درس فلسفه تربیتی اسلام سال تحصیلی 78-5-79

معنای تربیت دینی 1
نسبت میان تربیت اسلامی و تربیت مسیحی 2

 

بسم الله الرحمن الرحیم
معنای تربیت دینی
تربيت یعنی فعالیتی که انجام می پذیرد به منظور آموزش معارف دین و ساختن شخصیت متربی طبق آن معارف . آنجا دین را در واقع محتوای دین گرفتیم ، تربیت یک فعالیتی در اختیار قرار گرفته است. دیگر بحث این نیست که ما تربیت را در فعالیت معلمان ، فرایندي گرفتیم که در عالم خارج با روش های خاص خودش در جریان است ، این را می توان در خدمت دین قرار داد. اگر بخواهیم مثال بزنیم ، تبلیغ دینی است. منظور از تبلیغ دینی ، تبلیغ دین است . علومی که تبلیغ را در اختیار دین قرار می دهد . تبلیغ یک اسلوب و قواعدی برای خودش دارد، با قطع نظر از این که ما بخواهیم از دین بخواهیم اصول و قواعدی درست بکنیم. تبلیغ یک فرایند و فعالیتی است که موجب رواج یک اندیشه در جامعه می شود و دیگران تحت تأثیر آن قرار می گیرد. تربیت یک مقوله ای این چنینی است.
وقتی تبلیغ در اختیار دین قرار می گیرد ، تبلیغ دین می شود . تبلیغ دینی یعنی این که فعالیت ها ، وسایل و ابزار تبليغ که مثلا تابلو است و سينما و يا ..که در خدمت دین قرار بگیرد . پس جنبه دوم به لحاظ محتوی و هدف است. اگر ما تربیت دینی را به این معنی بگیریم ، دائره اش اعم از بحث های قبلی می شود .
یک وقتی می گوئیم دین و محتوایش يعني مجموعه را آموزش و پرورش دیگران بر اساس آن محتوا ، یعنی فعالیت های تربیتی را در اختیار دین قرار بدهيم. و فعالیتی که می گوییم اشاره بر ابزارها و وسایل ها است ، اینها را در خدمت دین قرار می دهیم .

سؤال: ابزار تبليغ در مقوله دين چه هدفي را دنبال مي کند؟
جواب: عمده دين است ،دین يک مجموعه معتبر است . تربیت درونی تر است و لایه های دقیق تری دارد، بحث در اثرگذاري و شکوفايي ابزار تبليغ است

سؤال: ما وقتي مي گوئيم تبليغ دين ، گرايش دروني که ايجاد مي کنيم چگونه است ؟
جواب: آموزش معاد و روزه و ... همان ارزشي هست که دين به آن ها تبليغ مي کند و این همان گرایش است که دين با ابزارهاي تبليغي ايجاد مي کند و ابزارهاي تبليغي آموزش دارد منتهي آن آموزش درجات دارد بحث ما جنبه ديني قضيه است . بحث ما اين است که مي خواهيم ديگران را بر اساس دين بسازيم و تربيت ديني معنايش اين است که پرورش شخصيت و انتقال محتوای دین و پرورش شخصیت فرد بر اساس معارف و محتوای دین . البته اين دو معني به یک تعبیر عام و خاص می شود . بخش اعتقادی ـ عبادی که تعیّنی از قشر مذهبی است در واقع آن هم یک گوشه ای از دین است می شود به نحوي که گفت اعم و اخص است ، یک تفاوتی در نوع محتوای دین ، محتواهای ادیان چون متفاوت است تربیت دینی از زاویه این ادیان متفاوت است .
نسبت میان تربیت اسلامی و تربیت مسیحی
تربیت اسلامی و تربیت مسیحی ، فرقشان این است که تربیت مسیحی دامنه معارفش آموزه های آن محدودتر است ، ولی اسلام گسترده تر است ، طبعا تربیت دینی در یک جایی دامنه اش محدود و در جای دیگر گسترده تر است . یک بحث جدی که داریم این است که تربیت دینی ای که غربی ها می گویند همان رابطه انسان با خدا و اعتقاد به يک پیامبری و .. است ولی تربیت اسلامی از دیدگاه ما ، تربیت دینی در فضای اسلام خیلی دامنه اش وسيعتر است، به عبارت دیگر تربیت دینی در فضای مسیحیت در قسیم تربیت اخلاقی ـ اجتماعی واقع می شود ، قسيم تربيت حقوقي و عقلاني مي شود ، چرا؟ برای این که بسیاری از این شئون آدمی از حیطه دین به آن معنایی که آنها دارند خارج است ، و دین قلمرو محدود و نسبتاً بسته ای دارد و شئون ندارد . چون شئون ندارد تربیت دینی در این فضا یک محدوده ویژه ای می گیرد در قبال آن محدوده های دیگر ، بنابراين تربیت دینی در دائرة المعارف ها و کتاب های خارجی اگر دیدیم به معنای اول به کار می رود ، تربیت دینی خیلی دارای بحث است شکوفايي بحث ديني است به هر دليل، ولي تربيت ديني به معناي دوم که به کار مي رود ،تربیت دینی به معنای دینی ، تربیت در خدمت دین ، تربیت در محتوای دین برای قشر مذهبی ، بازهم در آن اصطلاحات قسیم از بخش های دیگر تربیت است ، چون دین آنها اقلش این است ، دینشان دین اقلّی است ، دین اقلی که به رابطه فرد با خدا می پردازد و دامنه محدودی دارد ، به این دلیل تربیت دینی و کاربردهایی که الآن در غرب دارد ، طبعاً بخش کوچکی از آن که با آدمي سر و کار دارد بخش کوچکي از مجموعه است با ظرافت ها و ابعاد گوناگون آن بخش کوجکی از دین است ، به معنای دوم باز چون دین معنای محدودی دارد ، به اصطلاح ما دین اقلی ، باز هم تربیت دینی شمول ندارد ، قسیم پایه ها و جدول های دیگر می شود . تربیت عقلانی و خانوادگی و اجتماعی و ... . تربیت دینی از دیدگاه اینها محدود است ، دینی که شمول ندارد و جایگاه خاصی . ولي تربیت دینی به معنای دوم ما که دين خاص را مدّ نظر بايد بگيريم مثلا وقتی به جای مسیحیت ، اسلام گذاشته شود ، تربیت اسلامی بشود ، تربیت ديني در فرهنگ اسلامی ، غیر از تربیت خانوادگی است ، غیر از تربیت اجتماعی ، اخلاقی است برای این که دین اقلی که شمول نداشته نباشد ، نیست . ارتقاء محتوا و پرورش بر اساس آن محتوا متفاوت است ، محتوا در آنجا اقلي است و در اينجا أکثري است به همين دليل تربیت دینی در اینجا یک جدول در کنار جدول های دیگر می شود ولي تربيت ديني از نظر ما یک حالت پوششی دارد ، تازه آن قسمت های اضافی که در دین هست ، تحت پوشش منطقة التعابیر قرار می گیرد و تربیت دینی به این سادگی نیست که بخواهیم قسیم اینها قرار بدهیم . تربیت دینی مسیحی ، قسیم خیلی از تربیت های دیگر است ، ولی در تربیت دینی در اسلام ، شمول دارد . در آن معنای اول که مشترک است در همه ادیان تقریباً یک جزئی از کل تربيت است . در زاویه های دیگر گسترش پیدا می کند . خیلی شمول ندارد . اما در معنای دوم خيلي شمول دارد. این پایه آن آشفتگی است که الآن ما می بینیم.
از یک طرف تربیت دینی پرستش اعتقادی الهی است و از یک طرف مي بينيم همين تربيت ديني در اسلام شمول دارد.
بعد از رنسانس سير دين شناسي در غرب به چه نحو بوده است ؟ یکی از شاخص های مهم تحول دین در غرب ، و به تبعش دين شناسي اقلی کردن دین بود ، تلاش بر این بود که دامنه دین را جمع کنند و قلمروهاي خاص را بگيرند و برخي از شاخصهاي ما همان است ولي آن چيزي که آنها مي گويند قطعا درست نيست .
در واقع تربیت دینی در منطق نگاه دین شناسی غربی و مسیحی تربیت دینی یگ نگاه اقلی است ولی در فضای ما در آيات و فضاي اسلام تربیت دیگری است . پس فرق تربیت دینی مسیحی و اسلامی به لحاظ قلمروشان است .
يک نکته اين است که گاهی در تربیت ، دین را چنان اقلی کردند و زاويه شناخت را محدود کردند. اقلی کردن دین در غرب فرایندی است که یک دفعه در غرب اتفاق نیافتاد . ابتدا گفتند حکومت دینی ، بعد شریعت دینی ، حقوق دینی را کنار آن می گذارند ، مرحله آخرش گفتند تعلق فعل به امر دين است ، پس در بعضی از ملاک اسلامی تربیت ویژه به معنای اول که تربیت اعتقادی ـ عبادی ،مذهبی است دايره اي دارد ، ولی تربیت دینی در اسلام به معنای دوم خیلی معنایش وسیع تر از معناي اول است . معناي اول وظايف اعتقادي را مي گويد ولي معناي دوم وظايف حقوقي ، اخلاقي و .. را شامل مي شود و در مسيحيت محتواي مسيحيت به سمت اقلّ تغييرکرده است و گاهي اين قدر اين محتوا خيلي خاص مي شود که منطبق با تربيت مذهبي نمي شود .
سؤال: مسيحيت در دوران خودش عقايد خاص خودش را داشته و اسلام نيز عقايد خاص خودش را داشت و دايره معارف مسيحيت محدودتر از اسلام بود و دايره مسيحيت اقل از اسلام است .
جواب: ما يک واقعیتی با محتواهای خاص ، شاخص هاي خاص ، عقاید خاص گرفتیم ، با تربیت می خواهیم منتقل بکنیم . واقعاً دنبال این هستیم که این محتوا را منتقل بکنیم و آن هدف ما تحقق آن محتوا و شاخص ها و آرمان هاست در طرف مقابل .
سؤال: ما يک کارهايي را در اسلام مي بينيم که در مسيحيت اين کارها نشده است و حکم به اقل بودن و محدود بودن مسيحيت مي کنيم ؟
جواب: ما با مسیحیت واقعی کاری نداریم ، بحث ما این مسیحیتی است که در کتابهاست. ما فعالیت های تربیتی ـ ابزارهاي تبلیغی را در خدمت دین قرار بدهیم که در اديان مختلف فرق دارد.
سؤال: ما هدفمان بحث گرايشهاي غربي نباشد و هدفمان همان آموزه هاي خودمان باشد و تلقي مان از دين مسيح اين است که به سوي ارزشها سوق مي دهد. اگر تلقي خودمان را از دين بگوييم ديگر اختصاصي به تربيت ديني ندارد و از نظر عقلاني و اجتماعي هم اين طور است .
جواب: يعني مفهوم دين به معناي دوم در دين و مسيحي محتوا و مفهومش یکی است ولی از نظر واقعيت مصداقی خيلي فرق می کند. و ما وقتي تربيت ديني مي گوييم تلقي مان از دين اين است که برداشتمان از دين چگونه است ؟ به هر حال مبنا روشن است .
پس در شمول تربيت ديني اکثري و اقلي بودن اثر گذار است بعبارت ديگر اقلي بودن و اکثري بودن را که بعضي از روشنفکران ما هم مي گويند و عملا به اين سمت مي روند که دامنه دين را جمع بکنند ولي اگر عکس اين باشد پرورش دادن همين نوآموزان ، احکام و قواعد اينها همه متفرع مباحث ديني است و اينها بين مسيحي و مسلمان و حتي ممکن است بين شيعه و سني هم متفاوت باشد پس تربيت ديني به معناي پرستش عبادي اعتقادي است که به معناي خاصش است يک وقتي تربيت ديني احترام به محتواي دين است که اينجا آيا قسيم قسمت هاي ديگرش هست يا نيست بحث است . تربيت به معناي اول قسيم همه تربيت هاست ولي به معناي دوم معنايي است که مفهوما اعم است و اما مصداقا گاهي اعم است و گاهي اخص است و تنها اعتقاد به خدا را شامل مي شود. در معناي سوم وقتي مي گوئيم تربيت ، ..
تمام شد