درس فلسفه تربیتی اسلام سال تحصیلی 78-4-79

معنای اسوه 1
سه رتبه استفاده فقهی از سیره و رفتارها 2
بخش دوم: ارزش و آثار تربیتی و غیر فقهی اسوه و الگو 2
کارکرد اول : تاثیر رفتاری،ترغیبی و تشویقی 2
دومین کارکرد سیره : آموزشی و شناختی 3
تحلیل سیره و دست یافتن به مضامین آن 4

 

نظريات تربيتي جلسه: 1-4
بسم الله الرحمن الرحيم
معنای اسوه
قبل از این که به ادامه نکات بپردازیم ، یک نکته ای مسبوق بر سابق عرض می کنم . ما طبق آن چه که الآن تلقی داریم ، مفهوم اسوه به عنوان الگو به لحاظ بُعد عملی شخص تلقی می کنیم.این جاي یک تردیدی است .ما در واقع می گوییم اسوه ناظر به الگو بودن شخص است از لحاظ سیره و عمل و رفتار ، در برابر قول قرار می دهيم . این تلقی تقريبا خیلی ها از آیه 3 است و به جاست .منتهی این تلقی خیلی محل تأمل و تردید است . علتش این است که اسوه به معنای اقتداء است . اصل واژه تأسّی به معنی اقتداء است و اسوه هم به معنای من یُقتدأ است این وزنش همچون معنایی دارد ، مایُقتدأ ، من یقتدأ ، مثل واژه لقمه که مايلقم يا ما يطعم است. اسوه عبارت از تأسی است یعنی من يتأسّی به ، بنابراین در درون ماده این کلمه ، اقتداء است و صیغه اش هم من یقتدأ را می رساند . اقتداء از یک شخص یا اتباع ، ـ از تأسی می آید به معنای اقتداء و اتباع ـ اقتداء و اتباع در لغت عرب معلوم نیست که به معنای الگو برداری از رفتارهای فرد منحصراً منطبق باشد، این که سخن او را بشنود ، محتوای کلام او را در عملکردش ترتیب اثر بدهد ، این هم در واقع تأسی است ، اتباع هم الگوبرداری از نوع عملکرد دیگری است، مشمول این اتباع است و هم پیروی از محتوای سخنان شخص دیگر. این که اعتبار و ارزش برای سخن دیگر قائل بشود و در عمل آن محتوا را محققش بکند ، این هم تأسی است. حالا ما اگر به اصل قضیه برگردیم، اسوه از تأسی می آید. تأسی یعنی اتباع و اقتداء . در اقتداء و اتباع هم ، همین نکته را می گویند و هیچ نکته تازه ای نیست . در مجمع البحرین و عین و کتابهای دیگر هم همین نکته آمده است و در فارسی به معنای پیروی است. در درون مفهوم اقتداء ، الگو برداری عملی و رفتاری فرد انحصاری ندارد . در تفاسیر هم بحثی در این مورد نیست.
سؤال : آیا این لغت اعم است ؟
جواب : بله ، ولکم فی رسول الله اسوة حسنة ، اسوه یعنی کسی که متّبع است ، و متّبع و مقتدا است . متّبعیت مختص الگو بودن در رفتار نیست . یک بخش مهمی هم عبارت از این است که اقوال او هم در عمل مطابقت باشد. اسوه به این معنایی که الآن بکار می بریم ظاهراً اصطلاح مستحدثی است ، اصل معنای آن عام بوده و الگوبرداری عملی است . اسوه را الگو می گیریم و الگو هم در ذهنمان اين است که رفتارمان را با آن منطبق می کنیم . اسوه اختصاص به مقتداي در رفتار بودن ندارد ، اسوه یعنی این که متبع است در اقوال و رفتار و سخنانش است ، اسوه آن را هم می گیرد بنابراین یک نوع عموم و شمولي دارد .
سؤال : کسي که الگو قرار مي گيرد و اسوه واقع مي شود گفتارها و اعمال خودش را انجام مي دهند و بعد از عمل به اين حالت مي رسند .
جواب: ممکن است يک چيزهايي گفته شده باشد يا اعمال آنها و گفتار آنها را بيان کند ، اسوه یعنی این که اعتباری از جهت اتباعيت دارد ، يعني متّبع ما باشد، یعنی اقوالش برای ما اعتبار دارد . حقش این است که اسوه بودن ، تأسی است ، تأسي يعني ، اتباع بودن، يعني من در عمل او را مورد تبعیت قرار بدهم ، او را از حیث رفتارهایی که دارد و هم از حیث گفتارهایی که دارد، البته الگوی کامل این است که رفتار و گفتارش با هم تفاوت نداشته باشد.
سوال: تغييراتي از نظر معنايي هست را چه مي کنيم ؟
جواب: اگر این نکته را بپذیریم که اسوه را از این ضیق مفهومی که دارد بيرونش بياوريم و بگوییم معنایش سعه دارد ، اقوال هم را بگیریم در واقع اسوه همان اتباعی می شود که شامل اتّباع از سنت می شود ، سنت قولی و فعلی و تقریری . آن آیه شریفه که تعبیر امام در آن آمده و در چند جای قرآن تعبیر امام آمده ، وجعلنا لکل امة اماماً و ... جعلناکم ائمة یهدون من امرنا و أوحینا الیهم فعل الخيرات و إقام الصلوة ، در مفهوم امام باید دقت بشود که امام به معني پيشوا ، آيا پیشوا و پیشتازبودن امام به لحاظ عمل است ؟ اگر به لحاظ عمل باشد، این به معنایی که برای اسوه گفتیم نزدیک تر است. يا اعم از جنبه عملي است ؟ فکر مي کنم که اگر بحثي داشته باشيم که اختصاص به افعال داشته باشد امام هم اين معني را دارد و امام کسي است که جلودار و پيشتاز است ولي اسوه اعم است ، اعم بُعد عملي و الگويي است و بعد الگويي و اطلاعات رفتاري او مشمول آيه است.
سؤال : اين جايي است که به جايي مي رسيم که امام را مورد اطاعت عملي قرار مي دهيم از همين بحث ناشي مي شود؟
جواب : بله ، درست است ،ما داريم اين معني را اعم قرار مي دهيم، منتهي اسوه را تعميم مي دهيم.
سه رتبه استفاده فقهی از سیره و رفتارها
ما گفتیم که در مباحث تربیتی، ما وقتی سیره را مطرح می کنیم به عنوان منبع معتبر دینی ، یکبار ما از سیره می خواهیم استنباط فقهی بکنیم و ارزش و اعتبار فقهی سيره را منظور قرار می دهیم ، یک بار چیزی فراتر از آن و ماورای این ارزش و اعتبار فقهی قضيه است. در باب اعتبار فقهی ، ما می گوییم سیره ، مفاد فقهيش ، جواز فعل یا ترک به معنای اعم و فی الجمله است، بدون قرائن که باشد و در شرایط عادی .
در گام بعدی می توانیم رجحان فعلی را می توانیم با قرائن عامه بدست بیاوریم که چهار پنج قرينه خاص بود و احیاناً در یک نکته خاص ، قرائن خاصی است .
و در مرحله سوم با قرائن کاملاً ویژه، وجوب یا حرمت را بدست آوریم که این قرائن ویژه ای است . این سه رتبه استفاده فقهی است از سیره و رفتارها در مباحث مختلف و در مباحث تربیتی مي توانيم استفاده کنيم . جواز فعل یا ترک فعل حداقل کار است ، در مرتبه بعد استفاده رجحان فعل با استفاده از قرائن عامه و گاهي استفاده وجوب و حرمت با استفاده از قرائن کاملاً خاص .
اگر بخواهیم بدانیم حکم الهی است یا نه ؟ کیفیت و نوع حکم در حالت اولش اینها هم جواز را به معناي اعم می رساند ، اگر قرائنی را بدست آوریم ابهام کیفیت حکم را که اولی یا ثانوی ، الهی یا غیر الهی بودن را می توانیم تشخیص بدهیم.
بخش دوم: ارزش و آثار تربیتی و غیر فقهی اسوه و الگو
کارکرد اول : تاثیر رفتاری،ترغیبی و تشویقی
اینجا ابتدا گفتیم که اولین اثر بسیار مهم اسوه و الگو همان تأثیر الگویی است بدين معني که رفتار معصوم و رفتار کسی برای انسان سندیّت دارد در مواردي که حکمش روشن است و نمی خواهیم از رفتار او استفاده و بهره فقهی ببریم . چیز تازه ای بدست بیاوریم . نه می دانیم حکمش روشن است ، اگر اسلام در خطر افتاد بایستی فداکاری کرد ولو به قیمت این که انسان خودش از بین برود یا حکم روشن است که اگر بقای اسلام و حفظ اسلام به این است که حتي انسان وارد در دستگاه جور بشود ، که باید وارد دستگاه جور بشود و همین طور خیلی چیزها از اقوال ائمه و سنت قولی ملاک ها و معیارها را بدست آوردیم و برای تعیین آنها به سیره پناه نیاوردیم منتهي نقشی که سیره برای ما می تواند داشته باشد همان مسأله روشن است . تقریر و از قول ما در می آوریم و نتایجی که از قول بدست آوردیم تحقق این واقعیت در رفتار یک چهره برجسته سندیت دارد این تأثیر تربیتی می گذارد و انسان را ترغیب می کند ، تشویق می کند، این اثری است که سیره می تواند تأثیر خوبی بگذارد منتهی این تأثیر بعد از این که آن مورد و عمل و وظیفه خودمان را تشخیص بدهیم که وظیفه این است تأثیر را می گذارد . مباحث تربیتی گاهی نتیجه می دهد ، گاهی نتیجه نمی دهد . این است که آن تعیین وظیفه شخص گاهی یک وظیفه فردی است و تشخیص موضوع با شناخت یک فرد حاصل و محقق می گردد طبعاً ما آن الگوهای رفتاری ـ فردی که ائمه داشتند چطور با خانواده اش رفتار می کرد ؟ ما می دانیم ائمه به ما گفتند چگونه رفتار کنیم و رفتارمان را چگونه تنظیم بکنیم ؟ این که وقتي مي گويد فاطمه زهراء سلام الله علیها این جور بود ، یا امیرالمؤمنین علیه السلام اینگونه بود و یا امام این گونه رفتار می کرد ، طبعاً ما بيشترترغیب می شويم ، مطمئن تر می شويم ،این کار را انجام بدهيم ، با توجه به اعتمادی که به آنها داريم . اما در جاهايي که مسائل اجتماعی است و آنجایی که فردی نیست ، اصل این است که وظیفه چیست؟ این را بایستی از جای دیگر بدست آورد . تعیین وظایف اجتماعی در بحثی که یک نظام تعريف شده اجتماعی باشد ، ـ یک نظام تعریف شده ای مثل نظام جمهوری اسلامی ـ یا نظام تعریف شده ای نیست ولی بالأخره مثل سابق هم که یک مرجعیتی بود در آنجا تعیین وظیفه اجتماعی کلي نمي شود از عناوين ثانويه استفاده کرد کرد که برگرديم به يک ملاک را از آن اختلال و هرج و مرج می توان بیرون آورد . این که ولیّ امیر است که باید تعیین بشود که باید این طور عمل کرد ،یا طور دیگر عمل کرد.
سؤال : وضعيت تکاليف اجتماعي چگونه است ؟
جواب : تکالیف اجتماعی که فرد باید انجام بدهد اگر در یک نظام انجام بگیرد که آن نظام ، نظامی است که دیدگاه های متفاوتی در آن وجود دارد ، منتهی اگر هر کس بخواهد به دلخواه خودش عمل کند ، هرج و مرج می شود و هر چند داخل نظام باشد قاعدتاً باید تشخیص داد که ارجاع به ولایت داده شود یا به طرق عقلایی دیگر که خود متدینینی که نظام را بوجود آوردند ارجاع داد .
سؤال: بحث الگو چطور مي شود ؟
جواب: رفتار ائمه تأثیر الگویی بر ما می گذارد که بهتر عمل بکنیم منتهی الآن شیوه امام حسین علیه السلام را ملاک قرار بدهم و آن را برای تحریک عواطف قرار بدهم و مرا به ترغیب فعالیت بدارد ، یا شیوه امام رضا علیه السلام است.
اگر در یک اجتماع یک نانوا هم وجود دارد ، آنجا هم باید بگوید قواعدی که ولایت می گوید یا اکثریتی که تشخیص دادند ملاک آن را یا این ملاک را انجام بدهند .
دومین کارکرد سیره : آموزشی و شناختی
دومین کارکرد سیره و رفتار که در پیروانش مي تواند داشته باشد این است که در مقام آموزش برای تثبیت در اذهان . تأثیر عاطفی ندارد،تأثیر شناختی دارد ، تقويت می کند شناختها و معلوماتی که از طرق دیگر داده شده است ، مثلاً چگونگی خواندن نماز در روايات زیادی آمده است ، ولی امام که در عمل به صورت مجسم بیاورد، آموزش عملی مي دهد که مثلاً این که چگونه حج بجا بیاورد یا نمی آورد و یا وضویی که به شکلی که معلوم است ، الگویی که در اقوال آمده است آن را تقويت مي کند و آن را به طور عملی می خواهد یاد بدهد که اینجا باز سیره ارزش فقهی ندارد. تأثیر آموزشی دارد و معرفت انسان را به نوع عمل و کیفیت انجام آن زیاد می کند.بنابراين آن چه که تأثير در مرتبه تربيتي دارد تأثیرش خيلي فراتر از تأثیر فقهی است، پس دو نوع تأثیر دارد یک تأثیر عاطفی و ترغیبی و تشویقی دارد، یک تأثیر آموزشی دارد .
سؤال : آيا نتيجه آموزش ، تهييج است؟ آيا اين دو يکي است ؟
جواب : اينها دو چيز است ، جهت کارش با عواطف و هيجانات است . خيلي جاها ممکن است اين دو با هم باشند و ما اين دو مقوله را از هم جدا مي کنيم و تحليل مي کنيم ، شايد خيلي جاها با هم باشند.
طلبه : در جايي که مي گويد صلّوا کما رأيتموني أصلي چگونه است ؟
استاد : در چنين جاهايي مي خواهد ياد بگيريم و بحث تشويق نيست مي خواهد چگونگي انجام وظايف شخص را بيان بکند .
رفتار به تناسب افراد مختلف تأثیر متفاوتی می گذارد مثل امیرالمؤمنین چون می دانستند ، کارکرد آموزشی و یادگیری مشاهده ای نداشته است.
سؤال : از ديد اينها خود اين مقوله ، يادگيري براي خودشان است وقتي عمل مي کنند همانطور که ياد گرفته است عمل مي کند براي شخص ديگر هم مرحله اي از يادگيري پيش مي آيد .
جواب: اين گونه هم بشود اشکالي ندارد و مي توان اين را هم گفت .
نظريات تربيتي جلسه: 1-4
بسم الله الرحمن الرحيم
سؤال: در خيلي جاها با اين ديد مشهور ، ارزش آموزشي ندارد ؟
جواب: بله ، گاهي ارزش آموزشي ندارد و گاهي هم دارد.
طلبه : در مقام تثبيت ، درصدد ياد دهي نيست ، در چنين مواردي افراد با توجه به مخاطبي که دارند حرف مي زنند ممکن است براي کساني صرف آموزش باشد ولي براي کساني علاوه بر آموزش ، تثبيت هم باشد .
یکی تأثیر عاطفی درحوزه عواطف است ، یکی تأثیر در حوزه یادگیری است . در حوزه يادگيري گاهی یاد می دهد و گاهی تثبیت می کند يعني همان مطلب را روي ذهن مخاطب جايگزين مي کند و الگوهای عملی غير از ارزشهاي فقهي در مقام بحث هاي تربيتي ، تأثیرات عاطفي و شناختی می گذارد یا با اعطای شناخت یا تثبیت آنچه که آموخته است .
سؤال: به هر حال براي مخاطبان مختلف است
جواب: ممکن است براي مخاطبان مختلف باشد و ممکن است براي يک مخاطب کارکرد ابتدايي آن را ياد مي دهد ولي براي ديگري تثبيت مي کند و برخي را تحريک مي کند .
تحلیل سیره و دست یافتن به مضامین آن
نکته دیگری که قابل توجه است بحث تحلیل سیره و دست یافتن به مضامین آن رفتارهاست . یک فعالیت و اثری که سیره در رفتار ما دارد ، فراتر از استنباطات فقهي ما است . يعني در مواجهه با سیره نه برداشت فقهی بکنیم ، دنبال برداشت های تربیتی که مطرح شد نرويم بلکه به عمق مطالب برويم ، ممکن است آن چه که در اقوال گفته شد ممکن است در رفتار هم به مبانی آن رفتارها ممکن است دسترسی پیدا می کنیم که اعتبار و ارزش فقهی هم ندارد اما بر فرض مثال ، نظام اقتصادی که در جای جای ایران قابل تطبیق است.
مرحوم شهید صدر یکی از کارهای عمده ای که انجام می دهد ، گزاره های متفاوتی که در فقه وجود دارد تولید ، توزیع و خدمات ، در توزیع یا خدمات ، به شکلی با اقتصاد ربط می دهد يا به توليد ارتباط دارد یا به ارزش کار ربط می دهد و جمع می زند و بعد از جمع قاعده کلی می خواهد برسد مثلاً مي گويد مالکیت از اسلام مندرج است و يا مالکيت از نظر اسلام چند نوع است ،این کار فقهی نیست ، در واقع تحلیل عمقی در گزاره های فقهی است و دستیابی به مبانی آنها و نهایتاً تئوری پردازي آنها . اما اينکه بگوئیم در اسلام برای کار این قدر ارزش دارد يا در اسلام ارزش وابسته به کار فقط نیست ، یکی از فعالیت هایی که ما در تربیت انجام می دهیم ، تحلیل تربیتی برای رسیدن به مباني و اصول و نهايتا ًتئوری و نظریه اي که با مجموعه گزاره ها سازگاري داشته باشد . ما این کار را در حوزه اقوال خوب انجام مي دهيم ولي معمولا کساني که در حوزه علوم انساني وارد شدند چون عمق فقهي و مباني فقهي را ندارند کارهاي تربيتي و روان شناسي ما اعتباري ندارد و بعد از مدتها مي فهميم که شهيد صدر چه کاري انجام داده است و بعد از کار شهيد صدر در اقتصاد ما کارهاي ارزشمند معتبري ، تقريبا به ضرس قاطع ، شايد بتوانيم بگوييم چيز تازه اي نداريم يک علت اين است که ما از نظر اجتهادي مثل آنها خيلي قوي نيستيم . اگر کسي بيايد الگوي کار شهيد صدر را در تربيت انجام بدهد به صورتي که قابل قبول باشد ولي ضعف ما بخاطر این است که به کارهای بنیادی کم توجه کردیم و آن قدر اشکال مي شود که نمي توانيم در آن فضاها تعمق داشته باشيم و اگر تعمق هم داشته باشيم ربط دادن اينها به بحثهاي ما خيلي کار مشکلي است و تلاش ما اين است که حرفهاي شهيد را به بحث هاي خودمان در فقه التربية ربط بدهيم مثلا در فقه التربية ما مي بينيم که چقدر ما مطلب داريم که کلي زايندگي دارد و مي تواند بسط پيدا بکند به هرحال خيلي فاصله با آن مرحله داريم.
مرحوم شهید صدر گزاره های فقهی را که ظاهراً چیزی ندارد ، کنار هم می گذارد ، گزاره هايي که مبناي فقهي دارد ، گزاره ها را تحلیل می کند ، بعد به یک تئوری می رسد . این گزاره ها به ما این را می رساند که ارزش اقتصادی فقط در کار صرف نیست ، یا مالکیت فقط مالکیت عمومی نیست ، مالکیت خصوصی هم است یا مالکيت عمومي را غير از مالک دولتي است و هیچ روایتی اینها را به تنهایی نمی گوید و هيچ گزاره اي هم نمي گويد که ارزش تنها مربوط به کار است اما آن جمع ما را به اينجا مي رساند .
سؤال: اين که بياييم تئوري پردازي و نظريه پردازي بکنيم و در مذهب اين را بسطش بدهيم چگونه است؟
جواب: بحث خوبي است ، اجازه بدهيد به اين مطلب هم مي رسيم.
ما در اينجا تک گزاره های اقتصادی داریم ،اين تک گزاره ها را فقه به ما مي دهد ، این تک گزاه ها ممکن است یک مسأله فقهي یا قاعده فقهی باشد . این تک گزاره ها در فقه انجام می شود ، کار شهيد صدر اين است که این تک گزاره ها را جمع می کند و تجمیع می کند برای رسیدن به قاعده کلی و تئوری که اینها را پاسخ بدهد . يعني مثلا اگر اين تک گزاره ها را کنار هم بگذاريم ارزش اقتصادي را فقط کار نمي داند يا علاوه بر مالکيت عمومي ، مالکيت خصوصي هم قائل است پس ما این تک گزاره ها را جمع می کنيم ، به هم ربطش می دهيم ، یک نظام کلی بدست می آید. این کار ، کار نظام بخشی است . این کاری است که شهید صدر انجام داده ، و هیچ کس غیر او چنین کاری انجام نداده است .
سوالي که مطرح مي شود اين است که این کار چه ارزشی دارد؟ ، تئوری اینها را پوشش داد. یک وقتی است که ارزش فقهی دارد یا ندارد ، اگر ارزش فقهی داشته باشد خودش قاعده می شود ، قاعده ای که فرمول جدید تولید می کند،این حرکت گاهی می تواند از اين کار قاعده فقهی متولد بشود که فرمول جدیدی متولد می کند ، گاهی ممکن است که از آن قاعده فقهی عام در آید و فرمول جدید فقهی هم تسری پیدا بکند ولی خيلي جاهاست که فقط يک مبنای تحلیلی نظری افعال است ، بدون این که در مقام دفاع که تبیین و احياناً دفاع این نظام را بگوییم این جوری است مثلا بگويد که احيانا اسلام براي کار ارزش قائل نيست ولي بعد از اين که اينها را جمع زديم مي فهميم که وقتي اسلام مي گويد براي کار ارزش قائل نيست ، کدام کار است ؟ در برابر مارکسيست قاعده کلي نگفته است ولي اين گزاره ها را وقتي کنار هم مي گذاريم قاعده کلي براي دفاع از دين ايجاد مي شود يا در بحث حقوق بشر که قواعد فقهي را کنار هم مي گذاريم و بعد از آن از ارزشهايمان دفاع مي کنيم . در واقع با کنار هم چيدن يک عده فروع به يک قاعده مي رسيم در قاعده لاضرر ملاحظه کرديد که مواردي را نشان مي دهد که شرع گفته اينها را منسجم مي کند .
اصول شهيد صدر درخت تنومندي است که برکات زيادي براي ما داشته است . در قاعده اين دقت در قاعده لاضرر به روشني صورت گرفته است . در قاعده قرعه از القرعة لکل أمر مشکل يا مشتبه يا مشکوک وقتي ما دقيق مي شويم مي بينيم يک روايت خاص و يک بيان خاصي اين قاعده را نگفته است و ممکن است يک روايت و مطلبي به صورت معتبر نداشته باشيم ولي ده ها مورد را وقتي مي بينيم و وقتي اين موارد را کنار هم مي گذاريم مي خواهيم يک قاعده از اينها استفاده بکنيم، بعداً مي بينيم که مشکلي که در موضوعات باشد و بعد فقيه مطمئن مي شود که يک چيز جديدي را اينها بيان مي کنند و عنواني درست مي کنيم که در همه جا جواب بدهد آن قاعده کلي تر به همه اينها جواب مي دهد و اينها در يک خصوصيت مشترک اند .
يک وقت ، خود قاعده به صورت مجزا آمده است در اين گونه موارد تئوري پردازي و تحليل نمي خواهد مثلا گفته است ... تدفع بالشبهات ، لاشک بکثير الشک ، ولي يک جاهايي ما قواعد فقهي داريم که آن قواعد فقهي در لسان دليل نيامده است .در دسته اول، آنها را هم تحليل نمي کنيم ولي اينجا ممکن است به صورت متعدد با يک وجه مشابهتي فقيه به يک نکته اصلي و سرّ و رازي برسد که در آنها الغاء خصوصيت مي شود و از تنقيح مناط استفاده مي شود و فتوي مي دهد . ما اين کارها را در فقه و جاهاي مختلفي مي توانيم در حوزه علوم اجتماعي و علوم انساني انجام بدهيم . ما در بحث تعليم و تربيت چند کار داريم ، يک کار ما اين است که گزاره هاي تربيتي را خصوصا در فقه جمعش بکنيم و مرحله دوم ما تجميع تئوري پردازي است . منتهي در اين مرحله تئوري پردازي گاهي در اين قاعده فقهي ما مي آيد و يا علت منحصره استفاده مي کند اما وقتي به آن حد نرسد اين تئوري جواب نمي دهد يا اين که ما در عمق بحثمان به جايي رسيديم که ربطي به بحث رفتاري ندارد .
ما وقتی که می خواهیم یکبار از گزاره های اقتصادی ، تربیتی ، روان شناسی را جمع می کنیم ، تا یک کار فقهی بکنیم ، یک وقت هم گزاره ها را جمع می کنیم تا یک قاعده از آن استفاده بکنیم یک مبنا استفاده بکنیم . اگر به مبنایی که در حوزه فقه است برسیم ، مربوط به رفتارهای ما بشود ، اطمینان هم حاصل بشود ، قسم اول می شود ، ولی اگر در سیر حرکت عمقی به بحث های معرفتی رسیدیم ، بحث فقهی نیست ، یا بحث رفتاری هست ، ولی نمي توانيم مطمئن باشيم که قاعده فقهي را مي توانيم در جاهاي ديگري هم سرايتش بدهيم، در اینجا همان بحث نظام پردازی و تئوری پردازی مي شود که براي تبيين اين گزاره هاست .
سؤال: اگر قلمروها را ببينيد هر کدام جايگاه خودش را دارد مقلا در مقام شرع و بحث شرع يک قاعده کلي است .
جواب: بله ، اگر در حرکت تحلیلی به این رسیدیم که انسانی موجودی صاحب فهم است این بحث فقهی نیست .
سؤال: ما مي گوئيم در مسائل ، ما نگاه شرعي در مورد مسائل داريم و نگاه عرفي ، کدام زمينه در اين بحث جاي دارد ؟ و مورد بحث ما کجاست ؟
جواب: يک زماني است که حرکت و سیر عمقی ديدمان طوري است که ما به جايي مي رسيم که مي گوئيم انسان این جوری است ، و .. که مي گوئيم اینها بنیاد های اخلاقی ماست که در خود احکام به اینها اشاره نشده است . اين تئوري پردازي محض و حرکت عمقي براي تحليل مبنايي و مباني گزاره ها مي شود. يک وقتي است که ما با کاوش در اين مسائل و در جمع بندي اينها مي بينيم اينها يک وجه مشابهتي دارند و مي بينيم روح حاکم بر اينها روح حاکم کلی دارند که روح رفتاری دارد، این فقهی می شود ، اما گاهی تنقیح مناط است و معتبر است که قاعده فقهی می شود ، اگر معتبر نباشد ، باز يک مبنایی که ملاک یک نوع دفاعی قرار داد، تا انتظارات را تا حدی اين گزاره را تبيين بکند ولي به هر حال به صورت قاعده نمي شود.
سؤال: بحث مبنا و تحليلتان از مبنا را توضيح دهيد و بحث دوم اين که فکر نمي کنم اين بحث ها آن زمان اصلا مطرح بوده باشد ، ثالثا آن برخورد ائمه در مقام ، دومي باشد
جواب: عمده همان دومي است گاهي تذکري نشان مي دهد و چيزي نيست که بشود در عمل تغييري در آن ديد و او در مقام مبارزه با سرمايه داري است و اگر شما مکاتب ديگر را ببينيد به لزوم اين بحث ها پي مي بريد .
هر مکتبي روي چهار ـ پنج اصل و قاعده کلي تکيه دارد و اکثر آنها مي پرسند اسلام در اين مورد چه مي گويد ؟ نظر مثبت دارد يا نظر منفي دارد و دقيقا شهيد صدر اين کار را کرده است و بيان کرده که اسلام در تربيت و فقه و .. چه مي گويد گاهي ما از اين قواعد به يک نکات رفتاري و مباحث شناختي مي رسيم ولي گاهي به اين نکات رفتاري نمي رسيم .
والسلام علیکم