارد و آن امر هم يك نوع مراقبت تربيتي است. يعني حتي اگر بگوييم اين آيه مي‌فرمايد كه خودتان در اين ساعات مراقبت بكنيد، نگذاريد راحت رفت و آمد كنند، اين هم يك نوع مراقبت است. يعني در واقع مي‌خواهد او را حفظش بكند از اين‌كه آگاه به عورات و حالات خلوت و بد‌آموزي شود؛ و لذا در اين آيه باز هم مراقبت جنسي است.

 يك نكته تربيتي در آن است. حاصل سخن اين است كه ما عرضمان در اين آيه، اين بود كه حتما در دل اين آيه«يا أيها الذين آمنوا ليستأذنكم» امر ديگري وجود دارد، غير از ليستأذن، غير از امري كه به شما مي‌كند كه اجازه بگيريد، امري هم به اين‌ها دارد كه شما هم مواظبت كنيد؛ اما اين مواظبت چه طور است؟

 ممكن است بگوييم فقط عين خود تحفظِ خودِ پدر و مادر و بزرگ‌ترها را مي‌گويد. ممكن است بگوييم علاوه بر اين مي‌گويد، آموزش هم بدهید. يعني آموزش زباني و ادب را به او ياد بده. ممكن است بگوييم آن‌چه كه آيه مي‌فرمايد اين است كه به اين مسأله هم توجه داشته باشيد و این به صورت مطلق است. يا به شكل مواظبت، يا به شكل ديگري، بالاخره يك امر تربيتي و مراقبتي در اين‌جا وجود دارد.

اگر شما خیلی سخت بگيريد كه نمي‌شود از آن امر به امر در آورد، يعني اين‌كه شما او را به اين امر بكن. اين را يادش بده. به اين امر ادبش كن. لا اقل اين است كه خودت محافظت داشته باش. همين تحفظ هم نوعي آموزش به او است. نوعي صيانت از او است براي اين‌كه در مسير شهوت‌انگيزي و برانگيختگي شهواني قرار نگيرد. آيه مي‌خواهد بگويد طوري مواظبت كن كه برانگيختگي شهواني پيدا نكند. تهيج شهواني در او زمينه پيدا نكند. همين اندازه كافي است كه در بحث ما بيايد. اين نكته دقيق است. خيلي از مفسرين گفته‌اند: به پدر و مادر مي‌گويد شما امر به استيذان بكنيد. این امر به امر و تربيت جنسي است. گاهی هم در كتاب موسوعة‌الاحكام‌الاطفال، آقايي كه در پاورقي زده، گفته اين‌جا امر به امر نيست و تكليفي متوجه پدر و مادر نيست. ما مي‌گوييم نه این، نه آن.

حتماً نكته ادبي آيه می‌گويد تكليفي در اينجا وجود دارد؛ اما اين تكليف جمع مي‌شود با اين‌كه امر به امر بكند، يا اين‌كه خودش مواظبت بكند. حداقلش مواظبت خودش است. همين مواظبت هم يك پيام تربيتي دارد. يك فعل تربيتي است. گفتار تربيتي از آيه به دست نمي‌آيد كه برو يادش بده، ولي فعل تربيتي به دست مي‌آيد. يعني مراقبت خود شخص كه در ساعات خلوت براي خودش حريم درست مي‌كند، يك نوع مراقبت تربيتي است. حداقلش اين است.

 البته بيش از حداقل نمي‌توان مطمئن شد و لذا ما نمي‌گوييم در آيه امر به امر است. به اوليا ‌امر شده كه امر بكنيد. ولي حداقل اين‌ها امر شده‌اند به اين‌كه خودتان تحفظ بكنيد. اين هم نوعي فعلٌ تربويّ است و لذا آيه واقعاً مرتبط با بحث ما مي‌شود. البته با دقتي كه ما گفتيم. نه عين آن‌چه كه مفسرين گفته‌اند با شكل جديدي كه ما عرض كرديم.

سؤال: ؟؟؟

 قدر متيقنش اين نيست. آن‌ها بايد بدانند كسي به عنوان اين‌كه اوامر الهي را خوب است هميشه انسان تبليغ بكند به آنها بگويد. ولي اين‌كه آيه از يا أيها الذين آمنوا ليستأذنوا آن استفاده بشود، كمي ترديد است. مي‌گوييم حداقلش تحفظي است. بيش از آن خيلي واضح نيست. چون آن‌ها نمي‌دانند، براي تبليغ احكام خوب است انسان به آن‌ها بگويد.

 


[1]- وسائل الشيعة، ج‏20، ص: 216.

[2]- وسائل الشيعة، ج‏20، ص: 217.

[3]- وسائل الشيعة، ج‏20، ص: 218.