بررسی کاربرد اصول و قواعد مبحوثه در سیره ها و رفتارها 1
حدود دلالت فعل 1
قرائنی که حد دلالت فعل را از جواز بالاتر می برد. 2
1.نقل رفتار از معصوم 2
2. نقل اصحاب و چهره هاي بزرگ حديثي و روائي و علمي از رفتار يك معصوم 3
3. امر عبادی بودن موضوع سیره و نقل 7
4. تكرار و استمرار 8
5. اخلاقی بودن مورد نقل سیره و رفتار 8
6. وجود قرائن خاصه 9
حدود دلالت ترک 10
بررسی کاربرد اصول و قواعد مبحوثه در سیره ها و رفتارها
بسم الله الرحمن الرحيم
این اصول و مبانی كه مورد بحث قرار گرفت در صورتي بود كه بخواهيم حكمي را از متن و سند روايي استفاده كنيم. اما اگر سروكار ما با عام و رفتارهاي معصومان افتاد، و ميخواهيم از رفتار معصوم يك نکته ي اخلاقی، تربیتی و احياناً در زمینههای دیگر نيز استفاده كنيم، اينجا باز همان سئوال مطرح ميشود كه چگونه مي شود اين اصول و قواعد را اينجا به كار برد و از آن بهره گرفت.
همان طور كه قبلاً هم عرض كردم اين قواعدي كه ما در ابواب به آن اشاره كرديم به عنوان مباني و اصول و پيش فرضهايي كه براي استنباط يا اجتهاد لازم است، اينها اختصاص به بحث تربيت به معناي خاصش ندارد، در جاي ديگر هم هست و طبعاً در اينجا هم وقتي بحث مي كنيم اختصاص به تربيت ندارد منتهي يكي از مباني مهم بحث است چون در مباحث اخلاقي و تربيتي بخصوص به سيره خيلي تمسك و تشخص مي شود، از اين جهت است كه توجه به اينكه اينجا اين قواعد وجود دارد ، ندارد و چه مقدار ما مي توانيم استفاده بكنيم از رفتارها، اين براي ما اهميت دارد. بنابراين بحث ما فعلاً اين است كه آن قواعد و اصولي كه آنجا بحث كرديم در مقام يك استكشاف تربيتي يا اخلاقي ـ تربيتي و احياناً مديريتي و اينها در سيره ها و رفتارها چطوري كاربرد دارد يا كاربرد ندارد؟
حدود دلالت فعل
اولين مطلبي كه ما بايد اينجا به آن توجه داشته باشيم و كم و بيش اين مطلب در اصول هم مورد بحث قرار گرفته است خود حدود دلالت فعل است از حيث نوع حکمي كه ما مي خواهيم استفاده بكنيم، اينكه وقتي كه معصوم در مقام آموزش و در مقام تأثير گزاري عاطفي اخلاقي به روشي كار انجام مي دهد، يا در مقام اداره ي جنگ و تدبير جنگ به روشي تمسك مي كند يا يك اصلي بر رفتار ايشان حاكم است. اين كه او چه مي کرد ، اولين سئوالي كه حدود دلالت فعل او از حيث نوع حكم چه مقدار بود، اين بحث را ما نمي خواهيم خيلي مبسوط وارد شويم، چون تا حدي در فقه اصول مطرح شده است، آنچه كه در اصول هم مطرح شده از حيث دلالت فعل بر نوع حكم؛ افعال تربيتي، مديريتي و امثال اينها چه مقدار دلالت بر نوع حكم دارد؟ ـ نوع حكم يعني آن احكام خمسه دارد ـ آن كه در اصول مطرح شده به اين اندازه مطرح شده كه فعل داريم و ترك داريم، فعل معصوم بماهوهو بيش از يك جواز از آن استفاده نمي شود وقتي كه معصوم در مقام تربيت يا اداره يا هر كار ديگري فعلي از او صادر شد اين فعل يك جواز به معناي عام از آن استفاده مي شود، يعني اين فعل حرام نيست در واقع ،آن چه كه مسلم است و محل بحث نيست كه صدور فعل دلالت بر عدم حرمت مي كند و جواز به معناي عام، اما نوع اين جواز كه آيا اين فعل وجوب دارد يا استحباب دارد يا جواز به معناي خاص است يا حتي كراهت دارد، اينها ديگر از آن استفاده نميشود علتش هم اين است كه نفي كراهت هم از آن بهره برداري نمي شود علتش هم اين است كه ممكن است با يك عنوان خاصي ، همان امر مكروه تحت يك شرايطي جواز پيدا كرده است، اين در فعل.
در ترك هم وقتي مي گوييم كه معصوم وقتي در يك موقعيتي يك كاري را ترك مي كند اين دلالت بر اين مي كند كه آن فعل واجب نيست، وجوب ندارد و اين حدي دارد كه در اصول بحث شده است. و در اصول ما به دليل اينكه به همين اندازه فكر كردند که به يك فعل زياد برد بيشتري ندارد به همين اندازه بحث شده و همان طور كه ملاحظه كرديد معمولاً در كتابهاي اصول ما بحث سيره را به همين مقدار بسنده ميكنند و از آن عبور ميكنند در حالي كه ما وقتي كه از محضر ريزتري بخواهيم با قضيه مواجه شويم حرفهاي زيادتري وجود دارد كه بايد به آنها توجه بكنيم ، ما اگر اين حرفها در اصول آمده بود اينجا ديگر خيلي لازم نبود بحث بكنيم ولي چون نيامده يك كمي تفصيلش مي دهيم اين حرفي است كه در اصول زده شده، منتهي ما اگر بخواهيم يك مقدار اين بحث را دقيق ترش بكنيم، بايد بگوييم بله علي الفاعده همين طور است ، علي القاعده فعل دلالت مي كند بر جواز ، جواز به معناي عدم الحرمه و ترك يعني؛ جواز به معناي عدم الوجوب ، بيش از اين دلالت نمي كند ولي ممكن است كه در يك شرايط و اوضاع و احوال و با يك قرائني از فعل ، دلالت بيشتر از اين ما بتوانيم بهره بگيريم و مدلولي بيش از جواز بشود از فعل استفاده كرد اين قرائني است كه پراكنده در بعضي از جاها به آن اشاره شده و بعضي را هم مورد توجه قرار مي دهم.
قرائنی که حد دلالت فعل را از جواز بالاتر می برد.
يك قرينهاي كه ممكن است حد دلالت فعل را از جواز بياورد بالاتر، يعني انجام معصوم ، فعل معصوم فقط عدم الحرمه نباشد بلكه رجحان دارد كار را بكند حالا ما وجوب را هم خيلي كار نداريم معناي عام دارد، مي گوييم اينكه مي خواهد رجحان بكند در يك شرايطي امكان دارد اين شرايط چند تاست يعني در واقع با يك قرائني ممكن است محدوده ي دلالت فعل بيش از اين باشد و اين قرائن را پيدا كردن آن وقت در سيره ي تربيتي يا سيره ي الهي يا سيره ي اخلاقي معصوم ما اگر قرائني پيدا بكنيم مي تواند اين سيره ها در واقع به ما يك الهاماتي بيشتر از جواز و عدم حرمت بدهد.
1.نقل رفتار از معصوم
اولي از اينها که خيلي روشن است، اين است که يک معصوم اين رفتار را نقل بكند، كما اينكه نظير اين ما در بخصوص در همين سيره هاي تربيتي ـ در غير تربيتي هم داريم ـ حالا ما در سيره هاي تربيتي زياد داريم كه امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) اين رفتار را از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است، كه در جنگ چنين عمل كرد يا وقتي ميخواستند نهي از منكر بكنند اينگونه عمل كردند، معصومي از معصوم ديگر نقل بكند اين يك قرينه است، اين قرينه البته نوعي استثناء منقطع است علتش اين است وقتي نقل شد در واقع يك مدلول لفظي پيدا مي كند، ولي ممكن است كسي بدين صورت توهم بكند به هر حال قرينه ي مهمي است. ممكن است كسي بگويد كه استثناء منقطع از آن بحث است ولي قرينه ي مهمي است يعني وقتي كه مي آيد امام باقر (ع) نقل مي كند ،امام صادق (ع) نقل مي كند كه پيامبر اكرم (ص) در مواجه ي با يك منكر اين جوري عمل كرده است ، بدون اينكه خود حضرت بگويند اينطورعمل بكنيد. در مقام تربيت يا در مقام آموزش يك امر ديني ، نفرموده است كه چنين انجام بدهيد بلكه دارد نقل او سيره ي معصوم ديگري مي كند. اين نقل يك سيره در كلام معصوم ديگر اين معنايش اين است كه به هر حال اين فعل ، نوعي حجيت و سنديت براي فوق حد عدم حرمت دارد. يعني يك نوع الگو بودن از آن بهره برداري مي شود اين صورت اول است.
2. نقل اصحاب و چهره هاي بزرگ حديثي و روائي و علمي از رفتار يك معصوم
همين را البته مي توانيم تعميم بدهيم نقل معصوم از معصوم را به نقل اصحاب و چهره هاي بزرگ حديثي و روائي و علمي از يك معصوم، اين هم خودش يك نوع قرينيت عرفي دارد، اينكه مثلاً ابوذر نقل بكند يا سلمان نقل بكند يا محمد ابن مسلم نقل بكند يا زراره نقل بكند يك چهره هايي كه به هر حال روي حساب و كتاب حرف مي زنند، اينها هم از روات شناخته شده و معتبري باشند كه عنايت دارند، رفتارها را محاسبه كرده اند و اين رفتارها را براي ما نقل مي كنند اين هم به نظر من باز يك نوع فهيميت عامه اي دارد بر اينكه اين فعل يك سنديت الگويي است براي ما يك الگو و يك سند است، و صرف يك رفتار عادي كه حالا مي خواسته برساند كه جايز است ، نيست ، نه، يك نوع الگو دارد مي رساند چون مي دانيد آن اصل اين است كه وقتي فعل را انجام مي دهد دلالت بر اين مي كند كه حرام نيست اين خيلي بعد الگويي ندارد وقتي الگو پيدا مي كند كه يك نوع رجحان در درون آن نهفته باشد اين رجحان علي القاعده در فعل نبود ولي وقتي معصوم نقل مي كند يا راويان و محدثاني كه با عنايت رفتارها را دارند دقت مي كنند و نقل مي كنند اين بعيد نيست كه بشود اين را هم به آن ملحق كرد و در واقع نقل معصوم يا يكي از اصحاب اين نشان دهنده ي اين است كه فعل الگويي است ، سنديت الگويي دارد و اعتبار الگويي دارد.
طلبه: 11:00 تمام همان حالت نقل را دارد، نقل از معصوم يا نقل از اصحاب؟
جواب : نه ما خيلي وقت داشتيم توي تاريخ نقل شده، اين نقل اصحاب كه مي گوييم يعني يك فردي كه ممتاز است به صورت عادي كه پيامبر اكرم داشت مي رفت آنجا مثلاً توي كوچه اين جوري شده ، آن جوري شده است اين نقل بايد نقلي باشد كه از فرد ممتازي باشد ، هر فردي نمي شود.
طلبه: منظور بنده اين است كه آن حالت نقل را دارد
جواب : حرفي نيست ولي توي تاريخ اين بحث يك آدم عادي يك بار آمده پيامبر اكرم را ديده و يك چيزي نقل كرده و از او نقل كردند، اين چه مقدار دلالت مي كند بر اينكه پيامبر واقعاً عنايت داشت كه الگويي شود براي ما و رجحان استفاده بكند اين استفاده ي رجحان از آن نمي شود استنباط كرد. مگر اينكه واقعاً بفهميم كه مثل سلمان و ابوذر است، يعني كسي كه آن توجه به ظرايف و دلايل داشته و با عنايت اين را دارد نقل مي كند، نه به عنوان اينكه دارد مجموعه ي از رفتارهاي پيامبر(ص) را دارد توصيف مي كند.
اينكه شما مي فرماييد اگر ما يك چيز عامي داشته باشيم كه اصولاً آنچه كه نقل شده است، گزارش هايي كه داريم از پيامبر اكرم و يا ائمه ي ديگر، اين ناظر به آن بخشهاي ممتاز و برجسته شان است اگر يك قاعده ي كلي اينطور داشته باشيم هر چه نقل مي شود دلالت بر نوعي رجحان مي كند، اين12:45 افعال ايشان را نقل مي كنند ، نشان مي دهد اين متعلق فعل رجحان داشته است ولي يك قرينه ي عام اين جوري كه ما نداريم اگر اين قرينه داشته باشيم اصلاً نيازي به قرائن بعدي نداريم، مي گوييم آقا اصلاً قرار مورخان و محدثان و راويان در نقل رفتارهاي مثلاً حكومتي ، اداري يا تربيتي پيامبر و ائمه اين بوده كه آن رفتارهاي شاخص شان كه الگو بوده و رجحان را افاده مي كرده آن را نقل مي كنند اگر كسي به نتيجه ي اين جوري رسيد عيبي ندارد آن وقت ديگر خيلي نيازي به بحث هاي بعدي هم ندارد ولي اين براي ما محرز نيست اگر محرز نباشد مي گوييم آن وقت نقل معصوم يا يك صحابه ي مهمي كه اهل شناخت ظرايف و دقايق بوده است، اين نوع نقل نشان مي دهد كه اين فعل در موضع الگودهي بوده است، در موضعي بوده كه از آن رجحان را مي شد استفاده كرد..
طلبه: همانطور كه قبلاً فرموديد به نظر ميآيد تفسيري از آنچه كه در اصول گفته شده ندارد، و در واقع كاملاً با آنچه در اصول گفته شده متفاوت است.
جواب : بله تفسير نيست تكمله آن است ، ما آن حرف را قبول داريم فعل بماهوهو اگر كسي اين حرف را نزند كه الآن اخيراً ذكر كردند، نگويد كه صرف نقل از رفتارها خودش يك مقام افاده ي رجحان است. اين را اگر كسي نگويد حرف كاملاً درست است ، نفس اين كه مي گويد پيامبر اينجا اينجوري نشست و سوار شد و اين جوري حرف زد اينها يك رفتارهايي است ، رفتارهاي طبيعي اش است. رفتارهاي طبيعي هم فقط افاده ي يك نوع عدم حرمت مي كند اين سر جاي خودش ، ما مي گوييم الا اينكه قرائن خاصه اي اقامه شود كه يک از اين قرائن خاصه همين نقل معصوم است. 14:50
طلبه: در همان شايد وقتي ما بحث ميكنيم ميگوييم كل فعل مضمونش دلالت بر معنیالاعم يا دلالت بر معنیالاخص اين يك نكته كه فرموديد. منتهي ما بايد يكي- دو نكته ديگر را در نظر بگيريم، يك نكته اينكه اگر صرف نقل به عنوان يك قرينه مطرح است. نقل معصوم از معصوم ديگر موضوعيت پيدا نميكند، بلكه تكيه ما نقل معصوم است. حالا من آن ميتواند فعل معصوم باشد ميتواند خير امثال خياره. منتهي در كنار نقل اصحاب از معصوم ميگويند آنچه كه اهميت دارد نقل معصوم از هر كس ديگري كه باشد. به عنوان فردي .. .
استاد : كمابيش داريم گاهي گفته شده كه مثلاً امام باقر (ع) فرمودند كه سلمان اينطور گفته است.
طلبه: به خاطر همين تأكيد كردم كه در جوامعالروايه نمونهاش را داريم.
استاد: حتي من الان يادم نيست صحبت سيره هاي تربيتي از سلمان و ابوذر و اينها هم داريم كه گاهي نقل شده است.
طلبه: نكته سوم اينكه حضرتعالي از شهيد مطهري نقل ميكنم كه آيا استمرار ميدانم، فكر ميكنم در بحث ما مفروض بايد استمرار باشد و الا اگر عدم استمرار باشد يا نه استمرارش مفروض نباشد، ديگر ما اين ترتيب را چطور ميتوانيم اثبات كنيم، صرفاً امام باقر فرموده است كه پيامبر در فلان موقع در جنگ خيبر اين چنين فرمودند. اين چطور ميتواند مورد عرفي را به ما ثابت كند ؟ از كجا بگوييم نقل بوده كه آن تبعيت اثبات شود، فكر ميكنم به راحتي قابل اثبات نباشد.
استاد: البته منظورم غير از تكرار است، تكرار و استمرار اصلاً يك چيز جدايي است بعد مي گوييم خودش يك قرينه ي عامه است. 16:56 نه من مي گويم كه در جاهايي كه نمي گويد كه كان يفعل كذا يا در مواقع مختلف و مقاطع مختلف، مي گويد پيامبر اكرم، يك كسي به او مراجعه كرد و سئوال كرد و اينطور پاسخ سئوال را داد من مي خواهم بگويم آن يك مورد هم را كه دارد نقل مي كند آن خود نوع، قرينيت دارد به تكرار و استمرار اصلاً ولو در نقل معصوم هم نباشد خودش قرينه ي جداست. بنده ادعايم اين است البته به صورت علي الاصول مي گوييم حالا ممكن است يك مورد نقل بكند و رجحان از آن استفاده نكند. ولي وقتي امام نقل مي كند كه پيامبر اين كار را انجام داد و آن كار را انجام داد اين در واقع نقل اعطاي الگوست يعني مي گوييم مقام اين نقل مقام اعطاي الگوست اگر مقام اعطاي الگو شد آن وقت از درونش رجحان مي آيد بيرون .
طلبه: بنده عرض اين است كه از كجا صرف نقل يك قضيه و واقعه شخصيه، ما ميتوانيم اعطاي الگو را يك كاري بكنيم بخصوص آن موقعيت ائمه (ع) در ميان مردم مورد انتقاد بودند و زياد اتفاق افتاده كه امام صادق (ع) خودشان حرف را ميزدند، طرفشان را بخاطر اينكه حالا حتي گاهي اوقات به خاطر اين بوده كه روش بحث را ياد بگيرد يا خواسته طرفشان از نظر .... ارجاع ميدادند به فعل پيامبر (ص) يا مثلاً از روي كتاب اميرالمومنين (ع) برايش ميخواندند، اينكه مخاطبش چه کسي بود ، حضرت خواسته الگو معرفي بکند يا نه ..؟
استاد: معمولاً اينطور است، اين يك سيره ي عقلائي اين جوري است. مثلاً بنده وقتي مي آيم از استاد چيزي را نقل مي كنم يا از يك بزرگي چيزي را نقل مي كنم براي جمعي كه مي خواهند مطلع بر او باشند معمولاً از اين مقام، مقام اينكه مي خواهم الگويي را تفهيم بكنم. اگر در مقام ارائه ي الگو شدم يعني اين كار در آن يك نوع شايستگي و برجستگي بوده است. اين مقام عقلائي است يعني از ديد عقلاء وقتي يك آدمي مثل معصوم يا يك آدم برجسته اي كه عنايت دارد به ظرايف و دقايق و مي خواهد چيزي به ديگران بياموزد دارد مي آيد مي گويد او اينجا اين جوري عمل كرد ، او در مقام جنگ يا در مقام آموزش يا در مقام تأثير گذاري يا مقام نهي از منكر و امر به معروف اين جوري عمل كرد، چون مقام مقام ارائه ي الگوست و كار او اين كار است از اين جهت يك رجحاني دارد.
طلبه: بنده عرضم همينجاست اينجا ما نميتوانيم بگوييم اين مقام، مقام الگوست، بلكه شايد به كثرتين مي بينيم حضرت نميخواهد الگو را ارائه بدهد ميخواهند حرف خوشان را اثبات كنند. ميگويند نمونهاش را هم داشتهام اين حرفي را كه بنده ميزنم
استاد: پس اين خوب است يعني رجحان داشته است.
طلبه: نه ميتواند همين اندازه باشد، ميتواند نفس جواز هم بگيرد، جواز به معناي عقلي، قرينه مي تواند باشد همين فرمايش شما اين مقام دلالت و الگو بودن است؛ و بنده فكر ميكنم كه نميشود حتي يك كم و کسري بر دلالت بکنيم و بگوييم اين حتماً در مقام ارائه الگو بوده، بلكه اين ميتواند در مقام ارائه الگو باشد و ميتواند در مقام اثبات مدعا باشد.
استاد: اين توانايي را نفي نمي كند، اصلاً ممكن است نقل بكند براي اينكه فقط بگويد جايز است داريم اين جور و نقل مي كند مي خواهد جوازش را اثبات بكند ما مي گوييم علي القاعده غالباً اين طور است كه در مقام ارائه ي الگو قرار دارد در اين نقل ها و وقتي در مقام ارائه ي الگو باشد رجحان را مي رساند. البته نه من خودم مواجه شدم توي سيره هاي به بعضي مواردي كه اصولاً نقلش فقط اين است كه مي خواهد بگويد توي بحث آن مي خواهد بگويد جايز است ، يعني مي تواند در مقام هاي ديگر هم باشد ولي قاعدتاً وقتي دارد در اين نوع موارد دارد نقل مي كند در مقام ارائه ي الگو است ، ولي غالباً اين جور است.
طلبه: حرف بنده اين كه اين كدام قاعده است، الآن ميخواهيم همين قاعده را اثبات كنيم و روي قرينيت اين نظر مي خواهيم عمل کنيم
استاد: قرينه عرفي است مي گوييم ، وقتي كه تمسك به سيره ي بزرگان دارد مي كند، اگر قرينه ي خاصه اي نباشد كه اصل جواز را دارد بيان مي كند، چون اگر قرينه ي خاصه نباشد ظاهرش اين است كه دارد الگويي را بيان مي كند مي گوييم تابلوي روشن و انگيزه براي اتّباع ايجاد بكند دارد ذكر مي كند اگر اين مقام بودن را قبول بكنيم آن وقت رجحان از آن استفاده مي شود كه ظاهراً هم اين هست.
طلبه: 21.50 در بعضي موارد ، در رفتار معصومين رفتارهاي مختلف و متناقض ديده مي شود ؟
استاد: اينها همه شرايط خاص است، ممكن است تعارض داشته باشد ، بنده مي گويم علي القاعده يعني غالباً اين جور است كه وقتي در مقام نقل يك رفتار منسوب به انبياء، علي القاعده در مقام اين است كه الگو بدهد و ايجاد انگيزه اي بكند براي اتباع، اين غالباً اين جور است ولي نفي نمي كنم كه گاهي در يك بحثي قرار مي گيرد، در يك شرايط خاص كه نقلش فقط براي اثبات جواز است يا به قول شما ممكن است معارضي داشته باشد آنها شرايط خاصش است .
طلبه: نكته آخري كه ميخواستم عرض نمايم اين است كه صحت سند به اين معناست كه يكي مثل زراره، كسي مثل محمدبن مسلم، كسي مثل سلمان كه نقل ميكند، ما بياييم استنباط خود اينها را به عنوان يك تأييدي بر رفتار حضرت داشتيم مثلاً يك مطلب را شخص عادي گفته است، يكي را هم ضراره گفته است. ما بيايم تفاوت قائل بشويم و بگوييم چون زراره گفته اين چنين است، پس دلالت گفته زراره بهتر از گفته شخص ديگري است .
استاد: ايني كه بنده عرض مي كنم ناظر به اينم كه ما يك چيزهايي در تاريخ نقل شده يك كسي آمده اصلاً قرارش بر اين بوده كه توصيف بكند، گزارش مي كند مي گويد پيامبر صبح اين جوري آمد، بعد اين جوري رفت، اين جوري، آن جوري اصلاً جزئيات قضايا را دارد نقل مي کند ، يا كس كه آن کساني كه در قضيه ي عاشورا بوده اند در واقعه ي عاشورا مي آيند گزارش ماوقع بود ، آن جريان را از شب حمله حضرت روايت مي کنند و يكي دو روز آخر را روايت مي کنندبودند قرارشان اين است كه همه چيز را نقل بكند اين به عنوان يك مورخ دارد چي مي كند ما بخصوص در زمان ائمه ديگر اين قضيه داريم، زمان پيامبر هم داريم به عنوان مورخ دارد نقل مي كند ولي يك وقتي يك كسي است كه يك شأني فوق بحث يك مورخ عادي دارد ، شأن يك صحاب ، فرد نزديك به امام ، كسي كه به امام به عنوان يك الگو نگاه مي كرده و آن زاويه هاي الگويي امام را دارد نقل مي كند. اين دو تا شأن مي خواهم بگويم متفاوت است ، ما حتي توي خود قضيه ي عاشورا داريم يك چيزهايي نقل كرده كه عبدالله ابن نافع است كه در روز عاشورا مي گويد نزديك ايام عزاداري هم هست. خوب يك چيزهايي نقل شده كه بعضي اش واقعاً نمي شود گفت اين شأن تربيتي هم در آن ملحوظ بوده است ولي بعضي چيزهايش هم كه بُعد و شأن تربيتي داشته است يك وقت هم قرار بود كه يكي از دوستان واقعه ي عاشورا را تحليل بكند، به هر حال من مي خواهم اين را تأكيد بكنم كه بعضي از افرادند كه اين شأن خاص را دارند و مي شود رويشان حساب كرد و الا اين را مي خواهم تفكيك بكنم اين دو تا با هم متفاوت هستند.
25:15 طلبه: يك كسي با هر شأني مي گويد حضرت اينطور عمل كرده صرف اين نقل مي تواند ملاک باشد ؟
جواب : شما اشكالتان ميتواند اين باشد كه برداشت او چقدر اعتبار دارد؟ منتهي مطلب ما اين است كه اينها با هم متفاوت اند، بعضي از نقل ها هستند معلوم است كه نمي شود صرف نقل او اقدام كرد اين البته قابل تأمل است.
طلبه: نقلي که معاويه در مورد علي »ع« داشتند آيا ممکن است معتبر باشد ؟
استاد: حالا قرائن خاصه اي است كه ممكن است ما داشته باشيم از دشمن ،وقتي دشمن يك چيزي را دارد نقل مي كند آنها رويشان يك حساب خاصي پيدا مي شود ، معمولاً دشمن كه يك چيزي نقل مي كند در مقام فضيلت در سيره ي عقلاء به آن يك عنايت خاصي دارند، حالا نمي دانم بعضي نكات هم كه الان مطرح مي شود قابل تأمل است بعضيشان، بگذاريد در يك شرايطي كه حالا اين قرينه ي خاصه اي كه شما مي گوييد اينها كنار ، در يك شرايط عادي مي خواهيم بگوييم اين آدم هايي كه عادي نقل كردند يا حتي عادي نيستند ولي شأن مورخيت دارند ، گزارش دارد مي كند حوادث عاشورا را ، يا حوادث جنگ جمل را ، اين را ما زياد هم داريم توي سيره هاي مديريتي ، جنگي ، تربيتي ، اخلاقي ، اين شأن گزارش گري دارد يك وقتي نه يك شأن ديگري دارد يعني با يك نگاه ديگري دارد نقل مي كند ، كه البته آن بحث هست كه چه مقدار حالا اين در واقع حدس او در اينجا دخالت كرده ، اين چه مقدار براي ما اعتبار دارد ، جواب آن همين است يعني نقطه ي بحث كه شد يعني ببينيم حدس او حدس قريب الحس تلقي مي شود و اصولاً اينها نقل گفته مي شود يا نه حدس است، چون اگر نظر و حدس او باشد نظر و حدس كسي براي ما اعتبار ندارد، نقل هاي عن حسٍ افراد 27.27 براي ما اعتبار دارد.
طلبه: اگر فردي موثق نباشد و مورد اعتماد نباشد آيا نقل حسي او معتبر است؟
جواب : در بحث ما فرض اين است كه آن فرد از نظر صدق و ثوق خبري اش محرز است آن خارج از اين بحث است بايد وثوق خبري اش براي مان محرز باشد آن وقت بعد بياييم اين بحث ها را بكنيم اين يك مطلب است.
يك قرينه ي عامه بنابراين نقل است كه قدرمتيقنش اين است كه معصوم بيايد نقل بكند سيره و رفتار را ، احتمالاً بشود نقل يك صحابه ي مهمي كه شأن فرد فقط مورخ گري ندارد آن را بگوييم اين يک مطلب .
3. امر عبادی بودن موضوع سیره و نقل
28.14، چيز ديگري كه مي تواند در اين سيره ها كمك بكند براي اينكه از حد جواز بياييم به سمت الگوبرداري و رجحان از آن بهره بگيريم اين است كه موضوع آن سيره و نقل، امر عبادي باشد اين البته در بعضي از جاها هم اشاره شده است ، اينكه در يك امر عبادي باشد چون عبادت نياز به قصد قربت و رجحان دارد طبعاً نوع رفتار در عبادات مي تواند يعني اينكه مثلاً حج را اين جور انجام داد ، اينكه در اموري باشد كه در ذاتش و قوامش به يك نوع رجحان است مثل عبادت آنجا اگر رفتاري نقل شود چون عبادت است و نياز به رجحان دارد بنابراين رفتار افاده ي رجحان مي كند علي القاعده، اين هم قرينه ي دومي است كه ذكر شده است اين البته اشكالي كه ممكن است كسي به اين قرينه ي دوم بكند اين است كه ممكن است كه نقلي كه در عبادت مي شود، مي گويند كه در حج مثلاً اين جوري چه كرد يا آن جوري ممكن است كه آن ريزه كاريهايي كه همراه اصل عبادت راجح است ولي معلوم نيست همه ي آن كيفياتي كه همراه عبادت است آنها هم رجحان داشته باشد اينها به صورت طبيعي مثلاً دارد كه پيامبر اكرم آمدند و با شتر طواف كردند خوب اين الان در عبادت هم هست ولي صرف اينكه كيفيت رفتارش با شتر بود يعني رجحان دارد، معلوم نيست. درست است كه در اصل عبادت بايد قصد قربت و رجحان باشد و رفتار عبادي، رفتار راجح است ولي همه ي كيفياتش لازم نيست راجح باشد اگر به اين اشكال و نكته توجه كنيم آن وقت ما در حل اين اشكال يك تفصيلي مي دهيم، مي گوييم يك وقتي رفتاري را در مقام عبادت نقل مي كند كه آن مقام عبادتش را به دست آورده است كه اصل اين كار رفت توي مسجد مثلاً سجده كرد.
طرف دوم نوار
اگر افرادي که منقولند، در مقام عبادت طبعاً رجحان پيدا مي كند و عباديت آن را بايد از جاي ديگر احراز بكنيم ، اگر اين را احراز كرديم رجحان از آن بهره برداري مي شود، اما اينكه مي گويد يك نوع رفتاري است كه عباديتش را احراز نكرديم يا از كيفيات يك عبادت بود حالاتي بود كه در يك عبادت دارد نقل مي كند كه مثلاً با شتر طواف كرد يا اين جوري مثلاً وارد نماز شد يك چنين چيزي ، اين عبادت و كيفيات عبادات لازم نيست كه همه اش عبادي باشد طبعاً نمي توانيم از آن رجحان را استفاده بكنيم بنابراين هر جا كه احراز بكنيم اين رفتار مقبول، خود اين رفتار در مقام عباديت است ، خود اين كه غير عباديت داشته، رجحان از آن بهره برداري مي شود ولي اين قاعده ي كلي ما نداريم طبق موارد خاصي كه داريم ، هر جايي که احراز داشتيم و مطمئن شديم كه اصل صدور اين كيفيت يا خود فعل، عبادي بود از آن رجحان هم طبعاً استفاده مي شود ولي قاعده ي عامه براي اين نداريم ،اين را قاعدتاً بايد يك تفسيري قائل شويم به اضافه اينكه آن وقت در بحث هاي روشي كه ما در امر به معروف، نهي از منكر، تعليم ، تربيت داريم معمولاً عباديت در اينها نيست و اين قرينه نمي تواند يعني احراز عباديتش ، يك قاعده ي كلي نداريم كه اينها عبادي نيست علتش هم اين است كه ما خود امر به معروف و نهي از منكر يا نوع آموزشي كه داده مي شود ، شيوه و روش اينها همه معمولاً توسلي است اين نيست كه ذاتاً عبادي باشد و لذا رجحان را نمي رساند صرف اينكه بگوييم در مقام امربه معروف و نهي از منكر اين جوري عمل كرده ، در مقام پرسشي ، پاسخي اين جوري جواب سائل را داد يا اين جوري سخن گفت براي اينكه ديگران را تحت تأثير قرار بدهد اين ها عبادي نيست مجموعه اعمال توسلي است كه البته با انگيزه مي شود عبادت بشود ولي ذاتش عبادي نيست و اين است كه از اين جهت ما دستمان كوتاه است يعني پيشاپيش بايد احراز بكنيم و از جاي خاصي كه خود همين امر خاص عبادت است و آن وقت بگوييم اين نقل اين عبادت که رجحان هم از آن استفاده ميشود. اين يك مقدمه اي مي خواهد كه به آن توجه نمي شود اين هم امر دوم و قرينه ي عامه ي دومي است كه يك مقدار هم احرازش مشكل است.
4. تكرار و استمرار
نكته ي بعدي هم تكرار و استمرار است در مواردي كه رفتار را مي گويد كه چنين بود كه در مقام سئوال مثلاً اين جوري پاسخ مي داد. «كان يقول كذا»، يا «كان يفعل كذا» حالا به اين شكل نقل شده يا اينكه وقتي كه به تاريخ مراجعه مي كنيم مي بينيم در مواقع مختلف در پاسخ به سئوال حضرت بر خودشان مسلط بود، تند نمي شدند يا در مواضع مختلف مثلاً مي بينيم اين جوري عمل كردند، در مقام ياد دادن به ديگران اين جاهايي كه تكرار مثلاً در يك كلام تكرار نقل بشود يا نقل هايي داريم كه از مجموعه آنها متوجه ميشويم که ممكن است يك امر مكرر بوده، در مقام اداره ، معاشرت ، تأثيرگزاري بر غير، تكرار و ... بوده است. يك قرينه ي عامي است كه به نظر مي آيد كه بعيد نيست وقتي كه چيزي مكرر نقل بشود از رفتار معصوم (ع)، بعيد نيست اين جوري باشد. چون 4.03 قرينيتش هم به اين شكل است كه رفتار طبيعي اگر نقل بشود ، يك رفتار عادي و طبيعي اگر نقل بشود فقط مي رساند كه اين يك رفتاري است كه طبيعي نيست ولي معمولاً اين جوري نيست كه يك رفتار خيلي طبيعي پيامبر را يا معصومي مكرر نقل شده باشد اين نقل مكرر يك چيزي اين نشان مي دهد كه اين ها هر كدام يك عنايتي در اين مي ديدند.
طلبه: يعني همه يک موضوع را مطرح ميکند.
جواب : نه اينكه فايده ندارد ، ده نفر بيايند بگويند اين كار را انجام داد ، شايد حالا يك كمي قرينيت هايي حدس آدم را بالاتر ببرد نه اين است كه در مقام پاسخ به سئوال مي گويد آنجا اين جوري رفتار كرد ، اينجا اين جوري بود جمع اينها فعل را از حالت فعل طبيعي مي آورد بيرون ، اينها بعيد نيست که نسبتا قرينيت داشته باشد.
5. اخلاقی بودن مورد نقل سیره و رفتار
يكي هم اينكه مورد نقل يك رفتار و سيره، امور اخلاقي باشد، نه امور عبادي و معنوي ، امور اخلاقي يعني آن چيزهايي كه از نظر عرفي و عقلائي اختصاص به حسن خلق دارد، امور اخلاقي باشد. بعضي از افعال در ذاتش نوعي رجحان نهفته است. در اصول فقه هم داريم.افعال ما از حيث اتصاف به حسن و قبح، مقدمه را عرض مي كنم تا اين جابفيتد افعال ما از اتصاف به حسن و قبح گفته مي شود سه قسم است يك افعالي داريم كه عليت دارد براي اتصاف حسن و قبح مثل همان ظلم و عدل ، يك افعالي داريم كه اقتضاي اتصاف به حسن و قبح دارد مثلا يك افعالي هم داريم كه لااقتضاء است مثل نشستن، برخواستن و امثال اينها ،آن وقت اگر افعال اخلاقي كه مي گوييم يعني آن فعل مزبور از آن افعالي باشد كه حالت اقتضاء دارد افعالي كه عليت دارد خوب حالا محل بحث در جاي خودش دارد ،نه حالت اقتضاء دارد اينها را افعال اخلاقي مي گوييم يعني افعالي كه عناويني كه بماهوهو است متصل به نوعي حسن و قبح مي شود اين نوع افعال را اگر نقل بكنند پيامبر مثلاً دين و مدارا اين جور است. دين در قول اين جور است مداراي با ديگران اين جور است ، يا راستگويي اين طور است يا اينكه پاسخ به سائل داده شود خودش يك فعل اخلاقي است اين دو افعال حالا چه در مقام رفتارهاي اجتماعي ، فردي باشد يا در مقام تربيت باشد يا در مقام هاي ديگر، اين نوع رفتارها هم اگر منقول بشود از معصوم، طبعاً نشان مي دهد رجحان را، يعني نشان مي دهد از نظر شرعي هم اين رجحان اخلاقي و عقلائي كه وجود دارد اين را هم مورد تأييد قرار گرفته است ، چون خود فعل ذاتاً از نظر عرفي و عقلائي نوعي مشتمل بر رجحان است ، نقل اين وسيله ها نشان مي دهد كه حكم به رجحان است يعني نشان مي دهد كه شرع هم از موضع شرعيت، اين رجحان را تأييد كرده است.
اين مبناي استفاده ي رجحان از اين سيره هاست، كه بنده در واقع دارم مبناي نظري کاري را که شما خودتان رفتهايد رجوع مي كنيد به روايات و تاريخ و بعد هم سيره هاي تربيتي را مي نويسيد و از آن استفاده مي كنيد اين كه ما مي آييم استفاده ي نوعي رجحان مي كنيم بايد در غالب يكي از اين محورها قرار بگيرد.
8.20
6. وجود قرائن خاصه
آخرين مطلب هم اينجا قرينه و قاعده نيست، آخرينش اين است كه ديگر امر برگردد به يك قرائن خاصه اي كه در كلام باشد اينها قرائن عامه بود، آخرينش هم كه بله در نقلها هم گاهي قرائن خاصه اي باشد كه به ما الهام بكند كه اينجا رجحان بوده و مي خواهد بگويد الگو بوده است، به عنوان مثال آنجايي كه خود پيامبر اسلام يك كاري را انجام مي دهد و مي گويند صلّوا کما رأيتموني أصلّي ، يعني اول وارد يك عمل شدند يک قاعده به ما ارائه نمودند که فرمودند شما هم مثل رفتار بنده، عمل بكنيد، يعني قصد آموزش و تعليم و دادن الگو، اين در يك جايي بخصوص براي ما احراز مي شود حالا با يك گفتار مثل اينكه اينجا گفته شده صلّوا کما رأيتموني أصلّي يا اينكه ما گاهي قرائن كلاميه و مقاميه نه، بلكه با قرائن حاليه استفاده بكنيم كه در مقام آموزش است ، در مقام اين است كه شيوه و روش را ياد بدهد يا اصل و قاعده اي را به ما بياموزد، اينجا ما مي توانيم رجحان را از آن استفاده بكنيم.
9.45 دقيقه 41:00سوال طلبه واضح نيست
جواب : يعني جايي كه ما ، اين در مقام تعليم و ارائه ي الگو بودن را از كلام يا حال استفاده كنيم.
طلبه: سوال واضح نيست
بله اين مقام ،اگر باشد ميتوان از آن استفاده كرد. اين يك بحث ما بود كه البته همان طور كه کمابيش توجه داريد اين بحث هنوز جاي بسط و تأمل و گسترش و تعمق بيشتر دارد، طرح مبحث بود ، با يك كمي داوري كه ما داشتيم. اين اولين بحث ما در استفاده ي از رفتارها بود از حيث اينكه محدوده ي دلالت رفتار قلمرويش چه مقدار است؟ ، چه دلالتي مي تواند داشته باشد و رجحان را مي تواند افاده بكند يا نه كه گفتيم علي القاعده همان جور كه در اصول گفته شده اين است كه نه، فعل بيش از اين افاده ي يك عدم حرمت ندارد، ولي اگر بخواهد اين استفاده ها بشود رجحان را استفاده بكند بايد بيايد در يكي از اين چارچوبها ، تا بتوانيم رجحان را استفاده بكنيم كه البته اينها مصداق هم دارد ، ما وقتي اينگونه سيره هايي مي شويم همه ي اينها مصداق دارد.
البته اين بحث ما بر طرف مقابلش هم مي تواند مورد توجه قرار بگيرد گرچه حالا من خيلي ريز نشدم در طرف ترك اگر كسي ترك هم بيشتر عدم وجوب نمي رساند ولي اگر بخواهد از ترك نوعي مرجوحيت را استفاده بكنيم آن هم بايد خودش بتواند يك قرائني مي تواند در آن پيدا شود كه منتهي اين بحث را بنده رويش كار نكردم و خود اين بحث كه ترك را از آن مرجوحيت بخواهيم استفاده بكنيم يك عالَم بحث دارد، كه بنده الان تنها طرح سئوال مي كنم و چون كار نكردم وارد بحث نمي شوم ، مي توانم يك چند تا نكته اينجا بگويم ولي كار خاصي نكردم و رد مي شوم ولي اهميت اين را عرض مي كنم.
اينكه ما در سيرهها از ترك معصوم مي توانيم مرجوحيت را استفاده بكنيم يانه اين يك عالم بحث دارد و براي ما مي تواند خيلي مفيد باشد. مِتُد و قاعده ي بحث را که مهم هست ، كشف مي كنيم علتش هم اين است كه ما الان مثلاً ميگوييم كه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، بسياري از شورش ها را واردش نشدند، تأييد نكردند ، نه واردش شدند و نه تأييدش كردند؛ اين چه دلالتي براي ما دارد؟ بخصوص آن جاهاي سياسي و يا جاهاي تربيتي ، يك چيزهايي كه مطرح بوده آن زمان، ولي طرح نشده.
فرض بگيريد فلسفه و كلام از يونان آمد اما چه مقدار ائمه (ع) به آنها پرداختند و چه مقدار نپرداختند؟ آن بخشي را كه نپرداختند ، نپرداختن آنها چه الهاماتي مي تواند به ما بدهد از نظر الگوگيري و مسائل تعليمي و تربيتي و اينها يا در ابعاد اجتماعي و سياسي و اينها، اين خودش مطالب زيادي مي تواند در اينجا قرار بگيرد شما اگر ببينيد تحليل سيره هايي كه ائمه در حوزه هاي سياسي و اجتماعي شده يك سري استفاده ها به همين بخش بر مي گردد يعني امام باقر و امام صادق (ع) ديگر شورش نكردند، انقلاب نكردند يا از نوع خاصي از روشهاي فلسفي و كلامي - مثلاً مي گوييم - بهره نمي گرفتند در مقام تعليم و تعلم، اينها چي هست؟ از اينها چي مي توانيم بفهميم ؟ جاي بحث و صحبت زيادي دارد و اينها متأسفانه همان خللهايي است كه ما در مِتُد اجتهادمان داريم، چون فقط ناظر به يكسري علوم خاصي بوده است اصول ما، چون ناظر به اينها نبوده در اين زمينه ها خلأ زياد داريم.
بنده فقط به آن بعد قضيه پرداختم كه رفتارها در سطح عادي خودش فقط جواز را مي رساند ولي وقتي مي خواهد بيايد در يك سطحي بالاتر چند قاعده دارد كه حتماً چيزهاي بيشتري دارد كه كار نشده اين بحث رفتارها بود.
حدود دلالت ترک
اما بحث عدم رفتارها ، تركها آن چيست ؟ آن ترك ها الان البته يك ترك هايي است كه يك زماني موضوع نداشته ، محرم نبوده و موضوع نداشته آن هيچ ، و خيلي نمي تواند مورد استفاده قرار بگيرد مثلاً مي گوييم كه حتماً سوار ماشين نشدند. ولي آن ترك هاي عدمي كه شأنيت ارتكاب را داشت اما حضرت آن را ترك كرد، امام باقر و امام صادق (ع) فرض بگيريد مي توانست هجرت بكند از مدينه آن وقت برود در يك نقطهي ديگر عالم اسلام ولي اين كار را نكرد ، چه استفاده از اين مي شود. اين البته در جايي كه احراز بكنيم كه موضوع داشته است و مي توانسته است - همان مقدمات حكمتي كه در اطلاق مي گيريم مطرح بود، توجه داشت ، مي توانست ولي انجام نداد اينجا يك اطلاق درست مي كنيم- اينجا هم در يك ترک ها ممكن است با يك سري از مقدمات حكمت و اين مقدمات يك مقوله هاي ويژه اي بتوانيم برايش استفاده بكنيم.
15.55 طلبه: مشکلات ما بيشتر از اين بحث است، يک اشراف نسبتاً عامي براي قاعده خاص يک اشرافي به علتي و عواملي باشد . چون حضرت صحابه خوبي را تربيت کرده و طبيعتاً اينجا حرفهاي موارد را خود حضرت . اينجا حرفهاي ما اگرد در مواردي مثل اين موارد را خود حضرت يک طريقه الگويي را گذاشته و اين باعث شده راوي ما تحريف شود و در حرف امام دقت بکند و براي ما نقل کند. و الا اگر خود امام يک سرنخي را نميدادند شايد کمتر کسي به فکر ميرفت، تازه اگر به فکر ميرفت اول مصيبتش بود . فرد وقتي معصيت را ترک نکرده انواع علل بوده است، از آنطرف اگر موفق شود نکات زيادي ميشود استفاده کرد.
جواب : اين باب را ما بايد باز بكنيم يعني برويم سراغش منتهي در حدي حالا معنا نمي دهد حالت تئوري دارد يعني چون مسائل اجتماعي در هم تنيده است و موضوع سياسي و اجتماعي و همه ي موضوعات تعليمي و تربيتي چون خيلي در هم تنيده نمي توانيم زود قضاوت بكنيم ببينيد مثلاً فرض بگيريد همين رفتن را حساب بكنيم مي بينيم كه نمي دانم اطلاع داريد كه حضرت امام صادق (ع) دو سال آمدند كوفه ، به يك چيزهايي توجه ندارند ولو اين دو سالي كه آمدند كوفه يك تحول بزرگ فرهنگي ايجاد كردند شما ببينيد رجال نجاشي و اينها كه مراجعه بكنيد مي بينيد كه بسياري از اصحاب بزرگ و چهره هاي ممتاز ما در كوفه پرورش يافتند اين دو سال كوفه حضرت امام صادق (ع) البته خيلي آدم ها ي اهل فن هم كمتر به آن توجه دارند، بنده به يك مناسبتي كه به اين قضيه وارد شدم ديدم البته خيلي ها هم به آن توجه دارند، مي خواهم بگويم خيلي براي ما حق دارد ، ما احراز بكنيم كه در يك زماني حضرت مي توانست يك جايي زياد برود ولي نرفت اين مي تواند بر نوع حقيتش فرود بيايد.
طلبه: 18.24 نکته بعدي اينکه کلاً در مورد احکام مختلف است ،ما وقتي سيره امام را ميبينيم يا حرف امام را به نقل مشاهده ميکنيم، به نظر ميآيد اين طرح به عنوان ابزارياش فقط نگاه شده است. يعني حتي کساني که دارند نقل مي کنند اين نظر را دارند که ما موشک نداريم وقتي اين را استفاده مي کنيم جايزاست .
جواب : اين بحثهاي بعدي بنده است که وارد خواهيم شد اما اجازه بدهيد اين بحث را تمام کنيم.
اين يك بحث ما بود حد دلالت فعل و ترک، منتهي بنده ترك را فقط طرح بحث كردم و وارد بحث نشدم، چون دامنه ي خيلي مشكل و دشواري دارد.
بحث دوم در رفتارها وقتي ما بخواهيم استفاده هاي ويژه ي تربيتي يا اجتماعي و سياسي از آن بكنيم اين است كه بعد از بحث مولويت و ارشاديت، خوب حالا اين فعلي را كه انجام داد، حضرت مثلاً اين جوري پاسخ به سئوال داد ، يا در جلسه اي كه حضرت سخنراني مي كردند اينجوري سخنراني كردند اين شيوه هايي كه ما در تعليم ، تربيت يا اداره و امثال اينها، اينجا مي شود گفت اصل اين است، حتي جاهايي که افاده ي رجحان مي كند، اينها رجحان مولوي دارد نه البته يك روش عقلائي بوده و زماني هم مؤثر بوده و انجام داده است ولي اينكه عنوان مولوي دارد يعني مي خواهد بگويد اين حكم به ما بوده اين خودش رجحان دارد از نظر شرعي اين از كجا ، يك امر عقلائي بوده و حضرت هم از آن امر عقلائي استفاده كرده است، بله به عنوان ثانوي درست است كه همه چيزهايي كه ما استفاده ي از روشهاي عقلائي در هر زماني به عنوان ثانوي رجحان دارد اما اينكه اين فعل به عنوان اولي مولويت دارد ، اين دو تا فعل مواجه با مشكل در فعل، در اقوال ما اساساً اصاله المولويه داشتيم وقتي كه امام دارد كه مي فرمايند اين جور عمل بكن، در سال سوم مثلاً يا سال چهارم تلقين بكن فرزندت را لااله اله الله را مثلاً اين در اقوال ما مي گفتيم كه مفهومي مثل اصل مولويت است و اصل هم اين است كه آن عنواني كه در بيان شارع آمده است ، عنوان اولي است نه ثانوي و عنوان الهي است نه ولائي ، سه تا قاعده براي ما بود اصاله المولويه ، اصاله الاوليه در عناوين ،اصاله الالهيه در عناوين ، يعني اين ارشاد عقلائي، عنوان ثانوي نيست ، عنوان ولائي هم نيست، به عنوان اولي دارد مي گويد كه تلقين در اينجا مستحب است ، در اين موقعيت ديگر اين روش رجحان دارد ، در موقعيت ديگر اين روش رجحان دارد اينها را حمل مي كنيم بر يك روش راجحه ي شرعي به عنوان اولي ، اما اگر قول نيست زبان بسته است فقط امام دارند رفتار مي كنند ، ما اين اصاله المولويه ، اصاله الاوليه و اصاله الالهيه يك قاعده ي عمومي جا افتاده در افعال نداريم، ولي در رفتارها اين هر سه اصل مواجه ي با يك معذورات است يعني قاعده ي اوليه اين نيست در حقيقت ما اقوال معكوس مي شود در گفتار امام و امر و نهي امام و هنجارهايي كه از امام نقل مي شود اصل اين است كه امام در كرسي مولويت است، اصل اين است كه امام آن عنواني كه آورده عنوان اوليه نيست عنوان الهي نيست، مولائي نيست و دارد. راجع به آن صحبت كرديم.
اما وقتي كه دارد نقل مي شود كه امام اين جوري عمل كرد اين اولاً مولوي است قاعده ي عمده ترش اين است كه رجحانش اگر استفاده كرديم بعد سئوال مي شود آيا اين رجحانش عقلائي است يا رجحان مولوي است و ممكن است رجحان به عنوان اولي است يا عنوان ثانوي است ممکن کسي بگويد، اين كه گفته كه شما اينجوري پاسخ بده يا اينجوري قصه بگو، يا نظائر اينها نگفته كه پيامبر چه جوري عمل كرده اين به عنوان ثانوي رجحان داشته چون آن زمان كه شيوه ي خوبي و عقلائي بوده بر اساس آن عمل كرده است اما يك زمان نه يك روش ديگري آمده جاي آن را گرفته، بهتر از آن بوده. 25.10 عنوان ثانوي بوده به عنوان عقلي رجحان نداشته، اين مفهوم را ما استفاده مي کنيم.
بنابراين وقتي كه نقل مي كند كه حضرت اينجوري عمل كردند مقام پاسخ يا در مقام ياد دادن يا در مقام اداره ي جنگ اينجوري عمل كردند، خوب اينکه حضرت ميمنه و ميسره درست مي كرد ، ميمنه و ميسره درست كردن كه با همين عنوان كه يك عده اين طرف باشند ، يك عده آن طرف باشند با اين عنوان كه نمي توانسته صرف عمل امام بگوييد اين عنوان خودش رجحان دارد نه اين ميمنه و ميسره كه عمل كرده مي گويد كه رفتار امور اگر دلالت بر رجحان را بكند اصلش محل بحث بود اگر در آن كادر پنج بحث بيايد، دلالت به رجحان بكند ما ممكن است به راحتي بگوييم اين رجحانش به عنوان يك عنوان ثانوي است چون در آن زمان يا ولائي بوده يا ثانوي بوده است بهترين روش اين بوده والا الان چه رجحاني داشته که ميمنه و ميسره درست کرده، بنده مثالي مي زنم كه همه مان قبول داريم و الا اگر بخواهيم پاي اين نكته را بكشيم در همه ي سيره ها بعضي جاها به اين سادگي نيست عبور بكند، تازه آن وقت هم اصاله المولويه و هم اصاله الاوليه ، هم اصاله الالهيه ، هم عدم توسل قيود و شرايط محدود به آن عمل، ما وقتي مي گوييم فلان سخني كه مي گويد عمل را انجام بده ، زمان و مكان و قيود و شرايط ديگر همه را حساب کرده ، كلهم بماهوهو را حساب مي کرد، حالا وقتي كه امام آن زمان اين كار را انجام داد ولايت عهدي را پذيرفت يا وقتي مي خواست مسئول كسي باشد ، جواب کسي را بدهد، اين جوري حرفهايش را مي زد، اين جوري پاسخ مي داد به سئوالات، اينها بدليل آن شرايط و به عنوان ثانوي در آن شرايط، يك شيوه ي عقلائي بود كه شرع هم باز ترغيب كرده به بهترين شيوه ها ، اين بهترين شيوه بود از اين جهت، امام اين جوري عمل مي كردند اين مشكلي است كه ما در سيره ها داريم.
طلبه: 27.26 يعني اين کارشان ، اهم بوده است ديگر يعني نميتوانيم
جواب : بله ديگر احراز آنطرف نميتوانيم بکنيم، ممكن است واقعاً به عنوان اولي بوده و رجحان را به عنوان اولي داشته ولي اين است كه يك اصل قابل حل هم نيست جزء اينكه ما يك قرائن خاصه اي پيدا بكنيم و يك قرائن ويژه اي پيدا بكنيم كه اين به عنوان اولي ، البته بعضي از همان چيزهايي كه قبلاً نقل كرديم مي تواند قرينه داد ، مثلاً همان چيز كه در مورد عبادت است، اگر عباديتش را احراز بکنيم. يا اينكه تكرار و استمرار شده است، يعني مكرر نقل مي شود در شرايط گوناگون كه مثلاً اين جوري عمل كرد. ممكن است بعضي از آن قرائن بيايد در واقع به ما الهام بكند كه اين رفتار مذكور وقتي كه اين شيوه عمل كرد در واقع اصل شيوه يك نوع رجحان بماهوهو دارد با قطع نظر از حالات متغيره كه خود آن رجحان دارد، اين ممكن است ولي بالاخره تابعش قرائني است كه ما بايد بدست بياريم.
طلبه: 28.36رجحان بماهوهو فعل دو پهلو است، بلکه چند پهلوست. رجحان از جهت عنوان اوليه حضرت گاهي اوقات مواردي بوده است که حضرت وقتي خودشان حرفي ميزدند ... .
جواب : در بعضي جاها هستند که قرائن اينگونه است آنجايي که رفتار اخلاقي ارتکاب عقلي ما مي فهمد كه رفتار در خودش بماهوهو رجحان پيدا كرده است يا عباديتش را احراز كرده تكرار و استمرار اين يك بحث ديگري است.
طلبه: ما در اين موارد مشکلي نداريم، اين موارد مواردي که فعل، فعل اخلاقي است، در اين موارد شايد مشکلي نداشته باشيم.
استاد: خيلي فرق زيادي هم ندارد، منتهي ميگوييم شارع آنرا تأييد کرده، بايد ببينم تأييد شرعي چقدر از نظر الگودهي ارزش دارد، ولي اگر بخواهيم استفاده بيشتري بکنيم بعضي از آن قرائن اينگونه است والا با وجود آن مشکلات هست. اين يک بحث ديگري است كه در اينجا وجود دارد، آن وقت ما اگر اين بحث را بپذيريم كه اصل اين است كه ما نمي توانيم از رفتار ـ در قبلي گفتيم مي توانستيم 30.01رجحان استفاده بكنيم مگر در آن شرايط خاص،ـ حالا مي خواهيم بگوييم اصل اين است كه نمي توانيم مولويت و اوليت و نفي شرايط قيود را از اين رفتار استفاده بكنيم و يک حكم و رجحان مولوي اولي اينجوري درآوريم. خوب باز هم مگر اينكه قرائن ويژهاي بيايد به ما كمك بكند كه بتوانيم استفاده بكنيم اگر اين سخن را بپذيريم در اين بحث دوم آن وقت يك مقدار آن بحثهايي كه در اصول هم آمده باز محل بحث مي تواند قرار بگيرد ما مي توانيم در اصول بگوييم كه شما كه مي گوييد فعل معصوم دلالت بر عدم حرمت مي كند، دلالت مي كند كه اين فعل در آن شرايط حرام نبوده است اما اينكه به عنوان اولي حرام نيست نه، شايد به عنوان اولي حرام بوده، ولي به خاطر يك شرايط اهمّي معصوم آن را انجام داده است ، ولايت عهدي از ظالم پذيرفتن اين حرام بوده، ولي به دليل يك شرايط ويژه و عناوين ثانوي كه عارض شدند، حضرت قبول کردند، اين است كه من مي خواهم بگويم اين بحثي كه در اصول آوردند در واقع اصلاً اساس
والسلام عليكم والرحمه الله وبركاته .